ایام متعلق است به میلاد امام حسین علیه اسلام و من امروز صحبتم را به سه قسمت تقسیم میکنم:
1) توسل به دامان امام حسین علیهالسلام.
2) وظایفمان در مقابل ماه شعبان؛که چه کنیم ماه شعبانمان نورانی تمام شود و ما را از مهمانان ویژه ماه رمضان بنویسند.
3) کجا آمدهایم و برای چه آمدیم و در قبال امام حسین علیهالسلام چه وظیفهای داریم.
چرا مجلس امام حسین علیهالسلام را روضه میگویند ؟ چون پیامبر (ص) فرمودند: هرگاه چندین نفر دورهم جمع شدند و آنجا از امام حسین صحبت کنند آنجا میشود باغی از باغهای بهشت و ما حدیث داریم که کسی را که به بهشت راهش دادند دیگر از بهشت بیرونش نمیکنند. امروز اگر در بهشت امام حسین(ع) جایت دادند دیگر امام حسین(ع) نمیگذارد از این بهشت خارج شوی.
حالا شما بگوئید از کجای زندگی امام حسین(ع) سخن بگوییم که گریه نداشته باشد؟ از تولدش بگویم که سراسر گریه است. جریان امام حسین علیهالسلام را خداوند اینطور قرارداد که به دل ربط دارد و وقتی دل جوشید اشک درمیآید.
ما برای امام علی علیهالسلام تولد گرفتیم اما کسی گریه نکرد ولی الآن ما تولد گرفتیم برای آقایی که وقتی مادرش باردار شد گریه کرد تا وقتیکه به دنیا آمد.
من بهاندازهی سرسوزنی تردید ندارم که وقتی این حال در مجلس باشد مادرشان در مجلس حضور دارند. وقتی امام حسین(ع) به دنیا آمد خدا اولین روضه را خواند و فرمود به جبرئیل که همراه ملائک به خانهی علی برو و تبریک و تسلیت را با هم به ایشان بگو؛ پس جبرئیل یک بال زد و صحنهی کربلا را به پیامبر(ص) نشان داد و ایشان گریه کرد و آنهم گریه بلند که صدا به اتاق حضرت زهرا سلامالله رسید و زهرا پرسید چرا پدرم گریه میکند ؟ پیامبر(ص) خواست مخفی کند اما جبرئیل گفت: خیر، مادرش باید بداند. اکنون برو و تمام ماجرا را برای فاطمه(س) تعریف کن، پس پیامبر(ص) ماجرا را تعریف کرد و فاطمه(س) گریه کرد و آنقدر گریه کرد که هر کاری کردند که آرام شود فاطمه آرام نشد تا اینکه جبرئیل از آسمان حدیث لوح برای فاطمه(س) آورد و خانم تا لوح را خواند آرام گرفت. جبرئیل آمد پیام آورده و یک شیشه هم با خودش آورد.
جریان شیشه چیست؟ جبرئیل گفت: یا رسولالله(ص) آن هنگام که حسین(ع) در گودال قتلگاه میافتد ما میآییم و خون قلبش را جمع میکنیم و به آسمان میبریم تا قطرهای از آن بر زمین نریزد. چرا؟
این سرّی دارد: باغبان بذر گل را میکارد در زمین و مدتها مواظبت میکند تا این بذر بزرگ شود و مراقبش است تا ساقه و برگ بدهد و غنچه بدهد، گل بدهد و وقتی گل داد وقت گلابگیری برسد، آن وقت باغبان گل را بچیند و ساقه و برگ را جدا کند و پرچمها را درآورد و گلبرگهای خالص را بریزد در دیگ و درش را محکم ببند و حرارت بدهد و عطرش را بگیرد و بهعنوان دوا و درمان به عالمیان بدهد. خدا شیشه فرستاده، یعنی ای همهی عالمیان! حسین(ع) گل عالم است و امشب گلی را که خدا در عالم نور، بذرش را خلق کرد، امشب گل داد و پنجاه و اندی سال خدا نگاهش میکند شکفته میشود بعد در بیابان کربلا چیده میشود و گلابش گرفته میشود، خداوند میفرماید: من نمیگذارم حسین(ع) پایمال بشود و گلابش را میگیرم و در جایجای هستی میپاشم تا همهی عالم عطر حسین(ع) بگیرد. مگر فقط شیعیانش بوی حسین(ع) میدهند! تمام عالم عطر و بوی ابیعبدالله علیهالسلام را گرفته و شیشه با تولدش آمده پایین و محیا بشود که خدا قرار است گلاب بگیرد و آنهم از قلب امام حسین علیهالسلام . چرا امروز آمدی اینجا تا یک قطره از آن عطر به تو بپاشد پس اگر مردیم از قبرمان عطرش میآید و قیامت که وارد میشویم ملائک میگویند یک حسینی آمد و بوی عطرش آمد.
خوب گوش کن! الآن با خودت فکر کن این ظرف زمان شعبان چقدر ظرفیت دارد که حسین(ع) در این ماه به دنیا آمده است. از تولد امام سجاد علیهالسلام بالاتر است، از تولد حضرت ابوالفضل(ع) بالاتر است.حسین(ع) آمد یعنی سجاد(ع) آمد، حسین(ع) آمد یعنی امام رضا علیهالسلام آمد، حسین(ع) آمد یعنی امام زمان(عج) آمد… حسین(ع) متولد شد که او متولد شد.
خود این مسئله برای عظمت ماه شعبان بس است.
آنوقت در این ماه شعبان ما آداب داریم.
به این ماه میگویند “شعبان”، به این جهت که آنچه ما در ماه شعبان بخواهیم بگیریم زمینه اش در ماه شعبان فراهم می شود، شعبههای خیر ماه شعبان را در ماه شعبان تقسیم نمیکنند بلکه شعبههای خیر ماه رمضان را در ماه شعبان تقسیم میکنند، از ماه رمضان امسال چه باید دستگیر شما بشود این روزها معلوم میشود، پس هر کس میخواهد مهمان ویژه خدا باشد کمر همتش را باید ببندد.
ما در قرآن آیه داریم که خداوند خطاب می کند: ای کسانیکه ایمان آورده اید، وقتی پیامبر(ص) شمارا صدا زد جوابش را بدهید چون میخواهد شمارا به راه راست هدایت کند این جواب دادن به پیامبر(ص) باعث زنده شدن دلِ ما میشود، پیامبر(ص) صدا میزند به اخلاق، صدقه، نماز و… پس جواب ایشان را بدهید با گفتنِ لبیک یا رسولالله(ص)؛ زیرا قرار است پیامبر(ص) با این صدا کردن خوشبختت کند.
پیامبر(ص) یکصدای دیگر هم دارد که میفرماید: وقتی پیامبر(ص) شمارا صدا زد ای مؤمنین و مؤمنات بشتابید بهسوی توبه، بشتابید و عجله کنید.
پیامبر(ص) در ماه شعبان منبر رفتند که مفصلترین خطبه را ایراد کردند و هیچ منبری را اینقدر مفصل نرفتند به غیر از خطبهی غدیر خم، سراسر این خطبه را پیامبر(ص) فرمودند ترک گناه کنید و توبه از گناه کنید. و کسی که موفق به توبه میشود بداند که خداوند به او رو کرده است و کسی که موفق نمیشود بداند که خدا از او رو برگردانده و او را رها کرده است و مهمان رمضانش هم نمیکند .
پس یکی از عوامل که دل را زنده میکند توبه است.
ماه شعبان ماه ” غفران” است. ماهِ آمرزش خواستن و توبه کردن است، برای والدینت و آیندگانت و دوستانت طلب بخشش کن که خداوند از اول تا آخر ما را ببخشد، استغفارکن برای دوستانت، آنوقت بزرگان فرمودند: وقتی برای دیگران استغفار میکنی خداوند درهای بسته زندگیات را باز میکند و وقتی برای خودت استغفار میکنی همنشین با علی علیهالسلام میشوی و هر کس بخواهد جمال امیرالمؤمنین علیهالسلام را ببیند توبه حقیقی کند.
نام دیگر ماه شعبان ” جیران” است چون همسایه ماه رمضان است. چون ما خود را آماده میکنیم برای ماه رمضان، ماه شعبان روزه دارد، احیا دارد صدقه دارد و.. تمام شبهایش زیارت امام حسین علیهالسلام دارد.
مجلس متعلق به امام حسین علیهالسلام است و ما دو وظیفه عمده داریم: یکی اینکه بفهمم من الآن کجا هستم و در خانه چه کسی آمدهام؟ این نقطه زمینی که الآن نشستم به دعوت فاطمه الزهرا سلامالله آمدهام. حالا ببین چه خصلتی داری که دعوتت کردهاند؟ شاید یکی حاجتمند است گفتند: بیاید گدایی کند. یکی خوب است و گفتند بیاید اجر و مزدش را بدهند.
این موضوع مهم است که بدانم کجا آمدهام . باید بدانم درب خانه کسی آمدهام که در طول دهر از خلقت آدم و حوا تا قیام قیامت هیچکس از درِ خانهاش دستخالی برنگشته است؛ یعنی از وقتی خدا نور امام حسین علیهالسلام را آفریده است تا دنیا دنیاست گفته حسین(ع) و ناامید برنگشته. گاهی وقتها کم میدهند تا بدانند که آیا ما قدر میدانیم؟
حضرت رضا(ع) در خراسان با جمعي نشسته بودند، مستمند و فقير و درماندهای از راه رسيد و گفت: آقا بيچاره شدهام، درمانده شدهام، نه پولدارم نه آبرو، قرض دارم، بیچارهام و … از من دستگيري كنيد! حضرت جوابش را ندادند. فصل انگور بود و خادم، سيني بزرگي از انگور آورد و انگورها را براي پذيرايي جلوي حاضران گذاشت. حضرت دست بردند و يك خوشه انگور به او دادند؛ مستمند گفت: آقا انگور میخواهم چهکار كنم؟ من دارم از گرسنگي مینالم. زن و بچههای من چيزي ندارند، انگور به من میدهید، مگر انگور درد ما را دوا میکند؟ حضرت انگور را گذاشتند زمين. شخص ديگري وارد شد و آمد مؤدب در مجلس نشست، سلام كرد و سرش را پايين انداخت. حضرت جوابش را دادند و بعد يك حبّه از آن انگورها را به او دادند. او بلند شد و دودستی گرفت و آن را بر روي چشمانش گذاشت و بعد گريه كرد و گفت: آقا اين حبّه انگور را میبرم، آن را طوري تقسيم میکند كه به همه برسد. آن را توي آب میچکانم و به زن و بچههایم و تمام فاميل میدهم كه وجودشان در دنيا و آخرت بيمه شود. حضرت خوشهای به او مرحمت نمودند. او گفت: آقا اين را در خانه حفظ میکنم كه بچههایم تا آخر عمر از آن استفاده كنند. من و اين بیلیاقتی! شما خوشه انگور به من میدهید؟ حضرت سيني را بلند كرده و به او دادند و فرمودند: «همه را با خود ببر». عرض كرد: آقا من و اين سيني انگور؟ به خادم فرمودند: «قلم و كاغذ بياور» و نوشتند كه باغي كه اين انگورها را از آن آوردهاند، همه را به اين مرد بخشيدم. مرد شروع كرد به گريه كردن و گفت: یا بن رسولالله! شما خانوادهای كريم هستيد و کَرَم دارید؛ امّا من آمدم فقط شمارا ببينم. ديدن شما برايم بس بود، به من دانه انگور داديد كه براي خود و خانوادهام كافي بود، خوشه انگور داديد كه نسلم را تا روز قيامت كفايت میکرد. سيني انگور مرحمت فرموديد، ديگر عاجزم از وصفتان، حال باغ انگوري عنايت فرموديد. حضرت فرمودند: «يك نامه ديگر بياور و در آن نوشتند: قناتي كه اين باغ و باغهای ديگر از آن سيراب میشود با بقیه اراضي را به تو بخشيدم.» گفت: ديگر من حرفي ندارم. زبان ندارم و قادر نيستم كه تشكّر كنم، چه بگويم؟ حضرت فرمودند: «يك نامه ديگر بياوريد»، نشست، زانوهايش را بغل كرد، چنان حالتي در شادي داشت كه هيچ متوجّه نبود. بهتزده بود. عرض كرد: آقا ديگر حرفي نمیتوانم بزنم، ديگر جاي حرف نيست.
آن فرد اوّلي بلند شد و گفت: آقا شما امام هتسید. ما درِ خانه چه كسي آمدهایم؟ اينكه میگوید، نمیخواهم، شما میریزید داخل دامنش، اما من كه از فقر دارم میمیرم، آنطور کردید. امام فرمودند: «اوّل به تو خوشه انگور داديم، ديدي چهکار كردي؟ مگر خوشه محبت در دامنت نريختيم؟
درِ خانهی آقایی آمدی که وقتی بر کرسی سخاوت و کرامت مینشست اعلان میکرد هر گرفتاری امروز آمده اینجا حاجتش را به زبان نیاورد برای اینکه محتاج وقتی حاجتش را بیان میکند عرق شرم بر جبینش مینشیند و احساس ذلت میکند و من نمیتوانم اینقدر ذلت را برای دوستانم ببینم.
آخرش هم جانش را بر سر همین راه گذاشت که جان بشریت را از ذلت نجات دهد و آن کربلا را خلق کرد. ما امروز جایی آمدیم که وقتی حاجتمند میآمد امام میفرمود: حاجتت را بنویس و به غلام میگفت: حاجت را به او بدهید بدون آنکه نامه را بخواند و میفرمودند میترسم تا من این نامه را بازکنم اضطراب بگیرد که آیا حسین(ع) حاجتم را میدهد یا نه ؟
حسین(ع) که همان حسین(ع) است و ما هم که برای گدایی آمدهایم. وقتی کربلا میروی و میخواهی به روی سمت حرم از کنار ضریح حبیب باید رد شوی و آنجا آن غلام را گذاشته که قبل از رسیدن به حرم حاجتت را بدهد. من آمدهام درِ خانه کسی که وقتی فقیر و مسکین میآمد و میگفت فقیرم و گرفتارم، امام میگفت: آرام باش! اگر بخواهی حاجتت به دست من روا شود یک شرط دارد که قول بدهی هر وقت و هر ساعت گرفتار شدی فقط به نزد من بیایی و آبرویت را جای دیگر خرج نکنی و به من بگو اگر این قول را میدهی حاجتت روا.
آمدهای جایی نشستهای که صاحبش آقایی است که وقتی به محلهی فقرا میرفت یک دفتری زیر بغلش میگذاشت و درب خانهی فقرا میزد و میگفت این دفتر پدرم علی(ع) است و در این دفتر نوشتهشده که پدرم به شما بدهکار است لطفاً طلبتان را بگیرید.
از بزرگترین علمای ما مرحوم شیخ انصاری است که خلیفهی عثمانی برای والی عراق نوشت شیخ انصاری چه جور مردی است؟ او در جواب نوشت اگر میخواهی علم علی علیهالسلام را ببینی بیا پیش شیخ انصاری و اگر بخواهی زهد و سادگی فاروق اعظم علی بن ابیطالب را از نزدیک ببینی بیا پیش شیخ انصاری. علما آمدند و رفتند و همه در رکاب ایشان تعظیم کردند. ایشان عصارهی علم و عمل را باهم داشتند.
از دیار شیعه آمدند و به شیخ انصاری گفتند: ما عالم میخواهیم برای تبلیغ. شیخ یکی از علما را انتخاب کرد و به او گفت بار را ببند برای تبلیغ و خود شیخ او را تا دروازه شهر بدرقهاش کرد. و شیخ آمد خانه و فردا آمدند پیش شیخ و گفتند: آقا فلانی برگشته پس شیخ انصاری، عالم را خواست و از او پرسید برای چه برگشته ای؟ او گفت: آقا در مسیر به رفتم کربلا برای زیارت و زیارت کردم و گوشهی حرم زانو بغلخوابم برد و خواب دیدم یک بهشت و یک قصر در آنکه تمام قصرهای دنیا در برابر آن خرابهی بودند و گفتند که این قصر برای تو است و آنگاه بهشت و قصر دیگری را به من نشان دادند که بهشت و قصر من در برابر آن خرابهی بود و به من گفتند این بهشت و قصر برای شیخ انصاری است و بعد بهشت و قصر دیگری را به من نشان دادند که قصر من و شما در برابر آن خرابهی بیش نبود و متحیر شدم و پرسیدم این مال کیست؟ گفتند: برای ملّا آقای دربندی. من بیشتر متحیر شدم و گفتم ملّا آقا دربندی یک منبری امام حسین(ع) است. به من جواب دادند قصری که به تو دادند به خاطر علم و عملت است و قصر شیخ انصاری هم به خاطر علم و عملش است و قصر ملّا آقای دربندی نه به خاطر علمش است و نه به خاطر عملش بلکه یکی از قصرهای اختصاصی حسین بن علی علیهالسلام است چون ملّا آقا برای حسین(ع) منبر میرود و اشک مردم را درمیآورد حسین(ع) از قصرهای خودش به او داده است که اینقدر عظمت دارد و به من گفتند تو سه شب دیگر میآیی در قصر خودت جایگزین میشوی من برگشتم یک شب که گذشته و دو شبمانده اگر از دنیا رفتم، شخص دیگری را برای تبلیغ بفرستید اگر زنده ماندم برمیگردم اما دو شب دیگر از دنیا رفت .
حالا که آمدهام درب خانهی امام حسین علیهالسلام من در ارتباط با امام حسین علیهالسلام چه وظیفهای دارم؟
مهمترین وظیفهی من این است که با ایشان تناسب پیدا کنم و به ایشان وصل شوم و مراقبت کنم هیچچیزی این اتصال را به هم نزند.
اتصال ما با ابیعبدالله(ع) را چه چیز به هم میزند؟
به این جهت که امام حسین علیهالسلام یک مکتب باعظمت تربیتی است دارای مقام رفیع و دستگاه تعلیم و تربیتی که انسان میسازد، زهیر میسازد، حبیب میسازد، ابوالفضل(ع) میسازد، علیاکبر(ع) میسازد، رباب میسازد و… از هر طرف که نگاه کنی یک مکتب است شهادتش مکتب است، علمش مکتب است، شجاعت و رشادتش مکتب است، غیرتش مکتب است و مصیبت ازاینجهت عظیم است که امام حسین(ع) بین کسانی که خودشان را به حسین(ع) وصل کردند و شاگرد این مکتب میدانند غریب و ناشناخته است.
اگر زرتشتی و مسیحی و یهودی نشناسند که عیب نیست اما مصیبت حسین(ع) در همهی دوران این است که منی که خودم را به مکتب امام حسین(ع) وصل کردم و چسباندم حسین(ع) را نمیشناسم. نه جان دادن امام حسین علیهالسلام زیر سم اسب! که شهادت برای اهلبیت(ع) آرزو است . محجوریت امام حسین علیهالسلام به این است که زیارتش میروند اما حسین(ع) را نمیشناسند. و آن معرفتی که باید به وجود مقدس ایشان داشته باشند را ندارند.
چرا ما از امام حسین علیهالسلام فقط عاشورا خواندن را یاد گرفتیم؟ فقط زیارت رفتن را آموخته ایم؟ کی این مصیبتِ بی معرفت بودن به وجود ایشان پایان می پذیرد؟
آیا وقتی امام زمان(عج) ظهور کنند و عقلها را بالا ببرند و امام حسین علیهالسلام را به معنای واقعی شناساندند آنوقت باز مه در فراز زیارت عاشورا میخوانیم ” و اعظم مصیبتها”؟ آن موقع امام حسین(ع) از مصیبت زدگی بیرون می آیند.
من و شما تا وقتی دلمان سنگ است و تاریک است و در ظلمت معصیت و قساوت گناه است در سختی خودخواهی و عُجب و تکبر هست نوری حاصل نخواهد شد. باید به سیم اعظم وصل شوی. سیم اعظم آن آقای است که گفتند اگر شما عبادت انس و جن را بکنی ولایتش را نداشته باشی باطل است اشهد ان علی ولی و الله.
وصل باید بشوم به ولایت علی بن ابیطالب علیهالسلام و ولایت ایشان است که ولایت امام حسن مجتبی(ع) را میآورد و ولایت امام حسن علیهالسلام ولایت امام حسین علیهالسلام میآورد و ولایت امام حسین علیهالسلام نور میآورد و نور وقتی آمد تناسب ایجاد میشود و من میشوم همسفر امام حسین علیهالسلام، آنوقت باید مراقب باشم که این رشته قطع نشود.
برای امشب هرچند مرتبه توانستید تسبیحات حضرت زهرا سلامالله علیها را هدیه به امام حسین علیهالسلام کنید.