بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

بیست و چهارم مهر 1399، بیست و هفتم صفر  1442

 

محورهای سخنرانی:

سه روز بی‌همتا و سخت در مدینه

بحث شب جمعه‌: زیارت امام حسین(ع)، صلوات، نوافل، ذکر،رحمت

پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر شریف خود، به چه چیزهایی اهتمام می‌ورزیدند؟ نماز، ظلم نکردن به زیردستان، ثقلین، ادای حقوق مردم

چگونه ذکر خدا بگوییم، اثرات ذکر

چرا پیامبر(ص) را «رحمة للعالمین» می‌گوییم؟

چگونه می‌توانیم رحمت الهی را کسب کنیم؟

 

رسول اکرم(ص) فرمودند: کسی که در جایی می‌نشیند و برای مردم از احادیث و روایات ما می‌گوید، خداوند دعای او را در حق مستمعینش می‌پذیرد اگر چه در حق خودش ممکن است خدا دعایش را به اجابت نرساند.

من هم روزانه خدا را قسم می‌دهم به آیات شریف قرآنش و قلب نازنین پیامبر(ص) و اولیا و اوصیای پیامبر(ص) که آنچه وعده کرده به مؤمنین و مؤمنات و پیروان و عاشقان اهل‌بیت(ع) و مجلس نشینان این بزرگواران در دنیا و برزخ و آخرت مرحمت کند، به همه‌ی شما عزیزان مرحمت بفرماید؛ و عاقبت‌های شما و خانواده‌هایتان را ختم به خیر بفرماید. خودِ پیامبر(ص) برای خودشان در قنوت نمازهایشان دعای عاقبت‌به‌خیری می‌کردند که خدایا عاقبت من را ختم به خیر کن. وقتی پیامبر اکرم(ص) این‌چنین دعایی می‌کردند، تکلیف ما در رابطه با این دعای عظیم، معلوم است.

الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه می‌داریم که امسال هم به ما فرصت دادی تا لنگان‌لنگان در مجالس اهل‌بیت(ع) وقت گذاشتیم و حظ و بهره‌ی معنوی بردیم و به روزهای آخر ماه صفر رسیدیم. این روزها روزهای غم و حزن فاطمه‌ی زهرا(س) و عزاداری مختلف ایشان است.

سه روز بی‌همتا و سخت در مدینه

به جرئت می‌توان گفت و در تاریخ هم نوشته شده است که مدینه سه روز بسیار سخت را گذرانده و هیچ‌وقت مانند این سه روز، روزی را ندیده است:

  1. روز دوشنبه بیست و هشتم ماه صفر که پیامبر(ص) از دنیا رفتند.

چند روزی بود که پیامبر(ص) حالشان بسیار بد بود و تبشان شدید و شدیدتر می‌شد. به‌طوری ‌که می‌نویسند از دستمالی که مرطوب می‌کردند و بر پیشانی پیامبر(ص) می‌گذاشتند، بخار بلند می‌شد. وقتی به مسجد آمدند صورتشان به زردی دستمالی بود که بر سر ایشان بسته بودند. سم اثر خود را کرده بود و پیامبر(ص) رنگ پریده و تکیده شده بودند و در راه رفتن مجبور بودند که تکیه بزنند بر امیرالمؤمنین علی(ع) و یکی دیگر از صحابه. مردم نگران بودند که از داخل خانه‌ی پیامبر(ص) اخبار بیرون بیاید و این سه روز اخیر حال پیامبر(ص) سخت‌تر بود. ناگهان در فضای مدینه صدایی پیچید و ندانستند که این صدا از کجا بلند است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ»[1]؛ هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید. از آسمان خبر رحلت پیامبر(ص) فرستاده شد.

«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»[2]؛ هر نفسی شربت مرگ را خواهد چشید و محققاً روز قیامت همه‌ی شما به مزد اعمال خود کاملاً خواهید رسید؛ پس هر کس را از آتش جهنم دور دارند و به بهشت ابدی درآورند چنین کسی سعادت ابد یافت که زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست.

از این صدا که پیچیده شد، مردم مدینه متوجه شدند که پیامبر(ص) از دنیا رفته است. واویلایی و زلزله‌ای برپا شد و همه به سمت خانه‌ی پیامبر(ص) می‌دویدند. زنان و کودکان مویه می‌کردند و مردها به سر می‌زدند و سیل اشک از چشمانشان بی‌محابا جاری بود.

  1. روز دوم سختی مدینه، 95 روز بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود. آن روزی بود که غروبش در مسجد اعلام شد که فاطمه‌ی زهرا(س) از دنیا رفتند.

مردم مدینه خبر مرگ پیامبر(ص) را طبیعی می‌دانستند. پیامبر(ص) مدتی بود که بیمار بودند و خود ایشان هم بعد از حجة ‌الوداع خبر مرگشان را داده بودند؛ اما شاید مردم مدینه گمان نمی‌کردند فاطمه‌ی 18 ساله، سه ماه و چند روز بعد از رحلت پدر در بستر بیماری غریبانه زندگی را ترک کند!

فاطمه(س) چهار بچه‌ی کوچک داشتند و انگیزه برای زندگی کردن حتماً داشتند. هیچ کس فکر نمی‌کرد ضرب و شتمی که بین درودیوار به فاطمه‌ی زهرا(س) واردشده بود موجب شهادت ایشان بشود. وقتی کودکان فاطمه‌ی زهرا(س) به طرف مسجد دویدند و پدرشان را صدا کردند، اخبار در مدینه پیچید که فاطمه‌ی زهرا(س) از دنیا رفته است. همان حالت زمان پیغمبر(ص) شد و مردم مویه‌کنان و بر سر زنان به سمت خانه‌ی امیرالمؤمنین علی(ع) هجوم بردند. سؤال می‌کردند که چه خبر است؟ آیا درست است که فاطمه‌ی زهرا(س) از دنیا رفته‌اند؟ نمی‌دانستند چه کار باید بکنند و نمی‌دانستند که تشییع جنازه‌ی خانم و کفن‌ودفن ایشان چه زمانی برگزار می‌شود. فاطمه(س) را از دست داده بودند و نمی‌خواستند که این مراسم را از دست بدهند.

  1. روز سومی که همتای این دو روز نوشته‌اند و وقتی می‌خواهند آن روز را مثال بزنند می‌گویند مانند آن روزی که پیامبر(ص) از دنیا رفته بودند، مدینه آن حال شده بود، روزی بود که کاروان اسرای کربلا به مدینه برگشتند.

کاروان شلوغ رفته بود اما خلوت برگشته بود. از مردهای کاروان هیچ کس برنگشته بود و فقط امام زین‌العابدین(ع) به همراه چند زن و کودک برگشته بودند. حضرت ام‌البنین(س) وقتی وارد خیمه شدند، نگاهی کردند و پرسیدند مگر زینب(س) هم کشته شد؟ ام‌البنین جای مادر حضرت زینب(س) بود. بانوی قد خمیده و مو سپیدی بلند شد و گفت: مادر، من را نمی‌شناسی؟ حق‌داری که نشناسی. تو نبودی که ببینی من چه ها کشیدم. من سر حسین(ع) را بالای نیزه دیدم، من فرق عباس(ع) را شکسته دیدم.

حالا می‌خواهند آن‌ها را به مدینه وارد کنند. به طبع باید به خانه‌ی امام حسین(ع) می‌رفتند؛ اما آنجا نرفتند، باید به خانه‌ی حضرت زینب(س) می‌رفتند؛ اما آنجا هم نرفتند. خانه‌ی امام سجاد(ع) هم نرفتند. حضرت زینب(س) جلو می‌رفتند. ایشان به سمت مسجد النبی رفتند و دست‌هایشان را در آستانه‌ی در گذاشتند و پیراهن خونین امام حسین(ع) را بر شانه انداختند و گفتند: یا رسول‌الله! من را به حرم راه نده؛ حسینت را بردم و بدون حسین برگشتم. زینبت آمده‌ اما نپذیرش، زینب از حسین برای تو یک پیراهن پاره‌پاره‌ی خونین آورده است.

حضرت زینب(س) برای پیامبر(ص) گزارش دادند که با آن‌ها چه کردند. می‌گویند زینب(س) از حال رفت، شانه‌هایش را مالیدند، آب بر صورتش زدند و به هوشش آوردند. خواستند به طرف خانه‌ی ابی‌عبدالله(ع) ببرند. زینب(س) گفت نه می‌خواهم به بقیع بروم، با مادرم کار دارم. باید به برادرم و مادرم گزارش بدهم و به آن‌ها بگویم چه اتفاقی افتاده و پیراهن خونین حسینم را نشان بدهم.

این مطلب را جایی ندیدم. از مرحوم خانم مالک(ره) شنیدم که خانم زینب(س) پیراهن خونین امام حسین(ع) را بر قبر امام حسن مجتبی(ع) قرار دادند. در مدینه قیامتی برپا شد، ملائک آسمان به شیون درآمدند.

مدینه مانند این سه روز را به خود ندید. سه روزی که پیامبر(ص) برای آن نگران بودند.

جبرئیل سه روز پی‌درپی بر پیامبر(ص) نازل می‌شد و عرض می‌کرد: یا رسول‌الله! حق سلام می‌رساند و از احوال شما می‌پرسد. پیامبر(ص) می‌فرمودند: غمگین هستم؛ و در آن لحظه‌ی آخر غمش را به امیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمه‌ی زهرا(س) ابراز کردند.

بحث شب جمعه‌:

– زیارت امام حسین(ع):

شب جمعه است و بحث شب جمعه‌مان را شروع می‌کنم. بحث شب‌های جمعه‌مان معمولاً متفرق است و در رأس صحبت‌هایمان، زیارت امام حسین(ع) است که امشب شب ویژه‌ی آن است. گویا امشب عزای رسول الله(ص) در کربلا برگزار می‌شود و اولاد امیرالمؤمنین(ع) در کربلا جمع می‌شوند و آنجا برای پیامبر(ص) عزاداری می‌کنند. به ما گفته‌اند شب‌های جمعه‌ یا کربلا باش و یا حسرتش را بخور که آنجا نیستی و آرزو کن که باشی و یا کاری بکن که ان‌شاءالله ثواب زیارت شب جمعه‌ی قبر امام حسین(ع) را هر هفته در نامه‌ی عملت داشته باشی.

امام حسین(ع) شیرابه‌ی رحمت خداوند تبارک‌وتعالی است. خداوند زیارت امام حسین(ع) را سهل‌الوصول قرار داده است. شب جمعه است، نمی‌توانم بروم کربلا اما آرزویش را دارم، وضو بگیرم، بروم پشت‌بام و یا ایوان خانه، رو به کربلا بایستم و دست ‌به ‌سینه‌ بگذارم و سه مرتبه بگویم: «صلی‌الله علیک یا اباعبدالله» ثواب زیارت شب جمعه‌ی قبر امام حسین(ع) را ببرم.

بزرگواری می‌گوید: خاله‌ی من در قبرستان قدیمی دفن بود. یک شب خاله‌ام را خواب دیدم در باغ‌های بهشتی خرامان‌خرامان قدم می‌زند. پرسیدم الحمدلله حالتان خوب است. گفت خوب شدیم. همه‌ی ما را بخشیدند و به ما فُرجه دادند. گفتم مگر چه خبر شده؟ گفت زن فلان آهنگر فوت کرد و او را در این قبرستان دفن کردند. از لحظه‌ای که او را دفن کردند، امام حسین(ع) سه مرتبه به او سر زدند. هر بار که امام حسین(ع) آمدند، گروهی از ما را بخشیدند. از خواب بیدار شدم. برایم عجیب بود. اسم آهنگر را به من گفته بود. رفتم شهر و سراغ آهنگر را گرفتم و پرسان پرسان آهنگر را پیدا کردم. از آهنگر پرسیدم همسر شما چگونه زنی بود؟ آهنگر گفت: یک زن ساده و خوب. پرسیدم آیا عالمه بود؟ آهنگر گفت نه؛ یک زن مسلمان ساده بود. چرا این سؤال‌ها را می‌کنی؟ من ماجرای خوابم را تعریف کردم. آهنگر گفت کنار خانه‌ی ما یک نردبان گذاشته شده و همسر من در روز سه مرتبه بالا می‌رفت و صبح و ظهر و شام رو به کربلا می‌ایستاد و سه مرتبه می‌گفت: «صلی‌الله علیک یا اباعبدالله» بعد می‌گفت حسین جان جواب سلامت را در برزخ و قیامتم می‌خواهم.

برای ما کار را آسان کرده‌اند. بر بام نمی‌توانی بروی، زیارت عاشورا را بخوان. عاشورا بلد نیستی بخوانی، ببین کجا پرچم امام حسین(ع) برپاست برو در مجلس شرکت کن. آن را هم به علت بیماری نمی‌توانی شرکت کنی، بنشین در خلوتت و در عزایش اشکی بریز. گریه‌ات نمی‌گیرد، رو به کربلا بایست و بگو حسین جان قلباً آرزوی زیارتت را دارم. آقاجان نَمیرم مگر شب جمعه‌ای در حرمت بیتوته کنم. به همین‌هایی که من شمردم شما ثواب زیارت شب جمعه‌ی کربلای امام حسین(ع) را می‌بری.

برای چه این همه زیارت امام حسین(ع) را سهل و آسان کردند؟

برای اینکه امام حسین(ع) شیرابه‌ی رحمت خداوند تبارک‌وتعالی است و برای دست‌یابی به رحمت خداوند، راه را سخت نکردند که کسی نتواند برود.

– صلوات

شب جمعه‌، شب صلوات است؛ مخصوصاً امشب.

قرآن کریم، انبیای گذشته‌ی مرسل و غیر مرسل و همه‌ی ائمه‌ی اطهار(ع) هر کدام به نوعی سفارش ذکر صلوات را کرده‌اند.

حضرت موسی(ع) گفتند: در طور سینا وقتی خداوند آینده و پیامبر آخرالزمان را به من نشان داد و راه توسل به ایشان که صلوات است را به من فرمود، من آمدم و به بنی‌اسرائیل گفتم که در کُل مشکلاتشان به پیامبر آخر الزمان صلوات بفرستند؛ و بنی‌اسرائیل یاد گرفته بودند از طریق صلوات بر پیامبر آخرالزمان، بر مشکلاتشان غلبه کنند.

اگر کسی می‌خواهد در باب صلوات تحقیق کند، خوب است صحیفه‌ی سجادیه‌ی امام زین‌العابدین(ع) را بخواند و ببینید در این پنجاه تا دعا آیا دعایی را امام بدون صلوات شروع کرده‌اند؟! آیا در بین دعاها، امام، بدون صلوات ادامه داده‌اند؟!

امام رضا(ع) فرمودند: هر کس بعد از نماز صبح و مغرب قبل از اینکه پاهایش را حرکت بدهد بعد از سلام نماز با کسی سخن نگوید آیه صلوات را بخواند: «ان اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما» و سپس بگوید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِه» خداوند صد حاجت او را روا کند؛ هفتاد تا در دنیا و سی تا در آخرت.

از طرف دیگر روایت داریم: اگر بعد از نماز صبحتان حتی قبل از اینکه تسبیحات فاطمه‌ی زهرا(س) را بگویید، ده مرتبه بگویید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» آن روزتات را خداوند در پناه خود قرار می‌دهد.

پیامبر(ص) رحمة للعالمین هستند و تمام نگرانی ایشان برای امت گنه‌کارشان بود به همین جهت خداوند در توسل به پیامبر(ص) برای گنه‌کاران راه باز کرد. فرمودند: آن کسانی که گناه دارند، گناهانی که ته دلشان از آن می‌ترسند بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خداوند تبارک‌وتعالی گناهان او را می آمرزد و بر خطاها و گناهان او قلم عفو می‌کشد.

– نوافل و ذکر

شب جمعه، شب نوافل، مستحبات و ذکر است.

پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر شریف خود، به چه چیزهایی اهتمام می‌ورزیدند؟ 

یک: آخرین صحبت پیامبر(ص) که بعد از آن، صحبت ایشان قطع شد، تأکید بر این بود: مواظب «نماز» و «زیردستانتان» باشید.

نماز را ضایع نکنید و به زیردستانتان ظلم نکنید. حداقل هفته‌ای یک شب نوافل انجام دهید؛ زیرا خداوند نمازهای نافله را کفاره‌ی عدم قبولی فرایض قرار داده است. امشب سحرگاهان نامه‌ی عمل این هفته‌ی ما بسته می‌شود و به آسمان می‌رود. اگر آمرزیده شدیم فبها وگرنه بسته می‌شود و به آسمان می‌رود و قیامت باز می‌شود. لااقل شب‌های جمعه برای اینکه واجبات ما به درگاه خداوند قبول بشود، یک شب را نافله بخوانیم که کمبودهای فرایض ما را جبران می‌کند.

گفته‌اند که زاهدان از گناه به درگاه خدا توبه می‌کنند. عارفان (کسانی که به معرفت خدا رسیدند) از عبادت‌هایشان نزد خداوند استغفار می‌کنند چون مطمئن هستند عبادت‌هایشان صددرصد کامل نیست. کسی که مطمئن است عبادتش قبول است، آدم متکبر و مغرور است. کسی که به معرفت مقام خداوند تبارک‌وتعالی رسیده است به عبادت خودش نمی‌تواند اعتماد کند و استغفار می‌کند به خاطر کم‌کاری‌های عبادتش.

سپس فرمودند کسی که ترک نوافل می‌کند، بسیار از خود راضی و بی‌باک و مغرور به اعمالش است و خیال می‌کند تمام اعمالش نزد خداوند پذیرفته و قابل قبول است به همین خاطر تلاش نمی‌کند که کمبودها را جبران بکند. اگر کمبودی هم نداشته باشد، نوافل به نورانیت واجبات ما اضافه می‌کند.

در بحث‌های امسال چند بار گفتم که ذکر به جهت کسب ثواب نیست، ذکر یکی از راه‌های هدایت به‌سوی خداوند است. خداوند می‌فرماید: هرگاه دل بنده‌ای در اکثر احوال، به ذکر من و شکر من مشغول باشد، هیچ کاری از کارهای او را به غیر خودم واگذار نمی‌کنم، همه‌ی حاجاتش را خودم برآورده می‌کنم و آثار فضل خودم را با او هم‌نشین می‌کنم، انوار فیض خودم را مونس او قرار می‌دهم، در خلوت‌خانه‌های محبت توفیقش می‌دهم که با من صحبت کند، او را از اغیار رها می‌کنم و به خلعت قرب خودم خوشحالش می‌کنم.

چگونه ذکر خدا بگوییم؟

خدا را چنان یاد کن که تمام کائنات را فراموش کنی.

بگو «لا اله الا الله» و همه را فراموش کن. در روایات داریم اولین کسی که خدا را این‌گونه صدا زد، نوح پیامبر(ع) بود. آن زمانی که از زمین و آسمان آب جوشید و آن بلا را مشاهده کرد، مشغول ذکر «لا اله الا الله» شد. فرمودند آن کسانی که به ذکر «لا اله الا الله» مشغول هستند ثوابی از اذکار نوح پیامبر(ص) را می‌برند.

برخی گفته‌اند: منظور از ذکری که بگویی و هر چیز غیر خدا را فراموش کنی، ذکر «الله‌اکبر» است. در احادیث آمده است که اولین کسی که ذکر «الله‌اکبر» را بر زبان جاری کرد، حضرت ابراهیم خلیل(ع) بود. وقتی برای اسماعیل(ع) فدیه آمد و آن فدیه‌ی آسمانی را دید گفت: «الله‌اکبر». کسانی که به این ذکر قائل هستند و این ذکر را می‌گویند، در ثواب حضرت ابراهیم(ع) شریک هستند.

برخی گفته‌اند آن ذکری که بگویی و غیر خدا را فراموش کنی، ذکر «لاحول وَ لا قوة الا بالله العلی العظیم» است که انسان با گفتن این ذکر، هر وجود و هر انرژی به غیر از وجود و انرژی خدای بزرگ را نفی می‌کند. اولین کسی که این ذکر را بر زبان جاری کرد، رسول‌الله(ص) بودند. کسانی که با این ذکر زبانشان را نورانی می‌کنند و با خدای خودشان انس می‌گیرند، از شفاعت پیامبر(ص) برخوردار می‌شوند.

در احادیث می‌خوانیم ذکر «سبحان الله» ذکر تمام انبیا بوده است. کسی که ذکر «سبحان الله» می‌گوید هم ثواب با انبیا می‌شود.

حالا ما که ذکر می‌گوییم آیا ذاکر هستیم؟ آیا به آن ذکری که می‌گوییم، اعتقاد داریم یا نه؟ هر ذکری که می‌گوییم در ما اثر مخصوصی دارد و این اثر باید در ما نمود کند. اگر من اهل «سبحان الله» هستم این «سبحان الله» باید در اعمال من نمود داشته باشد. اگر اهل «لا اله الا الله» هستم این ذکر باید در رفتار و اعمال من نمود داشته باشد.

مرحوم سید هاشم حداد بیرون می‌رفت. هر وقت که می‌رفت و برمی‌گشت یک چیز از او کم شده بود. یک شاگرد می‌گفت آقا چه عبای قشنگی، درمی‌آورد و به او می‌داد. دفعه‌ی بعد کسی می‌گفت آقا چه انگشتری! می‌گفت مال تو. آقا چه کلاهی! مال تو. آقا چه نعلینی! مال تو. یک روز همسرش به او گفت: این چه وضعی است؟ تو هر وقت می‌روی بیرون و برمی‌گردی یک چیز کم داری و آن را بخشیده‌ای. آقا فرمودند: من چیزی ندارم من صاحب چه چیزی هستم که ببخشم؟! هر آنچه می‌بینی از من کم می‌شود و من ندارم، از آن خدا بوده مگر نمی‌بینی که من همیشه این ذکر را تکرار می‌کنم «فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلْمَلِكُ ٱلْحَقُّ» ای خدایی که هر چه هست از آن تو است و مالکی وجود ندارد. خدایا هر آنچه هست از آن توست و تو مالک هستی.

آیا ما واقعاً ذاکر هستیم؟

اثرات ذکر

ذکر اثراتی دارد:

  1. تقیّد به طاعت از خدا

ممکن نیست انسانی بر اثر ذکر مدام با خدا انس بگیرد و تقیّد و تعهّد کامل به اوامر و نواهی خدا نداشته باشد. مگر ذکرش زبانی باشد.

امام صادق(ع) فرمودند: ذکر به این معناست: وقتی با چیزی مواجهه می‌شوی که خدا تو را از آن نهی کرده، انجامش ندهی و اگر تو را به آن امر کرده، انجامش بدهی. این حرکت شما، ذکر است.

  1. خضوع و خشوع

امام حسین(ع): ای خدایی که شیرینی انس را به کام دوستانت ریختی که برای عبادت در برابرت می‌ایستند و خضوع و ستایش می‌کنند… (تو وقتی با خدا انس گرفتی و هم‌نشینی کردی، برای عبادت با خضوع و خشوع می‌ایستی) ای کسی که لباس هیبت بر اولیائت پوشاندی تا در برابرت بایستند و استغفار کنند…

یکی از اثرات ذکر، خضوع و خشوع و خود را از دیگران برتر ندیدن است. امروز جامعه‌ی ما دچار خود فراموشی و نقد دیگران شده است. هیچ کس در خودش عیبی نمی‌بیند بلکه عیب دیگران را می‌بیند، در خودش کمبودی نمی‌بیند کمبود دیگران را می‌بیند؛ پس به نقد بقیه مشغول هستیم به گمان اینکه اصلاً نقصی نداریم و خودمان پاک و منزه هستیم! در حالی که خداوند در قرآن از این اخلاق این دسته آدم‌ها نهی می‌کند: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[3]؛ چگونه شما مردم را به نیکوکاری دستور می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید حال آنکه کتاب خدا را می‌خوانید؟ چرا اندیشه نمی‌کنید؟

خضوع و خشوع در برابر عظمت خداوند تبارک‌وتعالی:

امام صادق(ع) فرمودند: کسی که به خداوند معرفت پیدا کند، توفیق هم‌نشینی با خدا را با ذکر پیدا می‌کند. مورد توجه خدا قرار می‌گیرد. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود که در زندگی خضوع و حیا و خشوع داشته باشد.

مرحوم مقدس اردبیلی از نجف به کربلا رفته بود و کنار وسایلش نشسته بود. چند تا بچه مشغول بازی بودند. مقدس خسته شده بود. از جایش بلند شد. بچه‌ها ترسیدند و فرار کردند. مقدس نشست و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن. اطرافیان پرسیدند چه شد آقا؟ مقدس گفت: چه فایده از این همه شاگرد و کلاس و درس و از این همه عبادت که هنوز بلد نیستم جوری از جایم بلند شوم که چند تا بچه از من نترسند!

– رحمت

شب جمعه است، شب نزول رحمت خداوند تبارک‌وتعالی و امشب چون مصادف است با رحلت شهادت گونه‌ی نبی اکرم(ص)، گمان کنم این صلوات که از صحیفه‌ی سجادیه است به جا است:

«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ أَمِینِک عَلَی وَحْیک وَ نَجِیبِک مِنْ خَلْقِک وَ صَفِیک مِنْ عِبَادِک، إِمَامِ الرَّحْمَةِ وَ قَائِدِ الْخَیرِ وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکةِ»؛[4] بار الها پس درود فرست بر محمد که امین وحی تو و بزرگوارتر از تمام خلق تو و بنده‌ی پسندیده در میان عبادِ توست، پیشوای رحمت و قافله‏‌سالار خوبی و کلید برکت بود.

چرا پیامبر(ص) را «رحمة للعالمین» می‌گوییم؟

به این جهت که 23 سال تمام همت خود را صرف کرد که حلال و حرام خدا را به‌عنوان رسول امین بدون کم‌وکاست و بدون تردید و تبدیل در عین اینکه دچار مشقات و بلاهای گوناگون بود به مردم برساند.

«الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفي‏ بِاللَّهِ حَسيباً»[5]؛ همان کسانی که پیام‌های خدا را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند؛ و خدا برای حسابرسی کفایت می‌کند.

پیامبر(ص) کامل‌ترین مُبلّغ دین خدا بود در تمام جهات زبانی، اخلاقی، عملی، تربیتی. مصداق اتمّ و اکمل این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی آل‌عمران بود که «اگر تمام اهل کتاب و سایر مردم در مسئله‌ی هدایت رو گردانند بر تو چیزی نیست جز تبلیغ دین خدا. تو بر آن‌ها اتمام‌حجت کن و خداوند بر تمام احوال بندگانش بیناست»

رسول اکرم(ص) تبلیغش اتمام‌حجت بود؛ زیرا همراه با منطق، استدلال و برهان بود و جای هیچ عذری برای کسی باقی نمی‌گذاشت. یک دستور نمی‌بینید که با برهان و فطرت و عقل و استدلال یک انسان سالم عالم عاقل مغایر باشد. به همین جهت پیامبر(ص) اتمام‌حجت کننده بود. جایی برای اشکال باقی نمی‌گذاشت. از طرف دیگر، مبلّغ اثرگذار بود. مبلّغ اثرگذار باید آن‌گونه باشد که پیامبر(ص) بود.

به چه خاطر اثر می‌گذاشت؟ به خاطر اخلاص و عبادتش، به خاطر حکمت و عملش، به خاطر صبر و تقوایش، به خاطر صلاح و احسانش، به خاطر صدقه و سخاوتش، به خاطر کَرَم و وفایش، به خاطر عقل و درایتش، به خاطر ایمان و اخلاقش، به خاطر شخصیت و کرامتش، به خاطر بصیرت و بینشش، به خاطر رحمت و رأفتش، به خاطر نسب و اصالتش، به خاطر قلب و روحش، به خاطر جُود و بخششش، به خاطر خضوع و خشوع و تواضعش، به خاطر صفا و طهارتش، به خاطر حلم و بردباری‌اش، به خاطر بندگی و نبوتش، به خاطر نجیب بودن و صفی بودنش، به خاطر همه‌ی این مجموعه‌ای که داشت درنهایت انتخاب شونده و نَجی و صفی خداوند بود. خداوند از او چنان مبلّغی ارائه داد که عالم بشریت مثل او را ندیده بود و نخواهد دید؛ و در میان ملائکه و جن و انس کسی به‌پای او نمی‌رسد.

رسول خاتم(ص) امام رحمت بود. قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[6] آن رسولی که به سمت شما فرستادم، رحمت است برای همه‌ی عالمیان. از یک طرف ایشان را «رحمت» معرفی می‌کند و از طرف دیگر «بشارت‌دهنده» به رحمت خطابش می‌کند. هم خودش رحمت است و هم آمده به رحمت خداوند تبارک‌وتعالی بشارت بدهد.

به این علت که:

  1. بیانش و دستوراتش جهت تأمین سعادت دنیا و آخرت است. هر کلام و هر رفتار و هر شخص که ما را به سمت تأمین سعادت دنیا و آخرت سوق بدهد، وجود و حرکتش رحمت است.
  2. هدایت به‌سوی حیات طیبه می‌کند. انسان را از حیات حیوانی، ضلالت، ظلمات و آلودگی‌ها دور می‌کند و انسان را از دستبرد هوای نفس، شیطان، ظلم، تجاوز و طاغوت بازمی‌دارد و به‌سوی رحمت خداوند راهنمایی می‌کند. هر کسی چنین کند، رحمت برای عالمین است؛ که به جز پیامبر(ص) مگر شخص دیگری بوده است؟
  3. رحمة للعالمین است به جهت اینکه با بیاناتش و رفتارش با کتابی که آورده، بنی‌آدم را از حیات فانی و مادی دنیا می‌ترساند و راهنمایی به عبور از این دنیا می‌کند و او را به لقاء خداوند می‌رساند و به زندگی جاوید در بهشتش وارد می‌کند؛ بنابراین رحمة للعالمین است. .
  4. رحمة للعالمین است به جهت اینکه برای هر دردی اعم از دردهای جسمانی و دردهای روحانی درمان قطعی دارد. هر کسی که بیمار است و خود را عرضه کند به قرآن: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[7] در این آیه نفرموده که شفا فقط شفای جسمانی است، نفرموده که این شفا فقط شفای روحانی است بلکه همه‌ی جنبه‌های زندگی انسان را در برمی‌گیرد.

طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، پیامبر(ص) طبیبی است که با ابزار طب (دارو و درمان) همواره می‌گردد و به سراغ دردمندان می‌رود. مرهم‌هایش را آماده کرده و ابزارهای داغ کردن را فراهم کرده است. هر جا که لازم باشد دوا می دهد و هر جا که لازم باشد از ابزارهای داغ کردن استفاده می‌کند و درد را ریشه‌کن می‌کند.

چه می‌کند؟ می‌گردد و طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، دل‌های کوری که از فهم، کور شده‌اند و نمی‌فهمند، گوش‌های کری که از شنیدن حق بازمانده‌اند، زبان‌هایی که از گفتن سخن حق لال شده‌اند و بازمانده‌اند را می‌یابد و با ابزارش که همان آیات قرآن است بر آن نقاط درد، دارو می‌گذارد و اگر از دارو کاری برنیاید، می‌سوزاند و درمان می‌کند. این طبیب الهی به‌وسیله‌ی دوا و معالجه‌ی داروهایی که دارد بیماران خود را از غفلت و نادانی و حیرت و سرگردانی معالجه می‌کند و به راه می‌آورد و درنهایت کسانی که با دوای پیامبر(ص) و ابزار داغ کردن پیامبر(ص) درمان نشدند و گوش کرشان شنوا نشد و چشم کورشان بینا نشد، اینان مانند چهارپایان چرنده هستند یا مانند سنگ‌های سخت بیابان.

چگونه می‌توانیم رحمت الهی را کسب کنیم؟

شب، شب رحمت است. همه‌ی ما می‌خواهیم به رحمت دست پیدا کنیم. این رحمت را از چه راه‌هایی به دست بیاوریم؟

  1. «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»[8]؛ از حکم خدا و رسول او فرمان برید باشد که مشمول رحمت و لطف خدا شوید.

ببینید پیامبر(ص) به شما چه فرموده‌اند. گفتیم که تمام آن لحظات آخر عمرشان تأکید داشتند بر نماز و ظلم نکردن بر زیردستان.

دو: تمام‌ روزهای آخر، حضرت اهتمام داشتند بر ثقلین: کتاب الله و اهل‌بیتی.

امام سجاد(ع) از قول امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کنند: حال پیامبر(ص) قدری آرام گرفت. من رفتم کنارشان نشستم و عرض کردم یا رسول‌الله! سفارشی به من می‌فرمایید؟

حضرت فرمودند: تو را سفارش می‌کنم به دو رکعت نماز مابین نماز مغرب و عشا؛ رکعت اول حمد و سیزده مرتبه سوره‌ی «اذا زلزلت» و در رکعت دوم حمد و پنج مرتبه سوره «قل هو الله احد». علی جان! هر کس این نماز را ماهی یک‌بار بخواند، خدا او را از متّقین قرار می‌دهد. اگر سالی یک‌بار بخواند، خداوند او را از محسنین قرار می‌دهد. اگر هر جمعه بخواند، خداوند او را از مصلّین قرار می‌دهد. اگر هر شب بخواند، خداوند او را در بهشت نزدیک من قرار می‌دهد. ثواب این نماز را جز خدای عالمیان کسی نمی‌تواند بنویسد.[9]

پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر شریف خود، به چه چیزهایی اهتمام می‌ورزیدند؟  سه: ادای حقوق مردم.

بدن تب دارد. از پله‌های منبر، نمی‌تواند بالا برود. رو به مردم می‌گوید من هم بشری هستم مثل شما شاید حقی از شما گردن من باشد هر کس حقی دارد بلند شود و بگوید تا حقش را بدهم من طاقت قیامت را ندارم. یکی بلند شد و گفت درهمی به من بدهکارید. پیامبر(ص) فرمودند علی جان بده. دیگری گفت شلاق را تاب می‌دادید به من خورد. پیامبر(ص) فرمودند: می‌بخشی؟ مرد گفت نه؛ می‌خواهم بزنم. مردم گریه می‌کردند و از مرد خواهش کردند بگذرد. قبول نکرد. مرد جلو رفت و گفت شلاق خودتان بود. پیامبر(ص) به بلال گفت برو خانه شلاق را از فاطمه(س) بگیر و بیاور. فاطمه گریه‌کنان به مسجد آمد و گفت هر چه بخواهی من به تو می‌دهم از پدرم بگذر. مرد گفت نمی‌گذرم. پیامبر(ص) شلاق را داد به مرد. او شلاق را تاب می‌داد و گفت شکم من برهنه بود. پیامبر(ص) رو به علی(ع) کرد و گفت: علی جان شکم من را برهنه کن. مردم گریه می‌کنند و از مرد خواهش می‌کنند بگذرد. مرد شلاق را در آسمان تاب داد و آن را انداخت و شکم پیامبر(ص) را بوسید و گفت شنیدم پوستی که به پوستتان بخورد جهنم نمی‌رود من این را می‌خواستم.

فرمود: علی جان! دو سه درهم زیر بالش من است که برای بیت‌المال است آن‌ها را رد کن. چندین بار می‌پرسند علی جان رد کردی؟

دنبال جلب رحمت خداوند هستیم. رحمت را از چه راه‌هایی به دست بیاوریم؟

  1. «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»[10]؛ هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید شاید مشمول رحمت خدا شوید!

سکوت کنیم در مقابل قرآن یعنی اینکه در مقابل حکم قرآن حرف نیاوریم. در مقابل دستورش بهانه نیاوریم و عمل کنیم و از خودمان تفسیر درنیاوریم تا رحمت خدا شامل حالمان بشود.

  1. دنبال رحمت خداوند هستم: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»[11]؛ و نماز را به پا دارید و زکات بدهید و رسول ما را اطاعت کنید، باشد که مورد لطف و رحمت شوید.

کاری نکنید مردم از نمازخوان‌ها بیزار بشوند. حقوق مردم را پرداخت کنید. مردم جامعه حق دینی و آبرویی دارند. ما در دعا داریم که خدایا آبروی ما را نبر. آیه داریم در سوره‌ی آل‌عمران و از خداوند مصرانه می‌خواهیم که خدایا آبروی ما را نبر. چگونه به خودمان اجازه می‌دهیم که آبروی همدیگر را در جامعه ببریم؟ به مرده و زنده‌ی هم رحم نمی‌کنیم و وقتی فهمیدیم خطا کردیم معذرت هم نمی‌خواهیم و اشتباهمان را هم جبران نمی‌کنیم!

انسان رشته‌ی دو سر است؛ با نماز به آسمان وصل است و با یک سر دیگر که زکات است به زمین و دنیا وصل است.

  1. اقدام کن برای اصلاح بین بندگان خدا؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[12]؛ به حقیقت مؤمنان همه برادر یکدیگرند پس همیشه بین برادران ایمانی خود صلح دهید و خداترس و پرهیزکار باشید، باشد که مشمول لطف و رحمت الهی گردید.

خواهر و برادر نسبی من اگر از دین خارج شد دیگر خواهر و برادر من نیستند ولی خواهری و برادریِ دینی هیچ‌وقت ملغی نمی‌شود. ممکن است شما چیز بدی را از کسی بدانی. اگر آن را بگویی و بیان کنی مانند کسی هستی که آن فحشا را انجام داده است؛ و بیان کردن آن، غیبت می‌شود. اگر از خودت درآورده باشی تهمت می‌شود.

امام صادق(ع) فرمودند: خداوند بهتان زننده را از دایره‌ی حکومت خودش خارج می‌کند و او را به دامن شیطان می‌اندازد و شیطان هم او را پرت می‌کند و می‌گوید من هم تو را نمی‌خواهم.

  1. صبر در برابر مصائب و آزمایش‌های الهی: «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ* أُولئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[13]؛ آنان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد می‌گویند: ما از آن خداییم و به‌سوی او بازمی‌گردیم.* اینان‌اند که الطافى از جانب پروردگارشان شامل حالشان خواهد شد و در پى آن، رحمتى آنان را فرا خواهد گرفت و درنتیجه به‌سوی حق هدایت خواهند یافت.

حتماً آدم‌هایی را دیده‌اید که هم مریض هستند هم پول دوا و درمان ندارند هم بیکار هستند اما بردبار هم هستند.

  1. کسانی که بعد از ایمان و بعد از اصلاح جامعه در جامعه فساد نکنند. «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً ان رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ»[14]؛ و در زمین پس از آنکه سامان‌یافته است تباهی نکنید و خدا را از روی بیم و امید بخوانید که در آن صورت از نیکوکاران خواهید بود و رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

ما خیلی مسئول هستیم. ما هزاران شهید دادیم که جامعه را اصلاح کنیم و در یک مقطعی هم کردیم. واویلا به آن کسانی که دوباره جامعه را رو به فساد کشاندند.

بدون اغراق منزل 90 درصد شهدای کرج رفته‌ام. آن موقع رسم بود که وصیت‌نامه‌ی شهدا را می‌خواندند. تقریباً در تمام وصیت‌نامه‌ها سفارش به حجاب بود. چه خوب رعایت کردیم و داریم رعایت می‌کنیم!

وزیر امور خارجه‌ی آمریکا به عربستان رفت و به بن سلمان گفت به ایران حمله کن تمام خرجش را می‌دهم. بن سلمان گفت تمام نیروهای خودم و اسرائیل و شما را به کار گرفتیم از پس یمن برنیامدیم؛ اما با شایعاتی که در فضای مجازی انجام می‌دهیم کاری می‌کنیم که چیزی از وطن‌دوستی و ولایت و پیروی از امامت و خدا برایشان باقی نماند.

پیامبر(ص) رحمة للعالمین هستند؛ رحمة للعالمین فقط برای مسلمان‌ها نیست! رحمتی است که کل عالم را در بر خواهد گرفت و ما به امید آن روز نشسته‌ایم.

گوستاو لوبن در کتابش نوشته گذشتگان ما اروپاییان به‌وسیله‌ی معاشرت و مراودت با مسلمین بر حالت‌های بربریت خود به تدریج توانستند فائق و پیروز شوند. ملل اروپا اخلاق و وظایف اخلاقی مانند شفقت و عاطفه به فرزند و پایبندی به عهد و قسم و امثال آن را تماماً از پیروان اسلام آموختند. در آخر کتابش خلاصه‌نویسی می‌کند اول باید دانست که در عالم کمتر قومی یافت می‌شود که از حیث تمدن بر پیروان اسلام غلبه کند. دوم اینکه ترقی‌های حیرت‌انگیزی که آن‌ها با فاصله‌ی کمی با علوم حاصل کردند برای هیچ قومی میسر نشد. مسلمین از نظر مذهبی گروه بزرگی را تشکیل دادند که هم اکنون هم بزرگ‌ترین مذهب را تشکیل داده‌اند. سوم اینکه از نظر خصایص اخلاقی و عقلانی همین‌قدر کافی است که اروپا را تربیت کردند و داخل تمدن نمودند.

نویسنده‌ی سه جلد کتاب فرهنگ اسلام در اروپا خانم دکتر زیگرید هونکه که به فارسی هم ترجمه‌شده در مقدمه‌ی سه جلدش نوشته این کتاب می‌خواهد تشکر کند، تشکری که دیرزمانی است به مسلمین مدیون هستیم. فرهنگ و تمدن و علوم در جهان به خصوص در اروپا و مغرب بدون شک مدیون مسلمان‌هاست. اسلامی که مبلّغش محمد رسول‌الله(ص) و اهل‌بیتش(ع) هستند. جز خدا کسی نمی‌تواند برکات این دین را بشمارد که چگونه دنیا را در برگرفته و ما بی‌خبر مانده‌ایم.

از خودمان بپرسیم چه شد که این‌گونه شدیم؟ پیامبر(ص) آن‌قدر زحمت کشیدند و هنوز هم امام زمان(عج) منتظر ظهور هستند و رنج می‌کشند. ما چه باید بکنیم؟

از پیامبر(ص) پرسید: یا رسول‌الله! شما زیباتر هستید یا یوسف؟ حضرت فرمودند: یوسف زیباتر است و من از یوسف بانمک‌تر هستم.

بزرگان ما دو برداشت از این حدیث کردند:

  1. نمک، خود را در مواد دیگر ذوب می‌کند تا آن مواد سالم بماند و خوشمزه شود. رسول اکرم(ص) با اهل‌بیت(ع)، خودشان را در انواع حوادث و سختی‌ها و تکالیف ذوب کردند تا انسان‌ها را از شرور و عیوب دور بدارند. امام حسین(ع) گوشت و پوست و استخوان‌هایش را در خاک کربلا مخلوط کرد تا بشر از شر و شقاوت و مسائل دیگر سالم بماند و بقای الهی پیدا کند.
  2. همه می‌دانید که سگ نجس العین است که اگر به آب هفت‌دریا آن را بشوییم پاک نمی‌شود. این را هم می‌دانیم که هر کدام از ما سگی درون خودمان داریم به نام نفس اماره. این نفس اماره در یک صورت می‌تواند تربیت بشود. نفس اماره‌ی من و شما اگر در نمک زار شریعت پیامبر(ص) بیفتد که ترکیبی از عقیده، اخلاق و عمل صالح است، آن امّارگیِ خودش را از دست می‌دهد و به نفس لوّامه و نفس مطمئنه و به راضیةً مرضیة می‌رسد و تطهیر می‌شود. چاره‌ای نداریم جز اینکه به سمت پیامبر(ص) برگردیم.

روضه

چند روز متوالی جبرئیل می‌آمد و می‌رفت. روز اول گفت: حق سلام می‌رساند و با اینکه حالش را می‌داند می‌پرسد حالت چطور است؟ پیامبر(ص) فرمودند: سلام برسان به خدایم و بگو که غمگینم.

فردا آمد و گفت: یا رسول‌الله! بهشت را آذین بستند، ملائکه صف کشیدند، خدیجه‌ی کبرا(س) منتظر پذیرایی از شماست. حق سلام رسانده، حالت چطور است؟ حضرت فرمودند: سلام برسان و بگو غمگینم.

روز سوم آمد و پرسید چگونه‌ای؟ حضرت فرمودند: غمگینم. جبرئیل پرسید: خدا می‌گوید چرا غمگین هستی؟ رسول‌الله(ص) فرمودند: غم امت گنه‌کارم را دارم. خدا من را از بین این‌ها می‌برد، امتم به چه متوسل بشوند؟

جبرئیل رفت، برگشت و گفت: خدا فرمود: تو را می‌برم، توبه را که نمی‌برم. آمرزش بخواهند و استغفار کنند، آن‌ها را می‌آمرزم و روز قیامت آن‌قدر مقام شفاعت به تو عنایت می‌کنم که خودت بگویی راضی شدم.

جبرئیل رفت و دوباره برگشت و گفت: یا رسول‌الله! چیزی به ساعات آخر نمانده و باید خداحافظی کنی. من آمده‌ام و میکائیل و فرشتگان مقرب هم به‌عنوان شاهد آمده‌اند. رسول‌الله(ص) پرسیدند چه باید بکنم که تو و میکائیل و فرشتگان مقرب همه و همه آمده‌اید؟ جبرئیل گفت: علی(ع) را باید صدا بزنی و او بنشیند و یکی‌یکی از علی(ع) پیمان بگیری و علی(ع) قول بدهد. رسول‌الله(ص) علی(ع) را صدا کردند و از همه خواستند که بیرون باشند. حضرت علی(ع) می‌گویند که صدای جبرئیل را می‌شنیدم که می‌گفت: بگو‌ ای علی دوستی کن با دوستان خدا و دشمنی کن با دشمنان خدا و صبوری کن در مقابل حقی که از تو غصب می‌کنند. علی(ع) حقوقت را غصب می‌کنند، در مقابل غصب حقوقت صبور باش. پیمان می‌بندی؟ امیرالمؤمنین علی(ع) به حالت تشهد بودند و گفتند قسم به خدایی که جانم در قبضه‌ی قدرت اوست چنین می‌کنم. جبرئیل گفت: به او بگو که محاسنش را در محراب عبادت به خون سرش رنگین می‌کنند. علی چه می‌کنی؟ علی(ع) فرمودند: قسم به خدایی که جانم در قبضه‌ی قدرت اوست صبورم و تحمل می‌کنم. جبرئیل گفت به علی(ع) بگو حرمت تو را هتک می‌کنند، درب خانه‌ات را به آتش می‌کشند، همسرت را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و فرزندت بین در و دیوار سقط می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) فریاد زدند و روی زمین افتادند. پیامبر(ص) نهیب زدند: علی(ع) بلند شو و بنشین. باید صبور و بردبار باشی و خشم و غضب خود را فروبخوری، باید شمشیر از نیام نکشی. امیرالمؤمنین علی(ع) عرضه داشتند: سمعاً و طاعتا صبوری می‌کنم.

پیامبر(ص) فرمودند: میکائیل، عزرائیل، اسرافیل، جبرائیل و ملائک مقرب بر این قول من و تو گواه هستند. اکنون درب را باز کن و فاطمه(س) را صدا بزن.

فاطمه(س) با حسنین آمدند. پیامبر(ص) به ام سلمه فرمودند که در میان در بایستد تا کسی وارد نشود. دست‌های لرزانشان را بلند کردند و فاطمه(س) را به آغوش کشیدند. با یک دست، دست زهرا(س) را کشیدند و در دست علی(ع) گذاشتند و فرمودند این فاطمه(س) امانت خدا پیش من و امانت من پیش تو، او را مراقبت و محافظت کن تا امانت من صدمه نبیند. این فاطمه؛ هم خدا و هم من و هم ملائکه به رضایش راضی هستیم و به غضبش غضبناک. آنگاه حسن و حسین را به سینه چسباندند. پیامبر(ص) و بچه‌ها گریه می‌کردند. امیرالمؤمنین علی(ع) خواستند که بچه‌ها را جدا کنند. رسول‌الله(ص) فرمودند: بگذار توشه بگیرند و من هم از آن‌ها توشه بگیرم که بعد از من مورد ستم‌ها و ظلم‌ها قرار می‌گیرند. این پسرم حسن با جگر پاره‌پاره به سراغم می‌آید و آن یکی هر چه در بیابان کربلا می‌گوید هل من ناصر ینصرونی کسی جوابش نمی‌دهد و با لب عطشان سرش را از قفا جدا می‌کنند.

مجدد جبرئیل آمد و گفت یا رسول‌الله! ملک مرگ اجازه‌ی ورود می‌خواهد. پیامبر(ص) فرمودند: بیاید. ملک مرگ آمد و از پاهای پیامبر شروع کرد به جان گرفتن. جان که رسید به زانو، رسول‌الله(ص) ناله زدند: آه. جان که به ناف رسید، رسول‌الله(ص) فرمودند: واکربتاه… چقدر سخت است. فاطمه ناله زد پدر جان درد و بلایتان به جان من بخورد. جان وقتی به سینه رسید پیامبر(ص) فرمودند: یا جبرئیل چقدر تلخ است مرگ و چقدر سخت است جان دادن. جبرئیل صورتش را برگرداند. پیامبر(ص) پرسید از من رو برمی‌گردانی؟ جبرئیل گفت چه کسی طاقت دارد این احوال شما را ببیند؟ جان به نزدیک حلقوم رسید. پیامبر(ص) به ملک مرگ گفت با من مدارا کن… که ناگهان از زمین و آسمان ندا آمد: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا اهل‌بیت مُحَمَّدٍ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ»

 

[1] آیه ی 57 سوره ی عنکبوت

[2] آیه ی 185 سوره ی آل عمران

[3] آیه ی 44 سوره ی بقره

[4] دعای دوم صحیفه ی سجادیه

[5] آیه ی 39 سوره ی احزاب

[6] آیه ی 107 سوره ی انبیا

[7] آیه ی 82 سوره ی اسرا

[8] آیه ی 132 آل عمران

[9] طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ؛ ج‏1 ؛ ص107.

[10] آیه ی 204 سوره ی اعراف

[11] آیه ی 56 سوره ی نور

[12] آیه ی 10 سوره ی حجرات

[13] آیه ی 156 و 157 سوره ی بقره

[14] آیه ی 56 سوره ی اعراف