شب جمعه، شب توسل به حضرت مهدی(عج) است
ده خاصیت قرآن مجید
استغفار و دعا در شبهای جمعه
دلیل اهمیت زیارت شب جمعهی امام حسین(ع)
اگر امام حسین(ع) و کربلای امام حسین(ع) نبود، ما سختیهای روزگار را چگونه تحمل میکردیم؟ با چه بهانهای این سختیها را به دوش میکشیدیم و پیش میبردیم؟ اگر نگذارند مریضمان آب بخورد، یاد تشنگی امام حسین(ع) میافتیم. اگر عزیزمان خدای نکرده زیر ماشین برود و بدنش متلاشی شود، یاد امام حسین(ع) میافتیم که بدنشان زیر سم اسبها تکهتکه شد.
امیرالمؤمنین علی(ع) خدمت پیامبر(ص) رفتند در حالی که خندان بودند. پیامبر(ص) پرسیدند علی جان! خیر باشد خوشحالی؟ علی(ع) گفتند: وارد خانه شدم دیدم حضرت زهرا(س) خوابشان بُرده است در حالی که دستهی آسیاب میگردد و گهوارهی حسین(ع) در حال حرکت است. از این همه نعمت الهی در خانهام خوشحال شدم و آمدم به شما خبر بدهم.
رسول اکرم(ص) فرمودند: علی جان! حسین(ع) بیدار شد و گریهاش گرفت. خداوند جبرئیل را فرستاد تا اشکهای حسین(ع) را جمع کند زیرا اگر اشکهای حسین(ع) به زمین میریخت، زمین و آسمان به هم میپیچید. جبرئیل آمد با پَر خودش اشکهای حسین(ع) را جمع کرد تا این اشکها به زمین نریزد و گهواره را تکان داد تا حسین بخوابد و مادرش بیدار نشود.
امام حسین(ع) مگر چند سال زندگی کردند؟ پنجاهوچند سال بعد، روز عاشورا در کربلا، یک نقطهی سالم در بدن همین حسین نبود!
روی ذوالجناح بودند. خسته شدند. امام به ذوالجناح فرمودند به پهلوی راست من را زمین بگذار؛ اما ذوالجناح این کار را نکرد فهمید که اگر امام را روی زمین بگذارد، تمام تیرها و نیزهها به پهلوی امام فرو میرود. امام به ذوالجناح فرمودند از سمت چپ من را زمین بگذار. ذوالجناح دید از این طرف هم نمیشود. امام فرمودند: ذوالجناح! نمیبینی من توان نشستن بر روی تو را ندارم و قدرتم تمام شده؟ بگذار روی خاک قرار بگیرم. ذوالجناح زانو به زمین گذاشت و آرامآرام و آهسته بدن نازنین امام حسین(ع) را به زمین گذاشت و شروع کرد با دندانهایش به آرامی تیرها را از بدن امام حسین(ع) بیرون کشید. امام خودشان را به سمت گودال قتلگاه کشیدند و ملعونان کوفه به سمت قتلگاه هجوم بردند.
صدای جبرئیل بلند شد. همه دیدند مردی فریاد میزند: «واحسینا». گفتند آرام بگیر برای چه اینطور فریاد «واحسینا» میکشی؟ گفت: چگونه آرام بگیرم در حالی که پیامبر(ص) ایستادهاند و فاطمة الزهرا(س) ایستادهاند و دارند نگاه میکنند و ملعونان زیر چکمههایشان بدن امام حسین(ع) را لِه میکنند! من چگونه میتوانم آرام باشم؟
من گمان میکنم امام حسین(ع) خودشان را فدا کردند که مردم به آرامش برسند. وقتی به هر سختی از زندگی میرسی، میبینی ماجرای امام حسین(ع) سختتر بوده است. من هم بارها گفتهام: هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند.
دنیا مانند سنگ آسیاب است و در حال چرخیدن، دارایی، نداری، سلامتی، گریه، خنده، مرگومیر، مریضی و… نوبت به نوبت دَرِ خانهی هر کسی میایستد و سهمش را به او میچشاند. دنیا محل امتحان و آزمایش است. مرگ به همهی خانوادهها سهمش را میچشاند. دارایی میچشاند، نداری میچشاند.
کسانی که اهلبیت(ع) را ندارند چگونه از پس این مصیبتها برمیآیند؟ مُنزوی میشوند؟ دارو میخورند؟ خودکشی میکنند؟ به کفر میرسند چه جوری میشود تحمل کرد؟ داغ اولاد سخت است. اگر پدر و مادری 90 سال هم زندگی کنند، مرگ اولادشان برایشان تازه میماند. به همین جهت مادری که در دنیا داغ ببیند، در روز قیامت خدا میفرماید پروندهاش را باز نکنید که در دنیا کشیده است.
شب جمعه، شب توسل به حضرت مهدی(عج) است
شب جمعه است و شب زیارت امام حسین(ع) و شب توسل به حضرت مهدی(عج) است. من نمیدانم چه خاصیتی در نام حضرت مهدی(عج) است که فاطمة الزهرا(س) با بدن بیمار که خودش فاطمه است و نامش از اسم فاطر خداوند به معنای شکافنده است، کنار قبر پیامبر اکرم(ص) در کنار امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) که وصی خاتمالانبیا است صدا میزند یا مهدی! صدا زننده فاطمة الزهرا(س) است. همهی ائمه به ایشان متوسل میشوند اما در این حالت حضرت زهرا(س) نمیگوید یا رسولالله(ص) به دادم برس. زهرای مرضیه(س) نمیگوید یا علی(ع)؛ که همهی عالم میگویند «یا علی». زهرای مرضیه(س) میگوید «یا مهدی»! بروید فکر کنید و نذر کنید که به شما بفهمانند خاصیت اسم مهدی در چیست.
در مجلهی جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم نوشته بود: اسم مهدی در قبایل و ادیان گوناگون به نامهای مختلف آمده است. سرخپوستان سه قبیله از قبایل قطب شمال در هنگام نیاز و هنگام گم کردن راه بین یخهای قطبی از فردی به نام مهدی کمک میگیرند اصلاً هم نمیدانستند که این مهدی ارتباط با اسلام دارد. عدهای از دانشجویان سرخپوست دربارهی اسم مهدی تحقیق کردند و مسلمان شدند. زبان شناسان و محققان آمریکای شمالی کشف کردند که کلمهی «مهدی» ریشه در زبانهای بومی اولیه در جنوب آمریکا دارد. به این مهدی، پناه میبرند و از این مهدی کمک میگیرند. این خودش نشان میدهد که یک اسراری در اسم «مهدی» است.
راوی نقل میکند: به کربلا میرفتیم. به سماوه رسیدیم. باران شدیدی میآمد بهطوری که پاهای قاطر من در گِل گیر کرد. کاروان میخواست برود. هر چه قاطر را هِی کردم، نرفت. کاروان داشت دور میشد. نمیدانستم چهکار کنم. نه پیاده میتوانستم بروم نه قاطر حرکت میکرد. در همین احوال متوسل شدم و صدا زدم: «یا مهدی ادرکنی». دیدم آقایی سوار بر اسب آمدند. سلام کردم. جواب دادند. پرسیدم: اسم شما چیست؟ فرمود: محمد. گفتم: اسم پدرت چیست؟ فرمود: عسکری. گفتم: از کجا میآیید؟ فرمودند: چهکار داری؟ مگر قاطرت در گل گیر نکرده است؟ گفتم چرا! چیزی در گوش قاطر گفتند و رو به من کردند و فرمودند: یک اسمی را صدا میزنید، وقتی به شما مدد میرساند، نمیدانید چه کسی است؟!
امدادرسانی اهلبیت(ع) دو گونه است: یک مدل، لطف آشکار است و ما این لطف را میبینم و دردمان دوا میشود، مشکلمان حل میشود، مریضمان شفا میگیرد و کربلایمان را میرویم. گاهی یکجور لطف خفی است و برعکس میشود و الطافی در آن است که ما متوجه آن نمیشویم. مثلاً برای آن عزیزی که دعا میکنم، او را به جایگاه برتر میبرند. به آن جایی که باید برود، میرود. این، میشود لطف خفی.
وقتی به امام خمینی(ره) گفتند حاج آقا مصطفی دیشب فوت کرده و احتمالاً ایشان را کشتهاند، فرمودند از الطاف خفیهی ربانی است؛ که موجب انقلاب اسلامی شد.
ده خاصیت قرآن مجید
شب جمعه است. من فکر نمیکنم آدمی که یک رابطهی باریکی با خدا داشته باشد، شب جمعهاش خالی از این برنامهها باشد. یک ساعتی را با خدا خلوت میکند. حتماً نباید نجوا کند، حتماً نباید دعا و عبادت کند، «اَشکُوا اِلَیکَ» گاهی شکایت میکند. میگوید آمدهام پیش خودت، از خودت شکایت کنم و درد دل کنم. مگر من چقدر توان دارم که اینقدر امتحان میکنی؟ عدهای نجوا میکنند، عدهای توبه میکنند، عدهای صدقه میدهند، عدهای تلاش میکنند تا زیارت امام حسین(ع) را برای خودشان حاصل کنند و عدهای انس با قرآن میگیرند. در میان همهی اینها، انس با قرآن خیلی مهم است. قرآن در خانههای ما غریب است و از مفاتیح غریبتر است. ما مفاتیح را بیشتر از قرآن میخوانیم. به همین خاطر است دعا را میخوانیم ولی اگر با قرآن ارتباط لازم را نداشته باشیم، آن هدایت لازم را پیدا نمیکنیم.
قرآن ده خاصیت دارد که بر هر مسلمانی لازم است که به این ده خاصیت توجه کند.
هر کس بخواهد درست به سمت خدا برود، قرآن طریق سالکین است. راه حرکت درست به سمت خدا، قرآن است. هر کس میخواهد جوری زندگی کند که وقتی از این دنیا رفت، در عالم برزخ، مهمان خدا باشد و روز قیامت پیش خدا روسفید باشد، طریقش قرآن است یعنی آدرسش در قرآن است. نشانهی راه برای سالکینی است که میخواهند سریعتر و کوتاهتر به خداوند تبارکوتعالی برسند. مقصد و طریقشان را قرآن نشان میدهد.
آن کسانی که در دریای کفر، جهل، ضلالت، بدبختی، شهوات و غرایز در حال هلاکت هستند، یک نسخه بیشتر برایشان نیست آن هم قرآن است.
دیروز گفتم که متقین خیلی راه رفته و مورد قبول خداوند هستند. آدم باتقوا راه بهشت را طی کرده است با این حال نیاز به موعظه و پند دارد که عقب نماند و درجا نزند و جلو برود. چه کسی میتواند موعظه کند؟ فقط قرآن است که میتواند پرهیزگاران را پند دهد تا هر چه بیشتر از عذاب الهی دورتر بشوند و به قرب الهی نزدیکتر شوند.
هر کس آگاهی و بینایی میخواهد، نه بینایی نسبت به راههای دنیا بلکه بینایی نسبت به راههای آسمانی، هر کس دانش به روز میخواهد، هر کس بصیرت به روز میخواهد، حقایق آن در قرآن و کلام الهی است.
قرآن، برای کسانی که به انواع امراض جسمی و روحی گرفتار هستند، شفاست. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» اگر بنا به شفا باشد، خداوند در همین آیه تمام شفا را قرار داده است. برای بیماریهای روحانی، بیحوصلگی، تحیّر، خرابی اعصاب که به دنبالش گرفتاریهای مختلف میآید هم میتوان آن را لمس کرد، هم میتوان آن را به آب زد و خورد، هم میتوان آن را خواند و دانهدانه از دستوراتش استفاده کرد و خود را شفا داد.
قرآن امان است برای کسانی که از مشکلات دنیوی و نقمات اخروی میترسند. خدا رحمت کند خانم مالک را. از ده سالی که با ایشان زندگی کردم، من ندیدم حتی مکروهی انجام بدهد. یک قرآن کامل کوچک داشت. وقتی نماز و دعا میخواند، این قرآن را میبوسید و میگذاشت در جانمازش. به من سفارش کرد که وقتی من را گذاشتند درون قبر، این قرآن را حتماً از زیر کفن روی سینهی من بگذارید زیرا من از شب اول قبر بسیار میترسم و امانش فقط قرآن است.
قرآن برای کسانی که اهل عبادت هستند، انیس است. محل انس حقیقی است، برای اهل عبادت.
قرآن یادآور است برای اشخاصی که اهل تذکر و یادآوری هستند. ما آیات تکراری در قرآن خیلی داریم. بیش از صد مرتبه دربارهی قرآن تذکر میدهد. اهل تذکر هر دفعه که میخوانند برنامهی تازهای میفهمند و استفادهی تازهای میکنند.
قرآن، نور است برای یکتاپرستان و خداشناسان حقیقی. نوشتهاند مؤمن از قرآن سه تا نور به دست میآورد:
– یکی نور دل است. وقتی نور دل به دست آورد، مؤمن به عیوب خودش آگاه میشود و یک چراغی درونش روشن میشود و باطن خودش را با انس و خواندن قرآن میشناسد.
– با نور دوم، ضررها و زیانهای خود را میشناسد. میفهمد چه چیزی برایش بَد است و چه چیزی او را به هلاکت میرساند.
– با نور سوم، گمشدهی خود را پیدا میکند. به نظرم این است که امام زمانش و ولی امرش را پیدا میکند.
در بعضی جاها آمده است با نور اول از شرک خارج میشود و یک موحد کامل میشود. با نور دوم از هواپرستی خارج میشود و با نور سوم از خودپسندی خارج میشود.
همچنین فرمودهاند: نور اول، نور عقل است که در سایهی قرآن آن را پیدا میکند. نور دوم، نور علم است و خداوند قلبش را از علوم پُر میکند. نور سوم، نور حقیقتشناسی و نور بصیرت است که با نشستوبرخاست با قرآن پیدا میکند.
قرآن، هدایتکننده به راه خدای رب العالمین است برای کسی که اراده کرده راه رب العالمین را پیدا کند. آدرس این راه در قرآن مجید است و باید از قرآن مدد و کمک بگیرد.
استغفار و دعا در شبهای جمعه
شب جمعه، شب استغفار است. امشب مؤمنین حتماً کمِ کم صد مرتبه استعفار میگویند. هر زمان و هر وقت بخواهیم توبه کنیم باید در خانهی خدا وسیله ببریم. بدون بردن آبرودار، خدا استغفار ما را قبول نمیکند. به ما گفتهاند وقتی میخواهید در خانهی خدا استغفار کنید، آن کسی را شفیع قرار دهید که روز قیامت آخرین شفیع قیامت است؛ یعنی در خلوتمان برویم علقمه آن دو تا شاخه گلی که از بدن ابوالفضل عباس(ع) جدا شده و کنار علقمه افتاده، آن دو دست را برداریم و روی دست بگیریم و خدا را به آن دو دست قسم بدهیم و استغفار کنیم تا خدای تبارکوتعالی به آبروی آن دو دستی که روز قیامت آخرین شفیع قیامت است، ما را ببخشد.
شب جمعه، شب دعا است و دعا کردن سلیقه میخواهد.
آیتالله حسنزاده آملی تعریف میکنند که یک شب در حرم امام رضا(ع) من را از حرم بیرون بردند. به مسجدی بردند که مرقد بزرگی در آنجا بود. به من گفتند هر چه میخواهی اینجا دعا کن که خدا دعایت را مستجاب میکند. من دو رکعت نماز خواندم. با اینکه در آن زمان بسیار گرفتار بودم اما بعد از نماز گفتم خدایا به من علم عطا و مرحمت کن. من را برگرداندند به حرم امام رضا(ع). دیدم حضرت از ضریح بیرون آمدند به من نزدیک شدند و لبخند زدند و از دو لبشان شربتی به دهانم ریختند. از شیرینی آن شربت بیدار شدم و هنوز دارم لذتش را میبرم. (چطور میشود فردی در تمام زمینهها ذوالفنون شود؟ نگاهی به ایشان شده است.)
بند بند دعاهایی که در کتابهای ما نوشته شده است، درس خداشناسی است. در دعای افتتاح میخوانیم: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي لا يُهْتَکُ حِجابُهُ، وَ لا يُغْلَقُ بابُهُ، وَ لا يُرَدُّ سائِلُهُ، وَ لا يُخَيَّبُ امِلُهُ»؛ ستایش خاص خدایى است که پردهاش دریده نشود و درِ خانهاش بسته نمیشود و خواهندهاش رد نمیشود و آرزوی آرزومندش را ناامید نمیکند یا اینجا به او میدهد و یا آخرت میدهد.
امام حسین(ع) فرمودند: عاجزترین مردم کسی است که نمیتواند دعا کند؛ بخیلترین آدم، آدمی است که از سلام کردن خودداری میکند. سپس امام حسین(ع) فرمودند: اگر هنگام دعا کردن، نام خدا را به زبان بیاورید و نام اهلبیت(ع) را با نیت درست و اعتقاد قلبی، صحیح بخوانید و از پیامبر(ص) نافرمانی نکنید و با دیدن معجزات و کمالات بیشمارشان، تردید نداشته باشید، مسلماً وقتی دعا کنید، خدا دعای شما را زمین نمیگذارد. لیکن مردم نسبت به معرفت به خاندان پیامبر اکرم(ص) کوتاهی میکنند. (دنیای پست و لذتهای نفسانی، آنها را به دنبال خودشان میکشاند و آنها در شناخت اهلبیت عصمت و طهارت(ع) ناقص میمانند.)
شب جمعه، شب دعا است. این دعای امام حسین(ع) است: «اِلهی اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَمْ تَجِدْنی شاکِراً، وَ ابْتَلَیْتَنی فَلَمْ تَجِدْنی صابِراً، فَلا اَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ، وَ لا اَنْتَ اَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ، اِلهی ما یَکُونُ مِنَ الْکَریمِ اِلاَّ الْکَرَمُ»
پروردگارا! مرا نعمت دادی، ولی مرا شاکر نیافتی؛ و آزمایشم کردی، پس بردبارم ندیدی؛ پس با ترک شکر، نعمت را از من سلب نکردی و با نبود بردباری، بر شدت گرفتاری نیفزودی. خدایا! از بزرگوار جز بزرگواری توقع نیست.
دلیل اهمیت زیارت شب جمعهی امام حسین(ع)
این همه ما روایت داریم دربارهی زیارت امام حسین(ع) در شبهای جمعه؛ حداقل 40 روایت بلندبالا داریم که در شب جمعه کربلا باشید و امام حسین(ع) را زیارت کنید و در این راستا تلاش و کوشش کنید.
اینکه ما شب جمعه کربلا باشیم چند تا اهمیت دارد:
امام صادق(ع) فرمودند: در شب جمعه علاوه بر ارواح 124 هزار پیغمبر، حضرت زهرای مرضیه(س) و اولیای الهی در حرم ابیعبدالله(ع) مشغول به عبادت و زیارت هستند.
خود این روایت، روایت عجیبی است؛ که آدم از خدا بخواهد یک شب در جایی قرار بگیرد که روح 124 هزار پیغمبر و حضرت زهرای مرضیه(س) و اولیای الهی در آن مکان است.
امام صادق(ع) فرمودند: در شب جمعه فرشتگان، انبیا، اوصیا و اولیا به زمین هبوط میکنند، به کربلا میروند و امام حسین(ع) را زیارت میکنند و خداوند در شب جمعه به زیارت امام حسین(ع) میآید.
ما مسلمان شیعه هستیم سنی نیستیم که بگوییم خدا از آسمان پایین میآید و بر پشتبام کعبه مینشیند. اگر خدا بخواهد از آسمان پایین بیاید و به کربلا برود باید جسم داشته باشد و ما خدا را اینگونه قبول نداریم؛ بنابراین اینکه خدا در شب جمعه به کربلا میآید و به زیارت امام حسین(ع) میرود، باید حتماً معنا شود.
1) در شب جمعه تمامی رحمت و عنایت خاصهی خداوند و تمام جلال و جبروت خدا به کربلا نازل میشود. این یک معناست.
2) معنای دیگر اینکه: خداوند تمام انوار خود را در شب جمعه در کربلا متجلی میکند. آنقدر خدا در شب جمعه در حرم امام حسین(ع) به زوار ابیعبدالله(ع) مرحمت میکند و میبخشد که گویی خود خدا در بین زائران حاضر است. در شب جمعه خداوند آنقدر به زوار امام حسین(ع) مرحمت مینماید که ملائکه را پشت سر میگذارند و ارزش و مقامشان از ملائکه بیشتر میشود.
نکتهی مهم این است که دلیل آمدن تمام انبیا، تمام اولیا، تمام اوصیا، ارواح تمام شهدا، تمام مؤمنین و مؤمنات و ملائکهی مقرب خدا (خیل کثیری از ملائکه از آسمان در شب جمعه به کربلا میآیند بهطوری که سوزن بیندازی پایین نمیآید) این است که فاطمة الزهرا(س) شب جمعه به کربلا میروند و همهی اینها برای زیارت فاطمهی زهرا(س) اول به کربلا میآیند و برای همنشینی با فاطمهی زهرا(س) خودشان را در شب جمعه به کربلا میرسانند.
آیا ما میتوانیم این را بفهمیم که 124 هزار پیغمبر شب جمعه به کربلا میآیند، آنجا که فاطمة الزهرا(س) رفتهاند؟ صف به صف ملائکه پایین میآیند و بالا میروند نه فقط برای زیارت حسین بن علی(ع) بلکه به جهت زیارت فاطمة الزهرا(س) و استفاده از فضایل فاطمه(س) و نور فاطمی که در شب جمعه در کربلا متجلی میشود. زهرای مرضیه(س) با تمام مقاماتش در شب جمعه کربلا میآیند. کسی که این را بفهمد، ولایت را فهمیده، انبیا را فهمیده، قرآن را فهمیده و اسلام و امام حسین(ع) را فهمیده است. شاید یکچیز را نفهمد و آن اینکه چطور استخوانهای این بانو را بین درودیوار خُرد کردند؟!
خانم برای تمام کسانی که شب جمعه کربلا هستند، دعا و طلب مغفرت میکنند.
امام صادق(ع) فرمودند: ای زراره! هیچ زن با ایمانی نیست مگر اینکه بر او لازم است یک شب جمعه خودش را به حضور فاطمة الزهرا(س) برساند، آن جایی که امام حسین(ع) است.
یکی از دلایلی که ما را اینقدر دعوت میکنند به زیارت شب جمعه در کربلا این است. این همه ملک و نبی اولوالعزم و غیر اولوالعزم میآیند. حدیث میگوید که التماس میکنند شب جمعه کربلا باشند، این به جهت این است که حضرت زهرا(س) در کربلا حضور دارند. من معتقد هستم محال است حضرت زهرای مرضیه(س) به آن مکانی که این حدیث گفته میشود و به اهل آن، توجه نکنند.
چرا اینقدر ما را به کربلا دعوت میکنند؟
به خاطر اینکه رفتن به زیارت ابیعبدالله الحسین(ع) نفوس مردم را تغییر میدهد. خداوند تبارکوتعالی فطرتی به مردم میدهد که در آن فطرت، وابستگی به خودش را قرار داده است و مردم فقط با کلام خداوند، کلام پیامبر(ص) و کلام ائمهی اطهار(ع) قلبشان دگرگون میشود. چون فطرت و باطنشان یک وابستگی به خداوند و ائمه اطهار(ع) دارد.
خداوند تبارکوتعالی در قرآن مجید مردم را به احسن اقوال دعوت میکند یعنی به بهترین قول و گفتهها مردم را دعوت میکند. آن بهترین قول و گفته، یکی اینکه خود خدا را بشناسیم و دیگر شناخت راه خداست؛ آن راهی که ما را به خدا میرساند.
کربلای سید الشهدا ابیعبدالله الحسین(ع) و حماسهای که به وجود آورده است «سبیل الله الاعظم» است. عظیمترین راه خدا و بزرگترین صراط خداوند تبارکوتعالی آن کسی است که در روز عاشورا به خاک و خون غلتید و به آن شکل به شهادت رسید.
روایت از شیخ صدوق است: در اوایل حکومت منصور دوانیقی امام جعفر صادق(ع) به سمت کوفه حرکت کردند و به نجف رفتند برای زیارت امیرالمؤمنین علی(ع). سپس به کسی که همراهشان بود فرمودند برو کنار جاده بایست، مردی از قادسیه خواهد آمد او را پیش من بیاور. گفت من رفتم از صبح ایستادم ولی نیامد هوا هم گرم بود میخواستم عصیان کنم و برگردم، یک سیاهی پیدا شد و مردی که صورتش از گرما سوخته بود آمد. گفتم امام جعفر صادق(ع) منتظرتان هستند. او را بردم. داخل خیمه که شد، امام او را تحویل گرفتند و از او پرسیدند از یمن آمدی؟ گفت بله. امام تمام خصوصیات وطن او و خانوادهی او را برایش تعریف کردند و به او خبر دادند. (اینکه امام صادق(ع) تمام اخبار خانوادهی او را به او گفتند و میدانستند، امروز امام زمان(عج) هم نسبت به ما همین شناخت را دارند. ما خواب هستیم و ایشان بیدار هستند و اگر روزی به محضرشان برویم، تمام زندگی ما را مانند کف دست جلوی رویمان میگذارند.) سپس فرمودند از اینکه آمدی بروی زیارت کربلا مقصودت چیست؟ او جواب داد: در زیارت امام حسین(ع) برای خودمان و دودمانمان و اهل و مالمان برکت حاصل میشود. امام فرمودند: میخواهم برایت اضافه کنم. ای مرد یمنی بدان که یک زیارت او برابر است با حج مقبول در رکاب رسولالله(ص). مرد متحیر شد. امام قدری صبر کردند و ادامه دادند: والله، والله ای مرد در زیارت حسین بن علی(ع) سی حج مبرور مقبول و پاکیزه در رکاب رسولالله(ص) برای انسان نوشته میشود. مرد گوش میداد و امام همچنان جلو میرفتند. سپس امام فرمودند زائر امام حسین(ع) در اعلیعلیین است.
(در اینجا چند مطلب نهفته است. یکی اینکه یک حج میشود سی حج. هرسال اگر یکبار برود، سی حج برای او حساب میشود. مطلب دوم اینکه حج مبرور یعنی از هر گناه و معصیتی خالی است. مطلب سوم این که این حج مورد قبول خداوند هم قرار میگیرد. حج زاکیه یعنی حجی که از هر غل و غش خالی است و مطلب آخر اینکه این حج مبرور، مقبول و زاکیه توأم با حج رسولالله(ص) است. قیمت حج پیامبر(ص) نزد خداوند چقدر است؟ زیارت قبر امام حسین(ع) قیمتش این مقدار است.)
من معتقد هستم ارواح همهی مؤمنین و مؤمنات الآن کربلا هستند. آنها را به کربلا میبرند و به برزخ برمیگردانند.
حدیث داریم که: کسی که امام حسین(ع) را با معرفت زیارت کرد، خدا او را به «اعلیعلیین» میرساند.
«علیین» کجاست؟ علیین را در سوره مطففین میخوانیم: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ* كِتَابٌ مَرْقُومٌ* یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»؛ کتاب و نامههای آدمهای ابرار در علیین است و شما چه میدانید علیین چیست. این کتاب آنقدر در علیین نزد خداوند مقرب است که مقربین درگاه خداوند چشم دوختند و نگاه میکنند.
حالا زائر امام حسین(ع)، کسی که امام حسین(ع) را شناخته و با معرفت زیارت کند و بشناسد که امام حسین(ع) چه کرده است، مقامش از علیین بالاتر میرود و در بالاترین درجهی علیین مینشیند.
در عالم ذر خداوند همه را آفرید. جامی خلق کرد. جمیع انبیا و مخلوقات را صدا زد و دعوت کرد از این جام بلا بنوشند. اول از همه حضرت آدم(ع) آمد و گفت من مینوشم و لبی تر کرد. به فراق حوا گرفتار شد و گفت نمیخواهم، من تحمل و طاقتش را ندارم. نوح(ع) آمد جلو و جام بلا را لب زد. خدا چشمش را به طوفان باز کرد، جام را زمین گذاشت و گفت من طاقتش را ندارم و خدا نجاتش داد. ابراهیم(ع) جلو آمد و لب زد و گرفتار آتش نمرود شد. موسی(ع) آمد و گفت من همه را میخورم و خدا را راضی میکنم. او هم لبی زد و اسیر فرعون شد. عیسی(ع) آمد. یکییکی پیامبران آمدند تا رسید به پیامبر خاتم(ص). لبی زد و گرفتار ابوجهل شد. امیرالمؤمنین علی(ع) آمد. لبی زد و گرفتار ابن ملجمها شد و در محراب عبادت سرش را شکافتند. امام حسن مجتبی(ع) آمد. لبی زد و جگرش از حلقومش تکهتکه بیرون آمد. امام حسین(ع) آمد، قد راست کرد و گفت من مینوشم. جام را برداشت و به لب گذاشت. جبرئیل فریاد زد: حسین صبر کن! حالا که میخواهی سَر بکشی شرایط نوشیدن این جام را بگویم تا اگر خواستی ننوشی. امام حسین(ع) جواب داد هزار جان من و اهلوعیال من فدای خدای محبوبم باد؛ پس مردانه جام را تا تَه سر کشید. ندا آمد: حسین! در عوض این جام بلا، شفاعت امت جدت را به تو میدهم. بگو چگونه شفاعت میکنی؟ فرمود: عاصیان امت جدم را به جان خودم شفاعت میکنم به آن بدنی که زیر سم اسبها میاندازم و به تیرهایی که میخورم. زنان ایشان را به خواهران اسیرم و دختران یتیمم که کتکها میخورند و رنجها میکشند. جوانان این امت را به جوان رشیدم علیاکبر (ع) و برادرزادهام قاسم(ع) و برادرم که نور چشمم است. اطفال آنها را به شیرخوارهام علیاصغر(ع) میخرم.
روز عاشورا شد، هیچ کس برای امام حسین(ع) نمانده بود. ندا آمد «مرحباً بک» آفرین به عهدت وفا کردی ما هم عنقریب به عهدمان وفا میکنیم فقط یک شرط باقی است. امام گفت خدایا چه شرطی؟ من که هر چه بود را دادم چیزی ندارم و به وعدهام عمل کردم. ندا آمد: حسین! یک کس داری که در گهواره ناله میزند و عطشش اهل حرم را بیتاب کرده است. نه برادر داری، نه برادرزاده داری، نه یاور داری اما یک قربانی کوچک داری که هنوز فدا نکردهای.
امام افسار اسب را کشیدند و به طرف اهلبیت رفتند و طفل شیرخوار را از زینب(س) گرفتند و جلوی دشمن بردند و خواهش کردند. تیر سه شعبه گلوی بچهشان را برید. او را زیر عبا پنهان کردند و به زینب کبری(س) دادند. وقتی این کار را جلوی خدا کردند، دستهایشان را به هم زدند و گفتند: خدایا دیگر چیزی ندارم. ندا آمد حالا خون خودت را میخواهم؛ و امام به سمت گودال قتلگاه رفتند و به سجده به شکر و دعا بودند تا بیایند سرشان را از قفا جدا کنند تا حسین بن علی(ع) کامل به عهدش وفا کرده باشد…