ماه، خود به خود نور ندارد؛ نورش را از خورشید میگیرد. به ابالفضل لقب ماه بنیهاشم دادهاند چون آنچه که دارد از نور وجود ابیعبدالله حسین دریافت کردهاست. حسین خورشید است و عباس، ماه و اگر خورشید نور نداشت ماه هرگز قادر به نورافشانی نبود. عباس، عباس است چون متصل به نام حسین است. عباس، عباس است چون وصل به کربلای حسین است. عباس، عباس است چون دل حسین را به دست آوردهاست. و هرکس در دلش حسین باشد و بتواند دل حسین را راضی کند برای خودش کارِ باب الحوائجی میکند. اگر نتوانم حاجت شما را برآورده کنم اما دلدادهی حسین باشم با یک حسین، برای خودم باب الحوائج میشوم و گره از کار خودم باز میکنم.
به امام صادق گفت یا بن رسول الله اینهایی که دور شما جمع میشوند و از کربلا میگویند و اشک میریزند همه برای جدت حسین گریه نمیکنند. درد دل دارند و اینجا مینشینند و اشک میریزند. امام صادق لبخندی زدند و فرمودند: بارک الله به شیعیان و محبان ما که دردهای دلشان را در خانهی غریبهها نمیبرند و در خانهی ما میآوردند. این امتیازی است که خدا برای شیعیان ما قائل شدهاست که وقتی غمگین هستند راهنمایی میشوند به در خانهی ابیعبدالله. هر کس درد لاعلاجی دارد و یا التماس دعا گویی سراغ دارد دستش را بالا بیاورد و یک «یا حسین» بگوید؛ کافی است. همین الآن فطرس ملک یا حسینات را برد کربلا و همین الآن جواب امام حسین را برمیگرداند. حداقل امام حسین به تو میگوید هیچ کس از در خانهی من محروم نرفته است؛ برو خاطر جمع. ما کسی را دعوت نمیکنیم تا از او پذیرایی نکنیم.
ما متأسفانه وقتی در خانهی بزرگان را میزنیم طلبِ حوائج کوچک میکنیم و معمولاً وقتی متوسل به امام حسین میشویم حاجت دنیایی میخواهیم. به ما گفتهاند نمک غذایتان را هم از ما بخواهید و اگر بند کفشتان را هم گم کردید از ما بخواهید اما در میان تمامی حوائج دنیا اعم از کسی که مریض دارد، گرفتار است، جوان بیکار دارد و… سه حاجت بسیار مهم در زندگی ماست که همهی ما به این سه نیازمندیم و حاجت تمامی شیعیان علیبنابیطالب است و گرهی هر سه به دست امام حسین باز میشود:
1- هنگام احتضار وقتی از دنیا میرویم. همهی ما ناگزیر از دنیا خواهیم رفت. در آن لحظات احتضار یک اتفاق میافتد که در یک لحظهاش همه احساس میکنیم که تمام اندوختهها و زحمات دنیای من الآن دیگر به در من نمیخورد. در آن یک لحظه، تمام روزهای زندگی مانند فیلم به فرد نشان داده میشود. کسانی که معتقد هستند، فقط به یک چیز محتاج هستند و آن، اینکه امیرالمؤمنین با رضایت صورت بالای سرشان حاضر شود. حضرت برای همه حاضر میشوند اما برای بعضی با اخم میروند و وای به حال او … . وقتی امیرالمؤمنین بالای سر کسی با لبخند ظاهر شود، او دیگر برزخ سخت ندارد، سؤال و جواب ندارد، قیامت سخت ندارد و اینجا حسین باید واسطه باشد که پدر جان من از او راضی هستم. حاجت حقیقی ما آنجاست.
فردی رفت پیش شیخ جعفر مجتهدی گفت آقا من یک پسر بچه ی یتیمی دارم و با خون دل بزرگش کردم حالا هجده، نوزده سالش است. انقدر رخت شستم که ناخنهایم کج شده اند. پسرم را می خواهند به سربازی ببرند و جنگ است و من میترسم دیگر توان کار ندارم. یک «یا حضرت معصومه» بگو بچهام معاف شود. آقا فرمودند یعنی تو میگویی من حضرت معصومه را صدا بزنم و فقط یک بچهی تو معاف شود؟ زشت نیست؟ این در شأن حضرت معصومه است؟ گفت یعنی آقا نمیخواهی برای من دعا کنی؟ گفت چرا من دستم را بالا میآورم و دعا میکنم اما یک نفر را نمی خواهم، بیشتر میخواهم. فردا رادیو اعلام کرد شش دوره معاف شدند.
2- ورود به قبر. همهی عناوین ما تا وقتی هستند که زنده هستیم وقتی نفس قطع شد، جنازه می گویند و اسمها عوض می شود. در قبر یک ملک میآید و سینه را بو میکشد و گزارش میدهد حسینی است و تمام. دیگر قبر نیست، باغ از باغهای بهشت است.
فردی گفت شب خواب خالهام را که چند سال بود فوت کرده بود؛ دیدم. گفتم چه طوری؟ گفت از دیشب راحت شدیم. فضا باز شده، بوی عطر میآید و به ما هدیه دادند. زن آن آهنگر را دفن کردند سه مرتبه امام حسین آمده به او سر زدهاست، هر بار که آمده است ما راحتتر شده ایم. صبح رفت و آهنگر را پیدا کرد. گفت آن نردبان را می بینی؟ هر شب میرفت بالا، رو به کربلا به امام حسین سلام می داد و می گفت جواب سلامم را شب غریبیم بده حسین.
ما نیازمندیم که قلبمان عطر و بوی معرفت به امام حسین را بگیرد. یک روزی این عطر و بو ما را حاجت روا میکند.
3- فردای قیامت. بیش از 30 اسم در قرآن برای قیامت ذکر شده است که هر اسم یک بُعدش را معرفی میکند. یک اسمش «یَومٌ لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنون»، روزی که نه مال و نه بچه به درد نمیخورد؛ است.
سختترین مرحله ی قیامت، گذر از صراط است چون قرآن میفرماید: تمامی شما بدون استثنا وارد جهنم میشوید. مسیر از جهنم است منتها بعضی مثل برق و باد. اگر بخواهیم از ساختمان ده طبقه بالا برویم چه قدر طول میکشد؟ اگر با آسانسور برویم چه قدر طول میکشد؟ آسانسور به برق وصل است. ما قیامت یک برق فشار قوی داریم که حسین بن علی است. کسانی که در دنیا به حسین و محبت و عشق او وصلاند، مثل برق و باد میروند.
اولین کسی که در کربلا با دشمن رو به رو شد ابالفضل بود. وقتی صدای سم اسب دشمنان آمد، امام حسین به حضرت ابالفضل گفتند که برو ببین با ما چه کار دارند.
به ابالفضل هم ختم شد چون دیگر کمر حسین شکست. وقتی ابالفضل کنار نهر علقمه به شهادت رسید امام خیمهی عباس را خواباند. چون بالای خیمهی او پرچم حسین نصب بود. خواباند یعنی پرچم خوابید، جنگ تمام.
برای توسل به حضرت ابالفضل العباس، بهترین راه این است که دست به دامن مادرش شویم و از امالبنین کمک بگیریم. دو نذر قرآن برای حضرت ام البنین گفته اند:
1- برای حاجات فوری از مرحوم خانم مالک نقل است: یک مجلس یک جا بنشینند 14 مرتبه «یس» بخوانند به نیابت از طرف خانم امالبنبن برای چهارده معصوم.
2- در کتابها نوشته اند: 10 مرتبه نذر «یس» برای حضرت امالبنین، چهارشنبه 4 تا، پنج شنبه4 تا، جمعه 2 تا. جمعه تا ظهر تا وقت نماز جمعه تمام شود. سپس سجده کن و در سجده از حضرت امالبنین بخواه که به پسرش مأموریت بدهد که گره از کارت باز کند.
عالیترین، زیباترین و مجربترین توسل به امام حسین صدا کردن نام امام زمان است. به هر زبانی که دلت میخواهد. آل یس بخوان هدیه کن به امام حسین، ندبه بخوان هدیه کن به امام حسین، یس به نیابت از امام زمان بخوان هدیه کن به جدش امام حسین.
ما در سفر الی الله تا حسین رسیدن، از حسین عبور کردن تا به خدای حسین رسیدن باید در معیت پسر امام حسین یعنی امام زمان حرکت کنیم. دستگیرمان در زندگی باید امام زمان باشد. باورهایمان ضعیف است. راوی می گوید برای امام زمان نوشت آقا ما با شما کار داریم، درد دل داریم غیبت کبری است… آقا برایش نوشت هر وقت با من کار داری لب هایت را تکان بده من انقد بهت نزدیک هستم که لبت را میخوانم.
گفت به کربلا می رفتم و مریضی آمده بود و سربازهای خارجی عراق را گرفته بودند. دروازه ی کربلا چادر زده بودند و مردم را قرنطینه می کردند نکند کسی مریض باشد. در راه گفتم خدایا نکند مرا بگیرند و قرنطینه کنند. با آقایی زیبا و خوشسخن همسفر شدم. در دل من کمی ترس بود اما چیزی نمی گفتم. کمی که رفتیم آقا به من گفت چرا انقدر قلبت می ترسد؟ تا وقتی با من هستی نترس. من پیش خودم گفتم ایشان خبر ندارد که جلو چه خبر است. گفتم ببخشید خانه ی شما کجاست؟ گفت: همین بیابان ها من سرگردان این بیابانهایم. کمی که رفتیم خیلی سریع به چادرها رسیدیم و من ترسم بیشتر شد. آقا لبخند زدند و گفتند مگر نگفتم تا با منی نترس. چند سکه پول داشتم خم شدم در کفشم کنم. آقا فرمودند: عجب… چند بار باید بهتان بگویم وقتی من همراهتان هستم نترسید باز که میترسی! این کارها لازم نیست، نترس. چند دیگر رفتیم گفتم آقا بیا میانبُر برویم از جلوی چادرها نرویم ما را میگیرند. فرمودک باورت نمیشود وقتی من با تو هستم نباید از چیزی بترسی؟ دست مرا در دستش گرفت من آرام شدم. از جلوی چادرها و سربازها رد شدیم و کسی ما را ندید. دو قدم برداشتم دیدیم در صحن امام حسین هستم. فرمود این هم حرم جدم حسین. دستش را کشید و برگشتم دیدم نیست.
تمام تلاشت را بکن و عزمت را راسخ کن که در معیت فرزند امام حسین، امام زمان حرکت کنی. آن وقت دیگر ترس و دل نگرانی نیست.
دیروز گفتیم که مهمترین کاری که در ارتباط با امام حسین باید بکنیم این است که با امام حسین وصل شویم. شیشهی لامپ در دل سنگ بوده و استخراج شده و در کوره رفته و صیقل یافته و شیشه و سپس لامپ شدهاست. اما تا به برق وصل نشود نور نخواهد داشت و برق به نیروگاه وصل است. کلید برق را می زنند و لامپ روشم میشود و ظلمات را از بین میبرد. شیشه ی دل ما هم از بین سنگ گناه، با توبه، استغفار، جبران و آشتی با خدا باید برون بیاید، صیقل بخورد و لامپ شیشهای بشود و سپس به ولایت علیبنابیطالب و حب اولادش وصل شود و روشن شود و نور دهد.
چه کار کنم تا اتصال من به ولایت علی بن ابیطالب و حب اولادش به هم نخورد؟
1- داشتن حیا و عفت: وقتی زنان و مردان یک جامعه، حیا و عفت ظاهری، باطنی، جسمی، روحی و اخلاقی را رعایت نکنند نمی توانند با ولایت علیبنابیطالب و اولادش اتصال برقرار کنند.
2- رعایت و حفظ نماز: شب عاشورا امام حسین به جرثومهی فسادی مثل عمرسعد فرمودند امشب را مهلت بده من میخواهم نماز بخوانم و با نماز وداع کنم و نماز ظهرش را غرق به خون خواند و نماز عصرش را در گودال قتلگاه خواند. آن وقت من و بچه ام با تارک الصلاتی بخواهم به امام حسین اتصال پیدا کنم! آیا این ممکن است؟ در جامعه ای که عدهی کثیری نماز نخوانند و عدهی کثیری نماز را به ریا بخوانند و عدهی کثیری نماز بخوانند و رعایت حقوق نماز را نکنند آیا این جامعه میتواند به امام حسین وصل باشد؟ اتصال به امام حسین اتصال عقیدتی، فرهنگی و دینی است.
3- زیارت قبر مطهر امام حسین (ع): کسی که کربلا می رود به معنای واقعی باید کربلایی بشود. به معنای واقعی باید کربلایی نخواهم شد مگر معرفت به زیارت امام حسین (ع) پیدا کنم. حدیث است که روزانه هفتاد هزار ملک از آسمان به طواف قبر امام حسین می آیند. برمیگردند بالا و ملائک به آنها میگویند چه آرزویی دارید؟ میگویند آرزو داریم یک بار دیگر برگردیم کربلا. 25 ضراع از مقابل سر، 25 ضراع از پشت سر، 25 ضراع از بالای سر و 25 ضراع از پایین پای امام حسین، تربت است و محل زیارت است و ادب ایجاب می کند که پا برهنه شویم و نیت زیارت کنیم در این محوطه خون مطهر آقا ریخته شدهاست. در تمام این محوطه، لحظه به لحظه ملائک در رفت و آمد هستند و محل اجابت دعاست.
حدیث صحیح السند است که تمام انبیای مرسل که در عرش خداوند هستند از خدا تمنا دارند که به کربلا بروند و امام حسین را زیارت کنند. امام حسین آسمان است چرا از همان جا زیارت نمیکنند؟ آیا ثواب زیارت امام حسین را میخواند؟ خیر این سِرّی دارد که اگر بفهمم حسینی و وصل به امام حسین میشوم. آن سِر چیست؟
حضرت موسی از خدا می خواهد بیاید در آن محوطه بگوید حسین جان ممنونتم اگر تو نبودی اثری از تورات و موسی نبود. حضرت عیسی بگوید حسین جان ممنونتم اگر تو نبودی اثری از انجیل و عیسی نبود. داوود بگوید ممنونتم اگر تو نبودی اثری از داوود و مضامینش نبود. نوح و ابراهیم بگویند ممنونتیم اگر تو نبودی اثری از دین حنیف ما نبود. پیامبر بگوید حسین جان، میوه ی دلم ممنونتم اگر تو نبودی اثری از من و اسمم و کتابم نبود. علی بگوید. امام علی بگوید حسین جان، میوه ی دلم ممنونتم اگر تو نبودی و کربلا را ایجاد نمی کردی اثری از علی و نهج البلاغهاش نبود. و خدا بگوید حسینم اگر تو نبودی توحید، نماز و الله اکبری نبود و اسم مرا محو میکردند. همهی عبّاد، زهاد، عرفا، ازکیا، مؤمنین و مؤمنات بروند و زیارت کنند و بگویند حسین جان اگر تو و کربلایت نبودید اثری از بندگی خدا نبود که ما خدا را بندگی کنیم.
سرّش این است و زایر وقتی کربلا میرود باید این، برایش مکشوف شود.
4- با شناخت دقیق خدا: امام حسین میان اصحاب نشسته بودند و در ارتباط با شناخت خدای تبارک و تعالی صحبت میکردند. فرمودند: هر کسی باید خدا را بشناسد که با شناخت کامل او را بندگی کند به جهت این که از بندگی دیگران آزاد شود. فردی پرسید آقا جان خدا را چگونه میشود شناخت؟ فرمود: شناخت خدا منوط است به شناخت امام هر عصر.
امام زمان هم بریر و زهیر و ام لیلا و رقیه و سکینه و زینب میخواهد. در مدرسهی غیبت باید تربیت اینگونه شویم. نشدهایم که امام نمیآید. چون اماممان را خوب نشناختیم، خدا را خوب نشناختیم و چون خدا را خوب نشناختیم، خوب بندگی او را نمیکنیم و چون بندگی خدا را نمیکنیم، بندهی شهوت، دنیا، پول، امیال، پست و مقام شدهایم. وقتی وصل هستم که خدا شناس باشم و وقتی خدا شناس هستم که امام شناس باشم.
امام آینهی تمامنمای اسمای خداست. تمام اسمای خدا را در امام حسین باید ببینم. آینهی تمامنمای حلم خدا امام حسین است، امام زمان است. این همه گناه میشود و امام زمان طاقت میآورد حلم می ورزد که خدا حلم می ورزد. قارون به موسی بد کرد و حر به امام حسین امام چرا حر بخشیده شد؟ چون آنجا موسی گفت بگیر به عذاب و اینجا حسین گفت ببخش… و این حرف دارد.
5- امر به معروف و نهی از منکر: جامعهای که امر به معروف نداشته باشد، جامعهی رو به قهراست. جامعهای که نهی از منکر نداشته باشد آلوده به فساد، ظلم، فحشا و بلاست. به همه هم واجب است؛ به دانهدانهی ما به اشکال مختلف واجب است.
معروفترینِ معروفها وجود ائمه است. امر به معروف یعنی مردم را با حسین و اولادش و پدرش آشنا کردن. علی (ع) صراط مستقیم است؛ علی نماز است؛ علی روزه است؛ علی حج است؛ علی قرآن است. با عشق علی (ع)، آدم نمازخوان و روزهگیر میشود. منکرترینِ منکرها دشمنی با اهل بیت است. مردم را از دشمنی با اهل بیت دور کنیم.
همهی اینها یک شرط دارد: تقوا. تقوا ترک معصیت است. همهی اینها اگر با معصیت، سوء ظن، مال مردم خوری، غیبت، دل شکستن، مردم آزاری، به هم ریختن زندگی دیگران و… باشد، مفید به فایده نخواد بود و تأثیر مطلوب نخواهد داشت.
ملاآقاجان از شیفتگان امام حسین بود پیاده کربلا میرفت و سر راه، کار میکرد و عملگی میکرد و پیش میرفت. نزدیک مرز به زمینی رسید. گفت کارگر نمیخواهی؟ گفت چرا چه کارهای؟ از کجا آمدهای؟ گفت: انا مجنون الحسین. پیاده به کربلا میروم. بیلش را زمین زد و گفت راست میگویی؟ تو دیوانهی امام حسینی؟ گفت: بله گفت میخواهم امتحانت کنم اگر ادعایت دروغ باشد با همین بیل استخوان هایت را خرد میکنم. بایست رو به کربلا دست به سینه بگو السلام علیک یا اباعبدالله. اگر جوابت آمد و من شنیدم تو راست میگویی و مجنون حسینی و قدمت سر چشم وگرنه ادعای دروغ میکنی. ملا آقاجان گفت: اول تو سلام بده. مگر تو سلانم میکنی جواب میگیری؟ گفت: بله میگیرم. به سمت کربلا دست به سینه گفت السلام علیک یا اباعبدالله. تمام بیابان را صدا گرفت و علیکم السلام یا فلانی. گفت: شنیدی؟ ملاآقاجان لزرید گفت: بله شنیدم. رو به کربلا ایستاد السلام علیک یا اباعبدالله آقاجان آبرویم را بخر. صدای آرامی آمد: و علیکم السلام. ملاآقاجان را نگاه کرد و گفت: دل حسین به حالت سوخت چون طاقت کتک خوردن نداشتی.
عاشق حسین همه جا برایش کربلاست. از هرجایی بگوید السلام علیک یا اباعبدالله، جواب را میشنود. عاشقی که زمان و مکان سرش نمیشود… فقط اتصال و معرفت میخواهد.