بیان مصیبتهای امام زینالعابدین(ع) بسیار سخت است
ادامهی بحث اهداف شرکت کردن در مجالس اهلبیت(ع)؛ چند دسته هدف وجود دارد
مواریث و پیامهای مختلف کربلا برای ما
بصیرت، نتیجهی شکیبایی و صبر
کاروان اسرا کمکم به دروازههای شام نزدیک میشود و کمکم ماجرای اسارت هم به پایان میرسد. ما میمانیم و آن مسئولیتهایی که هر ساله در خصوص کربلای معلا و اسرای بزرگوار بر گردنمان اضافه میشود. ما میمانیم و مصائبی که بر خامس آل عبا امام حسین(ع) وارد شده است. ما میمانیم و ندای «هَل مِن ناصر ینصُرُنیِ» ابیعبدالله الحسین(ع) که هر روز و هر شب به گوش محبان و عاشقان و شیفتگان امام حسین(ع) میرسد و بر مسئولیتشان اضافه میکند.
بیان مصیبتهای امام زینالعابدین(ع) بسیار سخت است
مجلس ذکر، دعا و مجلس گریه بر خاندان عصمت و طهارت(ع) است. این روزها مجلس، مختصِ امام سجاد(ع) است. معمولاً خانمها از من روضهی امام سجاد(ع) را کمتر شنیدهاند؛ به جهت اینکه هم وارد به این روضه نیستم و هم در خودم این توان و قدرت را نمیبینم که بخواهم روضهی امام زینالعابدین(ع) را بخوانم و ذکر مصیبت ایشان را بگویم. مصیبت امام سجاد(ع) از چند جهت از مصائب عظیم کربلای معلاست. تمام کسانی که در کربلا بودند، همه دچار عطش بودند و حداقل سه روزه بود که دچار تشنگی بودند اما هیچکدام تبدار و بیمار نبودند. بیماری که تن تبدار دارد، نیازش به آب شدیدتر است. حداقل این است که باید او را پاشویه و دست و پای او را خنک کنند. من تردید ندارم و استنباطم این است که تشنهتر از امام سجاد(ع) در کربلای معلا هیچ کس نبوده است. چون بدنها سالم بود و عطش را تحمل میکردند اما به نظر شما تن تبدار آنهم تب بسیار شدیدی که آدم نتواند در بسترش بنشیند، چقدر نیاز به آب دارد؟ تن امام سجاد(ع) نیازش به آب از تمام افراد کربلا بیشتر بود و کسی معمولاً در روضهها به این موضوع توجه نمیکند.
من سالها در کتابها گشتم و پیدا نکردم و جایی نخواندم اما معتقد هستم برخی از روضههای خانم مالک، روضههای کتابی نبود و بعضی از روضهها بود که ایشان چشیده بود و لمس کرده بود و بیان میکرد. ایشان میفرمود: شام غریبان، مصیبت حضرت زینب(س) و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) خیلی زیاد بود. جلوی چشم همهی اهلبیت، سر شهدا را میبریدند و پرتاب میکردند و بر سر تقسیم سرها دعوا میکردند چون هر چقدر درجه و رتبه بالاتر بود، جایزهای که میگرفتند بیشتر بود! یکی از مصائب شام غریبان، آتش زدن خیمهها بود. یکی از مصیبتها این بود که نگهبان نداشتند و بانوان بودند که چوبهای بعضی از خیمهها را برداشته بودند و نگهبانی میکردند. اینها همه در کتابها هست. اما خانم مالک میفرمود: بیشترین نگرانی حضرت زینب(س) و آن بلای نگفتنی که در شام غریبان بر سر حضرت زینب(س) آوردند که نفس حضرت زینب(س) را گرفت و تا عصر فردا که آنها را به اسارت گرفتند و دستشان را بستند این بود که: در شام غریبان، بدن تبدار امام سجاد(ع) را از اهلبیت جدا کردند و بردند. حضرت زینب(س) تا عصر فردا نمیدانستند با حضرت سجاد(ع) چه کردند. نگذاشتند که عمه جانشان از ایشان پرستاری کنند. آن شب چه گذشت بر حضرت زینب(س)؟ خدا میداند و خودش. آن شب بر امام سجاد(ع) چه گذشت؟ خدا میداند و حضرت زینالعابدین(ع)، هیچ کس نمیداند.
از یک طرف نگران اطفال گمشده بودند، از یک طرف نگران رأس بریدهی امام حسین(ع) بودند، همهی اینها به کنار، مسئول جان امام زینالعابدین(ع) بودند. روضههای امام سجاد(ع)، نگفتنی است.
مرحوم خانم مالک میفرمود: اگر خیلی دلت میخواهد روضهی امام سجاد(ع) را بگویی، روضهی حضرت زهرا(س) را بخوان زیرا آن شب در آن وانفسا و آنهمه دشمن فقط حضرت زهرا(س) پرستار تن تبدار امام سجاد(ع) بودند.
وقتی به شام واردشان کردند، به هر نفسی که میکشیدند، از شاه رگشان خون میریخت و تنها با سکوتشان باید این کاروان را به مقصد میرساندند. زبان گویا، حضرت زینب(س) و زبان سکوت، امام سجاد(ع) بودند.
من نمیتوانم باور بکنم که جایی که روضهی امام سجاد(ع) خوانده شود و اسمشان به میان بیاید و از مظلومیتشان گفته شود و چشمی تَر شود، آنجا دعا مستجاب نشود.
خدا را قسم میدهم به قبر بی شمع و چراغش، به تن تبدارش، به گردن و مچهای زخمیاش، به از آن بغضی که از دیدن رنگ عمه جانش راه گلویش را میبست، که باقیماندهی غیبت امام زمان(عج) را بر ایشان ببخشاید و به زودی زود چشمان گنهکار ما، جمال ایشان را ببیند. خدا ما را به امام زینالعابدین(ع) ببخشد و این بلای مهلک را از جامعهی بشری و جامعهی ما برطرف کند.
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه میداریم که زنده هستیم و امروز هم گوشهنشین سفرهی با برکت خامس آل عبا اباعبدالله الحسین(ع) هستیم و توفیق شنیدن احادیث و روایت و از همه مهمتر توفیق توسل گرفتن به اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را داریم.
در جلسات قبل گفتیم که ما باید هدفمان از رفتن به مجلس اباعبدالله الحسین(ع) را مشخص کنیم. اگر هدفمان را مشخص نکنیم، ثواب و اجر میبریم اما به آن نتیجهی مطلوب که باید برسیم متأسفانه نمیتوانیم دست پیدا کنیم.
ادامهی بحث اهداف شرکت کردن در مجالس اهلبیت(ع)؛ چند دسته هدف وجود دارد
اهداف شرکت در مجالس اباعبدالله الحسین(ع) بسیار زیاد هستند و بستگی به اعتقادات، شناخت و معرفت ما و آن آیندهنگری ما و غایت دیدگاه ما دارد؛ که ما وقتی اینجا نشستیم تا کجا را میبینیم؟ به کدام سمت داریم حرکت میکنیم و نهایتاً بدانیم که عاقبت ما ختم به کجا خواهد شد.
معلمان و بزرگان ما گروههایی که در مجالس ابیعبدالله(ع) شرکت میکنند را به چند دسته تقسیم کردهاند:
این امر کمی نیست. شفاعت یکی از بحثهای مهم قرآنی است که ما حقیقتاً دربارهی آن کم گذاشتهایم و یک ماه رمضان لازم است که روزی یکی، دو ساعت دربارهی آن صحبت کنیم. چه کسانی هستند که اهل «لا اله الا الله» هستند اما فردای قیامت از شفاعت اهلبیت عصمت و طهارت(ع) بیبهره هستند. چه کسانی هستند که هم در دنیا به شفاعت میرسند هم در برزخ و هم در قیامت به شفاعت میرسند. چه کسانی هستند که مقام شفاعت کردن به دست میآوردند.
آمد خدمت فاطمهی زهرا(س) و عرض کرد: خانم جان شما به ما اطمینان دهید که روز قیامت ما را شفاعت میکنید. ما شما را دوست داریم، محبت اهلبیت(ع) را داریم، واجباتمان را انجام میدهیم، سعی میکنیم گناه نکنیم اما همهی اینها دل ما را گرم نمیکند. دل گرمی ما به این است که باور کنیم روز قیامت خاندان پیامبر(ص) ما را شفاعت میکنند.
حضرت زهرا(س) نگاهی کردند و فرمودند: چرا شما کاری نمیکنید که روز قیامت کنار ما بایستید و از مابقی گرفتاران شفاعت کنید؟ شما که در این دنیا میتوانید سرمایهی عمرتان را جوری مصرف کنید که بایستید کنار اولاد پیامبر(ص) و از بقیه شفاعت کنید، چرا برای این موضوع تلاش نمیکنید؟ التماس میکنید ما شما را شفاعت کنیم.
عدهای به دنبال شفیع میگردند تا موفق به توبه و موفق به ترک گناه شوند و موفق شوند تا یک ذره طعم انسانیت را بچشند، مابقی امیدوارند بشود که اهلبیت (ع) از آنها شفاعت کنند. کسی که در دنیا امام حسین(ع) از او شفاعت نمیکند، آیا روز قیامت شفاعت میکند؟ نه! بذر شفاعت را در دنیا میپاشند.
فردی، آدم درستی نبود اما خصلتهای خوبی هم داشت. یکوقت توبه و استغفار کرد و حقالناسش را پرداخت و به امور خودش رسیدگی کرد و روضهی هفتگی برای امام حسین(ع) گذاشت. شخصی پرسید چگونه شد که تغییر کردی و صاحب روضه شدی و دم در میایستی و حلالیت میطلبی؟ این کارها را از تو سراغ نداشتیم!
گفت: شبی قیامت را در خواب دیدم. خودم را غرق در عذاب دوزخ دیدم و هیچ راه فراری نداشتم. یکییکی گناهانم را جلویم باز میکردند و از خجالت آب میشدم. دانهدانه گناهانم را میگفتند و عذابم میدادند. وقتی برای دانهدانه گناهانم عذابم دادند، ندا آمد: اکنون شفیعی برای خودت پیدا کن وگرنه در جهنم و عذاب الهی هستی. با خود گفتم از کجا شفیع پیدا کنم؟ همان ندا به من گفت بگو «یا حسینُ یا حسینُ یا حسین». من در حالی که فریاد میزدم «یا حسینُ یا حسینُ یا حسین» دستی نورانی آمد و دستم را گرفت. از نورانیت و گرمای دستش همان لحظه از خواب بیدار شدم و انابه کردم.
بسیاری از ما مردم برای در مجالس ابیعبدالله(ع) این شرکت میکنیم که دنبال شفیع میگردیم؛ و خوش به حال آن کسی که امام حسین(ع) شفاعتش را قبول کند و همین جا بیدارش کند و مقدمهی شفاعت برزخش بشود و شفاعت برزخ هم مقدمهی شفاعت فردای قیامتش بشود.
هر روز که با صداقت در روضهی امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) نشستی (حتی دو نفره) اگر آن روز برایت همنشینی با پنج تن آل عبا(ع) را ننوشتند، فردای قیامت بیا و یقهی من را بگیر! آن کسی که سالم و مریض، در سرما و گرما، در هر شرایطی پرچم امام حسین(ع) را دید و در مجلس ایشان شرکت کرد، یکی از انگیزههای مهمش همنشینی با اهلبیت عصمت و طهارت است. این را یقین بدانید.
اگر حضرت ابوالفضل(ع) در روضههای امام حسین(ع) با ما همنشین نباشند، هیچ کجا همنشین ما نخواهند شد. اگر وقتی خانهی ما روضه است، زهرای مرضیه(س) قدم نگذارند و افتخار همنشینی با خودشان را به ما ندهند، کجای زندگی ما این افتخار را به ما خواهند داد؟ کجا این اتفاق میافتد؟ نمازخواندنم آنچنانی است که فاطمهی زهرا(س) بیایند و تأییدش کنند؟! مکه رفتنم، مکه رفتنِ آنچنانی است؟!
آن نقطهای که عمل من کمی با عشق و اخلاص توأم میشود، مجالس امام حسین(ع) است. هیچ جا عشقش به اندازهی عشق مجلس امام حسین(ع) برای من نیست.
محرمی جمکران بودم. یک دفعه سروصدا آمد و متوجه شدیم شخصی شفا پیدا کرده است. خُدام آمدند او را بردند. جستوجو کردیم و آن شخص را پیدا کردیم. تعریف کرد که: من تصادف کردم و در اثر تصادف، فلج شدم و همهی اطباء گفتند شما خوب نمیشوی و همهی عمر را باید روی ویلچر باشی. من به امام زمان(عج) متوسل شدم. به خانوادهام گفتم که محرم است، من که کربلا نمیتوانم بروم، من را ببرید مسجد جمکران شاید در این ایام عزاداری جدشان امام حسین(ع) عنایتی به من کنند. از صبح که من را آوردند به مسجد، مدام حالم خوشتر میشد و احساس معنویت بیشتری پیدا میکردم. ناگهان حال مکاشفهای به من دست داد و بوی خوشی آمد. اطرافم را نگاه کردم، دیدم در اطرافم چند نفر نشستهاند و خیره به من نگاه میکنند. فهمیدم آدمهای عادی نیستند. به قلبم الهام شد آن آقا امیرالمؤمنین علی(ع) هستند و کنار ایشان امام حسین(ع) ایستادهاند و آن دیگری که کنارشان نشسته است، برادر بیدستشان ابوالفضل عباس(ع) و آقای دیگر، امام زمان(عج) هستند. خیرهخیره به من نگاه میکردند. من دستوپایم را گُم کردم که چهکار بکنم. امام زمان (عج) فرمودند خوب شدی. هم خودت برای ظهور من دعا کن و هم به دیگران بگو که دعا کنند. یکی از مواردی که موجب میشود ظهور من تعجیل پیدا کند، دعای دوستان من است. به آنها بگو امشب اینجا مجلس عزای جدم امام حسین(ع) برقرار است و همهی ما حضور داریم، هر کس به دنبال همنشینی با ماست امشب اینجا را دریابد.
خیلیها به دنبال این همنشینی بودند و به این همنشینی هم رسیدند و نتیجه هم گرفتند، حالا یکی در جمکران پیدا میکند، یکی در روضههای کوچک.
سالهای گذشته این حکایت را خدمتتان عرض کردم. یکی از روحانیون مشهور تهران تعریف میکند: پیرزنی مرا دعوت کرد به روضهی دههی اول محرم. صندلی نداشت، چند عدد آجر گذاشته بود و رویش پارچهی سیاه کشیده بود و من روی آن مینشستم. سماورش را روشن میکرد و چند تا خانم میآمدند و من میخواندم و آنها گریه میکردند.
شب هفتم یا هشتم محرم بود. من خسته بودم و مجالسم زیاد بود. با خودم گفتم مجلس پیرزن را امشب نمیروم. روضههایم را رفتم و روضهی پیرزن را نرفتم. در خانه خوابم برد. خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. خانم من را اصلاً تحویل نگرفتند. بدنم لرزید. عرض کردم: خانم چه خطایی از من سرزده؟ حضرت فرمودند: پیرزن منتظر است. چایش را دم کرده و مهمانانش نشستهاند. چرا پیرزن را معطل کردی؟ بلند شدم و به سرعت رفتم. دیدم تعداد زیادی کفش آنجاست. با خود گفتم این همه آدم اینجا چه کار میکنند؟ داخل شدم. دیدم پیرزن منتظر است و چای را دم کرده است. به من گفت: حاج آقا چرا اینقدر دیر آمدی؟ رفتم نشستم روی آجرها و شروع کردم به خواندن روضهی اباعبدالله الحسین(ع). جمعیت جوری بود که سوزن میانداختی پایین نمیآمد. همینکه شروع کردم و نام امام حسین(ع) را بردم، میشنیدم که کسی به شدت به سینهی خودش میکوبد و میگوید ولدی یا حسین، مظلوم حسین، عطشان حسین، غریب حسین. چنان این بانو ناله میزد که من از هوش رفتم. وقتی به خودم آمدم، دیدم چند تا خانمها نشستهاند، پیرزن هم نشسته است. روضه را ادامه دادم و دعا کردم. به پیرزن گفتم این همه جمعیت کجا رفتند؟ گفت جمعیتی نبود همین همسایههای هر شبی بودند. سکوت کردم. فهمیدم بانویی که به سینه میزدند، مادرشان فاطمهی زهرا(س) بود.
عدهای به دنبال این هستند که به مقام همنشینی با فاطمة الزهرا(س) و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) برسند؛ و میرسند.
امام شناسی خیلی سخت است. امام حسین شناسی خیلی کار مشکل و سختی است. خیلی جاها کُمیت باسوادها و علما لنگ میزند، چه برسد به امثال من که اصلاً در دایرهی معرفت به امام حسین(ع) حساب نمیشوم.
خدا رحمت کند آقای دولابی را، همیشه میفرمودند: هر وقت زیارت حضرت زینب(س) را خواندید و معنای زیارت را درک کردید، بدانید که خدا به شما دل خوبی داده است. به نظر من این خوبی دل برای معرفت امام حسین(ع) یک مقدمه و سرمایه است؛ یعنی تا درک حضرت زینب(س) از زیارتنامهی حضرت زینب(س) نکنیم، دلِ خوبی نداریم و لیاقت درک وجود امام حسین(ع) را پیدا نکردهایم.
عارف بزرگواری به پسرش گفت: زیر چشمهای مرا نگاه کن و بگو چه میبینی؟ گفت: باباجان از وقتی شما را دیدم و توانستم تشخیص بدهم، متوجه هستم که چشمهای شما مریض است و همیشه زیر چشمهایتان قرمز و پفکرده است. اشکش مانند دو تا ناودان آمد و گفت: چشمهای من بیمار نیست. زمانی در کربلا بودم و مدتی در آنجا مجاور بودم. آنقدر شبها در عالم تنهایی خودم برای خدای سبحان و عشق به امام حسین(ع) گریه کردم که چشمهایم به این روز درآمدند و از همین چشمهای قرمز و متورم، چیزهایی گرفتم که ناگفتنی است.
این افراد دنبال معرفةُ الحسین هستند و به آن در همین دنیا میرسند و لذتش را هم میبرند. معرفت امام حسین(ع) بر ما واجب و لازم است. عاشورا تمام شد و گریههایمان را هم کردیم. اسرا وارد شام هم میشوند و آن روضهها را هم میخوانیم اما مهمترین وظیفهی ما، شناخت امام حسین(ع) است، شناخت آن پیامها و سفارشها و مواریثی که از کربلا برای من و شما به جا گذاشته است.
مواریث و پیامهای مختلف کربلا برای ما
بالأخره حضرت رقیه(س) با هر بدنی که بود در خرابهی شام دفن شد. اینکه بعدش چه باید کرد مهم است. هر طوری که بود حضرت زینب(س) یک سال و نیم الی سه سال بعد از کربلا این زندگی را تحمل کردند و از دنیا رفتند. بههرحال صدای گریههای حضرت امالبنین(س) در قبرستان بقیع تمام و قطع شد. آنچه برای ما مانده و مهم است، میراث کربلا است که باید ما این میراث را واکاوی و بررسی کنیم و مسئولیت خودمان را پیدا نماییم.
1- مسئلهی اول: مواریث و پیامهای اخلاقی کربلا در تمام مدتی که در کربلا بودند و از کربلا رفتند و در مسیری که به کربلا آمدند. آن پیامهای اخلاقی که در زوایای حرکت امام حسین(ع) بیانشده و آشکار است.
گویا بعضی از ما اصلاً پیامهای عاشورا به گوشمان نخورده است!
2- مسئلهی دوم: پیامهای اعتقادی کربلا است؛
شما هر روز عاشورا و علقمه میخوانید چه به دست میآورید؟ خود امام حسین(ع) در دعای عرفه میگوید: ای خدای اسماعیل، ای خدای ابراهیم، ای خدای اسحاق. آن قرآنی که امام حسین از آن پیروی میکرده، همین قرآنی است که ما داریم میخوانیم؟
3- مسئلهی سوم: پیامهای زندگی حقیقی.
از خودمان بپرسیم این زندگی که ما داریم انجام میدهیم، حقیقت زندگی این است؟ آیا خدا ما را برای این خلق کرده است؟
از زیباترین پیامهای کربلای امام حسین(ع) این است که حقیقت زندگی واقعی را به ما نشان میدهد.
خود امام حسین(ع) فرمودند: حقیقت زندگی صبر، صبر، صبر است.
صبر سکوی پرش انسان به سوی خداوند تبارکوتعالی است.
4- مسئلهی چهارم: پیامهای عرفانی کربلا است.
وظیفهی ما به تصویر کشیدن زندگی مردانی مانند حبیب بن مظاهر، به تصویر کشیدن زندگی و عبادت بانویی مانند زینب کبرا(س) است. اینکه دستش را ببرد زیر بدن برادرش و بالا بیاورد و بگوید خدایا این قربانی را از آل محمد (ص) قبول کن، این چه درجهای از عرفان است؟
میگویند هاجر، قرمزی زیر گلوی اسماعیل را دید، تب و لرز کرد و سه روز بعد از دنیا رفت.
کدام مکتب عرفانی همچنین عرفانی را یاد میدهد؟ کدام کلاس عرفانی قادر است و میتواند همچنین عرفانی را به تصویر بکشد؟ کدام مکتب عرفانی میتواند مردی را به تصویر بکشد که اگر به آسمان نگاه کند، زمین، اهلش را فرو میبرد و آسمان روی زمین خراب میشود با این وجود، چهل منزل خواهرانش را در حال کتک خوردن دید. چون برای خدا بود و جز ذکر خدا کارِ دیگری انجام نداد.
5- پیامهای تاریخی و پیامهای سیاسی
6- پیامهای احیاگری
از روح فردی من و شما احیاگری میکند تا زندگی جمعی شما را.
7- در نهایت: پیامهای ویژه برای بانوان.
85 تا زن و بچه اسیر بودند. زن و بچهای که لباس برای تعویض نداشتند. تمام بدنشان بوی خون میداد و بدنشان زخمی بود. در نقش مادر، چه مادرانه و زیبا نقششان را ایفا کردند و در نقش یک خواهر، چه زیبا و تمام و کمال و باحیا این نقش را ایفا کردند. مگر کسی به زیبایی ابوالفضل(ع) دیدهشده بود؟! چگونه مادر حضرت ابوالفضل(ع) بعد از واقعهی کربلا، نقش مادری خود را ایفا کرد؟! مگر عالم ملیحتر و نورانیتر از حضرت علیاکبر(ع) به خودش دیده بود؟! خیلیها میگویند که مادر ایشان در کربلا بود و پای نیزهی علیاکبر(ع)، این اسارت را طی کرد.
بصیرت، نتیجهی شکیبایی و صبر
شما به قسمتهای بحث اعتقادی کربلا رجوع کنید. امام حسین(ع) مبنای معرفت خداوند تبارکوتعالی را بر صبر و نماز نهاده است. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»[1] آنچه بشر در طول تاریخ منفعت برده؛ چه منفعت دنیوی، چه منفعت اخروی، چه منفعت معرفتی و چه منفعت مادی، از صبر برده است و از عجله نبرده است. کسانی که شتابزده سعی میکنند که به هر طریقی که شده مشکلاتشان را کنار بگذارند حتی اگر به کافر پناه ببرند، بزرگترین ضررها را در زندگیشان میکنند.
در قرآن مجید پیدا کنید که آن مقامی که خداوند برای صابران در نظر گرفته، بالاتر از آن را برای چه گروهی در نظر گرفته است؟
من و شما در دنیا دلشوره داریم. هرچه عبادت کنیم، هرچه عبادتمان خاضعانه و خاشعانهتر باشد اضطرابمان بیشتر است که آیا خدا قبول میکند و میپذیرد یا نه؟ امیدوار است اما اضطراب هم دارد که آیا عاقبتبهخیر میشود یا نه؛ که این مهم است. آن آدمی که فکر میکند هر چه انجام میدهد، خداوند قبول میکند، متکبر و مغرور است.
من و شما که معتقد به عالم برزخ هستیم، اضطراب عالم برزخ را داریم که آیا حواس باطنیمان کار میکنند یا کر و گنگ هستیم؟ آیا به بهشت برزخ وارد میشویم؟ آیا اصلاً این لیاقت را داریم که در برزخ، قدری عذاب بکشیم تا کمی در قیامت راحت باشیم؟ همهی من و شما به عنوان یک مسلمان، اضطراب ورود به قیامت را داریم. چه کسی خاطرش جمع است؟
مرحوم آیتالله بروجردی به شدت گریه میکرد. میپرسیدند آقا شما دیگر چرا؟ جملهی عجیبی داشت، میفرمود: «فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیر».
از امام سجاد(ع) میپرسیدند آقا شما دیگر چرا؟ به قول معروف، بهشت را که برای شما سند زدهاند! امام میفرمودند: این حرفها را نزنید. روز قیامت، غلام حبشی به بهشت میرود و سید قریشی به جهنم میرود. آیا نخواندهاید که روز قیامت انساب قطع میشود و مستقیم با خود آدمها کار دارند؟
چه زمانی خاطرمان جمع میشود؟ به فرمایش قرآن آن زمانی که به شما بگویند: «سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ»[2]؛ درود بر شما برای آن صبری که کردید، چه نیک است عاقبت آن سرا. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ»[3]؛ (فرشتگان رحمت) بر آنان از خدای مهربان سلام و تحیّت میرسانند. وقتی این سلام شامل حال ما بشود، خیالمان جمع میشود. تا ملائکه سلام خدا را به ما نرساندهاند، مضطرب هستیم و خاطرمان جمع نیست چون ممکن است به درکهی از درکات جهنم وارد شویم؛ اما وقتی سلاممان کردند یعنی خاطرت جمع و بلا دور شد.
چرا شما در زیارت ائمه میگویید «السلام علیکم»؟ این سلام یعنی اینکه امام حسین(ع)! از وجود ناقابل من برای کربلایت، برای عاشورایت، برای بچههایت هیچ آفت و بلایی درنمیآید. این حرف قرآن است که فرشتگان میگویند: «سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ»؛ سلام خدا بر شما به خاطر صبری که کردهاید. عجب خوشعاقبت شدید.
تفسیر این آیه را از زبان استادم میگویم، روحش شاد. ایشان میگفتند: به بعضی افراد، این سلام دم مردن داده میشود آن لحظه که عزرائیل میآید. فرشتهها پیام خدا را میرسانند و میگویند: «سلام علیکم»، نترس، خوش به حالت به خاطر صبری که در دنیا کردی رستی و عاقبتبهخیر شدی. برای بعضی افراد، هنگام ورود به قبر وقتی سنگ لحد را چیدند ندا میآید: «سلام علیکم»، نترس، هر چه پیش رو داری سلامتی و خیر است. گویا برای آدم سؤال میشود به کدام رفتار و کردار؟ میگویند: به خاطر صبرت در دنیا عاقبتبهخیر شدی. برای بعضی افراد، هنگام ورود به قیامت ندا میآید: «سلام علیکم». این سلام تمام اضطراب دل آدم را از بین میبرد. این سلام و عاقبتبهخیری برای صبرت است.
در صبر، رازی نهفته است که آن راز را باید دریابیم. از انسانها بیشترین تلفات و بیشترین کردارهای زشت، رفتارهای سبکسرانه و غیرانسانی به هنگام اضطرابها و دلشورهها سر میزند و صبر، نعمتی است که وقتی انسانی این نعمت را داشت، آن اضطراب و دلشوره را ندارد.
صبر، نتیجه و معلول یک علت است. آن علت اگر نباشد، این معلول به وجود نمیآید؛ و ما این را در زیارتنامهی حضرت اباالفضل(ع) پیدا میکنیم که صبر نتیجهی چیست و چگونه یک انسانی میتواند صبور باشد و صبر حاصل کند: «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ، و أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلىٰ بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ»[4] آقاجان! یا اباالفضل! من شهادت میدهم که شما با بیداری و شکیبایی در کار خود، حرکت کردی. اگر قمر بنیهاشم(ع) آن بینایی را نداشت، شکیبایی دنبالش به وجود نمیآمد. این شکیبایی نتیجهی بصیرت حضرت ابوالفضل(ع) است.
شکیبایی نتیجهی بصیرت حضرت زینب(س) است. این شکیبایی نتیجهی زنان و مردان عاشورایی است.
آقاجان! یا امام حسین! ما نمیگوییم که از گریه کردن برای شما چیزی نمیخواهیم و داریم وظیفهمان را عمل میکنیم، نه، ما مزد گریههایمان را میخواهیم و این مزد خیلی هم لذتبخش است؛ اما کنارش چند چیز از شما میخواهیم. یکی اینکه کمکم من را از این موضع بکن که من فقط برای خودت گریه کنم. خدا مزد و ثوابی هم داد خوش به حالم؛ و اینکه آقاجان تو را جان برادرتان ابوالفضل چنانمان کن که نتیجهی گریههایمان بر شما بشود بصیرت و نتیجهی آن بصیرت بشود صبر.
چه زمانی آدم میتواند صبوری کند؟ وقتی بداند کجا دارد میرود و به دنبال چیست، وقتی بداند دنبال چه چیزی است.
قمر بنیهاشم(ع) میداند دارد کجا میرود. ایشان میداند چه میخواهد و این دانستن، اسمش بصیرت است. این بصیرت برای ایشان تیر به چشم خوردن، دست قَلَم شدن، کنار علقمه قطعهقطعه شدن، داغ برادر دیدن را آسان میکند.
آدم وقتی میداند کجا دارد میرود، دیگر اضطراب ندارد. اضطراب وقتی دارد که گمشده است و نمیداند کجا میرود.
ای برادر حسین(ع)! یا اباالفضل! من گواهی میدهم که تو بصیرت در کار داشتی و میدانستی چه میخواهی و به دنبال چه هستی. تمام صبری که کردی، نتیجهی این دانستن است. ما نمیدانیم و به این خاطر، حوادث، ما را مضطرب میکند و طومار روانمان را درهم میپیچد و ما را به ناسپاسی و بدی میاندازد چون نمیدانیم به کجا داریم میرویم!
این قانون ابدی دنیا است که اگر آدمی بخواهد به جایگاه معنوی برسد باید بصیرت داشته باشد و درنتیجهی بصیرت، صبر هم داشته باشد.
قرآن میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[5]؛ و البته شما را به پارهای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم؛ و صابران را بشارت و مژده بده * كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد میگویند ما از آن خدا هستيم و به سوى او بازمیگردیم. این دسته از آدمها که این را میدانند: «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[6]؛ بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهيافتگان [هم] خود ایشاناند. این گروه، راه هدایت را در دنیا پیدا کردند. آیه در لفافه میگوید همهی شما را تکان میدهم به شکلهای مختلف.
در این «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ» یک حرفی است که اگر آن را بگیریم، از این زمین تا خدا پرواز میکنیم.
چیزی نمانده که کاروان به شام خراب برسد. کاروان، کوچک شده بود. بعضیها مینویسند وقتی کاروان به شام رسید، فقط اهلبیت(ع)، اسیر مانده بودند. خیلیها بین راه از دنیا رفتند و از آن عدهای که وارد شام شدند، یک نفر تن سالم نداشت. شامیها با کوفیها فرق داشتند. کوفیها حضرت زینب(س) را میشناختند و وقتی رأس امام حسین(ع) را بالای نیزه دیدند، ایشان را میشناختند؛ اما شامیها هیچ شناختی نداشتند و واقعاً فکر میکردند که خارجی وارد شهر شده است. به همین خاطر از هیچچیزی کوتاهی نکردند؛ نه از اهانت زبانی و کلامی، نه از استهزا، نه از طعنه زدن و نه از کتک زدن.
مصیبت از این بالاتر نیست که بر سر نورانی بالای نی، آنقدر سنگ بزنند که از بالای نیزه کَنده شود و روی زمین بیفتد و زیر دست و پای سربازان بنیامیه بیفتد. خدایا تو را به آن لحظهی دل حضرت زینب(س) قسم میدهم ما را از سفرهی اهلبیت (ع) ناامید نکن.
[1] آیهی 153 بقره
[2] آیهی 24 سورهی رعد
[3] آیهی 58 سورهی یس
[4] زیارتنامهی حضرت ابوالفضل (ع)
[5] آیات 155 و 156 سورهی بقره
[6] آیهی 157 سورهی بقره