بسم‌الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا أغیثینی

بیست و چهارم صفر – اول آبان 1398

 

محورهای سخنرانی:

دعا در مجلس ابی‌عبدالله(ع) زمین نمی‌ماند و به اجابت می‌رسد

کربلای امام حسین(ع)، شاهکار خلقت؛ و حضرت زینب(س) شاهکار کربلاست

عاشورا نعمت است. چه طور می‌توانم قدر واقعه‌ی عاشورا را بدانم؟

اگر قدر این نعمت را نشناختم چه اتفاقی می‌افتد؟ چه کنم که اینگونه نشوم؟

 

 

روز چهارشنبه است و ما امروز مهمان چهار امام معصوم هستیم؛ آن‌هایی که مریض دارند نیت کنند موسی بن جعفر علیه‌السلام را، آن‌هایی که گرفتاری‌های متعدد دارند نیت کنند علی بن موسی رضا علیه‌السلام را، آن‌هایی که سفره‌های تنگ و دست بسته‌ای دارند نیت کنند امام جواد علیه‌السلام را؛ و آن‌هایی که می‌خواهند در سیر سلوکی و معنوی‌شان موفق‌تر باشند و کم‌تر گناه کنند و توفیق معنویت بیشتر داشته باشند نیت کنند علی‌النقی علیه‌السلام را.

دعا در مجلس ابی‌عبدالله(ع) زمین نمی‌ماند و به اجابت می‌رسد

اگرچه ایام عزاداری امام رضا علیه‌السلام است اما امام رضا علیه‌السلام به پسر شبیب می‌فرمایند که یا بن شبیب! گریه کنندگان عالم باید برای حسین بن علی علیه‌السلام گریه کنند؛ که جز واقعه‌ی کربلا هیچ چیز لیاقت گریه کردن و اشک ریختن را ندارد.

همچنین ایام متعلق است به امام حسن مجتبی علیه‌السلام، ایشان در لحظات آخر زندگی‌شان به‌ صورت امام حسین علیه‌السلام نگاه کردند و فرمودند تو گریه نکن که گریه کنندگان عالم باید برای تو گریه کنند من در خانه‌ی خودم و کنار خانواده‌ام هستم، سرم بر دامن برادرم هست و خواهرانم اطرافم را گرفتند، تشنه بودم آبم دادند، بدنم را تشییع می‌کنند اما آیا به کام تو کسی آبی می‌ریزد؟ از تو پرستاری نمی‌کنند، سرت به حالت سجده بر خاک‌های گرم کربلا گذاشته خواهد شد و بدنت را تشییع نمی‌کنند.

همچنین ایام متعلق است به رسول‌الله(ص) و زمین و زمان برای عزاداری ایشان مهیا می‌شود. پیامبر اکرم (ص) نمی‌شد که شب و روزی حسین(ع) را ببینند و دنبالش ندوند و بغلش نکنند. گاهی که به حسین(ع) نمی‌رسید می‌گفتند کسی حسینم را بگیرد و برای من بیاورد و جلوی همه، پیراهن حسین را بالا می‌زند و ناف او را می‌بوسیدند، قلب و پیشانی او را می‌بوسیدند، گردن او را می‌بوسیدند و گریه می‌کردند. اصحاب می‌پرسیدند یا رسول‌الله ما زیاد دیدیم پدربزرگ‌ها نوه‌هایشان را می‌بوسند اما شما نقطه‌نقطه را می‌بوسید و گریه می‌کنید. حضرت می‌فرمودند جای‌جای تیرها و سنگ‌ها و سم اسب‌ها را می‌بوسم و به یاد آن روز گریه می‌کنم و اشک می‌ریزم.

هر مجلسی که به نام نامی امام حسین علیه‌السلام باز است از یک نفر تا میلیون نفر، چه زن و چه مرد، چه پیر و چه جوان آنجا نشسته‌اند؛ توسل به امام حسین علیه‌السلام گرفته‌اند یا نگرفته‌اند، اصلاً بیایند چایی بخورند و بروند، دم در آن مجلس یک دعا کنند حتی اگر ننشینند و سخنرانی هم گوش ندهند حتی اگر ننشینند و روضه هم گوش ندهند دعایشان به اجابت می رسد؛ در مجلس امام حسین علیه‌السلام دعا رواست.

یکی از علمای بزرگ ما می‌فرمودند من پیاده به کربلا برای زیارت می‌رفتم. محله به محله می‌رفتم تا محرم به محله‌ای در کرمانشاه رسیدم. از اهالی آن محل پرسیدم اینجا روضه‌خوانی ندارند؟ گفتند چرا دارند.

من هم شب به مجلس روضه‌ی آن‌ها رفتم دیدم اهالی ده آمدند نشستند و چای‌شان را خوردند و کدخدا آمد و از زراعت و دِروی محصولاتشان صحبت کردند و قلیانشان را کشیدند و بلند شدند و رفتند. شب دوم و سوم هم به همین منوال گذشت. من از آن‌ها پرسیدم مگر شما روضه نمی‌خوانید؟ گفتند ما روضه می‌خوانیم پس این چیست؟ من گفتم این چه مُدل روضه خواندنی است؟ نه سینه‌زنی می‌کنید، نه ذکر مصیبت می‌خوانید، نه گریه می‌کنید؛ اینکه روضه خواندن نیست و یک چیزهای گفتم و ناراحتشان کردم.

شب حضرت زهرا سلام‌الله علیها را به خواب دیدم به من فرمودند: به چه حقی روضه‌ی پسرم را به هم زدی؟ گفتم خانم آنجا کجایش شبیه روضه بود؟ خانم فرمودند: همین ‌قدر از آن‌ها بر می‌آمد که انجام می‌دادند و به یاد کربلای امام حسین علیه‌السلام دور هم می‌نشستند.

اگر چندین 120 سال خدا به من عمر بدهد و همه را شب و روز درباره‌ی مجلس امام حسین علیه‌السلام مطالعه کنم، نمی‌توانم به عمق و عظمت آن پی ببرم و درک نمی‌کنم و نمی‌توانم بفهمم که من چرا به مجلس ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام مهمان می‌شوم.

یکی از برکات مجلس امام حسین علیه‌السلام این است که دعا در مجلس ابی‌عبدالله علیه‌السلام زمین نمی‌ماند و به اجابت می‌رسد مخصوصاً اگر روضه‌ی برادرش ابوالفضل علیه‌السلام خوانده شود، مخصوصاً اگر روضه‌ی باب‌الحوائج‌های کربلا گفته شود، مخصوصاً اگر روضه‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها خوانده شود آن‌هم روضه‌ی اربعین.

تصور ما از اربعین چیست؟ روضه خوان‌ها می‌گویند وقتی کاروان به کربلا رسید، همه خود را از شترها به زمین انداختند و افتان‌وخیزان به سمت قبر امام حسین علیه‌السلام رساندند؛ اما مقاتل صحیح السند وقتی روضه‌ی اربعین را می‌نویسند می‌گویند این بچه‌های اسیر که تا کوفه و شام به اسارت رفته بودند کتک و تازیانه خوردند و زمین افتادند، پیاده در بیابان‌ها دوانده شده بودند و کسی به پاهایشان روغن نزده و کسی غصه‌شان را نخورده بود، وقتی افتادند دیگر پا نداشتند که بلند شوند و به سمت قبر بروند بزرگ‌ترها و بنی اسدی که در اطراف بودند آن‌ها را بغل می‌کردند و کنار قبر می‌گذاشتند. چهل روز از این واقعه گذشته ولی هنوز زخم و تاول پاها خوب نشده بود.

الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه می‌داریم که زنده هستیم و یک‌بار دیگر به ما فرصت دادی و با ماه محرم و صفر معاشرت کردیم و با مجالس امام حسین علیه‌السلام هم‌نشین شدیم و لنگان‌لنگان آمدیم و رسیدیم به پایان ماه صفر. همه‌ی این‌ها نعمت از سوی پروردگار است و خدا کند که توفیق قدرشناسی از این نعمت‌ها را خدا به ما عنایت بفرماید.

یکی از روضه‌های عجیب‌وغریبی که در مجالس ما کمتر از آن سخن به میان می‌آید روضه‌ی اربعین امام حسین علیه‌السلام و روضه‌ی ورود اهل‌بیت عصمت و طهارت به کربلا است. راجع به اینکه اهل‌بیت(ع)، اربعین اول به کربلا رفتند حرف و سخن است. بعضی از مورخین می‌گویند آمدند و بعضی می‌گویند نیامدند. آن‌هایی که می‌گویند اهل‌بیت، اربعین اول به کربلا رسیدند مدرک و سند دارند و ارائه می‌دهند و قوی‌تر سخن می‌گویند و آن‌هایی که می‌گویند اهل‌بیت به کربلا نیامدند و سال بعد اربعین به کربلا آمدند مدرکی برای حرفشان ارائه نمی‌دهند.

در واقعه‌ی اربعین و زیارت اربعین همه‌ی کتاب‌ها می‌نویسند که حضرت رباب(س) برای اربعین به کربلا آمده‌اند در حالی که محرم سال بعد رباب از دنیا رفته بودند. مضافاً همه‌ی مورخین می‌نویسند که حضرت زینب(س) برای اربعین به کربلا آمده‌اند و زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام را کرده‌اند در بعضی از کُتُب ما که سندهای ضعیف ندارند می‌نویسند در همان محرمی که اتفاق افتاد وقتی برگشتند و رفتند مدینه در ماه رجب همان سال از دنیا رفته‌اند یعنی می‌نویسند حضرت زینب(س) شش ماه الی یک سال و نیم بعد از واقعه‌ی کربلا زندگی کردند. پس اگر شش ماه بعد از دنیا رفته باشند دیگر نمی‌توانسته‌اند سال بعد به کربلا بیایند.

وقتی یزید ملعون مخیر کرد که در شام می‌مانید یا می‌روید؟ امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: از عمه‌ام باید سؤال کنم. عمه فرمودند: ما در شام نمی‌مانیم و می‌رویم، ما پیام‌آور کربلا هستیم و یک جا ساکن نمی‌شویم. وقتی حرکت کردند 500 سرباز همراهشان بود، عده‌ای جلو می‌رفتند و عده‌ای از عقب می‌آمدند و کاروان وسط حرکت می‌کرد. بین راه، یزید پشیمان شد و مأمور فرستاد که آن‌ها را بکشند که با معجزاتی عبور کردند و نجات یافتند. وقتی به دوراهی رسیدند که راهی به عراق می‌رفت و راهی به سمت مدینه، امام زین‌العابدین علیه‌السلام پرسیدند عمه جان کدام طرف برویم؟ حضرت فرمودند: برویم به کربلا و زیارت کنیم سپس از آنجا به مدینه می‌رویم.

کربلای امام حسین(ع)، شاهکار خلقت؛ و حضرت زینب(س) شاهکار کربلاست

خدای تبارک‌وتعالی خالق جهان هستی است، جهانی که عقل و ذهن ما به آن نمی‌کشد، آنچه وجود دارد و ندارد، آنچه خلق‌شده و خلق نشده، هستی و عدم همه یک خالق دارد و آن‌هم خدای تبارک‌وتعالی است. از عرش و فرش، لوح و قلم، قاب قوسین او ادنی، آسمان‌ها و ستارگان و کهکشان‌ها، زمین و موجودات روی زمین و آنچه می‌دانیم و نمی‌دانیم همه را خدای تبارک‌وتعالی آفریده است و هر کدام شاهکار خداوند هستند.

 آیا من و تو که اینجا نشستیم یک قطره آب نجس بدبو نبودیم؟ یک قطره آب منی به هزاران قسمت تقسیم می‌شود، یک قسمتش می‌شود شما، یک قسمتش می‌شود من. عقل انسان را نگاه کن، هوش و ذکاوتش را نگاه کن، قدرت و حرکتش را نگاه کن، دانش و بینشش را نگاه کن، عظمتش را نگاه کن، این انسانی که موجودیتش نه از یک قطره از هزاران جزء یک قطره آب منی خلق‌شده است. می‌گویند شاهکار خلقت است اما من می‌گویم نه. با اینکه خود خدا می‌فرمایند «فَتَبارَکَ اللهَ اَحسَنَ الخالِقین» من می‌گویم شاهکار خلقت نیست. آیا آسمان‌ها شاهکار خلقت خداوند هستند که هر کدام را خدا می‌داند چه خبر است؟ نه. شاهکار خلقت خداوند چیست؟

شاهکار خلقت خداوند مسئله‌ی عاشورای امام حسین علیه‌السلام است. واقعه‌ی کربلا و آن چینش کربلا، شهادت امام حسین علیه‌السلام، سربریده‌ی ایشان، آن عشقی که از امام حسین علیه‌السلام در دل مردم انداخته است، آن عظمت خاک کربلا، آن واقعه‌ای که هزار و سیصد و اندی سال از آن گذشته و مردم روزبه‌روز بر تعدادشان اضافه شده، شاهکار خلقت خدای تبارک‌وتعالی است.

این عاشورایی که شاهکار است و مثل ندارد، یک‌بار روی زمین اتفاق افتاده و هر چه هست تکرار آن روز است. خود این عاشورا یک شاهکار دارد. آیا شاهکار کربلا حسین بن علی علیه‌السلام است؟ نه. شاهکار کربلا علی‌اصغر است که روی دست پدرش جان داد؟ نه.

شاهکار کربلا زینب کبرا سلام‌الله‌علیها است، آن حرکتی که آغاز کرد. زینب سلام‌الله‌علیها خلق شد برای روز عاشورا و مقدماتی را گذراند برای روز عاشورا. کنار بدن پیامبر(ص) هنگام جان دادن ایستاده برای روز کربلا. کنار جان دادن مادرش فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها ایستاده تا برای کربلا آماده شود. کنار برادرش امام حسن علیه‌السلام ایستاده تا آماده شود و بیاید کربلا؛ زیرا اگر خانم زینب کبرا(س) نبود از شاهکار خداوند اثری نمی‌ماند و از بین می‌رفت.

این شاهکار عاشورا و کربلای امام حسین علیه‌السلام است که با ایشان آمده و روز عاشورا را دیده، رفتن یاران امام را دیده، شعرهای غریبانه‌ی امام را شنیده، گریه‌های تنهایی امام را دیده، غربت امام را دیده، بچه‌های امام را به شهادت دیده، شام غریان را دیده، کنار گودال قتلگاه تنها آمده و سر بغل کرده، اسارت را دیده، دست‌هایش را به طناب بسته‌اند، به مجلس ابن زیاد برده‌اند، به مجلس یزید برده‌اند، چهل منزل به اسارت گردانده‌اند، طعنه‌ها شنیده، خرابه‌ی شام دیده، مرگ رقیه دیده، درد زن‌ها را شنیده، بار این مسئولیت را کشیده و یک جا ننوشته‌اند که زینب(س) غش کرده و افتاده؛ اما همه جا نوشته‌اند وقتی آمد اربعین، در یک روز چهار مرتبه غش کرد. وقتی خودش را روی قبر امام حسین علیه‌السلام انداخت، یک فریاد کشید و غش کرد. دویدند آب آوردند و آب را به‌صورت خانم ریختند و خنکای آب را که دید دوباره غش کرد، آب ریختند باز غش کرد یاد لب‌های تشنه‌ی علی‌اصغر می‌کرد، یاد ابوالفضل(ع) و مشک پاره‌اش می‌کرد با این خنکای آب باز غش می‌کرد. سایه‌بان زدند خانم گفتند زیر سایه‌بان نمی‌روم بدن برادرم را زیر آفتاب دیدم. غذای گرم آوردند نخورد، استراحت نکرد.

چرا زیارت اربعین سه روز است؟ روز سوم بعد از ورود به کربلا در اربعین، حضرت امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: بار ببندید باید برگردیم. سکینه(س) دامن برادر را گرفت و گفت برادر حالا که آمدیم معلوم نیست دوباره بتوانیم برگردیم، بمانیم ما از زیارت سیر نشدیم. امام فرمودند: می‌خواهی با عمه برگردیم یا نه؟ یک روز بیشتر بمانیم عمه‌ام اینجا می‌میرد.

تمام این مسیر را زینب(س) رفته اما نیفتاده؛ اما کنار قبر امام حسین علیه‌السلام فرمودند: خانم‌ها بیایید من را بلند کنید. زن‌ها آمدند و زیر بغل خانم را گرفتند و خانم فرمودند من را ببرید علقمه، کنار قبر برادرم ابوالفضل(ع). خانم را بلند کردند و بردند کنار قبر ابوالفضل علیه‌السلام و یک نگاه کرد به این قبر گفت: ابوالفضل! تو من را از خانه بیرون آوردی حالا چه کسی من را به خانه ببرد؟

عاشورا نعمت است. چه طور می‌توانم قدر واقعه‌ی عاشورا را بدانم؟

این سؤال باید ذهن همه‌ی ما را پُر کند و جا دارد که یک سال تا محرم سال بعد دنبال این سؤال بروم و تفحص کنم و جواب به خودم بدهم؛ که حالا که مراسم امام حسین علیه‌السلام تمام شد آیا وظیفه‌ی من هم همین جا تا سال دیگر تمام می‌شود؟ آیا باید لباس‌های سیاهم را در بیاورم تا سال دیگر؟ اگر بگویم که مشکی رخت عزا است باید جمع کنم تا سال دیگر و ایام عزا شد دوباره بپوشم، اگر به این باور برسم که لباس سیاه برای امام حسن علیه‌السلام زره رزم در مقابل دشمنان امام حسین علیه‌السلام است پس جور دیگر باید به آن نگاه کنم.

در خصوص پوشیدن رخت سیاه مکروه، ما یک روایت داریم که کسی که دوست داشته باشد نماز را با لباس مشکی بخواند مکروه است. وگرنه روایت صحیح السند داریم: روزی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را دفن کردند امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام، ابوالفضل(ع) و تمام برادرها به مسجد کوفه رفتند که مردم تسلیت بگویند و امام حسن علیه‌السلام خطبه‌ی امامت بخواند و همگی لباس مشکی به تن داشتند. روایت داریم که تمام بچه‌های حضرت فاطمة الزهرا(س) در عزای ایشان رخت عزا به تن کرده بودند. روایت صحیح السند داریم امام حسین علیه‌السلام آن پیراهن آخری که به تن کردند و به گودال قتلگاه رفتند رنگش مشکی بود.

گفتند شیعیان در عزای امام حسین علیه‌السلام به سینه‌هایشان می‌زنند. امام صادق(ع) گریه کردند و فرمودند: با دست‌هایشان می‌زنند؟ گفتند: بله. امام پرسیدند: خودشان می‌زنند؟ گفتند: بله. امام فرمودند: اما روی سینه‌ی جدم با سم اسب تاختند. تو با دست خودت می‌زنی اما خواهر آن آقا را با تازیانه کبود کردند.

وظیفه‌ی ما نسبت به کربلا چیست؟ وظیفه‌ی ما تازه با پایان اربعین شروع می‌شود.

مراجع بزرگ تقلید ما می‌فرمایند که مسئله‌ی عاشورا و بالأخص اربعین امام حسین علیه‌السلام یک نعمت خدادادی است کنار تمام نعمت‌هایی که خداوند به ما داده است؛ نعمت جان داده، نعمت شنیدن داده، نعمت گفتن و زندگی داده یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی که به ما داده مسئله‌ی امام حسین علیه‌السلام و اربعین ایشان است. ما سه وظیفه در قبال این نعمت داریم، اگر آن را انجام ندهیم باید بترسیم.

ما یک آیه‌ی عجیب در قرآن داریم که: یک عده را کنار صراط نگه می‌دارند بعد بهشت را به او نشان می‌دهند، جایگاهش را در بهشت خُلد، فردوس، بهشت عدن. خوب که نگاه می‌کند می‌گویند این جایگاه تو بود اما ببین لب جهنم هستی و خودت را جهنمی کردی. در دنیا تو را وارد این بهشت کردیم اما تو خودت را خارج کردی و دیگر بازگشتی از این جهنم برایت نیست.

مگر نه اینکه روضه‌ی امام حسین علیه‌السلام بهشت است؟ تو را وارد بهشت کردیم اما تو خودت را از این بهشت بیرون بردی! تو با دروغ گفتن بیرون رفتی، تو با اذیت کردن بیرون رفتی، حالا ببین و حسرت بخور. این جایگاه را برایت در نظر گرفته بودیم و در دنیا تو را وارد این جایگاه کردیم، تو را هم‌نشین زهرا(س) کردیم، تو خودت را خارج کردی! تو را تا عرش بردیم اما تو خودت را پایین کشیدی و خودت را زمین‌گیر کردی!

قدر این نعمت را چه طور باید بدانیم؟

  1. شناخت خداوند تبارک‌وتعالی و تعبد در مقابل خداوند

قرآن خداشناسی دارد و درس توحید دارد؛ توحید عملی، توحید افعالی، توحید کمالی و … و انواع توحید را قرآن به ما درس می‌دهد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: به طور عملی ما در کربلا توحید را می‌بینیم و به خداشناسی می‌رسیم.

کیست آن خدا که به من روزی می‌دهد؟ به مورچه‌ها روزی می‌دهد، به کبوترها روزی می‌دهد به من بچه داده است و … خدا آن خدایی است که آن حسین را که در شام غریبان اسب بر بدنش تاختند تا استخوان‌هایش با خاک یکی بشود چنان کرده که نزدیک 1400 سال بعد، سی میلیون زائر در یک روز دارد. اینجا باید توحید را شناخت.

در مقاتل می‌خوانیم که اولین زائر امام حسین علیه‌السلام زینب(س) است که نیمه‌شب به گودال قتلگاه آمد تا برادرش را زیارت کند. می‌نویسند که خانم نیزه شکسته‌ها را کنار زدند، سنگ‌ها را کنار زدند و بدن را از آن زیر درآوردند و روی دست گرفتند و عرضه داشتند: خدایا این قربانی را از ما قبول کن و سپس زیارت کردند و رفتند.

شما این را می‌شنوید و گریه می‌کنید و می‌روید اما برای من که تحقیق می‌کنم این سؤال می‌شود که اگر بر بدن اسب تاخته بودند، بدن زیر نیزه و سنگ و چوب چه می‌کرده؟ بعد از اسب تاختن دوباره حمله کردند؟ بعید به نظر می‌آید. سحر و صبح که آن ملعون گفت آیا از بدن چیزی مانده؟ وقتی به او گفتند آره مانده و دوباره دستور داده که بر بدن مطهر اسب بتازانند که از بدن چیزی نماند.

شما توحید را در کربلا می‌بینید که خدای حسین برای او چه می‌کند. خدا را باید در کربلا بشناسی. توحید اینجاست. به همین جهت است که به شما که می‌روی مشهد و مدینه و …می‌گویند مستحب است خوراکی با خودت برداری و لباس با خودت بردار اما وقتی می‌روی کربلا می‌گویند خوراکی برندار، آب برندار این وادی، وادی توکل است و خدای حسین همان کار که با حسین کرده با زائر امام حسین علیه‌السلام می‌کند. اینجا مرکز شناخت خداوند است. قدر این نعمت را با خداشناسی بدان. باید ایمانت به خدا اینجا تقویت بشود. توکلت باید تقویت بشود. اعتقادت به خدا و نگاه خدا و حضور خدا و به توجه خدا به بندگانش باید بالا برود.

وقتی شناختی به طاعت خدا می‌رسی.

هر بلایی که سر ما می‌آید از عدم شناخت است و هر اتفاق میمونی که در زندگی برای ما می‌افتد بر اثر شناخت درست است. فلان کس در عرفان بی‌بدیل می‌شود زیرا شناختش از خدا درست است. فلان کس در خدانشناسی کافر می‌شود به خاطر عدم شناخت است که شناخت به خداوند ندارد. فلان کس بی‌نماز است، نزول‌خوار است، گناه می‌کند و … همه به خاطر عدم شناخت از احکام خداوند است. فلان کس بندگی می‌کند، نماز واجب و مستحب می‌خواند، از حرام پرهیز می‌کند به خاطر شناخت درستش است.

خانم مالک(ره) داد می‌زد و می‌گفت: آن‌هایی که امام حسین علیه‌السلام را کشتند هیچ کدام حرام‌زاده نبودند اما همه‌ی آن‌ها حرام‌لقمه بودند؛ لقمه‌ی یزید و بنی‌امیه خورده بودند.

حال من این لقمه‌ی حرام را با رشوه در شکم بچه‌ام بریزم و آن را جهاز بچه‌ام بکنم و با آن زندگی کنم و بی‌خیال این همه شهید بشوم؟!

عاشورا نعمت است. چه طور می‌توانم قدر واقعه‌ی عاشورا بدانم؟

اول به شناخت خدا و اطاعت و عبادت خداوند.

کربلا یک واقعه نیست بلکه کربلا یک مکتب است مانند نبوت. اربعین یک روز نیست. ما بدویم برویم کربلا و با پاهای زخمی برگردیم، اربعین یک سبک زندگی است؛ ساده زیستن، ساده خوردن، کم خوردن، کم پوشیدن، کم خوابیدن و قناعت کردن این سبک زندگی را باید از اربعین یاد بگیریم و گرنه نه اربعینی آمده و نه اربعینی رفته.

  1. حضرت صاحب الزمان(عج) را یاد کنم

همه‌ی ما در روز عاشورا می‌گوییم «یا لیتنا کُنتَ مَعَک»؛ ای حسین جان! کاش من هم در کربلا بودم و خدمت می‌کردم. امام حسین علیه‌السلام به شما جواب می‌دهد: امروز مهدیِ من، همان من هستم. من یک نصفه روز غریب بودم و پسرم هزار و صد و هشتاد سال غریب است و منتظر است که یارانش کامل بشوند! می‌خواستی چه کار بکنی؟ می‌خواستی امامت را بشناسی؟ امروز بشناس. می‌خواستی حرکت زینبی داشته باشی؟ امروز داشته باش. می‌خواستی از حریم ولایت دفاع کنی؟ امروز دفاع بکن. می‌خواستی فدایی امام بشوی؟ امروز بشو.

ان‌شاءالله آن روایت امام صادق علیه‌السلام تحقق برسد که فرمودند: روزی را می‌بینم که از نجف تا کربلا حسینیه‌ای زده می‌شود که تمام آدم‌های دنیا را در آن جا می‌دهد.

برای من جای سؤال است که چرا پیاده می‌روم تا کربلا و پاهایم زخمی می‌شود اما مسجد محله‌ام صبح‌های جمعه دعای ندبه دارد و سالی یک‌بار هم نمی‌روم؟ چه فرقی بین امام زمان(عج) و امام حسین علیه‌السلام است؟ آیا امام زمان غریب‌تر نیست؟ آیا دعای ندبه دستور امام صادق علیه‌السلام نیست؟ امام زمان(عج) «طرید» است و رانده‌شده از شهرها! چرا؟ زیرا به خاطر گناهان مردم در شهرها نمی‌تواند بماند. امام «فرید» هستند یعنی تک‌وتنها.

در ورود به کوفه از سرهای بالای نیزه‌ها خون تازه می‌چکید و دسته‌ی نیزه‌ها همه خونین بود. حضرت زینب(س) خطبه خواندند و مبنای سخنرانی خانم زینب کبرا(س) در بازار کوفه که سرها مقابلشان بود و بدن‌ها زخمی بود مسئله‌ی شناخت امام و امام شناسی بود. ایشان ده تا نکته را در باب شناخت امام در اول خطبه‌شان تذکر می‌دهند.

آن مردم چرا گریه کردند و زار زدند؟ برای اینکه تازه فهمیدند چه کسی را از دست دادند.

آن ده تا محور در باب امام شناسی همان ده محور الآن درباره‌ی امام زمان(عج) است. در کل امامت است نه فقط امام حسین علیه‌السلام. وقتی دیدند خانم با این خطبه ولوله بر پا کردند، دستور دادند که سر مطهر امام حسین علیه‌السلام را بیاورند و جلوی‌شان بگذارند تا ساکت شوند. مخاطب خانم در آنجا یزید و بنی‌امیه نیست مخاطب ایشان مردمی هستند که امام نمی‌شناسند.

چه طور یکی شد سلمان؟ برای اینکه دانست امام کیست. چه طور یکی شد عمر؟ برای اینکه ندانست پیامبر (ص) چه می‌گویند و گفت کسی است که دارد هذیان می‌گوید.

  1. زندگی به سلوک و سبک حسینی

یک مورد پیدا کنید که امام حسین علیه‌السلام به کسی فحش داده باشند. یک جا پیدا کنید که امام حسین علیه‌السلام دل کسی را شکسته باشند.

اگر قدر این نعمت را نشناختم چه اتفاقی می‌افتد؟

قرآن می‌گوید دچار استدراج می‌شوی. «استدراج» یعنی چه؟ «استدراج» وحشتناک‌ترین کلمه‌ی قرآنی است.

آمد نزد امام صادق علیه‌السلام و عرض کرد: یا بن رسول‌الله! خدا به من نعمت زیادی داده می‌ترسم که خداوند با این نعمت‌ها دارد من را «استدراج» می‌کند. حضرت فرمودند: آیا از طریق این نعمت‌هایی که خدا به تو داده، خدا را فراموش کردی؟ نگاه کن ببین اگر این نعمت‌ها برای تو افتادگی و عبادت و خضوع و تسلیم در مقابل امر خداوند آورده استدراج نیست. اگر غیر از این است «استدراج» است. مرد گفت: نه آقا الحمدلله من افتادگی دارم، من بندگی دارم و شکر می‌کنم. امام فرمودند پس «استدراج» نیست.

آن‌قدر این استدراج سخت است که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در صحرا به شخصی از اصحاب برخورد کردند و پرسیدند غذا داری؟ مرد گفت: بله آقا دارم اما قابل نیست به شما بدهم. امام فرمودند چه داری؟ مرد گفت: از این کدوهای باغ چیدم و در روغن و پیه بز سرخ کردم نصفش را خوردم و نصفش در کاسه مانده نمی‌توانم برای شما بیاورم. امام گفتند: بیاور. امام نشستند و نیم‌خورده‌ی او را خوردند و دستشان را شستند و رو به آسمان کردند و عرضه داشتند: خدایا مبادا خواستی با این غذای چرب و نرم علی را «استدراج» کنی.

«استدراج» چیست؟ آیا یعنی اگر شکر سلامتی نکنم، خدا سلامتی را از من می‌گیرد؟ نه به این معنی نیست. بلکه با مال زیاد، با سلامتی زیاد، با اولاد زیاد، با مقام و قدرت فراوان دل را از یاد خودش غافل می‌کند، این غفلت، بدترین درد است. دل این آدم را خدا از یاد خودش غافل می‌کند. هر چه سالم‌تر است غافل‌تر می‌شود و ناشکرتر می‌شود. آن آدم‌هایی که نه فقر و نه مرض و نه مرگ موجب بیداری‌شان نمی‌شود خدا آن‌ها را «استدراج» کرده و دل به غفلت مطلق رسیده و هیچ چیز بیدارشان نمی‌کند.

پیامبر(ص) به ملاقات جناب سلمان رفتند و فرمودند اگر سه چیز نبود، هیچ کس خدا را بندگی نمی‌کرد: 1. بیماری، (بیماری یک تلنگر است که بنده خدا، خدا کند و رو به خدا بیاورد.) 2. فقر (اگر فقر نبود و همه‌ی مردم هر چه می‌خواستند به دست می‌آوردند در مقابل خدا طغیان می‌کردند) 3. مرگ

امام خمینی(ره) فرمودند شخصی در اصفهان زندگی سختی گذرانده بود اما حالا اوضاع بهتر شده بود و صاحب مال‌ومنالی شده بود. مریض شده بود و داشت می‌میرد به او می‌گفتند بگو «لا اله الا الله» سرش را بر می‌گرداند و نمی‌گفت. آخر عصبانی شد و گفت چه خدایی و چه «لا اله الا الله»ی؟ یک عمر بدبختی کشیدم حالا تازه داشت آب خوش از گلویم پایین می‌رفت که دارد من را می‌برد. در همین حالت با کفر مُرد.

چه کنیم این‌طور نشویم؟

  1. شکر نعمت خداوند چه معنوی و چه مادی

امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: خداوند بندگان شاکرش را خیلی دوست دارد و چون روز قیامت می‌رسد خدا می‌فرماید فلانی بنده‌ی شاکر من در دنیا از فلان کس تشکر کردی که واسطه‌ی نعمت‌های من به سوی تو بود؟ می‌گوید نه من فقط از تو تشکر کردم. ندا می‌آید پس از من هم تشکر نکردی چون از ولی‌نعمتت تشکر نکردی.

مگر به ما نگفتند که وقتی گریه برای امام حسین علیه‌السلام کردی دست پدر و مادرت را ببوس که پاک بودند و نطفه‌ی تو پاک بود. یعنی عامل پدر و مادرت بودند. اگر از دنیا رفته‌اند بر سر مزارشان برو و بگو خاکتان را می‌بوسم که شیر و نانی به من دادید که من گریه کن امام حسین علیه‌السلام باشم.

چگونه شکر کنم؟

– شکر زبانی

خدا می‌داند که با گفتن «الحمدلله رب‌العالمین» چه می‌کند خداوند تبارک‌وتعالی.

امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمودند صبح به صبح شیطان یک صدا می‌کند و تمام شیاطین جمع می‌شوند تا برنامه‌ی روزانه‌ی ما را بچینند. غروب آفتاب نزدیک مغرب یک صدای دیگر می‌زند و تمام شیاطین را دوباره جمع می‌کند و برنامه‌ی شب ما را می‌دهد. (روز به غفلت و دویدن و حقه‌بازی و شب به غفلت خوابیدن تا صبح) خدا هم صبح و غروب تمام ملائکه‌اش را بسیج می‌کند که از شما محافظت کنند در مقابل شیطان و به ما می‌گویند پناه بگیرید و دور خودتان دیوار بکشید به چهار جمله.

«اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ، وَلَا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ، اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ كَمَا يُحِبُّ اللّٰهُ أَنْ يُحْمَدَ، اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ. اَللّٰهُمَّ أَدْخِلْنِى فِى كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ، وَأَخْرِجْنِى مِنْ كُلِّ شَرٍّ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مَحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ، صَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.»

ستایش خدای را که آنچه خواهد انجام دهد و غیر او آنچه را خواهد نمی‌تواند انجام دهد. ستایش خدای را چنان‌که می‌پسندد ستوده شود. ستایش خدای را چنان‌که شایسته آن است. بار خدایا! مرا در هر خیری که محمد و خاندان محمد را در آن وارد نمودی وارد نما و مرا از هر شرّی که محمد و خاندان محمد را از آن خارج نمودی خارج نما، درود خدا بر محمد و خاندان محمد.

کربلا استراحتگاه ماست؛ خسته می‌شویم می‌گوییم حسین، درد داریم می‌گوییم حسین .

ذکر مصیبت

وقتی اموال را آوردند پیش یزید ملعون، چوبه‌ی پرچم را که دید پرسید علمدار چه کسی بود و سه بار بلند شد و نشست. گفتند برادرش عباس. گفت در تعجبم چقدر تیر به دستش خورده این علم را نگه‌داشته.

اول دست‌ها را نبریدند. اول تیرباران کردند که پرچم را بیندازد. پرچم که پاره شده بود و چوبه‌ی علم هم شکسته بود فقط یک قبضه جایگاه دست سالم بود.

تاجر تهرانی فقط یک دختر داشت و دنیای ثروت، دخترش سرطان گرفت. همه جا برد، داخل و خارج از کشور نا امیدش کردند. گفتند کارش تمام است ببرش خانه. دختر را خانه برد.

می‌گوید: همه‌ی فامیل‌ آمدند دلم نیامد جان دادن بچه‌ام را ببینم. از خانه بیرون آمدم. رفتم خیابان تا سر خود را گرم کنم. دیدم یک جا سروصدا می‌آید. دیدم دارند روضه می‌خوانند و دم گرفتند و می‌گویند «ای باوفا ابوالفضل… مشکل‌گشا ابوالفضل…» رفتم جلو و گفتم محرم که نیست چه خبر است؟ گفتند یک ضریح ساختند برای ابوالفضل(ع) دارند می‌برند کربلا و شهر به شهر می‌چرخانند امشب تهران است و ضریح را آورده‌ایم حسینیه، مردم خبردار شده‌اند و دردمندها و مشکل‌دارها آمده‌اند.

گفتم غیر مسلمان هم می‌تواند بیاید؟ گفتند مگر مسلمان نیستی؟ گفتم ارمنی هستم حسین و عباس را شنیدم اما نمی‌شناسم. گفتند بیا. من هم رفتم و شبکه‌ی ضریح را گرفتم و گریه کردم و با آن‌ها گفتم «ای باوفا ابوالفضل… مشکل‌گشا ابوالفضل…» قسمت می‌دهم به جان داداشت حسین اگر شفای دخترم را بدهی من و خانواده‌ام مسلمان می‌شویم.

رفتم خانه دیدم از خانه صدای گریه می‌آید. گفتم تمام شد دخترم از دنیا رفت. داخل خانه شدم دخترم دوید و من را بغل کرد و پرسید کجا بودی؟ گفتم چه طور؟ دخترم گفت: هر کاری کردی، شما کردی! برای اینکه من جان دادم روحم رفت بالا و یک آقایی آمد و گفت بابایش قسمم داده به حسینم؛ و من را برگرداندند و به من گفت زندگی کن اما به بابایت بگو به عهدش وفا کند. بابا! آقایی به آن مهربانی و زیبایی چرا دست‌هایش را بریده بودند و دست در بدن نداشت؟

بی‌دست کربلا دست من را هم بگیر…