دو سفارش برای ماههای محرم و صفر
توسل و ایجاد نورانیت در فرد متوسل
اهمیت و راه شناخت خداوند و شناخت امام معصوم
معنای این فرمایش قرآن چیست که: ما زمین مرده را با نسیم بهاری و بارش باران بهاری زنده میکنیم؟
امام برندهی ما به صراط مستقیم نیست، امام خود صراط مستقیم است
دو سفارش برای ماههای محرم و صفر
مرحوم خانم مالک در ایام محرم و صفر دو سفارش به ما میفرمودند:
– یکی اینکه، در طول ماه محرم و صفر، هر روز، چند روضه هم که داشتید و روضههای مختلف را خواندید، حتماً گریزی به نامِ حضرت فاطمهی زهرا(س) بزنید چون سرپرست و ادارهی کنندهی کاروان کربلا، حضرت فاطمه(س) بودند؛ چه در آن لحظهی آخری که چادرشان را بر زمین پهن کردند و سر امام حسین(ع) را به دامن گرفتند تا خون حسین(ع) بر دامنشان بریزد و بر زمین نریزد؛ و چه در طول تاریخ بشریت، برای آنهایی که میخواهند زیارت کنند یا مجلس بگیرند یا توسل و حاجت بگیرند. ایشان میفرمودند، حتماً گریز به نام حضرت فاطمه(س) بزنید. اگر روضهی حضرت رقیه(س)، حضرت سکینه(س)، حضرت اباالفضل(ع) و دیگر شهدای کربلا را میخوانید، حتماً به نام ایشان هم گریز بزنید زیرا در تمامی این عزیزان بزرگوار، ما نشانی از حضرت فاطمهی زهرا(س) میبینیم.
چند روز پیش که خدمتتان روضهی حضرت قاسم(ع) را خواندم، خدمتتان عرض کردم که روضهی ایشان، شباهتهای زیادی به روضهی حضرت زهرا(س) دارد. حضرت قاسم(ع) زیر سم اسبها ماندند، حضرت زهرا(س) هم با شکم باردار زیر دست و پا ماندند. به پهلوی حضرت قاسم(ع) نیزه خورد، به پهلوی ایشان هم لگد خورد. هر کدام از شهدا و اسرای بنیهاشم را که در نظر بگیریم، به نوعی تالی تلو حضرت زهرا(س) هستند. به همین خاطر ایشان میفرمودند حتی روضهدارها و مجلسدارها، هر چند روز که مجلس روضه دارند، حتماً هر روز نیت حضرت زهرا(س) کنند تا ایشان نگاه و مرحمتی کنند زیرا ایشان صاحب عزای اصلی روضهها و مجالس امام حسین(ع) هستند.
– سفارش دوم ایشان که بنده نتایج و بهرههای فراوانی از آن بردم، این بود که ایشان میفرمود: در طول این دو ماه، هر روز برای امام زمان(عج) مقداری صدقه کنار بگذارید زیرا بدن مبارک ایشان در طول این دو ماه، تحت فشار شدیدی است، بسیار گریه میکنند، غصه میخورند و وجود مبارک ایشان در معرض بیماری قرار میگیرد. خداوند در قرآن به پیامبر(ص) فرمود که به آنها بگو: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ…» من هم مانند شما بشر هستم. پس امام زمان(عج) هم مانند ما بیمار میشوند. آنچه ما از کربلا شکسته بسته، روضه میخوانیم و اینگونه فراوان گریه میکنیم، ایشان تمام آن وقایع را به چشم خود میبینند. ایشان عمه جانشان را در طول اسارت با دست بسته میبینند پس بسیار در فشار هستند.
آنهایی که نمیتوانند صدقه بدهند یا قربانی کنند، برای سلامتی ایشان دو رکعت نماز بخوانند یا دعا کنند. این را وظیفهی خود بدانیم که نتایج فراوان هم خواهیم دید.
نامِ حضرت زهرا(س) برای همهی چهارده معصوم(ع) بسیار عزیز است. نزد ما هم عزیز است؛ اما به اندازهی عقل و فهم و درکمان از ایشان که ناقص است. هر چقدر که از ایشان بدانیم، همان قدر نزدمان عزیز هستند. فاطمهی زهرا(س) به قدر شناختی که پیامبر(ص) از ایشان دارد، نزد ایشان عزیزند و به قدر معرفتی که حضرت علی(ع) و اولادشان از ایشان دارند، برای ایشان عزیز و گرامی هستند. اما حضرت فاطمه(س) برای امام حسین(ع) یک معنای دیگر دارند و آن، یادآور کربلا است. معنای حضرت فاطمهی زهرا(س) برای امام حسین(ع)، فریادهای «واحسینا»ی حضرت زهرا(س) کنار گودال قتلگاه است آن لحظهای که حضرت فاطمه(س) دید سرِ جدا کردن رأس پسرش از بدن مطهر، با یکدیگر دعوا میکنند! برای امام حسین(ع)، مادرش فاطمه(س)، معنای همسفری با سرهای بریدهی عزیزان و معنای همسفری با اطفال اسیر کربلا را دارد.
ذکر مصیبت
تاریخ اصلاً جریانی مانند کربلا به خود ندیده است. ما در جریان حضرت یوسف(ع) میخوانیم که وقتی عزیز مصر، حضرت یوسف(ع) را خرید، از او خوشش آمد. به زلیخا گفت که این کودک، دوست داشتنی است، او را گرامی بدار. اول اینکه: او مهمان ماست و حرمت مهمان واجب است پس او را عزیز بدار. دوم اینکه: از صورت او پیداست که این طفل پدر و مادر دارد و از خانوادهی بزرگواری است پس او نباید تحقیر و خوار شود. دیگر اینکه: او غریب است و دلِ غریبان، نازک و زود شکن است. دیگر اینکه: او کودک است و ممکن است دلش برای پدر و مادرش تنگ شود پس آنقدر به او محبت کن که دلش تنگ نشود. تو به آب و غذایش نظارت کن که مبادا گرسنه و تشنه بماند و مبادا حیا کند و نگوید که تشنه و گرسنه است. (چه کشید امام حسین(ع) که شیرخوارهی تشنه را به دست گرفت و قطرهای آب تقاضا کرد!)
این در حالی است که عزیز مصر، یوسف(ع) را نمیشناخت و نمیدانست که او پیامبرزاده است اما همهی آن ملعونان در کربلا میدانستند که آن اطفال، میوههای دل پیامبر(ص) و فاطمهی زهرا(س) هستند و با این وجود، آنها را آزار میدادند! آنها میدانستند که غریب هستند اما رعایت نکردند. میدانستند که آنها دلنازک هستند اما رعایت نکردند! میدانستند که آنها یتیم هستند اما رعایت نکردند و آنها را کتک زدند! آنها میدانستند که گرسنه و تشنه هستند اما رعایت نکردند! میدانستند که آنها دلتنگ پدر و برادران و عموهایشان هستند اما رعایت نکردند و سرهای بریدهی آنها را جلویشان میگرفتند!
ما به طور مکرر دیدهایم که اگر طفلی را کتک بزنند یا اذیت کنند، او به دامن پدرش پناه میبرد. اگر مادر، او را دعوا کند، به پدر پناه میبرد اما وقتی دختر یتیم و دردانهی امام حسین(ع) برای وداع به پیکر پارهپارهی پدر، پناه برد و سرش را بر سینهی پدرش گذاشت، آن ملعون با کشیدنِ موی سرش و کتک زدنش، او را از پدرش جدا کرد. این یتیم دید که پدرش لباس بر تن ندارد پس نعش عریان پدر را در بغل گرفت اما آنقدر سیلی بر صورتش زدند تا او را از پدرش جدا کردند؛ و همهی این وقایع در مقابل چشمان حضرت زهرا(س) اتفاق افتاد.
توسل و ایجاد نورانیت در فرد متوسل
بنده به یقین و باور میگویم که هر گرفتاری یک بار با یقین و باور «یا حسین» بگوید، حاجاتش برآورده میشود.
شخصی نقل میکند که مرد عربی آمد و شروع کرد به عربی با امام حسین(ع) صحبت کردن و گفت: یا حسین! آمدهام مشکلم را به خودت بگویم که بعداً نگویی چرا به من نگفتی؟! یک هفته است که پسرم گم شده است و من هم دشمن زیاد دارم، پسرم را به من سالم تحویل بده. اینها را گفت و رفت. من داشتم زیارتنامه میخواندم. هنوز زیارتنامهام تمام نشده بود که نماز زیارت بخوانم، دیدم او وارد حرم شد در حالی که دست پسر جوانی را در دست دارد. از او جریان را پرسیدم. او گفت: پسرم را دزدیده بودند، من هم به حرم پسر فاطمه(س) آمدم زیرا به ما گفتهاند هر گرفتاری که دارید، به حسین(ع) بگویید. من هم آمدم و به حسین(ع) گفتم تا بعداً نگویند چرا به ما نگفتید. بیرون از حرم که رفتم، پسرم را دیدم که در صحن ایستاده است. از او جریان را پرسیدم. پسرم گفت: قبیلهی فلان، مرا دزدیده بود اما ناگهان دیدم که در صحن امام حسین(ع) هستم!
عدهای به امام حسین(ع) برای این قبیل حوائج متوسل هستند؛ که البته کار خوبی هم است. به امام صادق(ع) انتقاد کردند که گریهکنانی که در حرم یا مجالس امام حسین(ع) هستند و گریه میکنند، همه گرفتاری دارند و برای گرفتن حوائجشان میآیند. امام(ع) فرمودند: خوشا به حال آنان که برای دردها و گرفتاریهایشان به جدم حسین(ع) پناه میبرند؛ چه خوب که حوائجشان را نزد دشمنان ما نمیبرند.
اما عدهای دیگر، برای توسل به اهلبیت(ع) فراتر میروند و غایتِ توسل به اهلبیت(ع) را خواستار هستند (البته برای توسل به اهلبیت(ع) غایتی وجود ندارد اما چون کلمهای پیدا نمیکنیم، میگوییم غایتِ توسل). غایتِ توسل به اهلبیت(ع) این است که چشم و گوش برزخی انسان را باز میکند و کمک میکند که انسان در معیت اهلبیت(ع)، در مسیر عاقبت به خیری حرکت کند. همان طور که گناه هم، به طور طبیعی در انسان اثر میگذارد. هر گناه، اثر خاصی دارد و درجات ظلمات متفاوتی دارد و اثرات متفاوتی در روح و روان و زندگی ما دارد.
امام محمد باقر(ع) نقطهی سیاهی بر دیوار پشت سرشان گذاشتند سپس نقاط فراوانی را کشیدند و دیوار پر از سیاهی شد. امام(ع) فرمودند: این دیوار، ضمیر و قلب شماست، هر گناهی که میکنید، یک نقطهی تاریک در آن ایجاد میشود و کار به جایی میرسد که تمام قلب، سیاه میشود. وقتی تمام قلب سیاه شد، دیگر چیزی نمیتواند این قلب را تکان دهد «فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»، خداوند بر قلبهای آنها مرض اضافه میکند.
توسل هم همین گونه است. هر یک «یا حسین»، «یا علی» و «یا فاطمه» که در روز میگوییم، در ما نورانیتی به وجود میآورد و در مسیر حقیقت، ما را پیش میبرد.
طبق فرمایش امام سجاد(ع): گناه به ما خسارتهای زیاد و جبرانناپذیر وارد میکند و در مقابلِ آن، توسل در ما نورانیت ایجاد میکند. گناه، سه خسارت سنگین در ما ایجاد میکند؛ یکی از آنها: «أَلْبَسَتْنِى الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتِى»، انسان گنهکار بداند که خطا و گناه، در نهایت، لباسِ ذلت بر اندام انسان میپوشاند. هم نزد مردم و هم در عالم برزخ و هم در روز محشر، انسان را ذلیل میکند. اما توسل، چشم برزخی را باز میکند و مسیر را برای انسان روشن میکند و جایگاه انسان را در عالم برزخ، جایگاه آرامش میکند.
حضرت علی(ع) فرمودند: وقتی انسان وارد قبر میشود و گور او را میپوشانند، وحشت، سراپای او را میگیرد؛ و هیچ وحشتی خطرناکتر از وحشتی نیست که در دنیا بر اثر تندخویی برای خودش فراهم کرده است.
یکی از علمای بزرگوار از دنیا رفت. به خواب دوستش که او هم عالم بود، رفت. از او پرسید: آیا میشود از عالم برزخ به من خبر بدهی؟ او گفت: وقتی وارد عالم برزخ شدم، متوجه شدم که روحم از نظر کمالات، ناقص است و تکمیل نشده است و هنوز بعضی از رذایل و خلقوخوهای زشت، در وجود من بوده و من از دنیا رفته است. به همین جهت به من اجازه نمیدهند که با داشتنِ این نواقص، در جمع ابرار و اخیار در برزخ قرار گیرم. احساس کردم که در این عالم، حالتِ من مانند حالت کسی است که با لباسهای چرکین و دست و صورت آلوده و کثیف میخواهد به مجلس جمعی از بزرگان و پاکان وارد شود و با آنها مجالست کند که اگر هم بخواهد، به او اجازه نمیدهند و میگویند کثیف هستی. از این حالت، احساس شرم کردم، پس مرا گذاشتند نزد یکی از اولیای الهی و او پاکسازی مرا در عالم برزخ بر عهده گرفت (او چون عالم بود و خدماتی به اسلام و قرآن کرده بود و کتابهایی نوشته بود و هدایتهایی کرده بود، به او ترحّم کردند و به او اجازهی پاکسازی در عالم برزخ دادند) تا او کمک کند و خلق و خوی بد من از بین برود و به جای آن، خلق و خوی خوب جایگزین شود و به کمالات انسانی دست پیدا کنم. قرار شد منِ عالم، از ابتدا، تکمیل روحیام را شروع کنم و معارف دینیام را ارتقا دهم تا لیاقت مجالست و معاشرت با معصومین(ع) را پیدا کنم.
(توجه کنید که ایشان عالم بودند به همین دلیل معلمی را برایشان در نظر گرفتند. اما آیا به ما هم این ترحم را میکنند یا باید در عالم برزخ در آتش بسوزیم و یا عذاب شویم تا در روز قیامت، تکمیلتر شده باشیم؟) سپس ادامه داد: ای کاش من این کارها را در دنیا انجام داده بودم که دیگر در اینجا معطل برای این مقدمات نمیشدم و مدتی از لذت دیدن و شنیدن و شیرینی معاشرت با اهلبیت عصمت و طهارت(ع) دور نمیماندم. ای کاش خودم را در دنیا پاک کرده بودم؛ و شروع کرد به گریه کردن و فرمود: شما را سفارش میکنم که در دنیا هر چه زودتر در مقام اصلاح و تزکیهی خودتان برآیید تا این معطلی که من در اینجا دارم، شما نداشته باشید.
ما برای اینکه راه برایمان در تزکیه و قدم برداشتن در راه کسب کمالات و تصحیح اعتقاداتمان باز شود، راهی جز مجالس امام حسین(ع) نداریم و راهی جز کسب معرفت به امام حسین(ع) نداریم.
اهمیت و راه شناخت خداوند و شناخت امام معصوم
در جلسهی دیروز خدمتتان عرض کردم که باید هدفمان را از شرکت کردن در مجالس امام حسین(ع) مشخص کنیم و گفتیم که هدفِ کافی و غایی، همان چیزی است که ما هر در زیارت عاشورای امام حسین(ع) تکرار میکنیم و میخوانیم «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیائِكُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُمْ»؛ خدایا از تو میخواهم که به من کرامت و لطف کنی تا 1. من امام حسین(ع) را بشناسم 2. بشناسم دوستان امام حسین(ع) را؛ چه آنهایی که در کربلا شهید شدند و چه دوستانش در طول تاریخ؛ چه کسانی که ادعای دوستی با امام حسین(ه) را دارند و چه کسانی که به واقع، ایشان را دوست دارند؛ 3. به من روزی کن برائت و بیزاری از دشمنان امام حسین(ع) را. وقتی این سه اتفاق افتاد، آنگاه میگوییم «أَنْ یجْعَلَنِی مَعَكُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» من کنار امام حسین(ع) در دنیا و آخرت قرار بگیرم. که این، غایتِ هدف است یعنی در معیت ایشان قرار گرفتن. قیامت که ایشان وارد محشر میشوند، من هم در کنار ایشان باشم.
خداوند در قرآن کریم در معیت خوبان قرار گرفتن را به ما وعده داده است: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا». این آیه مقدمه و شأن نزولی دارد. شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و گریه کرد و عرض کرد: یا رسول الله! ما در دنیا شما را دوست داریم و با شما حشر و نشر داریم اما روز قیامت، شما کجا و ما کجا؟! ما در قیامت دلمان برای شما تنگ میشود، مقاممان یکی نیست که شما را ببینیم. آیه آمد که هر کس اطاعت خداوند و رسول را کند، او در معیت کسانی است که خداوند به آنها اِنعام داده (هدایا داده و لطفها کرده) از انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین؛ و آنها چه خوب رفقایی هستند.
خداوند در سورهی حدید میفرماید صدیقین کسانی هستند که عملشان با کلامشان یکی است. صدیقین در دنیا یاد گرفتند هنگامی که «یا حسین» گفتند، حسینی نیز زندگی کنند. عمل آنها با کلامشان یکی است. اگر میخواهیم در معیت صدیقین قرار بگیریم ابتدا باید به امام شناخت پیدا کنیم.
حدیث از امام حسین(ع) است که میفرمایند: ای مردم! ابتدا تقوا داشته باشید، خدا ترسی داشته باشید، خداوند بندگان را نیافرید مگر اینکه او را بشناسند.
(خداوند ما را خلق کرده است به جهت معرفت خودش، او کنز پنهان بوده است خواست که معرفی شود. بندگانش را آفریده است تا او را بشناسند و او آشکار شود. آنگاه که او را شناختند، او را پرستش کنند. خداوند چه نیازی به پرستش ما دارد؟ هنگامی که انسانها پرستش خداوند را کردند، با پرستش او از پرستش دیگران بینیاز میشوند و از هر قدرت غیر خدایی بینیاز میشوند و از هر موجود غیر خدایی بینیاز میشوند. باید خداوند را بشناسیم و او را پرستش کنیم و این دو کمک میکنند از پرستش غیر بینیاز شویم. پول پرستی از کجا نشئت میگیرد؟ از اینکه ممکن است اشخاصی که پول پرست باشند، نماز هم بخوانند اما خداوند را نمیشناسند. عمر سعد و ابن ملجم هم نماز میخواندند اما خدا را نمیشناختند)
کسی در این میان بلند شد و از ایشان پرسید: یا بن رسول الله! راه شناخت خداوند کدام است؟ امام(ع) پاسخ دادند: شناخت خداوند به این است که مردم هر زمانه امام زمان خود را بشناسند، امامی که اطاعت از او واجب است.
اگر مردم زمانه امام حسین(ع) را میشناختند، یتیم را با تازیانه برای به دست آوردن مقام از پدرش جدا نمیکردند. مشکل از نشناختن خداوند بود، مشکل با امام حسین(ع) نبود. مشکل، اعتقاد غلط بود، با اینکه آنها حتی حج هم میرفتند.
هیچ کسی به اندازهی هارون الرشید به عمره نرفته است. او از عمره به سمت حرم پیامبر(ص) آمد و دید امام موسی بن جعفر(ع) نماز میخوانند. نگذاشت ایشان نمازشان را تمام کنند، دستور داد ایشان را ببرند! سپس گفت: یا رسول الله! پسر عمو جان! حق با پسر شماست اما سیاست پدر و مادر ندارد! امام(ع) را به بغداد برد و ایشان را حبس کرد. او چهارده سال امام(ع) را در سیاهچالها حبس کرد و استخوانهای پاهای امام(ع) را شکست!
راه شناخت امام(ع) کدام است؟ هرچه بیشتر با قرآن آشنا شویم، با ائمه(ع) آشناتر میشویم. صدها کتاب در باب زیارت عاشورا نوشتهاند. چهل تا از آنها را من دارم و مرور میکنم. هیچ کدام به اندازهی قرآن بهتر برای تفسیر زیارت عاشورا نیست. در هیچ کدام جلوهی امام حسین(ع) به اندازهی جلوهی امام حسین(ع) در قرآن نیست. قرآن به ما میآموزد که زیارت امام حسین(ع) زیارت خداوند است. قرآن به ما میآموزد که مدفن امام حسین(ع) عرش کبریا است. قرآن به ما میآموزد که نور امام حسین(ع) نور خداوند است که هرگز خاموش نشده و نخواهد شد. قرآن به ما میآموزد که بهای خون مقدس امام حسین(ع)، ذات اقدس الهی است، نه اسماء و صفات خداوند. مخصوصاً اگر این قرآن با تدبر خوانده شود.
چرا خود ابیعبدالله(ع) تمام مدت با سر بریده قرآن خواندند؟ به ایشان سنگ زدند قرآن خواندند، در دیر راهب قرآن خواندند، پای نیزهای که سر مبارک بر آن بود و شراب خوردند، امام حسین(ع) قرآن خواندند، خیزران بر لب مبارکشان زدند، باز ایشان قرآن خواندند، چرا ایشان قرآن خواندند؟ زیرا میخواستند به ما بگویند که اگر میخواهید معنای غریبی و مظلومی و شهادت من و اسیری اهلبیت مرا درک کنید، قرآن بخوانید و باید به سراغ قرآن بروید مخصوصاً قرآن خواندن با تدبر.
«أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» آیا در قرآن تدبر نمیکنید؟ مگر بر قلبهایتان قفل زده شده است؟! هنگامی که قرآن میخوانید منتهای درجهی فکرتان را به کار ببرید. اگر این تدبر با صفای دل و تقوا توأم شود، ناخودآگاه از قرآن برایتان حقایقی استخراج میشود که تازه میآموزیم مسلمانی و اسلام به چه معناست. اگر این تدبر را با اطاعت از خداوند و تقوا توأم کنیم، پردهها از قرآن برای ما کنار میرود.
معنای این فرمایش قرآن چیست که: ما زمین مرده را با نسیم بهاری و بارش باران بهاری زنده میکنیم؟
خداوند در قرآن کریم چندین بار به ما فرموده است: ما زمین مردهای که در زمستان مرده است را با نسیم بهاری و بارش باران بهاری زنده میکنیم تا زندگی از سر گیرد. این آیه به چه معناست؟ مفسرین فرمودهاند: مراد در اینجا از زمین مرده، دل مردم است. زمین خشکیده را میبینی چون به آن آب ریخته میشود به جنبش درمیآید و رشد میکند و رستنیهای زیادی از آن میروید و انواع گیاهان معطر و زینتی و دارویی و انواع گیاهانی که موجودات مختلف از آنها استفاده میکنند، از آن میروید. این زمین خشکیده، قلبهای مردهی مردم است. آن آبی که بر دل مردم میریزد و دل مردم را زنده میکند، قرآن است. آسمانی که این آب از آن میبارد، وجود مقدس پیامبر(ص) است. وقتی پیامبر(ص) مرده دلان را زنده کردند، از آن دلها انواع چیزهای باورکردنی و باورنکردنی روییده میشود، انواع کمالات در آن دلها روییده میشود، کمالاتی که به خاطر ظاهر قرآن که میخوانند با ظاهر زندگیشان هماهنگ است و به خاطر باطن قرآن که میفهمند با باطنشان هماهنگ است. قرآن عالیترین دانشگاهی است که هر چیزی که انسان بخواهد در آن پیدا میشود. زنده شدن این دلها که مانند زمین مردهاند بستگی دارد به نسیم بهاری. نسیم بهاری باید بوزد تا باران بیاید. آن نسیم بهاری، امامت و ولایت است. خود باران، قرآن است. آسمان، پیامبر(ص) است و نسیمی که باید بوزد تا این باران به دلهای ما بریزد و دلهای ما را زنده کند، وجود مقدس امامان(ع) است.
این نسیم با چه کیفیتی دلها و قلبهای مرده را احیا میکند؟ این آب چیست که این خاصیت را پیدا میکند؟ چه کسانی میتوانند در معرض این آب قرار بگیرند؟ کسانی که توانستند در طول زندگی، خودشان را به فصل بهار برسانند. زمین با نسیم بهاری زنده میشود. تا نسیم بهاری به زمین نخورد، زنده نمیشود؛ و تا زنده نشود، زمستان ادامه پیدا میکند و هر بارانی که ببارد خاصیت ندارد. ما اگر بخواهیم دانهای که در زمین میکاریم سبز شود و ثمر دهد تا زندگی بر پایهی آن بچرخد باید منتظر نسیم بهاری باشیم، یعنی اگر ولایت اهلبیت عصمت و طهارت را در دلهایمان نداشته باشیم، دلهایمان زنده نمیشود. ما انسانهای دل مرده در جامعه زیاد میبینیم زیرا که خود را در معرض این نسیم قرار نمیدهند.
نور آفتاب نبوت و نسیم بهاری ولایت در منظومهی شمسی روح انسان، هر کدام کار خود را میکنند. نبوت، نقش آفتاب را دارد و تأثیر آفتاب را بر روح انسان دارد. نسیم بهاری، تأثیر ولایت را به قلب انسان دارد. هنگامی که به روح و قلب انسان میخورد، آن را زنده میکند.
ما در حدیث میخوانیم: اگر شما آن قدر بین رکن و مقام عبادت کنید که مانند مشک پوسیده شوید اما ولایت اهلبیت(ع) را نداشته باشید، به جهنم میروید. دلیلش این است که نماز، روزه، حج، زکات، صدقه و اعمال خیر، همه دانههایی هستند که در زمین میکاریم؛ اما اگر نسیم بهاری به این دانهها نخورد، هیچ کدام سبز نمیشوند و در دل سیاه زمین، در زمستان میپوسند.
تعدادی طلبه میخواستند با هم به نجف بروند تا ادامهی تحصیل دهند (یکی از آنها بعدهها آیت الله ترمذی معروف شدند) دوستان طلبه، ایشان را نیز میخواستند با خود ببرند. ایشان فرمودند: من باید از مادرم اجازه بگیرم. مادر ایشان، به ایشان اجازه نداد. مادر ایشان گفت: من تنها هستم تو نرو (درس خواندن در نجف انسان را به جلو میبرد اما مادر ایشان اجازه نداد). حسرت این سفر به دل آقا ماند. دوستان ایشان رفتند و ایشان جا ماندند. برای حسرتی که در دلشان بود، شبانه در جایی خلوت و گریه میکردند. روزی در قبرستان نشسته بودند و با خود فکر میکردند که اکنون دوستان به کجا رسیدهاند و چه درسهایی خواندهاند و چه قدر پیشرفت کردهاند اما من همین جا ماندهام برای رضایت مادرم. یعنی آیا در این نرفتن، ثوابی برای من هست که حرف مادر را گوش دادم؟ پیرمردی نورانی آمد و نزد ایشان نشست و فرمود: چرا ناراحتی؟ ایشان جریان را تعریف کردند. آن مرد فرمود: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟ شیخ استقبال کرد. دو سال روزانه از محضر این پیرمرد استفاده کرد. بعد از این دو سال فهمید که ایشان خضر پیغمبر(ع) است. روزی حضرت خضر(ع) به ایشان فرمود: اکنون که رضایت مادرت را به میل خودت ترجیح دادی میخواهم تو را جایی ببرم که برای تو موجب سعادت ابدی است. با هم حرکت کردند. بعد از چند لحظهای به مکان سرسبزی رسیدند. تختی در کنار چشمه بود و آقایی مثل خورشید روی تخت نشسته بودند. فرمود: ایشان صاحب الامر(عج) هستند. نزدیک شو، زمین ادب ببوس و از فیوضات و عنایاتشان برخوردار شو. هنگامی که نزدیک شد، حضرت فرمودند: مفتخرت کردم به شاگردی خضر(ع) و مفتخرت کردم به ملاقات با خودم به جهت اینکه رضایت مادرت را به رضایت خودت ترجیح دادی.
امام برندهی ما به صراط مستقیم نیست، امام خود صراط مستقیم است
اکثر ما اهل قرآن خواندن هستیم اما اکثریت ما بدون تدبر قرآن میخوانیم! در قرآن کریم در باب صراط مستقیم، دو نوع مطلب داریم: 1. علی صراط المستقیم 2. الی صراط المستقیم. فرق این دو در چیست؟ تفکیک این دو از هم در چیست؟ ما برای اینکه سلوک الهی داشته باشیم تا به خداوند با آبرو برسیم باید در این مسیر حرکت کنیم. خداوند علامتهایی برای ما قرار داده است، این علامتهایی که خداوند برای ما قرار داده است «علی صراط المستقیم» اند. هر جا در قرآن «علی صراط المستقیم» آمده است بحث شاخص و علامت است، نشانهی صراط مستقیم است. اگر به اینجا رسیدیم، در صراط مستقیم هستیم. این شاخصها سه تا هستند:
غیر از این سه دسته، مابقی همه «الی صراط المستقیم» هستند، ما هدایت میکنیم شما را به راه مستقیم. هر کس این سه را برای زندگی خود برنامهریزی کرده است، در خط مستقیم افتاده است، مابقی «الی صراط المستقیم» اند.
توضیحات بیشتر انشاءالله در روزهای بعد.
ذکر مصیبت
توسل امروز به حضرت فاطمه(س) و اسرای کربلاست. امام حسین(ع) سه روز تشنه بودند اما حرفی نمیزدند و در آخر هم که «العطش» گفتند معنای دیگری داشت. حضرت عباس(ع) نیز تشنه بودند اما حرفی نمیزدند. حضرت زینب(س) نیز تشنه بودند اما حرفی نمیزدند. خود حضرت رباب(س) نیز تشنه بودند اما چیزی نمیگفتند. طفل عطشانشان را نیز میدیدند اما سخنی نمیگفتند. اما عطش با دو پسر امام حسین(ع) چه کرده بود که علیاکبر(ص) به میدان رفت و بازگشت و به پدر عرض کرد: پدر جان اگر کمی آب داشتی تا کام تشنهی مرا خنک میکردی شاید بهتر میتوانستم بجنگم؛ و امام حسین(ع) ناچار شد که دعای عجیبی برای او بکند و به ایشان فرمودند: برو امیدوارم خیلی زود از دست جدت آب بنوشی و زود شهید شوی. حضرت زینالعابدین(ع) نیز بسیار بیمار بودند و تب بالایی داشتند و به آب نیاز داشتند اما آبی نبود. نمیدانم عطش با لبهای کوچک علیاصغر(ع) چه کرد که امام حسین(ع) در آن همه مصیبتی که دیدند، پیغام به شیعیان دادند که به آنها بگویید مصیبت من در روز عاشورا بسیار زیاد بوده است اما در یک مصیبت به من خیلی سخت گذشت و آن این بود که مجبور شدم علیاصغر(ع) را بر روی دست بلند کنم و به دشمن نشان دهم و به آنها بگویم به او رحم کنید و قطره آبی به کامش بریزید. این مصیبت برای من از هر مصیبتی سختتر بود، به شیعیان من بگویید که عطش علیاصغرِ من، شنیدنی نیست. ای کاش شما بودید و میدیدید که من چگونه او را روی دست گرفته بودم و میگفتم: بر من منت بگذارید قطره آبی به کامش بریزید اما آنها با تیر سه شعبه پاسخ مرا دادند.