چادر حضرت زینب سلاماللهعلیها
آداب شب اربعین
اشک و توسل به امام حسین علیهالسلام
روایتی پرمحتوا درباره زوار امام حسین علیهالسلام
استفاده به موقع از فرصتها
اهداف زیارت ائمه
چادر حضرت زینب سلاماللهعلیها
وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها میخواستند وصیت کنند به حضرت زینب سلاماللهعلیها فرمودند در این بغچه کفن است، کفن من، پدرت علی و برادرت حسن. حضرت زینب سلاماللهعلیها فرمودند حسین کفن ندارد یا من نیستم که به او کفن بدهم؟ حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند حسین کفن ندارد بدن او را در بوریا میپیچند. من میخواهم بگویم خدایا چرا یک کفن برای حضرت زینب سلاماللهعلیها نفرستادی؟ چرا ایشان کفن نداشت؟ گمان من این است که حضرت زینب سلاماللهعلیها را در همان چادر اسارتشان کفن کردند و ایشان همان چادر اسارات را گفتند برای کفنم باشد. همان چادری که به خون امام حسین علیهالسلام، حضرت عباس، حضرت علیاکبر، حضرت علیاصغر و … و به خون پیشانی خودم آغشته است. این همان چادری است که روز عاشورا، روز یازدهم، بازار کوفه، در مجلس یزید، در شام و از شام تا کربلا سر ایشان بوده است.
آداب شب اربعین
وقتی در متون دینی میگردی برای شب اربعین آداب مخصوص زیادی نگفتند جز زیارت امام حسین علیهالسلام. امشب و فردا بزرگترین آداب زیارت ایشان است، چه از راه دور چه از راه نزدیک، چه با یک سلام باشد چه با خواندن زیارتنامه باشد. تاکید بر زیارت ایشان است. اما چون شب، شب عبادت است من پیشنهاد میکنم امشب را به چهار قسمت تقسیم کنید و چهار برنامه داشته باشید. اول زیارت و عرض ادب به پیشگاه حضرت زینب سلاماللهعلیها. همانطور که چند روز قبل گفتم: السلام علیک علی قلب زینب صبور. به عدد ابجد حضرت زینب سلاماللهعلیها. دوم توسل به وجود نازنین امام حسین علیهالسلام. این توسل انواع دارد، میتوانی با صلوات، با زیارت، با زیارت مخصوصه، با زیارت عاشورا یا با هدیه قرآنی متوسل شوی. اما آنچه ما از استادمان گرفتیم، سریعترین راه توسل به امام حسین علیهالسلام دو رکعت نماز است، دو رکعت نماز حاجت قربه الی الله، آداب خاصی ندارد. بعد از سلام نماز در جانماز 128 مرتبه میگویی “الهی بحق الحسین و اخیه و جده و ابیه و امه و بنیه و شیعته و موالیه و سکانه و مجاوره صل علی محمد و آل محمد و اخرجنی من الهم الذی انا فیه و من الغم الذی انا فیه برحمتک یا ارحم الراحمین”. من هنوز نفهمیدم کدام برادر امام حسین علیهالسلام منظور است. آیا منظور امام حسن علیهالسلام است یا دیگر برادران. اما به نظر میرسد منظور حضرت ابالفضل است. و اصلا درک این مطلب سنگین است که ما اول برادر امام حسین علیهالسلام را اشاره میکنیم و بعد جد ایشان و پدر و مادرش را. به شما گفتند اگر رفتید مکه خواستید طواف مستحبی برای حضرت عباس و حضرت زینب سلاماللهعلیها بکنید اول برای حضرت زینب سلاماللهعلیها طواف کنید بعد برای حضرت عباس، چون مادر حضرت زینب سلاماللهعلیها حضرت زهرا سلاماللهعلیها هستند و مادر حضرت عباس کنیز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها هستند. اما در این دعا برادر را مقدم به همه میشماری. و همچنین این مطلب که شیعه را کنار فرزندان امام نام میبرد بسیار قابل توجه است. این از عالیترین توسلها در شبهای حساس و امشب است. محور سوم صلوات است، بر هفتاد و دو شهید کربلا و بر اسرایی که در حال رفتن به کربلا هستند هر تعداد میخواهید و میتوانید. محور دیگر توسل به حضرت ابالفضل علیهالسلام است. کاش همه امشب این توسل را بگیریم: دل شب بیدار شویم این ختم را برداریم: صد و سیسه مرتبه “یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیهالسلام”. به هر نیت و حاجتی و به نیت فرج امام زمان و حتی به نیت امواتمان.
اشک و توسل به امام حسین علیهالسلام
کنار همهی اینها اشک بر امام حسین علیهالسلام است و امشب شک اوج اشک بر ایشان است. در این ایام روضه خواندن خیلی سخت است چون کل ایام روضه است. روضهی امروز من را امام زمان و سادات ببخشند، اما میخواهم این روضه را بخوانم. کسانی که این روضه را میشنوند و میخواهند جایی بخوانند صبر کنند اول از من سند بگیرند و بعد جایی بگویند. گمان نکنم تاریخ بتواند معلوم کند که روضه و مصائب این مادر و دختر کدام یکی بیشتر از دیگری است. زمانی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها مجروح شده بودند آمدند مسجد با سینهای که از آن خون میچکید. امام علی علیهالسلام را نشانده بودند و خالدبن ولید ملعون بر او شمشیر کشیده بود. امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام کنار امیرالمومنین نشسته بودند. سلمان فارسی میگوید چنان این بچهها میلرزیدند که نکند الان پدرشان را بکشند که حلقههای گوشواره در گوششان میلرزید. حضرت زهرا سلاماللهعلیها در چنین شرایطی خطبهشان را خواندند. ابابکر بالا نشسته بود و امام علی علیهالسلام پایین نشسته بودند. بعد از خطبه، امیرالمومنین فرمودند یا ابابکر فاطمه دختر پیامبر هست یا نه؟ آیهی تطهیر در شان او نازل شده یا نه؟ ابابکر گفت بله. امیرالمومنین فرمودند اگر چهار عرب از همین عربها بیایند و گواهی دهند که فاطمه زهرا کار خلاف عفت کرده تو چه میکنی؟ ابابکر ساکت شد و چیزی نگفت. آن دومی دم در ایستاده بود از آنجا داد زد و گفت در حیاط همین مسجد فاطمه را سنگسار میکنیم. امیرالمومنین فرمودند پس تو کافری، چون خدا در شان فاطمه آیهی تطهیر تازل کرده. تو گواهی خدا را کنار میگذاری و گواهی چهار عرب که معلوم نیست که هستند را قبول میکنی. من نمیتوانم تصور کنم آن لحظه به دل فاطمه سلاماللهعلیها چه گذشت و به سر غیرت علی علیهالسلام چه آمد. این مسئله بهانهای شد، و آنها نشستند نقشه کشیدند و گفتند اگر فاطمه خانهنشین نشود و بخواهد ادامه بدهد علی هم خانهنشین نشود چهار آدم میآوریم که بر علیه فاطمه شهادت دهند و او را سنگسار میکنیم و دو آدم پیدا میکنیم که شهادت دهند که علی دزدی کرده و دستش را قطع میکنیم و آن وقت پیامبری که دخترش سنگسار شده و دامادش دستهایش قطع شده چیزی برایش نمیماند. بعد از آن امام علی علیهالسلام زانوی غم بغل گرفتند و خانه نشین شدند و حضرت زهرا سلاماللهعلیها رفتند بیتالاحزان و دیگر با کسی حرف نزدند. حال من میخواهم بگویم فاطمه جان تو و همسرت با سکوت بهانه را از دستشان گرفتید اما من بمیرم برای دخترت زینب که روز عاشورا، روز یازدهم، بازار کوفه و شام بدون دلیل چقدر سنگش زدند، انگار آن سنگهایی که میخواستند به تو بزنند جمع کردند و به زینب زدند به بهانهی اینکه دختر علی است. علی جان تو بهانه دستشان ندادی که دستت را ببرند اما وقتی نیمه شب حضرت زینب در گودال قتلگاه آمد، نیزه و سنگها را کنار زد و دید که برادرش دستی برایش نمانده. دشمنانت عقدهها را جمع کردند و آوردند در کربلا خالی کردند و مسابقه گذاشتند برای عقدهگشایی.
الحاق سر مطهر امام حسین علیهالسلام به بدن مقدساش
بحث امروز من به چند قسمت تقسیم میشود. یک در رابطهی الحاق سر مطهر امام حسین علیهالسلام به بدن مقدساش. از همهی خانمها میخواهم جمعاش کنند و اگر مورد سوال قرار گرفتند بتوانند جواب بدهند. شاید در مورد پیکر اباعبدالله آنقدر سخن گفته نشده که در مورد سر امام به تنهایی سخن گفته شده که در نهایت تکلیف چه شده است، آیا به بدن ملحق شد؟ چه کسی ملحق کرد؟ اصلا اگر ملحق نشده باشد مگر چه میشود؟ مثلا چه میشود اگر بدن امام کربلا باشد و سر ایشان مصر یا سوریه باشد؟ من از قرآن جواب میدهم. در قرآن کریم خداوند تاکید بر این دارد که سر شهید به بدن مقدساش ملحق شده. آنجایی که در قرآن میفرماید ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون: گمان نکنید کسی که در راه خدا کشته شد مرده است، او زنده است و نزد خدا روزیخوار است. پس زنده نمیتواند بیسر باشد. سر باید به بدن ملحق باشد تا بشود به او گفت زنده. پس ما در این رابطه دلیل قرآنی داریم که راس مقدس امام حسین علیهالسلام به بدنش ملحق شده است. اما پرسش اینجاست که نحوهی این الحاق چگونه است؟ من دو مطلب بگویم: اول اینکه بعضی سوالها چه بیان شود چه در ذهن انسان بیاید عبور از خط قرمز و بیادبی در محضر خداوند است. چرا بیادبی است؟ زیرا سوال در ارتباط با مقدرات خدا و کیفیت مقدرات خداست. همانطور که خدا مقدر کرده پیکر امام حسین علیهالسلام زیر سم اسب بماند و ما حق سوال نداریم ما چه میدانیم که خدا برای راس امام چه چیزی را تقدیر کرده که چگونه به این بدن ملحق شود. سوال در رابطه با مقدرات خدا بیادبی و از سر ضعف ایمان و نوعی نادانی است. وقتی ما مکلف نیستیم در مورد چیزی سوال کنیم اگر سوال کردیم نادانیم. ما مکلف نیستیم در ذات خدا سوال کنیم و اگر بپرسیم نادانیم و گاه ممکن است اصلا به کفر کشیده شویم. پس اینجا منطقهی ممنوعه است. این که این سر چه روزی ملحق شده، کسی نمیداند. آنچه که میگویند از ضعیفترین احادیث است. اگر هم روز چهلم ملحق شده باشد به قدرت الهی ملحق شده است. جناب سیدبنطاووس میگوید ده نوع روایت پیدا کردم که همه با هم اختلاف دارند و در یکی از این روایتها نام برده نشده که چه کسی سر امام حسین علیهالسلام را به کربلا برده و به بدن مقدساش ملحق کرده است. این الحاق از مقدرات خدا بوده و من و شما جز تسلیم نباید انجام دهیم و نباید سوال کنیم. طرح سوال ما را به گمراهی میکشاند.
روایتی پرمحتوا درباره زوار امام حسین علیهالسلام
اما شب شب زیارت امام حسین علیهالسلام و ایام ایام زیارت ایشان است. این روایت از زیباترین و پرمحتواترین و طولانیترین روایتها درباره زوار امام حسین علیهالسلام است. راوی معاویهبنوهب نقل میکند که اذن خواستم و خدمت امام جعفر صادق علیهالسلام وارد شدم. وقتی داخل شدم حضرت در نماز خانهشان مشغول نماز بودند و نشستم تا نماز ایشان تمام شود. حضرت شروع به مناجات کردند، مناجاتی که از شدت گریه شانههای حضرت تکان میخورد. ایشان میفرمودند: بار خدایا ای کسی که ما را اختصاص به کرامت دادی و وعدهی شفاعت دادی، آنچه به ما وعده دادی برای ما محقق بفرما. علم به گذشته و آینده را به ما عطا فرمودی و قلوب مردم را به ما مایل کردی و به طرف ما رهنمون کردی. من و برادرانم و زائرین قبر پدرم حسین علیهالسلام را بیامرز، آنان را که اموالشان را در این مسیر انفاق کردند، بدنهایشان را به تعب انداختند و به جهت میل و رغبت در احسان به ما و به امید آنچه نزد توست از پاداشها و ثوابها و به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور در قلب پیامبرت و به جهت اجابت کردنشان فرمان ما را توجه کردند و نسبت به دشمنان ما با غیض و دشمنی رفتار کردند، خدایا اینان اراده و نیتشان از این ایثار تحصیل رضا و خشنودی توست. پس تو هم از طرف ما این ایثار را جبران کن و به واسطهی رضوان احسانشان را جوابگو باش و در شب و روز حافظ و نگهبان ایشان باش، اهلشان را، اولادشان را، آنچه از ایشان باقی مانده به بهترین وجهی خدایا برایشان حفظ کن و حافظ ایشان باش و آنها را از شر و بدی هر ستمگر و منحرف و هر مخلوق ضعیف و قویای کفایت کن. ایشان را از شر شیاطین جنی و انسی محفوظ فرما و اعطا کن. بر ایشان برترین چیزهایی که در وطنشان گذاشتند و به سمت امام حسین علیهالسلام رفتند به ایشان ببخش برتر و والاتر از آنچه که به واسطهاش ما را بر فرزندان و اهل و نزدیکانشان ترجیح دادند. بارخدایا دشمنان ما به واسطهی خروج بر آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار بده و دشمنی دشمنان را از ایشان دور بگردان و قدمهایشان را ثابت بدار. بارالها بر آن صورتهایی که از ایشان حرارت آفتاب در راه محبت ما سوزاند و رنگشان را تغییر داد ترحم بفرما و آن صورتهایی که روی قبر اباعبداللهالحسین میگذارند و برمیدارند مشمول لطف و رحمتات قرار بده و همچنین به چشمهایی که از باب ترحم بر ما اشک ریختهاند نظر عنایت بفرما و دلهایی که برای ما به جزع درآمدند و به خاطر ما سوختند ترحم بفرما. بارخدایا به فریادهایی که به خاطر ما بلند شده فریادرسی کن. خدایا من این بدنهای اینها و ارواحشان را نزد تو خدا امانت میسپارم تا در روز عطش اکبر بر حوض کوثر وارد بر ما شوند و آنها را سیراب نماییم. راوی میگوید امام پیوسته دعا کرد و اشک ریخت و زمین تر شد. وقتی تمام شد عرض کردم آقا جان این دعاهایی که شما فرمودید در حق کافر اگر میفرمودید جهنم نمیرفت و گرفتار عذاب نمیشد. آقا جان من اگر میدانستم ثواب زیارت کربلا این است حج مستحبی نمیرفتم. همهی فرصتم را برای زیارت قبر امام حسین علیهالسلام میگذاشتم.
استفاده به موقع از فرصتها
سوال من این است که این سخن سخن امام جعفر صادق علیهالسلام است و دروغی در آن نیست، پس چرا من زائر وقتی میروم و برمیگردم ظهور معنوی ندارم؟ هر زائری از خودش بپرسد که من وقتی در کانون معنویت میروم و در جایگاه این دعای امام جعفرصادق علیهالسلام قرار میگیرم چطور اثر آن را ندارم. چطور همان گونه که قبل از زیارت بوده همانطور برگردد. ما باید به یک نکته توجه کنیم که در مسیر معنویت و توحید هرچیزی که موجب گونهای ارتباط ما با خدا شود فرصتی مغتنم است و باید غنیمت بدانیم. حتی یک ذکر که باعث ارتباط من و خدا در همان لحظه میشود بسیار مهم است و به عنوان یک فرصت طلایی از جانب خدا باید آن را در نظر بگیریم. اهل ایمان و سلوک و کسانی که به جایی رسیدند، یکی از روشهایشان این بوده که همواره از فرصتهایی که خدا در مسیرشان قرار میداد بلافاصله به نحو احسن استفاده میکردند.
ممکن است خیلی در زندگی پیش آمده باشد که برای کاری برنامه ریزی میکنید و میخواهید انجام بدهید اما اصلا نمیشود و راهی دیگر پیش میآید، راه دوم را پیش میگیرید و انجام میدهید و موفق میشوید و بعد میگویید خداروشکر آن راه اول نشد. این راه دوم اسمش فرصت طلایی خداست. میتوانستی استفاده نکنی و راه اول را بروی و بدبخت شوی اما از این فرصت استفاده کردی وخوشبخت شدی. خدا در قرآن به حضرت موسی میفرماید موسی روزهای خدا را به مردم یادآوری کن، روزهایی که خدا فرصت استثنائی در اختیار آن ها گذاشت برای اینکه یادشان بیاید و شاکر خدا باشند و فرصت سوزی نکنند و از فرصتها به نحو احسن استفاده کنند.
یکی از این فرصت های طلایی و مکمل که همه چیز ناقص ما را کامل میکند زیارت است، مخصوصا زیارت قبر امام حسین علیه السلام. چرا ما بعد از زیارت ظهور معنوی نداریم؟ چون هدفمند زیارت نمی کنیم. هدف ما رسیدن به ثواب است و هدف کاملی نداریم.
اهداف زیارت ائمه
یکی از اهداف قشنگ زیارت ائمه ملاقات خداست. در زیارت امین الله میخوانیم مشتاقه الی فرحه لقائک. شبها در صحنهای ائمه این زیارت را میخوانیم و می گوییم چرا آمدم زیارت؟ چون به آن نشاطی که از لقای تو حاصل میشود مشتاقم و میدانم آن را اینجا میتوانم پیدا کنم.
معنای لقای خداوند
لقای الهی حرف بزرگی است، بعضی ها میگویند عرفا این را درآورده اند، اما اینطور نیست، ائمه ی ما درارتباط با شهود و لقای خداوند سخن بسیار گفتهاند و برای رسیدنش دستورات فراوان دادهاند.
برای لقای الهی چند معنا گفتهاند: برخی با نگاهی سطحی میگویند لقای الهی یعنی دیدن ثواب اعمال درعالم برزخ. در قیامت که پرده از چهرهی اعمال خوب برمیدارند و ما اعمال زیبایمان را میبینیم و آن اعمال به شکل زیباترین جوان همراه ما است. یا هنگام مرگ دیدن جلوات الهی را لقاالله میگویند. اما من حقیر به عنوان خواهر کوچک شما این معنا را خیلی قبول ندارم چون لقای الهی اختصاص به مرگ ندارد و اختصاص به بعد از مرگ هم ندارد. در همین دنیا برای مومن وارسته پیش میآید. رسیدن به این مرحله در متون دینی ما دستورات جدی دارد. ابابصیر خدمت امام جعفر صادق علیه السلام آمد و پرسید آقا میشود در دنیا به لقای الهی رسید؟ امام فرمودند بله و البته ابابصیر در عالم زر این اتفاق افتاده و البته در روز الست این اتفاق افتاده و البته روز قیامت این اتفاق میافتد. و البته مومن وارسته در این دنیا این اتفاق برایش میافتد، سپس با تعجب فرمودند ابابصیر آیا تو خدا را نمیبینی؟ تو به لقای خدا نرسیدی؟ تو خود را در محضر خدا نمی بینی؟
مرحوم امام رحمه اللهعلیه در چهل حدیثاش، مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی در رسالهی لقااللهاش و مرحوم علامه طباطبایی در تفاسیرش به مسئلهی لقای خدا و لذت این لقا اشارههایی دارند که انسان به جایی برسد که جلواتی از جلوه های خدا را ببیند.
برخی دیگر در معنای لقای الهی گفتند این لقا برای بعد از مرگ است، هرکسی خواهان لقای الهی است باید منتظر ارتحالش باشد و بمیرد و به این لقا دست پیدا کند. دنیا محل دست و پنجه نرم کردن با مشکلات است و وقتی راحت میشوی که روسفید پیش خدا بروی. امیرالمومنین وقتی شمشیر خوردند فرمودند فزت و رب الکعبه. یعنی راحت شدم و این زنجیر دنیا که به دست و پایم بسته شده بود باز شد. در سورهی جمعه به یهودیان میفرماید که مگر شما نمیگویید فامیل خدا هستید پس چرا آرزوی مرگ نمیکنید، آرزوی مرگ کنید که به لقای خدا برسید. اما در اسلام به مومن دستور داده شده طلب طول عمر کن. عدم طلبی گناه است. بیشتر بمانم و در مسیر توحید توشه بیشتری بردارم و در مسیر کمال به کمالات بیشتری دست پیدا کنم. مومن آرزوی عمر طولانی میکند اما از مرگ هم گریزان نیست چون لقای خداست.
پس در زیارت ائمه میگوییم ما از اینکه به زیارت شما میآییم یکی از اهدافمان رسیدن به لقای خداست. پس باید برای این تلاش کنیم.
یکی دیگر از اهداف زیارت کسب تقواست.
برای همهی اینها باید کسی دست ما را بگیرد. آن یک نفر برای همهی ما حضرت صاحبالزمان است. تا عنایت حضرت حجت نباشد و ایشان دست ما را نگیرد ما نمیتوانیم حرکت درستی داشته باشیم.
صفات امام زمان عجاللهتعالی فرجه شریف درعای اللهم عرفنی نفسک
ما دعایی از امام زمان عجالله تعالی فرجه شریف داریم دعای اللهم عرفنی نفسک. این را که می خوانی تا ضللت عن دینی، بعد از آن نه صفت امام زمان را میشمرد. هر کدام یک کتاب است. اول او بندهی توست. دوم او را برای خودت و یاری پیامبرت پسندیدی. سوم به واسطهی علمات انتخابش کردی. چهارم از گناهان بازش داشتی. پنجم از عیوب منزهاش کردی. ششم بر غیوب مطلع اش کردی. هفتم بر اونعمت ارزانی داشتی. هشتم او را از ناپاکی پاکیزه ساختی. در ادامه می خوانیم خدایا بر او و برپدرانش امامان طاهرین و همچنین بر شیعیان برگزیدهی آنها درود بفرست. حدیث در کتاب کمالالدین است. چند مطلب عجیب در این دعا در ارتباط با معرفت امام زمان وجود دارد که هر کدام اقیانوس بیکران از علم و معرفت است. در این نه قسمت برایش مقامات عجیبی ذکر شده است. یک جملهاش که میفرماید این آقا موجودی است که در وجودش هیچ دنسی وجود ندارد. نقیبی است که دنسی از ادناس عالم نتوانسته در ساحت مقدس او راه پیدا کند. آن خدایی که منقی است این آقایی که نقی است را به کجا رسانده که هیچ دنسی از ادناس عالم به وجودش راه پیدا نکرده و خدا با دست خودش او را از رجس تطهیر کرده است. امام زمان مطهَر است و چه مطهِری است خدا که امام زمان را از کل رجس طاهرکرده است. چنین تطهیری جز برای امام زمان برای چه کسی میتواند باشد. کلمه ی دوم مبرا از عیوب و مطلع از غیوب است. هر عیبی در انسان در مقابل غیبی از ماورا حجاب میشود. در تمام این عالم ماده از زمین تا آسمان هر عیبی حجابی میشود برای راه پیدا کردن به غیبی. خدا با او دو کار کرده؛ اول از عیوب او را مبرا کرده، سپس او را بر تمام غیوب آگاه ساخته و کلید تمام غیب را دستش داده است. این کلید فقط دست خود خداست و کسی از غیب خبر ندارد جز خود خدا: و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو. اما این آقا را از عیوب مبرا کرده و کلید غیوب را به دست او داده است.
مردی آمد پیش امام رضا علیهالسلام در حالی که اعتقاد نداشت که ائمه غیب میدانند، امام فرمودند مگر خدا در کتابش نفرموده اوست که به عالم غیب آگاه است و غیبش را برای کسی ظاهر نمینماید جز آنکه بپسندد او را برای رسالت. سپس فرمودند و ماییم این وارثان رسول خاتم که خدا او را به غیوب آگاه کرده و آن غیب دست ماست و خداوند از هرچه بر غیب خود خواسته تا روز قیامت در اختیار ما قرار داده است.
و این را در مورد مهدی علیهالسلام میفرماید که از عیوب مبرایش کردم و سپس بر غیوب آگاهش کردم.
استخلاص امام مهدی علیهالسلام
و در جمله ای دیگر میفرماید فعنده عبدک الذی الستخلصته لنفسک. استخلاص چیست؟ مستخلِص کیست؟
مستخلَص کیست؟ این استخلاص برای چیست و برای کیست؟ استخلاص این است که طلا را داخل کوره ببرند و حرارت بدهند و ذوب کنند و آنقدر به مرحله خالص شدن برسد و تمام جرمهایش از بین برود و بشود طلای بیست و چهار عیار. آنچه که انبیا را نگران کرده این جمله است که خدا کاری با ولی عصر مهدی موعود علیهالسلام کرده که منحصر به فرد است و فقط برای ایشان و برای جدش است. جدش خاتم الانبیا و خودش خاتم الاوصیا است. استخلاص ذوب کردن و ناب کردن است. مستخلِص خود خدا است. خود خدا با دست خودش این آقا را در کوره قرار داده و او را طلای ناب بیست و چهار عیار بیرون آورده است و همتا ندارد جز جدش که خاتم الانبیا است. خدا چنان ایشان را خالص کرده که هر آنچه که در تمام عالم وجود نقص تصور میشود در وجود ایشان راه ندارد. از او طلای بیست و چهار عیار بیرون آورده و هیچ کسی عیارش این اندازه نیست. آنی که عقل ما را مبهوت میکند این است که آنچه که خاصه و خالصهی خالصه است ذات قدوس حیالقیوم است و خود آن ذات حیالقیوم دست امام زمان را گرفته با خودش برده به آنجایی رسانده که جایگاه ذات آن قدوس خاصه و خالصه است. امامات را اینجور نشناسی مرگت مرگ جاهلیت است. برای اینکه به این دایره بتوانی فکر کنی باید از اولیای خدا باشی تا به فکرت اجازه دهند اینجاها پرواز کند. یک برنامه داشته باش برای اولیای خدا شدن. چه کسانی هستند اولیای خدا؟ پیامبر فرمودند اولیای خدا دهانشان را از کلام اضافه میبندند شکمشان را از غذای اضافه جمع میکنند برای نماز و روزه خودشان را به تعب میاندازند. خاموشاند ولی خاموشیشان اندیشه است. سخن میگویند اما سخنشان ذکر است. نگاه میکنند نگاهشان عبرت است. کلام میگویند گفتارشان حکمت است. بین مردم راه میروند راه رفتنشان برکت است. و اگر عجل معین نبود به ذوق لقای الهی این دلهایشان تحمل نمیکرد که زنده بماند و قلبهایشان پر میکشید و میرفت.
این وجود مقدسی است که ذات حی القیوم میداند او کیست و دستش را میگیرد و میبرد و به درجهای از اخلاص میرساند که هیچ کسی دیگر ندارد.
بیشتر عمرمان رفته و نمیدانیم چقدرش مانده. این مقداری که مانده را قدری خرج امام زمان کنیم. بخواهیم امشب حضرت ابالفضل دستمان را در این راه بگیرد.
توسل به حضرت اباالفضل علیهالسلام
شخصی گفت تب داشتم که سال ها قطع نمیشد. رفتم به کربلا با حال خراب و رفتم به زیارت جناب حر. دیدم زنی آمد و انگشتش را در شبکه اول کرد و گفت ای آقایی که با آمدنت دل حسین را شاد کردی دل من را شاد کن. همین کار را در شبکه های مختلف ضریح تکرار کرد و دور زد و رفت. من هم یاد گرفتم و همانطور نشسته با تب سنگین همین را تکرار کردم. تمام شد دیدم اصلا تب ندارم.
حالا بگو یا ابالفضل گوشهنشین سفرهی برادرت هستیم آقا نگذار به جهنم برویم. نگذار مرگمان به مرگ جاهلیت باشد. دست خودمان و بچه هایمان را بگیر.
جوان الواتی بود که همهی بدیها را میکرد اما دههی اول محرم میرفت مجالس امام حسین علیهالسلام خدمت میکرد. پدر و مادرش رفتند بیرون از خانه و او زن بدی را آورد خانه اما همین که آمد به او نزدیک شود یک سیلی در صورتش خورد. دوباره و سه باره همین اتفاق افتاد. زن را فرستاد رفت. دو سه روز بعد عمویش آمد و گفت دارم میروم کربلا و میخواهم تو را هم ببرم. جوان گفت من را در دریا بیندازید و آب بکشید پاک نمیشوم چطور به کربلا بیایم؟ عمویش گفت بیا. رفت. بینالحرمین رو به حرم حضرت ابالفضل ایستاد و گفت آقا ما هم جوانیم و هوا و هوس داریم اما بالاخره خدمت شما رسیدیم. ندا آمد آن سه تا سیلی یادت است؟ من زدم در گوشت. به خاطر استکان نعلبکیهایی که در روضهی برادرم جمع میکردی نمیخواستم به جهنم بروی جلویت را گرفتم و نجاتت دادم.
میگویند حضرت ابالفضل را به حضرت سکینه قسم ندهید. نمیدانم چرا روز وداع هیچ کسی نرفت علقمه از حضرت ابالفضل خداحافظی کند. نمیدانم نگذاشتند یا خودشان نرفتند. شاید خودشان نرفتند و گفتند آقا خجالت میکشد. عباس را خجالتاش ندهیم. اما وقتی برگشتند کربلا هرکسی روی یک قبری افتاد و زار زار همه گریه میکردند. ناگهان حضرت زینب نگاه کرد و پرسید خواهرم ام کلثوم کجاست؟ دیدند آن دور کنار علقمه یک قبری را خانمی بغل کرده و دیدند ام کلثوم است. اما من امشب که شب اربعین است می خواهم حضرت ابالفضل را قسم دهم به موی پیشانی دختران اباعبدالله. به موی پیشانی سکینه و رقیه. وقتی میخواستند در گودال قتلگاه از اباعبدالله جدایشان کنند موی پیشانی را میگرفتند و بلندشان میکردند. بین راه هر جا زمین میخوردند موی پیشانی را میگرفتند و بلندشان میکردند. چرا؟ چون دست هایشان به طناب و زنجیر به گردن بسته بود. به همین خاطر دستشان را نمی توانستند بگیرند.