بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

دوازدهم شهریور 1399، سیزدهم محرم 1442

 

محورهای سخنرانی:

هر سالِ جدید، با نعمت‌ها و برکات جدیدی همراه است

توسل به ائمه‌ی اطهار(ع) در امور مختلف

قلب بیدار، گوش شنوا، شهید و شاهد بودن، سه عنصری که برای عبرت گرفتن نیاز داریم

قُوای مؤسس و هیئت ابقاییه‌ی اسلام

مسئولیت‌های خطیری که بر عهده‌ی حضرت زینب(س) بود

 

 

ما فکر نمی‌کردیم زنده باشیم و روضه‌هایی به چنین شکلی ببینیم اما خدا را شکر که حتی مجالس خلوت و حتی روضه‌های تک نفره را برگزار می‌کنیم و وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم.

دعا می‌کنم که جوانانمان را به جوانی حضرت علی‌اکبر(ع)؛ و نوجوانانمان را به نوجوانی حضرت قاسم(ع)؛ و دخترانمان را به حضرت سکینه(س)؛ و بانوانمان را به حضرت زینب(س) و آقایان را به حضرت قمر بنی‌هاشم(ع) ببخشد و ان‌شاءالله توفیقات زندگی معنوی را به همه‌ی ما عرضه بدارد.

الحمدلله رب العالمین. الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تسبیح و تقدیس عرضه می‌داریم که بار دیگر زنده هستیم و توفیق عزاداری داریم و روضه‌های ابی‌عبدالله(ع) را در خانه‌هایمان برگزار می‌کنیم و لباس عزا را به تن کرده‌ایم. این‌ها همه توفیقاتی هستند که خداوند به ما داده است.

هر سال جدید، با نعمت‌ها و برکات جدیدی همراه است

در بعضی از روایات می‌خوانیم محال است که هر سال که نو می‌شود، خداوند نعمت‌های امسال را کمتر از پارسال کند. ماه محرم آغاز ماه‌های قمری و به نوعی آغاز سال قمری است؛ پس خداوند درهای رحمت و برکتش را امسال بیش از سال‌های گذشته به روی بندگانش باز می‌کند. منتهی الطاف خداوند بعضی وقت‌ها آشکار است و بعضی وقت‌ها مخفی است؛ گاهی ما متوجه می‌شویم که این لطف و کرامتی از جانب خداوند است و بعضی وقت‌ها متوجه نمی‌شویم و در قالب رنج‌ها است؛ که به آن، الطاف خفیه ربّانی می‌گویند. من این را نمی‌توانم معنا کنم اما مثل این است که شما بچه‌ات را واکسن می‌زنی و ممکن است تب کند و جای واکسن قرمز شود اما این دو روز تب کردن بچه‌ات، جلوی مثلاً فلج شدن او را می‌گیرد. آمپول باید بزند، درد دارد و تب هم دارد اما جلوی بسیاری از خسارت‌های بعدی را می‌گیرد. کسی نمی‌گوید من بچه‌ام را واکسن نمی‌زنم چون ممکن است تب کند و یا دو شب اذیت شود. چون می‌داند پشت درد، الطافی نهفته است و نعمت‌هایی نهفته است. الطاف ربانی هر سال بیش از سال بیش برای مردم نازل می‌شود. برکات الهی بیش از سال پیش نازل می‌شود. نمی‌شود گفت امسال این بیماری آمده است و روضه‌ها و نذرها این گونه شده است پس خدا بلا نازل کرده است. خیر؛ خداوند امسال الطاف خفیه‌ای بیش از پارسال نازل کرده است که من حکمت آن را درک نمی‌کنم. من حکمت روضه‌های خلوت امام حسین(ع) را نمی‌فهمم. حکمت این گرفتاری‌ها را نمی‌فهمم. من باید شعورم را بالا ببرم و الطاف خفیه‌ی الهی را بفهمم و درک کنم.

توسل به ائمه‌ی اطهار(ع) در امور مختلف

ایام خاص توسل است.

از غروب روز عاشورا تازه همه چیز شروع شد؛ و همه چیز شروع می‌شود. همه‌ی مسائل عاشورا و کربلا از لحظه‌ای شروع می‌شود که سر مبارک امام حسین علیه‌السلام جدا می‌شود؛ اما ما تمام می‌کنیم؛ خیر این گونه نیست. توسل، دعا، معرفت، مطالعه، عاشورایی شدن، عبرت گرفتن، درس گرفتن، به دنبال امام حسین(ع) راه افتادن، همراهی کردن با زینب کبری(س) همه و همه از عصر روز عاشورا شروع می‌شود.

مقدمه‌ی درک همه‌ی این‌ها، توسل به دامن امام حسین علیه‌السلام است. از امسال نوع توسل خود را تغییر دهیم. ما معمولاً با توسل خود، می‌خواهیم چیزی بگیریم اما این را هم داریم که به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و به حضرت زهرا(س) به جهت کسب معرفت و معنویت توسل بگیرید. کلید معنویت دست این بزرگواران است. می‌خواهی از دست ظالم رها شوی، به امیرالمؤمنین(ع) متوسل شو. می‌خواهی از مریضی خلاص شوی، به موسی بن جعفر(ع) متوسل شو. می‌خواهی از فقر رها شوی، به جوادالائمه(ع) متوسل شو. معنویت می‌خواهی و می‌خواهی به عالم معنا قدم بگذاری و رقت قلب می‌خواهی، به امام حسین(ع) متوسل شو و به حضرت زهرا سلام‌الله علیها متوسل شو. ائمه(ع) شما را تا خدا می‌رسانند.

مرحوم آیت الله قاضی آن‌قدر توسل به امام حسین(ع) گرفته بود که اواخر عمر حالت شیفتگی و بی‌قراری مخصوصی نسبت به سیدالشهدا(ع) داشت. غروب آفتاب سر امام حسین(ع) را از بدن جدا کردند. هر روز دم غروب آفتاب بی‌تابانه اشک می‌ریخت. از علت گریه سؤال می‌کردند، ایشان می‌گفت این ساعت سر از بدن امام حسین(ع) جدا کردند. به این جا رسیدن، نتیجه‌ی توسلات یک عمر است. سراسیمه می‌شد و در اواخر عمر آن‌قدر رقیق شده بود که در روز هر بار که آب می‌دید، هر بار به یاد لب عطشان امام حسین(ع) گریه می‌کرد. این، نتیجه‌ی یک عمر توسل است.

ما اصلاً کاری به کسانی که می‌گویند چرا به حسین(ع) گریه می‌کنید نداریم چون درِ دلشان را خداوند بسته است. قرآن می‌گوید وقتی خداوند درِ دلی را بست، دیگر هیچ کس نمی‌تواند آن را باز کند. زندگی محدود است. زمانی انسان وسعت پیدا می‌کند که توسل به اهل‌بیت(ع) داشته باشد.

آیت الله سید محمد علی طبسی بزرگوار همواره می‌فرمودند: بالاترین اذکار عملی در سیر و سلوک (در سیر و سلوک هم ذکر زبانی داریم و هم در کنارش، اذکار عملی داریم) برای کسی که می‌خواهد سالک باشد و به سوی خدا حرکت کند و به خدا برسد، گریه بر سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام است.

هر وقت توفیق نماز شب نداشتی، بر امام حسین(ع) گریه کن. وقتی امام سجاد(ع) شنیدند که ابن زیاد به درک رفته است و حرمله به درک رفته است، نقل در مدینه پخش کردند سپس فرمودند یادم نمی‌رود زمانی که ما را وارد مجلس ابن‌زیاد کردند. انواع غذاها جلویش بود. لقمه را که برمی‌داشت، اطفال گرسنه‌ی ما به دست او نگاه می‌کردند تا او بخورد. جلوی چشم بچه‌ها با سر پدرم بازی می‌کرد و غذا می‌خورد!

اگر توفیق کار خیر نداری، گوشه‌ای بنشین و قطره‌ای اشک بر امام حسین(ع) بریز که درهای توفیق یکی‌یکی بر شما باز می‌شود.

آدم‌ها خیال می‌کنند وقتی درِ مال ثروت بر روی آن‌ها باز شود، موفق می‌شوند در صورتی که وقتی این اموال را می‌گذاری و می‌روی، پس این‌ها برای تو نیست. آیت الله میرزا جواد آقای تبریزی در ایام ماه محرم در روضه‌های امام حسین(ع) دم در می‌نشستند و کفش‌ها را جفت می‌کردند در حالی که صاحب رساله بودند. آخر سر که مردم می‌رفتند گریه می‌کرد و می‌گفت: امام حسین! این را از جواد قبول کن.

ایشان می‌فرمودند: مجلس امام حسین علیه‌السلام حالت آب کُر را دارد. وقتی داخل مجلس امام حسین(ع) شدی، خواه ناخواه تو را پاک می‌کنند. پاک می‌شوی و بیرون می‌روی بعد که آمدی بیرون، خودت می‌دانی و نفست.

مسئله‌ی عاشورا و روضه‌ها تازه شروع شده است منتها در قالب اینکه حسین(ع)، زینب شده است.

من نمی‌دانم چه اتفاقی در گودال قتلگاه افتاد؟! همین یک روضه برای ما بس است. امام حسین(ع) چشم‌هایشان را باز کردند. وقتی خواهرشان را دیدند، فرمودند: خواهرم زینبم خواهش می‌کنم منت نکش. این‌قدر به این‌ها التماس نکن که به برادرت لگد نزنند؛ که برادرم زخمی است. خواهرم برو از اینجا، تو را نبینم.

بعضی مقاتل نوشته‌اند که حضرت زینب(س) را از گودال قتلگاه پرتاب کردند بیرون! جدا کردن این برادر و خواهر بسیار سخت است. منت می‌کشید آرام‌تر، برادرم داغ دیده است، برادرم تشنه است، برادرم گرسنه است، قدری مدارا کنید.

قلب بیدار، گوش شنوا، شهید و شاهد بودن، سه عنصری که برای عبرت گرفتن نیاز داریم

تازه آغاز کارِ ما است و ما باید به مسئله‌ی محرم بپردازیم. با چه چیزی شروع کنیم؟ با یک سؤال: امسال ایام محرم من چه عبرتی از این مسئله گرفته‌ام؟

جوابش به تعداد آدم‌ها متفاوت است. نمی‌شود این مسئله با این عظمت تمام شود و من درس نگرفته باشم. وظیفه فقط نذر نیست، این قسمتی از وظیفه است. اگر عبرت گرفتیم، انسانی قرآنی و عاشورایی هستیم زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید برای اینکه انسان از چیزی عبرت بگیرد به سه مسئله نیاز دارد که هر کدام معنا دارد: «إِنَّ في ذالِكَ لَذِكرَى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ»[1]

  1. قلب بیدار؛ انسان مرده که عبرت نمی‌گیرد.
  2. گوش شنوا
  3. شاهد بودن

رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: اگر خداوند خیری در قلب‌های شما ببیند، هر چه را که از شما بگیرد بهتر از آن را به شما می‌دهد.

اگر این را ما باور کنیم، چقدر راحت زندگی می‌کنیم. جای هیچ چیز را در زندگی‌مان خالی نمی‌بینیم. منظور از قلب در این آیه، خاصیت قلب است. یعنی تفقّه و تعقّل که کافر و فاجر ندارد.

قلب کافر فهم ندارد و عمق مسائل را متوجه نمی‌شود و چون می‌خواهد نفهمیدن خود را از بین ببرد، همه چیز را منکر می‌شود. چون نمی‌فهمد برای امام حسین(ع) باید سیاه بپوشیم، اصل مسئله را زیر سؤال می‌برد.

ایمان حضرت زینب(س) را که کسی ندارد. اگر در کربلا نائبة الامام می‌شود به این جهت است که زینب(س) عقیله است و دارای عقل کامل است. حضرت کاروان را با عقل اداره کرده است.

مرحوم خانم مالک می‌فرمودند: حضرت زینب(س) از قتلگاه که بیرون آمدند، دیگر بر امام حسین(ع) گریه نکردند تا رسیدند به مدینه. اشک حضرت زینب(س) را کسی ندیده است. نطق و بیان و انجام وظیفه بوده است. 40 منزل با سر بریده رفته و فقط معرفی امام حسین علیه‌السلام را کرده است؛ اینکه شما چه کسی را کشتید و با کشتن امام چه بلایی بر سر دنیا آورده‌اید. تا رسیدند به مدینه و عزاداری کردند.

عقل که کامل باشد، ایمان کامل می‌شود و حکمت و علم. همه‌ی این‌ها در کنار عقل انسان به تکامل می‌رسند. کسی که قلبش سالم نیست، این عقل را ندارد. مجادله با او هم بی‌فایده است.

از نظر قرآن، قلبی که برای درک، فهم، تعقل و تفقه به کار گرفته نشود، بود و نبودش یکی است. بنابراین کسی که درِ قلبش به روی حقایق بسته است نمی‌تواند تذکرات قرآن و پیام‌های عاشورای امام حسین علیه‌السلام را درک کند (عاشورا یک لحظه‌اش بدون پیام نبوده است). کسی که بتواند این تذکرات و پیام‌ها را درک کند، در قلبش به روی حقایق باز است. حتی کسانی که در عالم برزخ هستند اما پارسال به دنبال درک حقایق بودند، حالا که در برزخ هستند در آنجا در روضه‌های امام جعفر صادق(ع) مشغول کسب معرفت بیشتر به امام حسین(ع) هستند.

من تأکید می‌کنم به این مسئله که ما فقط با اسلحه‌ی عقل و تدبیر می‌توانیم قرآن و عاشورا را متوجه شویم. در کتاب‌ها خیلی چیزها نوشته‌اند اما درکش را همه ندارند. آیا نفس المهموم شیخ عباس قمی را همه درک می‌کنند؟

دومین مسئله «القی السمع» است؛ چرا خداوند نمی‌گوید «له سمع» برای مردم گوش قرار دادم؛ «سمع» یعنی گوش دادن گاهی به معنی گوش دادن چیزی که به گوش می‌خورد. در ماشین هستی خیلی چیزها به گوش می‌خورد. خداوند در قران به پیامبر می‌گوید هر کس خواست کلام مرا از زبان تو بشنود، تو او را بنشان و به او بگو اما بعد از شنیدن چه می‌کند با خودش است؟ تو به او بگو اما بعد از اینکه شنید چه می‌کند، آن با خودش است. «له سمع» یعنی انسان‌ها گوش دارند اما خیلی مواقع بی‌رغبت به گوش دادن هستند.

هر روز یک روحانی در مدارس به نمازخانه برود برای دانش آموزان صحبت کند، بی‌فایده است چون دانش آموزان به اجبار آمده‌اند. آنچه می‌شنوند کلماتی است که برایشان مفهوم ندارد. اما «القی السمع» این‌طور نیست؛ او داوطلب شنیدن است. عاشقانه وقت می‌گذارد و وقتش را خالی می‌کند و به دنبال مجلس امام حسین(ع) می‌گردد و حرکت می‌کند و با میل و اراده گوش می‌کند و حقیقت را پیدا می‌کند. برای عبرت گرفتن، این نوع گوش کردن را باید داشته باشیم.

الآن که ماه محرم است می‌توانیم روزانه ساعتی را خالی کنیم برای امام حسین که در خانه پای صحبتی بنشینیم یا مطالعه‌ای بکنیم. آدمی که تلاش می‌کند و وقت صرف می‌کند و با دقت گوش می‌کند و کلام را می‌فهمد و حقیقت را دریافت می‌کند، قرآن برای این شنیدنِ او «القی‌السمع» به کار می‌برد یعنی تلقین شدن کلام. یعنی آنچه می‌شنود، به او تلقین می‌شود.

تلقین خیلی مهم است. مثلاً وقتی شخصی از دنیا می‌رود، می‌گویند به او تلقین بخوانید. خانم مالک می‌فرمودند همه که از بالای قبر رفتند، شما بمانید و به آن مرده تلقین بدهید و بگویید فلانی الآن به تو می‌گویند من ربک؟ نترس و بگو الله جل‌جلاله ربی. به او تلقین بخوانید او می‌شنود.

کسی که قلب زنده دارد و حقایق مطالب را می‌شنود و درک می‌کند، به مقام شهید می‌رسد، در حالی که زنده است. مقام شهید یعنی آگاهی و نظارت. همان‌طور که در قرآن داریم: «ان الله علی کل شیء شهید» یعنی خدا به همه چیز شاهد است. باور کنیم که خدا کنار همه چیز وجود دارد، وجودی با بینایی. خدا هر لحظه کنار ماست، مثلاً همین الآن که اینجا نشسته‌ایم، آگاهی به باطن ما دارد و با آن آگاهی به ما سهم می‌دهد. کسی که قلب زنده دارد و گوش شنوا دارد، چنین آگاهی برای او حاصل می‌شود که خیر و شر را می‌بیند و حقایق را می‌بیند مثل شهیدی که شاهد است و به مقام شهود رسیده است. چنین آدمی برای درک حقایق، بی‌تاب است و عاشقانه گوش می‌کند و عاشقانه می‌فهمد و عاشقانه درک می‌کند و خیلی خوب از این سه ابزاری که خدا به او داده است، استفاده می‌کند.

همه‌ی ما می‌توانیم به مقام شهید برسیم و همه چیز برایمان مشهود و آشکار باشد و چشمانمان این‌قدر بسته نباشد. چرا این‌قدر چشم بسته هستیم؟ چون درِ قلبمان بسته است و خوب گوش نمی‌کنیم و مشتاق شنیدن و درک حقایق نیستیم. اگر این‌ها را به کار گرفتیم، به مقام شهید می‌رسیم. اگر به کار نگرفتیم و در محرم یا در حادثه‌های مختلف عبرت نگرفتیم و از قلب و گوشمان استفاده‌ی کامل نکردیم، مطابق کلام قرآن به اینجا می‌رسیم که می‌فرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها، لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها» یعنی قلب دارند اما با آن فکر نمی‌کنند و نمی‌فهمند، چشم دارند اما با آن نمی‌بینند و به بصیرت نمی‌رسند. چرا؟ چون در تاریکی هستند.

برای اینکه چشم ما ببیند، اول باید چشممان کور نباشد. دوم باید نور باشد و در تاریکی نباشیم. عده‌ای چشمشان می‌بیند اما چون در محیط تاریک زندگی می‌کنند و در عقاید تاریک و ظلمانی هستند، به گفته‌ی قرآن چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن‌ها نمی‌شنوند. قرآن در ادامه می‌فرماید: «اولئک کالانعام» یعنی این‌ها مثل حیوانات هستند. حیوانات گوش دارند و صدایی می‌شنوند اما متوجه نمی‌شوند چه حرفی است و درک نمی‌کنند. قرآن به اینجا هم تمام نمی‌کند بلکه می‌فرماید: «بل هم اضل اولئک هم الغافلون» یعنی آن‌ها از حیوان هم بدترند زیرا غافل هستند. خدا قوه‌ی درکی که به انسان داده به حیوان نداده و آن‌ها در غفلت و گمراهی زندگی می‌کنند. استفاده از قلب و گوش، انسان را به مقام شهید و شهود می‌رساند و استفاده نکردن از این دو، انسان را از حیوان پست‌تر می‌کند. خدا در قرآن می‌فرماید من به تو انسان وسیله دادم به جهت زدودن جهل، وقتی استفاده نکنی از حیوان پست‌تر هستی.

برای درک عاشورا، همراه شدن با عاشورایی‌ها و عاشورایی شدن، استفاده از گوش و قلب و به مقام شهود رسیدن، لازمه‌ی کار است. همچنین اگر می‌خواهیم به معرفت عاشورا برسیم و از زوایای عاشورا بهره ببریم و از لایه‌های پنهان آن موشکافی کنیم، اگر می‌خواهیم درک کنیم که چطور دشمنان امام حسین(ع) از علی‌اصغر شش ماهه نگذشتند اما امام سجاد(ع) زنده ماندند، اگر فکر کنیم که چطور بزرگ‌ترین اتفاق عالم ادامه‌اش بر دوش یک بانوی داغ‌دیده گذاشته شد، اگر بخواهیم صبر حضرت زینب(س) را درک کنیم، اگر بخواهیم لایه‌های کربلا را بشکافیم و این رمز و رازها را بفهمیم و درک کنیم، از عاشورایی که اتفاق افتاده از ابتدا تا امروز و تا آینده، ما باید دل بیدار داشته باشیم، باید گوش شنوا داشته باشیم، به مقام شهود برسیم و کنار عاشورا بایستیم و عاشورا را ببینیم. این، تلاش، حقیقت‌یابی و حقیقت‌جویی لازم دارد.

حضرت زهرا(س) نهایتاً نود و پنج روز بعد از پیامبر(ص) زنده بودند. ایشان یکی از پنج تن و ام‌الائمه و حبیبه‌ی خداوند هستند. جلوی چشم ایشان پسرهایشان را سر نبریدند و شوهرشان را نکشتند اما حضرت زهرا(س) در دعاهایشان عرضه می‌داشتند: خدایا در وفات من تعجیل کن. ایشان در خانه‌ی خودشان رنج دیدند، بازویشان شکست و صورتشان کبود شد و امام علی(ع) کنارشان بودند. اما هیچ‌جا حضرت زینب(س) نگفتند: خدا من را ببر. حضرت زینب(س) سختی‌های زیادی دیدند. شاید همین امروز باشد که نعوذ بالله یزید ملعون با نوک نیزه به بینی امام حسین(ع) جلوی چشم حضرت زینب(س) اهانت کرد، من نمی‌خواهم این مصیبت را باز کنم.

قُوای مؤسس و هیئت ابقاییه‌ی اسلام

اسلام از دو قوه تشکیل شده است:

  1. یکی قوه‌ی مؤسس که پنج نفر بودند که تأسیسش کردند. پیامبر(ص) قوانین دین را آوردند و ما به ایشان می‌گوییم «شارع»، رئیس قوه‌ی مقننه‌ی دین اسلام. دومی امیرالمؤمنین(ع) بودند که مجری قوانین دین بودند. پیامبر(ص) دین را آوردند. بیست و سه سال فقط دین آوردند. اجرای این آورده‌ها بر عهده‌ی امام است و بر عهده‌ی امیرالمؤمنین(ع) بود. هر مؤسسه‌ای یک مسئول امور مالی لازم دارد و آن، حضرت خدیجه(س) بود. ایشان مسئول امور مالی دین اسلام بود که اگر ثروت حضرت خدیجه(س) نبود، اصلاً اسلام به اینجا نمی‌رسید و پیامبر(ص) در کارشان موفق نمی‌شدند. یک ادامه‌دهنده لازم است که در دامنش مردانی به وجود بیایند که این قوانین را نسل به نسل اجرا کنند، این بر عهده‌ی فاطمه‌ی زهرا(س) گذاشته شد که یازده امام در دامن ایشان به وجود بیایند. ایشان تنها یادگار پیامبر(ص) بودند که کاری با ایشان کردند که می‌نالیدند و می‌گفتند: الهی عجّل وفاتی. امام مجتبی(ع) وقتی سستی مسلمانان را ملاحظه کردند، برای احیای دین شروع کردند به مُماشات با مردم و حتی مُماشات و مدارا کردن با دشمن. نصف دین، مدارا است و اینکه من یاد بگیرم مدارا کنم. امام حسن(ع) دیدند که مردم سست هستند و خسته از جنگ و دنبال پول و مقام هستند و مجبور شدند با دشمن مُماشات کنند و از این مسیر اسلام را حفظ کنند. به همین خاطر فرموده‌اند صلح امام حسن(ع) بهتر بوده از آنچه آفتاب بر آن تابیده است. این پنج نفر تمام سعی خود را کردند که قوانین اسلام را بیاوردند و اجرا کنند.
  2. حالا یک هیئت ابقاییه هم لازم است برای اینکه دین باقی و زنده بماند که مرکّب بود از پنج نفر. یک رئیس دارد که سیدالشهدا(ع) است. دین ما آمدنش محمدی است و ابقايش حسینی است. کنار امام حسین(ع) چهار نفر هستند: حضرت علی‌اکبر(ع)، حضرت قاسم(ع)، حضرت ابالفضل(ع) و حضرت زینب(س). حضرت علی‌اکبر(ع) به نیابت از جدش رسول‌الله(ص) بود که اشبه‌الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً بود به ایشان. خود این مطلب اشاره به نیابت ایشان از جانب پیامبر دارد. اینکه حضرت علی‌اکبر(ع) وسط میدان جنگ آمد و عرضه داشت: پدر! این اسلحه و این لباس من را خسته کرده و تحمل این زره را ندارم، این، یک دنیا معنا دارد. ایشان وقتی می‌خواست به جنگ برود، زره پیامبر(ص) را پوشید و اسلحه‌ی پیامبر(ص) را دست گرفت و کلاه‌خود پیامبر(ص) را بر سر گذاشت و بر مرکب پیامبر(ص) که بعد از پیامبر به هیچ‌کسی سواری نداده بود، سوار شد. زره پیامبر(ص) به تن هیچ‌کسی اندازه و مناسب نبود اما به قامت حضرت علی‌اکبر(ع) کاملاً اندازه بود، همین‌طور کلاه‌خود پیامبر. این‌ها همه نشان‌دهنده‌ی این است که جانشین و وصی پیامبر است. حالا که می‌فرماید این زره من را خسته کرده و تحمل آن را ندارم و دلش می‌خواهد زودتر شهید شود، بحث تحمل سنگینی زره نیست، بلکه آن عظمت مقام نبوت است که در این لباس اشاره به آن شده، که طاقتش را ندارد. یعنی دیگر تحمل جانشینی پیامبر را ندارم. این یک مسئله‌ی معرفتی است و روضه نیست.

وقت فتح مکه، پیامبر(ص) فرمودند: علی جان! بایست، من بر شانه‌ات بروم و بت‌ها را زمین بریزم. حضرت علی(ع) جوان‌تر از پیامبر و ستبر و چهارشانه بودند. همین که پیامبر(ص) پایشان را قرار دادند حضرت علی(ع) خم شدند و عرضه داشتند: یا رسول الله! تحمل ندارم پایین بیایید. این نیست که تحمل بدن پیامبر را نداشتند بلکه تحمل مقام نبوت پیامبر را نداشتند. پیامبر پایین رفتند و فرمودند پس من تکیه می‌زنم و تو بالا برو چون من تحمل تو را دارم. امام تحمل نبوت را ندارد اما نبی تحمل امامت را دارد.

حضرت ابالفضل(ع) به کربلا آمده به نیابت از امیرالمؤمنین(ع). تا حالا از خود پرسیدی چرا حضرت ابالفضل با اینکه برادر امام حسن هم بودند و ایشان هم بسیار گرفتاری داشتند، اما تمام مدت، امام علی(ع) به حضرت ابالفضل(ع) می‌فرمودند حواست به حسین باشد و در معیت حسین حرکت کن؟ این در حالی است که بعد از امیرالمؤمنین(ع) اول امام حسن(ع) بودند و بعد امام حسین(ع)؛ اما توصیه‌ی امام علی(ع) مدام این بود که همراه حسین(ع) باش. طوری که وقتی تحقیق می‌کنیم انگار هیچ جایی امام حسین(ع) را نمی‌بینیم در حالی که حضرت ابالفضل(ع) دنبالشان نباشد. حتی می‌نویسند در مدینه ایشان سقای خانه‌ی امام حسین(ع) بودند و هر روز صبح با مشک، آب برای خانه‌ی امام می‌بردند. حتی امام علی(ع) وقت ازدواجشان به برادرش می‌فرماید: یک زن پیدا کن که پسر رشیدی بیاورد که روزی به پسر فاطمه(س) کمک برساند.

حضرت ابالفضل(ع) به نیابت از امیرالمؤمنین(ع) به کربلا آمده بودند و همان کارهایی را که امام علی(ع) در جنگ‌ها برای پیامبر(ص) کردند، حضرت ابالفضل(ع) برای امام حسین(ع) در روز عاشورا انجام دادند، همان جان‌فشانی‌ها و بلا کشیدن‌ها. در نهایت هم به سخت‌ترین وجه شهید شدند که روضه‌هایش نگفتنی است.

خانم مالک می‌فرمودند شریعه‌ی فرات پایین بود. وقتی حضرت عباس(ع) پایین رفتند که مشک را آب کنند، دشمن از بالا آن‌قدر به سر عباس(ع) زدند که همان‌جا فرق ایشان در آب شکافته شد و با فرق شکافته روی مشک خم شده بودند که آب را برسانند…

حضرت قاسم(ع) به نیابت از امام حسن(ع) به کربلا آمده بودند. حضرت زینب(س) هم به نیابت از فاطمه‌ی زهرا(س) بودند و چندین مسئولیت را بر عهده داشتند.

مسئولیت‌های خطیری که بر عهده‌ی حضرت زینب(س) بود

1) تحمل آن مصیبت‌های جانکاه

به درستی گفته‌اند که حضرت زینب(س) پنجاه و اندی سال با برادرشان امام حسین(ع) زندگی کردند. فکر کنید که یک شبه چه اتفاقی افتاد که حضرت زینب(س) کنار بدن امام حسین(ع) ایشان را نشناختند و گفتند آیا تو برادر من هستی؟ این مطلب که حضرت زینب(س) به قتلگاه با موی کاملاً سیاه رفتند و وقتی برگشتند یک موی سیاه در سرشان نبود، مصیبت بزرگی است. حتی شنیدن آن مصیبت‌ها هم تحملش سخت است. می‌گویند روضه‌ی حضرت قاسم(ع) را باز نخوانید که مردم سکته نکنند.

2) تاب آوردن در مقابل آن زحمات‌

باید در مقابل آن همه زحمت تاب می‌آوردند و مریض و ناخوش نشوند، لکنت زبان نگیرند، تب نکنند و در نهایت صبوری از خانواده‌ی پیامبر محافظت کنند و با دشمن برای معرفی امام حسین(ع) احتجاج کنند و حقانیت برادرشان را ثابت کنند و خاندان ولایت را حفظ کنند. ایشان باید خانواده‌ی ولایت و امام سجاد(ع) را حفظ می‌کردند. چندین مرتبه در کوفه، حکم قتل امام سجاد(ع) صادر شد. چندین مرتبه در خرابه‌ی شام، امام سجاد(ع) را بردند که سر از بدن ایشان جدا کنند.

3) مسئله‌ی بعدی نیابت خاص از امام حسین است که روز عاشورا این نیابت را امام حسین(ع) به حضرت زینب(س) دادند.

زینب‌شناسی دنیایی است. سیدالشهدا(ع) تمام علوم امامت را در روز عاشورا به حضرت زینب(س) سپردند به طوری که اگر در بین راه احکامی از امام سجاد(ع) سؤال می‌کردند، امام می‌فرمودند از عمه جانم بپرسید. یزید ملعون وقتی از امام سجاد(ع) سؤالی می‌کرد، ایشان می‌فرمودند ببینم عمه جانم چه می‌فرماید.

امام تصرف تکوینیه در عالم دارد طوری که می‌تواند زمان را نگه دارد و قبض کند و نفس‌ها را حبس کند. همین مقام را به حضرت زینب(س) دادند که در کوفه یک کلام فرمودند ساکت شوید، زنگ شترها هم خوابید. در مجلس یزید، در مجلس ابن زیاد، در بازار شام و بازار کوفه آن همه افشاگری کردند و آبروی بنی‌امیه را بردند و در قصر یزید جلوی تمام خارجی‌ها و داخلی‌ها سخن گفتند و آبروی یزید و بنی‌امیه را بردند و صدا از کسی درنیامد. چرا این‌طور بود؟ چون ایشان تصرف تکوینیه داشتند. این تصرف حتی در یزید بود که نتوانست بگوید این زن را ببرید و بکشید. حضرت زینب(س) چنین تصرفی در همه‌ی عالم پیدا کردند. از علائم نیابتشان، مشورت امام سجاد(ع) با عمه و گوش دادن به هر چه عمه می‌فرمود، است.

4) تحمل قضایا و اتفاقاتی که فقط از عهده‌ی امام برمی‌آید.

اتفاقاتی در این اسارت افتاد که فقط امام می‌تواند از عهده‌اش برآید. اگر حضرت زینب(س) نیابت از امام نداشتند، اصلاً نمی‌توانستند تحمل کنند. امیرالمؤمنین(ع) سر در چاه می‌کردند و درد دل می‌نمودند. من بمیرم برای حضرت زینب(س) که تمام شب و روز مشغول بودند و شب هم که به نماز شب می‌ایستادند عرضه می‌داشتند: الهی العفو… یا عرض می‌کردند: خدایا این قربانی را از ما بپذیر… هیچ‌کسی جز خداوند، درد دل حضرت زینب(س) را نشنید و ایشان برای هیچ‌کسی درد دل نکردند. این‌ها همه از جانب خدا است که باید شخصی از جانب خدا تأیید شود.

5) مسئولیت بعدی و از همه مهم‌تر، حفظ جان امام بود.

امروز بزرگ‌ترین مسئله در عالم، حفظ جان امام زمان(عج) است و خدا برای اینکه جان امام زمان را حفظ کند، ایشان را پنهان و ناشناس کرده است. این مسئله این‌قدر مهم است که خدا خودش به عهده گرفته است. در واقعه‌ی کربلا مسئولیت حفظ جان امام بعدی به عهده‌ی حضرت زینب(س) گذاشته شده بود. حضرت زینب(س) باید وسط دشمن و وسط کاخ یزید، جان امام را حفظ کند و این‌ها همه نشانه‌ی نیابت امام است.

حضرت زینب در ورود به کوفه امام حسین(ع) را با ده جمله معرفی کرده است. این ده جمله بیداد کرده است. در شهری که همه دست می‌زدند و شادی می‌کردند، بعد از این معرفی، چنان گریه می‌کردند که حضرت زینب(س) با صدای بلند فرمودند: گریه می‌کنید؟ پس چه کسی برادر من را کشته است و ما را اسیر کرده است؟

در کتاب‌های دشمن نوشته‌اند که یکی از سربازان دشمن گفته است که دیدم همه در بیابان فرار کرده بودند در حالی که از خیمه‌ها آتش بالا می‌رفت و همه‌ی زن‌ها و بچه‌ها در بیابان‌ها پراکنده بودند. دیدم بانویی بلند قامت مدام به داخل خیمه‌ای می‌رود و بیرون می‌آید و به اطراف نگاه می‌کند و دست‌هایش را از شدت ناراحتی به هم می‌زند. رفتم جلو و گفتم مگر شعله‌های آتش را نمی‌بینی؟ همه فرار کرده‌اند چرا فرار نمی‌کنی؟ ایشان فرمود: بیماری در خیمه دارم که قدرت حرکت ندارد و آتش هم از هر سو اینجا را احاطه کرده است. ننوشته‌اند که آن مرد بگوید من کمک کردم اما نوشته‌اند که بانو رفت داخل آتش و بیمار را به دوش کشید و از میان شعله‌های آتش بیرون آورد.

فاطمه‌ی صغری دختر امام حسین(ع) است. از روضه‌های عجیب، روضه‌ی ایشان است. دختران امام حسین(ع) اسمشان فاطمه بود، فاطمه ملقب به سکینه، فاطمه ملقب به رقیه، فاطمه‌ی کبری، فاطمه‌ی صغری. خانم مالک گاهی وقتی کسی خیلی گرفتار بود می‌فرمود: بگو روضه‌خوانی بیاید و روضه‌ی فاطمه‌ی صغری برایتان بخواند.

مرحوم علامه مجلسی نقل می‌کند که فاطمه‌ی صغری می‌گوید: من کنار خیمه متحیر ایستاده بودم و نگاه می‌کردم به پیکرهای پاره‌پاره‌ی شهدای کربلا. در این فکر بودم که چه بر سر ما می‌آید؟ (گویا تازه امام حسین(ع) را شهید کرده بودند) آیا ما را می‌کشند؟ آیا ما را اسیر می‌کنند؟ (در برخی روایات آمده است که کسانی که برده می‌خریدند هم آمده بودند که اگر بتوانند برده بخرند، واویلا که دختران و نوه‌های پیامبر را بخواهند به بردگی ببرند!) در این فکرها بودم که دیدم سواری از دشمن به سوی ما می‌آید و با کعب نیزه (پهنای نیزه) به هر کسی که می‌رسد می‌زند و به هر کسی که می‌رسد، لباسش را می‌کشد (با اینکه همه کمرها را محکم بسته بودند که حجاب‌هایشان حفظ شود) و این خانم‌ها همان‌طور که کتک می‌خوردند، فریاد می‌زدند وا محمدا، وا علیا، وا حسینا، وا حسنا. سوار به من رسید و من فرار کردم اما او به من رسید و با کعب سنان به سرشانه‌ی من زد و من با صورت به زمین خوردم. سوار پیاده شد و گوشواره‌های من را از گوشم کشید و گوش‌هایم پاره شد و من گرمای خون را در سر و گردنم احساس کردم. من بی‌هوش شدم، نمی‌دانم چقدر بی‌هوش بودم وقتی به هوش آمدم، دیدم سرم به دامن عمه‌ام زینب(س) است. من را نوازش می‌کرد و می‌فرمود: برخیز از اینجا بریم، نگران برادر بیمارت هستم. وقتی نگاه کردم دیدم از صورت عمه‌ام زینب از زیر مقنعه‌اش خون در جریان است.

من عادت دارم هر روز هر اسمی را که به توسل بیاورم، صد صلوات هدیه‌اش مکنم. اما می‌خواهم یک توسل به حضرت عباس(ع) هم بگویم. کسانی که خیلی حاجتمند هستند، ده سوره‌ی یس نذر حضرت ام‌البنین(س) کنند، چهارشنبه سه تا بخوانند، فردا پنجشنبه هم سه تا بخوانند و جمعه هم چهارتا بخوانند که مجموعش ده تا می‌شود و هدیه کنند به حضرت ام‌البنین(س) مادر حضرت ابالفضل(ع) تا گرفتاری‌ها دور شود.

 

[1]. سوره ق آیه 37