بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمه الزهرا اغیثینی

روز ولادت حضرت عباس علیه‌السلام؛ چهارم شعبان

باب الحوائج

در کل عالم از حضرت آدم تا آخرین بنی‌آدم که در کره‌ی زمین زندگی می‌کند، هفت باب الحوائج داریم که یکی از آن‌ها قمر منیر ام‌البنین سلام‌الله‌علیها، ابالفضل العباس علیه‌السلام است. باب الحوائج یعنی کسی که فقط برای دوستانش سفره نمی‌اندازد بلکه وقتی سفره‌اش پهن است صدا می‌زنند کافر، ارمنی، یهودی، گبر، بادین، بی‌دین، سنی، شیعه، با اعتقاد و بی‌اعتقاد همه بیایند و بخورند و بروند. باب الحوائج یعنی کسی که خدا به او بار عام داده است و موظف است هر که در خانه‌اش را می‌زند، حاجتش را روا کند وگرنه باید اسمش را عوض کند.

طلبه‌ی جوانی گفت حاجت داشتم و دو سال بود حرم حضرت ابالفضل علیه‌السلام می‌رفتم و گردنم را کج می‌کردم و صدایش می‌کردم اما حاجت نمی‌گرفتم. شبی زن و مردی بادیه نشین و سنی با یک بچه‌ی فلج که روی دوششان بود آمدند. بچه را کنار ضریح حضرت ابالفضل علیه‌السلام گذاشت و با انگشت اشاره کرد گفت: بوفاضل! من و زنم گرسنه‌ایم تا برویم غذا بخوریم و برگردیم بچه‌مان باید سرپا باشد و برویم. من با خودم گفتم چقدر بی‌ادب است. مگر طلبکار است؟ چند دقیقه بعد بچه لرز کرد و بلند شد و دوید به دنبال پدرش بگردد و گریه کنان بیرون رفت. دست بچه را گرفت و آمدند تعظیم کردند.گفت بوفاضل ممنونتم. من جلو رفتم و گفتم: تعجب نکردی بچه‌ی فلجت را گذاشتی و رفتی و او سرپا شد؟ گفت از چه تعجب کنم؟ من می‌دانم که کجا آمده‌ام. من می‌دانم که عباس باب الحوائج است. من می‌دانم که در خانه‌ی برادر زینب آمده‌ام. من می‌دانم که درِ خانه‌ی صاحب کرم آمده‌ام. دست بچه را گرفت و رفت. برگشتم گفتم ابالفضل! دیگر نمی‌آیم زیارتت. سنی بیاید پنج دقیقه‌ای بگیرد و برود، من دو سال است صدایت می‌کنم. با عصبانیت رفتم. سحر دیدم در می‌زنند. غلام شیخ انصاری بود گفت آقا کارت دارد. رفتم آقا فرمود: با ابالفضل علیه‌السلام قهر کرده‌ای؟ حاجت داری؟ دو تا حاجت داری می‌خواهی زن بگیری و خانه می‌خواهی؛ این پول را بگیر زن بگیر و می‌خواهی مکه بروی برو مکه؛ با عباس قهر نکنی. پسر ام‌البنین دیشب به تو سلام رساند گفت آنهایی که زود راه می‌اندازیم غریبه‌اند اما شما را دوست داریم که ببینیم صدایمان می‌زنید و هی می‌آیید و می‌روید. شما را دوست داریم که معطلتان می‌کنیم. آنها غریبه‌اند و من هم باب الحوائج هستم؛ غریبه‌ها باید بگیرند و بروند.

یا ابالفضل امروز دوست نوازی کن، معطلی دیگر بس است.

برخی مقامات حضرت ابالفضل العباس علیه‌السلام

ما تلاش می‌کنیم واجبات و مستحبات را انجام دهیم، فضایل را کسب و رضایل را رفع کنیم، تهذیب نفس کنیم و زمینه را آماده کنیم به جهت اینکه امام زمانمان از ما راضی باشد. و اگر امشب، شب ظهور امام بود و صبح خدمت امام رسیدیم، آقا بفرمایند مورد تأیید هستی. یا اگر قبل از ظهور از دنیا برویم وقتی سرمان را به لحد گذاشتیم ملائک سؤال و جواب که آمدند ندا بیابد رهایش کنید امام زمانش از او راضی است. حاضری چقدر تلاش کنی که مُهر رضایت امام زمانت را بگیری؟

عالم بزرگواری به خودش گفت خجالت بکش همه را ببینی و امام زمانت را نبینی؟ با دعا، ذکر، نماز و حضور در تکایا، مساجد و هیأت‌ها هر کار کردم خبری نشد. یک بار در مسجدی خرابه چله‌ای گرفته بودم، چله‌ام تمام شد صبح، سید جلیلی گفت دنبالم بیا و من ناخودآگاه رفتم. کوچه پس کوچه‌ها را رفت تا به خانه‌ای رسید. داخل رفتیم دیدم خانمی فوت کرده است و رویش را کشیده‌اند و گویا اهل خانه ما را نمی‌دیدند. آقا فرمودند چرا کار و زندگیت را رها کرده‌ای و مدتی است دنبال من هستی؟ اگر شما مثل این زن عمل کنید، در خانه‌تان بنشینید من خودم به سراغتان می‌آیم. سپس فرمودند زمان بی‌حجابی رضاخان هفت سال پایش را از در خانه‌اش بیرون نگذاشت مبادا حجاب از سرش بردارند.

حالا به این توجه کنید که مُهر تأیید گرفتن از امام زمان علیه‌السلام یک مسأله است و اینکه یک شخصیت به جایی برسد که امام زمانش به او بفرماید «خدا مرا فدای تو کند»، مسأله‌ی دیگری است؛ این است مقام ابالفضل.

دنیا قانونی دارد که مافوق خودش را فدای مادون نمی‌کند. ما هیچ وقت فرزندمان را در آغوش نمی‌گیریم و بگوییم: پدر و مادرم فدای تو؛ اگر بگویم بی‌ادب هستم. فرزند هیچ وقت به مادرش نمی‌گوید: مادر! الهی فدایم شوی. معلم به شاگرد نمی‌گوید: من فدایت شوم بلکه شاگرد به معلم می‌گوید. همیشه مادون جان خود را فدای مافوق می‌کند.

امام حسین علیه‌السلام ، امام سوم، گوشواره‌ی راست عرش و میوه‌ی دل فاطمه نه دروغ می‌گوید، نه تعارف می‌کند و نه غلو در کلامش است؛ به ابالفضل می‌گوید خدا مرا فدای تو کند.

اما چه زمانی امام حسین علیه‌السلام این را به حضرت ابالفضل گفته است؟

– روز عاشورا وقتی مشک پاره شد. آیا دل امام حسین علیه‌السلام سوخت و گفته است فدایت شوم؟ خیر

– وقتی کنار علقمه رفت و او را در آن حال دید؛ آیا دلش سوخت و گفت الهی من فدایت شوم؟ خیر

– روز عاشورا دید برادرش علم به دوش از این طرف به آن طرف می رود. هرکس مجروح است، عباس علیه‌السلام می‌رسد. هرکه شهید است، عباس علیه‌السلام می‌رسد. بچه‌ها عمو را صدا می‌زنند، عباس علیه‌السلام به خیمه می‌رود. زینب علیهالسلام صدا می‌زند، عباس علیه‌السلام می‌رود. حسین علیه‌السلام نمی‌تواند بلند شود، عباس علیه‌السلام می‌دود. آیا آن زمان، امام حسین علیه‌السلام فرمود جانم فدایت؟ خیر

عصر تاسوعا هنوز جنگ شروع نشده بود صدای سم اسب‌ها که آمد امام حسین علیه‌السلام شنید و صدا زد: «بِنَفسی اَنت یا اَخی…»، جانم به فدایت برادرم، ببین اینها از من چه می‌خواهند. آن روز حسین علیه‌السلام ، امام زمانِ ابالفضل علیه‌السلام است و مافوق‌تر از حسین علیه‌السلام در عالم وجود، وجود نداشت. این مافوقِ مافوق‌ها جانش را فدای مادون می‌کند! مقام این مادون تا کجاست؟

ملا آقا دربندی از نجف آمدند و مسجد جامع تبریز منبر رفتند. فرمودند: ای مردم امروز می‌خواهم برایتان از کسی سخن بگویم که از تمام ملائکه بالاتر است، الّا از چهار ملک: جبرائیل، میکائیل، عزرائیل و اسرافیل. بعد کمی فکر کرد گفت: نه از چهار ملک هم بالاتر است. از همه‌ی ملائک و چهار ملک مقرب بالاتر است الّا از کرّوبیون. گفت سخنم را پس گرفتم از کروبیون هم بالاتر است الا از هشت ملک حَمَله‌ی عرش. بعد گفت حرفم را پس گرفتم از ملائک آسمان، چهار ملک مقرب و ملائک حمله‌ی عرش هم بالاتر است؛ می‌خواهم از قمر منیر بنی هاشم ابالفضل علیه‌السلام برایتان بگویم. بعد حدیث و روایت گفت و مردم شنیدند و لذت بردند و عرق کرد. از منبر که پایین می‌آمد گفت مردم! عرق کرده‌ام و پیراهنم خیس شده است؛ از عباس علیه‌السلام گفتم و عرق کردم این پیراهن را می‌برم می‌گذارم در کفنم با خودم به خانه‌ی قبر ببرم. این پیراهن مرا نجات می‌دهد. مردم ریختند و پیراهن را تکه‌تکه کردند و لباس دیگری تن ایشان کردند. طلبه‌ای آنجا بود که نخی از لباس به دست او افتاد. نقل می‌کن: نخ لباس را آوردم نجف و در شیشه گذاشتم. به ابالفضل قسم برای صدها مریضی که اطبای بغداد جوابشان کرده بودند، نخ را می‌زدم در آب و آب را می‌دادم و شفا می‌گرفتند.

حالا به این فکر کن که آن آقایی که نخ پیراهن روضه‌خوانش چنین می‌کند، وقتی دو دست بریده‌اش، قیامت می‌آید چه می کند؟ وقتی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها دو دست حضرت ابالفضل علیه‌السلام را می‌آورد و وارد محشر می‌شود، ندا می‌آید: بساط قیامت را جمع کنید، درهای جهنم را ببندید، شفیع آورده‌اند ما دیگر از کسی سؤال نمی‌کنیم.

حالا به این فکر کن که آقایی که نخ پیراهن روضه خوانش چنین می‌کند، دو دستش بساط قیامت را جمع می‌کند، و این آقا علمدار حسین علیه‌السلام است، خود حسین علیه‌السلام چه می‌کند؟ انس با حسین، معرفت به حسین، زیارت حسین، ذکر نام امام حسین چه می‌کند؟

یکی از علمای بزرگ آخر کتابشان می‌نویسند: گرفتار بودم. شعری داشتم. خانمم به من گفت آقاجان تو عالم هستی و من جاهل؛ شما علما به هر چه بخواهید عمل کنید ریشه‌‌اش را در کتاب و حدیث جست‌و‌جو می‌کنید و به کارهای عوامانه‌ی ما تن نمی‌دهید اما یک ختم عوامانه بگیر. هفت شب چهارشنبه، نصف شب بلند شو در دل شب متوسل به ابالفضل، 100 مرتبه این را بگو:

ای ماه بنی‌هاشم، خورشید لقا عباس      ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس

از درد و غم ایام ما رو به تو آوردیم         دست منِ مسکین گیر از بهر خدا عباس

می گوید شب چهارشنبه‌ی دوم، مشکل حل شد. آخر کتاب می‌نویسد این ختم عوامانه را از دست ندهید. حدیث نیست اما چون نام عباس است، متبرک است.

حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها

ام‌البنین چهارمین همسر علی علیه‌السلام بعد از فاطمه الزهرا سلام‌الله‌علیها بود. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بعد از ام‌البنین همسران دیگری هم داشتند اما ایشان تنها همسر محرم سرّ علی علیه‌السلام بودند؛ مانند فاطمه الزهرا سلام‌الله علیها؛ تنها زنی که توانست محرم سرّ علی علیه‌السلام بشود.

تاریخ اسلام زنان بزرگ به خود کَم ندیده است مانند سوده، فضه، ام ایمن و …اما اسلام بعد از فاطمه الزهرا دو اَبَر زن به خود دیده است؛ یکی عقیله‌ی بنی‌هاشم زینب کبری علیها‌سلام و دیگری ام‌البنین علیها‌سلام این دو، اَبر زن هستند و زن معمولی نیستند.

 زینب کبری علیها‌سلام آن‌قدر ابر زن بود که امام حسین علیه‌السلام به او نیابت داد تا مدینه نائبة الحسین بود؛ بااینکه امام زمانش زنده بود. آن‌قدر عاقل بود که تکیه‌ی حسین بر عقل زینب بود؛ و یک ابر زن دیگر ام‌البنین بود.

کاروان ‌وقتی آمد مدینه مسجد، منبر، روضه و جلسه‌ی عزاداری برای اهل‌بیت همه را ممنوع کردند و در خانه‌ی امام حسین علیه‌السلام و حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را بستند در خانه‌ی علی‌اکبر علیه‌السلام را بستند اطراف خانه زین‌العابدین علیه‌السلام را مأمور گذاشتند برای زینب علیها‌السلام مأمور گذاشتند تا صدای زینب درنیاید گاهی زینب را تبعید کردند به دیار مختلف و آخر هم به دمشق.

هیچ چاره‌ای نمانده بود؛ ام‌البنین علیها‌السلام از ذکاوتش استفاده کرد و در بقیع نشست و با زبان شعر و در غالب شعر واقعه‌ی کربلا را انتقال داده و خوانده و گریه کرده‌است.

اهداف حضرت ام البنین از رفتن به بقیع و روضه‌خوانی؟

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که از دنیا رفتند در بیت الحزان را بستند و پنجاه سال این دربسته بود و بعد از آن ام‌البنین رفت بقیع دَرِ آن را باز کرد و هر روز صبح تا شب می‌نشست در بیت الاحزان فاطمه الزهرا و چون سَرِ مسیر رفت‌وآمد مردم بود مردم می‌رفتند و می‌ایستادند و گوش می‌دادند. شعرهایی می‌گفت که مروان حکم می‌ایستاد و گریه می‌کرد. آن‌وقت زنان این شعرها را حفظ می‌کردند و می‌رفتند در خانه‌هایشان می‌خواندند و واقعه‌ی کربلا فهمانده می‌شد.

ایشان با این کار انگیزه‌های داشتند:

  1. پیام‌رسانی: ما باید پیام برسانیم. هدف‌های بلند اگر پیام‌رسانی نشوند، از بین می‌روند و محو می‌شوند. تنها راه رساندن ام‌البنین گریه کردن بود و لا غیر. با این کار، وظیفه انجام می‌داد و با این کار ایشان بالیدهاست نه اینکه نالیده باشد. او می‌بالید به این‌که پسر زهرا سلام‌الله علیها به پسر من گفت جانم فدایت.
  2. از وظایف مهم همه‌ی ما احیاء امر اهل‌بیت علیهم‌السلام است. تک‌تک ما موظف هستیم که این مهم را زنده نگه‌داریم. امام صادق علیه‌السلام به مفضل گفت: مفضل جلسه نمی‌روید؟ مفضل گفت چرا آقا می‌رویم و دورهم می‌نشینیم. امام پرسید حدیث ما را می‌گویید؟ مفضل گفت بله آقا از شما حدیث می‌گوییم. امام فرمودند من مجالس شما را دوست دارم. امر ما را زنده کنید و هر کس امر ما را زنده نگه دارد خدا او را رحمت کند. ای مفضل هر کس جلسه بگیرد و دور هم بنشینند و امر ما را زنده کنند به ‌اندازه‌ی بال مگس از چشمش اشک بیاید آن لحظه، خدا تمام گناهان گذشته او را می‌بخشد اگرچه به ‌اندازه‌ی کف دریا باشد.

کدام مجلس است که شما گریه می‌کنید به‌جز گفتن از کربلا؟ پس احیای امر دین، به گفتن از کربلا است که مبنای این کار را ام‌البنین علیها‌السلام در مدینه گذاشت. وقتی احیای امر حق می‌شود رحمت خدا نازل می‌شود، تقرب به خدا حاصل می‌شود و گناهان آمرزیده می‌شود. آن ملعون‌هایی که یا حسین را شهید کرده بودند و یا در خونش شریک بودند و یا سکوت کرده بودند حالا به توبه و تقرب احتیاج دارند؛ ام‌البنین می‌نشست و می‌سوخت و می‌گفت و این مردم می‌نشستند و گریه می‌کردند تا آمرزیده شوند و رحمت خدا حاصل آن‌ها بشود.

  1. شما اهل قرآن هستید؛ یک‌چیزهایی متعلق به خداست که به آن می‌گویند شعائر الله و شما حق ندارید به انسان اهانت کنید انسان مال خداست اصلاً حیات مال خداست. این‌ها را بگذاریم کنار و یک‌چیزهایی خاص، مال خداست مانند مسجد، حرم، قرآن، فرهنگ قرآن، آداب ‌و رسوم دین، قرآن در آیه‌ی 32 سوره‌ی حج می‌فرماید:

«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» کسانی که در دل‌هایشان تقوا وارد شده این‌ها می‌توانند شعائر خدا را بزرگ بشمارند.

در رأس شعائر الله از همه بزرگ‌تر امام حسین و کربلایش است.

امام جواد علیه‌السلام می‌فرمایند: اَوَّلَ مَا جَری بِه القَلَمَ عَلَی اللُوح قَتَلَ الحُسین. وقتی قلم خدا بر لوح هستی قرار گرفت تا مقدرات نوشته بشود، اولین چیزی که قلم بر لوح نوشت شهادت امام حسین علیه‌السلام بود.

حالا معلوم می‌شود که چرا تمام انبیا بر حسین علیه‌السلام گریه کردند.

پیامبر صلی‌الله علیه و‌آله وقتی از دنیا رفتند امام حسین علیه‌السلام هشت‌ساله بودند اما در تاریخ اسلام آمده است که بیست مرتبه رسول‌الله برای امام حسین علیه‌السلام روضه گرفته است.

حسین شعائر الله است با تمام اسرارش و ناگفته‌هایش که برای ما قابل‌درک نیست. این شعائر الله وقتی در بیابان کربلا سر از بدنشان جدا کردند؛ ام‌البنین بود که با مرثیه‌هایش و گریه‌هایش در بیت الاحزان اقدام کرد به زنده نگه‌داشتن قیام اباعبدالله علیه‌السلام.

قدر خودتان را بدانید. اُسقف مسیحی می‌گوید مجالس امام حسین علیه‌السلام مدرسه است و این مدارس حسین افتتاحش به دست ام‌البنین است.

آن‌قدر گریه می‌کرد نه یک سال، نه پنج سال، آن‌قدر که بنی‌امیه از دستش خسته شده بودند و مردم می‌گفتند چه‌کارش دارید داغ چهار پسر دیده مجنونه شده است! اما هرجایی از عالم یک روضه‌ی دونفره از حسین باشد بنایش را خانم ام‌البنین علیها‌السلام گذاشته‌اند. آخر بنی‌امیه یک سم مهلک داشتند که به مالک اشتر داده بودند که آن‌طور بدنش را تکه‌تکه کرده بودند، از همان سم به آب ریختند به ام‌البنین علیها‌السلام خوراندند و آن جگر پاره‌پاره‌اش را پاره‌تر کردند.

از این مادر همچنین پسری به دنیا آمد که دارای همچنین مقامی است که:

  1. مافوقش خود را فدای او کرد. 2. مقام دیگر ابوالفضل عباس علیه‌السلام مقام عندالله است.

اگر مؤمن باشیم که روز قیامت در نامه‌ی عملمان به جز خورده ریزی از معصیت نبینند ما را می‌برند بهشت فردوس، یا جنت رضوان، یا جنت عدن.

آیا از بهشت مقام بالاتری هم است؟ بله و آن مقام عنداللهی است یعنی نزد خود خدا. در آیه 169 سوره آل‌عمران داریم که: «وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ»، خیال نکنید آن‌کسانی که کشته‌شده‌اند درراه خدا مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. مقام بالاتر از بهشت، برای شهد است. از هابیل تا شهدای احد و حنین و خیبر و کربلا و… تا شهدای رکاب امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف همه بهشت نمی‌روند همه می‌روند عندالله و آنجا روزی می‌خورند.

امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: خدا به عمویم ابوالفضل علیه‌السلام بین آن شهدا مقامی می‌دهد که همه می‌گویند: خوش به حال عباس. شهدای عندالله از هابیل تا آن‌هایی که در رکاب امام زمان شهید می‌شوند همه پیش خدا می‌گویند خوش به حال عباس کاش ما جای او بودیم.

برای انسان‌ها خیلی حائز اهمیت و ارزش است که توفیقی به او بدهند که او را قابل بدانند که یک عضوی از بدنش را بگیرند؛ اما یکی را قبل از این‌که جانش را بگیرند خدا تیکه تیکه اش را دید و…

از افتخارات بشر این است که دارای بصیرت باشد و چشم دلش باز باشد و عمیق‌ترین مسائل را بفهمد.

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: خدا رحمت کند عمویم ابوالفضل را که نافذالبصیرة بود و همیشه به مغز هر چیزی می‌رسید.

امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه می‌فرمایند: سلام بر عباس‌بن‌علی که جانش را در راه برادرش داد و دنیایش را برای تحصیل آخرت صرف کرد و جانش را برای حفظ جان برادرش صرف کرد و برای آوردن آب تلاش کرد آن‌قدر که دستانش قطع شد. و من شهادت می‌دهم که تو خیرخواهی را به پایان رساندی و نهایت آنچه را که در توان داشتی در راه دینت صرف کردی.