جامعترین ذکر، ذکر صلوات است
شب نوزدهم ماه رمضان، بازار گریه گرم میشود
چرا در بین پنج چیزی که بنای اسلام بر آنهاست، به ولایت تأکید بیشتری شده است؟
ادامهی بحث؛ چهار راه که انسان در حرکت خودش پیش رو دارد و یکی را انتخاب میکند؛ انتخاب راه انسانیت
دعا کردن در ماه مبارک رمضان
دعا کردنِ من، چه تأثیری در عالَم دارد؟
انشاءالله از مهمانهایی باشیم که در ماه مبارک رمضان ماندگار باشیم و ما را در میانهی ماه یا انتهای آن، اخراج نکنند و ایاممان را بعد از ماه رمضان هم رمضانی بگذرانیم. باشد که امشب که منسوب به شب قدر است، رضایت خداوند را از راه خودش که همان جلب رضایت قلب صاحبالزمان(عج) است، جلب بکنیم.
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه میداریم که زنده هستیم و با ماه مبارک رمضان معاشر هستیم و قدمبهقدم طی طریق میکنیم. باشد که همچنان که قدمبهقدم از شبها و روزها و لحظات ماه مبارک رمضان خارج میشویم، از ظلمات گناهان و معاصیمان خارج بشویم و به انوار ماه مبارک رمضان وارد شویم.
ایام، ایام خاص و ویژهای است. الحمدلله ربالعالمین موفق هستیم که روزانه بحثمان را با صلوات آغاز کنیم و سپس در مورد ولایت اهلبیت(ع) هر چند مُجمل و اندک، مطالبی بگوییم سپس ورود کنیم به مباحث اخلاقی. انشاءالله خداوند توفیق عملش را به ما عطا کند.
جامعترین ذکر، ذکر صلوات است
بحث صلوات بحث بسیار مفصلی است بالأخص در این ایام که در آستانهی اولین شب قدر و ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی(ع) قرار داریم.
به فرمایش بسیاری از بزرگان، آنچه گذشتگان اعم از انبیا، اولیا و اوصیا از آن موضوع توانستند بهرهمند بشوند و آنچه در آینده و ایامی که پیش رویمان داریم میتوانیم به دست آوریم، از خیرات، برکات، توفیقات و انوار همه در قِبَلِ صلوات بر محمد و آل محمد میشود برای ما حاصل بشود.
فرمودهاند به ما در صلوات، جمیع آنچه از اول در روزگار هزاران نبی و ولی خداوند تبارکوتعالی و چهارده معصوم(ع) در کُل زندگیشان به دست آوردند، آنچه یوسف(ع) در چاه به دست آورده، آنچه ابراهیم(ع) در آتش به دست آورده، آنچه فاطمهی زهرا(س) در پشت درب و علی بن ابیطالب(ع) در شب بدر و خیبر و صفین و هزاران واقعهی دیگر به دست آورده و ما میتوانیم به دست آوریم، از قِبَلِ صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت(ع) بوده است.
به فرمایش عرفا، صلوات بر محمد(ص) و آل محمد، جامعترین ذکری است که انسان میتواند بگوید. علمای بزرگوار ما میگویند: «یا الله» ذکر خداست نام بزرگ خداست ولی اسم جامع خدا در ذکر نیست. «لا اله الا الله» هم ذکر جامع نیست؛ ذکر بزرگ است که جمیع صفات خدا در آن جمع است اما ذکر جامع نیست چون از خدا نامبرده شده ولی از معلم راه، نام برده نشده است. انسان برای معرفت و شناخت خداوند تبارکوتعالی نیازمند به معلم راه است و باید در معیت معلم راه حرکت کند. معلم راه، رسول اکرم(ص) و چهارده معصوم هستند.
این راه، معرفت میخواهد؛ معرفت به ذکر خدا، معرفت به ناموس خدا، معرفت به احکام خداوند تبارکوتعالی؛ و معلم میخواهد. معلم با عقل انسان کار میکند و عقل انسان را با معرفت خدا آشنا میکند و به معرفت خدا نورانی میکند. عقل وقتی کار نکند انسان دیوانه است و انسان دیوانه تکلیف ندارد. معلم عقل ما را رشد میدهد و ما را مکلف میکند؛ مکلف میشویم به روزه گرفتن، مکلف میشویم به حج گزاردن، مکلف میشویم به انواع و اقسام خیرات و قرار میگیریم در زمرهی محسنین و قرار میگیریم در کنار ابرار. اینها با رشد عقل ماست و بدون معلم، عقل رشد میکند.
بنابراین صلوات، ذکر جامع و کامل است. چون هم ذکر «الله» است و هم ذکر معلم. «اَللهُمَّ» ذکر خداست و سپس نام میبریم از معلمانی که با رشد عقلی که به ما میدهند ما را با خداوند تبارکوتعالی آشنا میکنند.
از عالیترین صلواتی که ما میتوانیم امشبمان را با آن نورانی کنیم و از آن بهره ببریم، صلوات زیر است که در زیارت حضرت علی(ع) آن را میخوانیم؛ امشب هر چقدر توانستیم بخوانیم و ثوابش را هدیه کنیم به حضرت علی(ع):
«اَلَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد وَ قَرِّب وَ عَجِّل فَرَجَهُم»؛ خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد و فرج ایشان را نزدیک کن و تعجیل بفرما.
ذکر و دعای جامع دیگر برای امشب که در زیارت حضرت جواد الائمه(ع) آمده است:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِیِّکَ وَ ابْنِ وَلِیِّکَ وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً وَ انْصُرْ نَصْراً عَزِیزاً»؛ خداوندا بر محمد و خاندان او درود فرست و تعجیل فرما در فرج ولیات و فرزند ولیات و پیروز فرما او را به راحتی و کمک کن او را با عزت.
از آن صلواتهای بسیار جامع است. هر دوی این صلواتها دعای خاص برای امام زمان(عج) دارد و ما اگر بخواهیم دعایمان مستجاب شود، باید برای غیر (دیگران) دعا کنیم. اگر ما حاجتی را برای یک آدم معمولی بخواهیم، گاهی احادیث میگویند تا هزار برابر آن را خدا به ما میدهد. دعا برای امام زمان یعنی چه؟ یعنی دعا به جهت برآمده شدن حاجت آدم تا خاتم. دعا برای نجات و رستگاری کُلِ عالم بشریت. پس آن چیزی که از قِبَلِ این دعا به من میدهند چیست؟ اصلاً نمیشود حساب کرد.
شب نوزدهم ماه رمضان، بازار گریه گرم میشود
شب ضربت خوردن مولیالموحدین علی بن ابیطالب(ع) است. از من حقیر اگر بپرسند امشب چه شبی است؟ امشب بازارِ چه چیزی گرم است؟ آیا بازار توبه گرم است؟ بازار احیا و قرآن سر گرفتن گرم است؟ بازار توسل گرم است؟ یا…؟
من نظرم این است که بازار گریه گرم است، امشب شب گریه است. از امشب دَمِ افطار، بازار گریهای شروع شده است که تا قیامت گرمای این گریه آرام نمیگیرد. عالم را امشب تَبِ گریه فرامیگیرد. از دم افطار، تب گریه عالم را فرامیگیرد. آن کسانی که به این تب مبتلا نمیشوند باید فکری به حال خودشان بکنند. گریهی امشب روضهخوان نمیخواهد. جهان هستی امشب روضهخوان اول مظلوم عالم است.
چرا بازار گریه گرم است؟ زیرا از افطار امشب ولی خدا امیرالمؤمنین علی(ع) روضهخوان خودش است. وقتی ولی خدا گریه میکند، همهی آسمان و زمین و همهی مُلک و ملکوت و همهی ملائک با او گریه میکنند و این اشک تداوم پیدا میکند.
وقتی ولی خدا اضطراب میشود، عالم اضطراب پیدا میکند. سِر انسان، بالا و پایین هستی، ضمیر انسان و آن محل سِر انسان امشب مضطرب و گریان میشود و این گریه قطع نمیشود و ادامه پیدا میکند. حالا برای بعضی هر روز ادامه دارد، هر روز که اسم علی(ع) را میشنوند گریان میشوند و اتصال قطع نمیشود. برای بعضیها فقط شبهای قدر تکرار میشود.
وقتی «ولی خدا» گریه کند، وقتی آن خانمی که «ولیة الله» است، زینب کبرا(س)، صدایش به گریه بلند شود، در سحر نوزدهم، روز عاشورا، شام غریبان، روز یازدهم در کربلا، آن ناله خاموش نمیشود. در سِر انسان زنده میماند. آن وقت عدهای هر وقت و هر جا اسم زینب(س) به گوششان خورد، گریان میشوند. هر وقت و هر جا اسم امام حسین(ع) به گوششان خورد، گریان میشوند. برای بعضی افراد میماند سالی یکبار محرم به محرم تکرار میشود. این برمیگردد به این که طینت ما چقدر به طینت آنها نزدیک است. از نظر روحی و معنوی در عالم معنا ما چقدر به آنها نزدیک هستیم و این نزدیکی را داشتهایم.
گاهی روضهخوان که میخواند، یک جا همه فریاد میزنند، جایی که میگوید: وقتی امام حسین(ع) کنار علقمه رسید و اباالفضل(ع) را آنگونه دید، یک جمله فرمود: «الآن انکسر ظهری» الآن کمرم شکست. این شعار نیست. ما آنجا به حال امام حسین(ع) ضجه میزنیم و گریه میکنیم.
در روایات و احادیث خودم خواندهام و از اساتید شنیدهام وقتی امام علی(ع) در شب نوزدهم ضربه خوردند، امام حسن مجتبی(ع) رسیدند کنار بدن غرق به خون امیرالمؤمنین علی(ع) که در محراب مسجد کوفه بود. یک جمله گفتند: بابا با دیدن این حالتت الآن کمرم شکست… و این جمله را تکرار میکردند که ای کاش ضربه به سر من خورده بود. چنان گریه میکردند که امیرالمؤمنین علی(ع) چشمانشان را باز کردند و نگاهشان کردند و رو کردند به اطرافیان و فرمودند: حسنم را آرام کنید که اشک و فریاد ملائکه را درآورد…
مگر آن گریهی امام حسن(ع) خاموش شدنی است؟ خیر؛ در عالم ثبت شده است. میشود روزی با همین تکنولوژی آن صدا و ناله را از محراب مسجد کوفه بگیرند و مردم به گوش بشنوند. تب گریه از امشب عالم را میگیرد، بستگی دارد که ما چقدر به آنها نزدیک هستیم و چقدر از نظر رفتار و عمل به ایشان نزدیک شدهایم.
صحبت کردن امروز سخت است اما بهره بردن آسان است. از آن روزهایی است که هیچ کس دست خالی از نشستن در محضر نام امیرالمؤمنین علی(ع) بلند نمیشود.
رسول اکرم(ص) فرمودند: هیچ قومی دور هم جمع نمیشوند که از فضائل علی(ع) و مصائب و مظلومیت ایشان یاد کنند مگر اینکه فرشتگان آسمان بر شما فرود میآیند و دورتان را احاطه میکنند و برایتان طلب مغفرت میکنند و برای حوائجتان دعا میکنند.
مگر میشود از مظلومیت علی(ع) یاد کرد؟ حجاج 20 سال حکومت کرد و در طی این بیست سال مینویسند که 30 هزار قبر را نبش کرد تا قبر علی(ع) را پیدا کند و بدن علی(ع) را بیرون بکشد! مظلومیتش تا این حد است! مگر علی(ع) چه ظلمی کرده بود؟! چرا ایشان را کشتند؟! «قُتل علی بن ابیطالب فی المحراب عبادته لشدة عدالته» کشته شد علی بن ابیطالب(ع) در محراب عبادتش به جهت شدت عدالتش.
قنبر میگوید: تابستان بود و هوا گرم بود. من پشتبام خوابیده بودم. ناگهان دیدم گویا تنور خانه روشن است. آمدم پایین تنور را خاموش کنم دیدم امیرالمؤمنین علی(ع) دست به سینه کنار تنور نشسته، گردن را کج کرده و اشک میریزد. گفتم آقا جان کنیز خانه برای چه هست؟ من هستم، کنار تنور نشستهاید چه میکنید؟
امام فرمودند: منتظرم شعلهها بخوابد تنور گرم بشود نان بپزم. گفتم: آقا به ما بگویید. فرمودند: یکی از یتیمانی که شبها برایش نان میبرم امشب هوس نان گرم کرده، خودم باید بپزم و ببرم.
رسول اکرم(ص) فرمودند: خدا هیچ چیز را نیافرید مگر برای آن سرور و آقایی قرار داد. مرا سرور و آقای پیامبران، جبرئیل را سرور و آقای فرشتگان، علی بن ابیطالب(ع) را سرور و آقای جانشینان پیامبران، دوستی من و دوستی علی را سرور و آقای هر چیزی که وسیلهی نزدیک شدن به خدا میشود قرار داد (نماز و روزه،هر عمل خیر، ذکر، نماز شب، صدقه، انفاق و …).
در روایت دیگر فرمودند: همچنان که حیات هر چیزی به آب بستگی دارد، حیات معنوی هر شخصی به معرفت اهلبیت(ع) بستگی دارد.
امام علی(ع) فرمودند: قسم به خداوندی که آسمانها را بدون ستون برافراشت، اگر فرشتهای بخواهد به اندازهی نفس کشیدن از جایش حرکت کند، باید به اجازهی من و حجتهای بعد از من باشد.
ما در شناخت اهلبیت(ع) خیلی تقصیر داریم!
روایت عجیب است: خداوند عالم، مردم را معذّب نمیکند و کیفر نمیدهد مگر به گناهان دانشمندان، آن دانشمندانی که خودداری میکنند از بیان فضائل و مناقب علی بن ابیطالب(ع) و ولایت ایشان را معرفی نمیکنند.
چرا در بین پنج چیزی که بنای اسلام بر آنهاست، به ولایت تأکید بیشتری شده است؟
در روزهای گذشته گفتیم که بنای اسلام بر پنج چیز است: نماز، روزه، زکات، حج، جهاد و ولایت؛ و هیچ کدام از اینها فراخوانیشان به اندازهی ولایت نبوده است. چرا؟ ما در مباحث توحیدی اعتقاد داریم که خداوند تبارکوتعالی بدون شریک و بدون نقشهی قبلی جهان و جهانیان را آفرید و بدون استثنا بر پنج پایه قرار داده است. برای اینکه این مطلب را به ذهنتان نزدیک کنم چند مثال میزنم:
الآن در ذهنتان یک درُشکه را در نظر بگیرید. درشکه تشکیل شده از جعبهای که به چهار چرخ مجهز است و به یک اسب وصل است و حرکت میکند. مبنای آن، چهار چرخ و یک اسب است. عامل حرکت این درشکه پنج چیز است: یک اسب و چهار چرخ که به آن وصل است. یا یک اتومبیل را در نظر بگیرید. اساس و مبنای اتومبیل، چهار چرخ است و یک موتور. اتومبیل برای حرکت به پنج عامل بستگی دارد: یک موتور و چهار چرخ. حالا اگر نقصی در موتور پیش بیاید چه اتفاق میافتد؟ یک انسان را فرض کنید. دو دست و دو پا دارد که میشود چهار تا و یک سَر دارد که مرکز مغز و فرمانروایی است که جمعاً میشود پنجتا. حالا عرش خدا را در نظر بگیرید. یکی عرش خداست و حاملانش که 4 ملک جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هستند که مجموعاً میشوند پنجتا.
در آن گاری، اصل، چهار چرخ است یا اسب؟ در آن ماشین، اصل، چهار چرخ است یا موتور؟ در آن انسان، اصل، چهار تا دستوپاست یا سر که مرکز فرماندهی و مغز است؟ در عرش، اصل، عرش است یا چهار تا مَلک که حملش میکنند؟
جواب معلوم است؛ من اگر دست نداشته باشم ولی سَر داشته باشم اموراتم میگذرد؛ اما اگر سرم بریده بشود آیا میتوانم کاری بکنم؟
ولایت کار سَر را میکند در انسان، کار عرش را میکند در ملکوت، کار اسب را میکند در درشکه، کار موتور را میکند در ماشین؛ عامل حرکت دهنده است. اگر آن را حذف کنی، عوامل دیگر فایده ندارند. میشود با شناخت و معرفت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت ایشان امید داشت که این نماز ناقص ما قبول بشود و ما را به جایی برساند، میشود امید داشت که این حج ما با ولایت مولیالموحدین علی بن ابیطالب(ع) ما را به جایی برساند؛ اما اگر ولایت دچار مشکل شد، موتور از کار افتاده و دیگر نمازِ نمازخوان، فایده ندارد.
باید مراقب این موتور باشیم. چگونه باید مراقب باشیم؟ با انتخاب راه درست.
ادامهی بحث؛ چهار راه که انسان در حرکت خودش پیش رو دارد و یکی را انتخاب میکند؛ انتخاب راه انسانیت
انسان وقتی به دنیا میآید، بالفعل، حیوان است و بالقوه انسان است. در او تمام ابزار آدمیت هست و باید بالقوه دربیاورد. با تکلیف، ما را در سر چهارراه قرار میدهند که یک راه را انتخاب بکنیم: یا راه درندگی، یا راه حیوانی، یا راه شیطنت، یا راه آدمیت. اختیار با خودمان است. سه راه را دیروز توضیح دادیم ماند راه چهارم که راه انسانیت است.
انتخاب راه انسانیت:
عدهای از مردم راه حیوانیت را انتخاب نمیکنند. عدهای از مردم راه درندگی را انتخاب نمیکنند. به منطق و عقلشان و به استعداد انسانیشان اهمیت میدهند. راه شیطنت و دغلبازی را انتخاب نمیکنند.
شما در قران بسیار «لَعَلَّکُم» میخوانید، یعنی به اختیار خودت همهی این کارها را انجام بده. هر جا «لَعَلَّکُم» است خدا به اختیار خودت واگذار کرده است.
این راه چهارم را این آدمها به عقل و معرفت و به اختیارشان انتخاب میکنند. در مسیر حرکت میکنند و بعد از طی طریق، با ابزار انسانیت، فرشتهخو شدهاند. در این مسیر یک چیز خیلی مهم است و آن، ثبات قدم است. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1] آن کسانی که گفتند «الله» سپس پای گفتهشان استقامت ورزیدند، بر آنها ملائکه نازل میشوند. در این مسیر ثابتقدم ماندند و خواهشهای طبیعی خود را کنترل کردند و به مرحلهای رسیدند که در معیت قرآن و اهلبیت(ع) با فرشتگان سنخیت پیدا کردند.
البته کار آسانی نیست، یک همت بالا و یک تغییر و دگرگونی میخواهد. «اَللّهُمَ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ» از حال بَدِ خود به حال خوب خدا تغییر حال باید داد. آنقدر مشکل است که اهل معرفت طی این مسیر را به مردن و زنده شدن تعبیر کردهاند. گفتهاند اینها در مسیرشان چهار مرتبه میمیرند و زنده میشوند:
1) موت اخضر یعنی موت سبز: مرگی که میمیرند اما وقتی زنده شدند یک زندگی سرسبز و متعالی و یک زندگی خرم توأم با حریت و آزادی برایشان حاصل میشود.
این مرگ اخضر با چیست؟ مادهی اصلی این مرگ، قناعت است؛ یعنی زندگی روی حساب و کتاب داشتن و بیحساب زندگی نکردن.
این زندگی که حساب و کتاب دارد، اسراف و وابستگی و دلدادگی به دنیا ندارد. انسان قانع و زاهد ظرفیت پیدا میکند و موجب میشود: درب خانهی خدا پذیرفته شود و به مقام قرب برسد. موجب میشود اسمش در ملکوت اعلی بلند و رفیع برده شود. موجب میشود نامش سر سفرهی اهلبیت(ع) برده بشود و یادش در خاطر امام زمان(عج) مدام بماند.
آیا میخواهی امشب امام زمان(عج) یادت کند یا نه؟
مردی از گرگان به خدمت امام حسن عسکری(ع) رسید. امام پرسیدند: حاج محمد گرگانی را میشناسی؟ ما همیشه به یاد او هستیم. مرد گفت: بله آقا، بسیار مرد ساده و قانعی است؛ اما دست و دل باز. به هر گرفتاری کمک میکند و معروف است به دادرسی به شیعیان و محبان شما. امام فرمودند: ما همیشه او را در دل خودمان یاد میکنیم و در دلمان جا دارد. ما در سر سفرهی غذایمان یادش میکنیم و در نیمه شب در دعاهایمان او را یاد میکنیم.
قناعت به انسان، توسعهی روحی میدهد و ملائکه بر او نازل میشوند و مُدام انوار الهی به او داده میشود.
به ملاکاظم گفتند قرآن بخوان. گفت: بلد نیستم. بلافاصله همهی علم قرآن را به او یاد دادند. یا به سید رشتی که در راه امام زمان(عج) به او گفتند عاشورا بخوان. گفت حفظ نیستم. یک لحظه همهی آن در قلبش قرار گرفت و از حفظ خواند. امام فرمود: جامعه بخوان. گفت حفظ نیستم. جامعه را امام در قلبش قرارداد.
معلوم است که آدم در این راه میمیرد زیرا انسان هوا و هوس دارد، میل دارد.
عیسی بن مریم(ع) دربارهی قناعت میفرماید: مبنای دنیا را بر رفتن قرار بده نه ماندن؛ مانند پل. آیا آدم روی پل قصد اقامت میکند؟ دنیا را دریای موّاج بدان. آیا آدم روی موج دریا مینشیند؟
اشکال کار ما این است که ما مبنای دنیا را بر ماندن قرار دادهایم و گمان میکنیم ماندگار هستیم!
این نوع دیدگاه آدم را میکشد و زنده میکند؛ اما اگر در سایهی این نوع مرگ، زنده شدی آن وقت زندگیات سبز و خرم است.
2) مرگ دوم مرگ ابیض: گردگیری کردن و غبارزدایی، به جان و روح صفا بخشیدن که با توبه میسر است و انسان را از سیاهی دل به درمیآورد.
اگر توبه بخواهد حقیقی باشد، سخت و مشکل است. چرا میگویند «حقالله» آسان است؟ همین که بینماز بگوید «خدایا من را ببخش از این به بعد نماز میخوانم» این آسان است؛ اما اگر مَنِ نمازخوان نمازهایم را نگاه کنم و ببینم یک عمری گفتم بسم الله الرحمن الرحیم و ندانستم و نپرسیدم و نفهمیدم چرا از این همه اسما و صفات خدا، من خدا را با این سه اسم میخوانم و میگویم «بسمالله الرحمن الرحیم» این چه نمازی است؟ چرا گفتهاند همهی کتابهای آسمانی در قرآن است، همهی قرآن در سورهی حمد، همهی سورهی حمد در بسم الله الرحمن الرحیم، همهی بسم الله الرحمن الرحیم در «ب» و نقطهی زیر «ب». و امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: من نقطهی زیر بسمالله هستم.
این یعنی چه و از نظر علمی چه چیز را میخواهد به من بشناساند؟
آیا حقالله این نیست که من وقتی نماز میخوانم بدانم چه میگویم؟ آیا حقالله این نیست که وقتی فرموده است نماز را گذاشتم، تو را از فحشا دور کند و اگر من دور نشدم پس حقالله را اَدا نکردم و باید توبه کنم؟ این توبه چگونه باید باشد؟ منِ نمازخوان باید توبه از نمازم بکنم و تجدید نظر کنم در نوع نمازخواندنم. نماز را فقط یک تکلیف اجباری ندانم… چرا علما نمازهایشان را تکرار میکردند؟ آیا وضو و غسل بلد نبودند؟ دنبال چه بودند؟
حقالله در روزهی من چیست؟ «رمضان» اسم خداست. خدا من را به گرسنگی دعوت نکرده بلکه خدا یک ماه من را به معاشرت با اسم خودش دعوت کرده است. من یک ماه مهمان اسم خدا هستم. حق خدا این است که من این را در ماه مبارک رمضان بفهمم.
حقالناس سه قسمت است:
وقتی شخصی کسی را میکشد، خدا شرایط دیه و قصاص گذاشته و به دنبالهاش فرموده است گذشت کنید بهتر است. حالا من سؤال میکنم: اگر کسی زد دندان کسی را شکست دیهاش معلوم است؛ اما آن آقا و خانمی که اعصاب یکدیگر را میسایند، خواب را بر همدیگر حرام میکنند، قلب و روح یکدیگر را ویران میکنند، قصاص اینها چقدر است؟ آن همسر آزاری که باعث میشود نماز صبح همسرش قضا بشود با چه باید قصاص بشود؟ آن آدمهایی که اعصاب و روان همدیگر را فرسوده میکنند، چه؟
فردی همسرش را برد نزد شیخ رجبعلی خیاط و گفت خانمم مریض است و هر جا او را بُردم خوب نشده است، شما یک ذکر و دعایی بدهید. آقا نگاه کردند به آن خانم و فرمودند همشیره میدانی از کجا خوردی؟ گفت نه آقا. شیخ گفت از نیشگونی که از ران پای بچهات گرفتی و دلش غش رفت! برو یک خوراکی و یا چیزی که دوست دارد برایش بخر و دلش را به دست بیاور تا دارو به تو اثر کند.
حق خواهر، حق برادر، حق همسر، آن آقایی که مهر برای همسرش میگذارد ولی به او نمیدهد و آزارش میدهد.
وقتی امام صادق(ع) به آن مردی که در کوفه در دستگاه حکومت بود دستور توبه دادند، فرمودند هر چه که داری برای بیتالمال است و باید بدهی و هیچ چیز برای تو نیست. مرد همه را داد. در نهایت لخت شد و پشت دیوار نشست و همسایه را صدا زد و گفت میشود یک لباس به من ببخشی؟ هنگام مرگ چشمهایش را باز کرد و گفت: آنچه پسر فاطمه(س) به من وعده کرد دریافت کردم. اکنون جعفرصادق(ع) است که برای من کفن آورده است.
اینها پاک نشود، صفای باطن نمیآید.
یک کلمه، یک نگاه، یک حرف، یک شایعه، یک دروغ، یک متلک اگر باعث بشود آبروی کسی صدمه ببیند از همه سختتر است. اگر با قلمم چیزی بنویسم که آبروی کسی صدمه ببیند، با دستم اشاره کنم، طبق فرمایش سورهی حجرات اگر با گوشهی چشمم علامتی بدهم، داستانی درست کنم، یک نفوذ به زندگی کسی کنم تا ایرادهای آن را بیابم و بعد بیایم بیرون آبرویش را ببرم. گاهی با یک آبرو بردن، دختری برای همیشه خانهنشین میشود. چگونه میخواهی جبران کنی؟ با یک استغفار کردن و رد مظلمه دادن ممکن نیست. باید بمیرم و زنده شوم. تازه اگر حقوق را دادم ، اگر پیدا نکردم حلالیت بگیرم، اگر ترسیدم جایش استغفار کردم، جایش مال دادم، تازه همهی اینها را که انجام دادم امشب باید بنشینم قبل از قرآن سر گرفتن، بر در خانهی «ربالناس» بنالم. ای تربیتکنندهی مردم، تو معلم این مردم هستی و من این مردم را اذیت کردهام، تو باید بگذری از من وقتی آنها از من گذشتند. باید در خانهی «ربالناس» و «ملک الناس» و «اله الناس» ناله و گریه کنم و تازه از او عذرخواهی کنم. نگذاریم برای قیامت که آنجا کار خیلی سخت است…
3) مرگ سوم، موت احمر یعنی مرگ سرخ است: جهاد در راه خدا با دشمنان.
4) موت اسود یعنی مرگ سیاه: تحمل اذیت و آزار و صبر، بالأخص در مقابل اذیت و آزار خانواده.
میشود بچه را بیرون کرد؟ میشود مادر را بیرون کرد؟ میشود همه طلاق بگیرند؟ میشود قطع رحم کرد؟ میشود درستشان کرد؟ میشود مانند آنها شد؟ خیر؛ پس باید چه باید کرد؟ باید صبوری و تحمل کرد. باید تلخیها را خورد ولی تلخی نخوراند. باید اذیتها را تحمل کرد اما اذیت نرساند. آسان نیست که آدم از کسی آزار فکری و روحی ببیند اما به خاطر آبرو و دینش صبوری کند. آزار ببیند، کلام بد بشنود، اهانت بشنود اما صبوری کند. در این امور باید به امیرالمؤمنین علی(ع) اقتدا کرد.
این چهار دسته با انتخاب راهشان قیامت محشور میشوند؛ قیامت یوم الظهور است. روزِ «شدن» نیست ما در این دنیا هر چه بخواهیم میشویم اما در قیامت ظهور پیدا میکنیم. آن دستهی چهارم، نفس مطمئنه است و در یوم الظهور شکل اهلبیت(ع) ظاهر میشود. در قرآن داریم «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»[2]؛ وحوش محشور میشوند. وحوش به این معنا نیست که عدهای روز قیامت به شکل درندگان هستند بلکه وقتی پرده کنار رفت، درندگی درونشان و شیطنت درونشان به ظهور میرسد.
پیامبر(ص) فرمودند: در معراج دیدم عدهای نشستهاند که ملائکه لبهایشان را قیچی میکنند دوباره لب درمیآید و دوباره ملائک قیچی میکنند. پرسیدم یا جبرئیل! اینها چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: دانشمندان و علمای امت تو که مردم را یاد میدهند و خودشان عمل نمیکنند!
دعا کردن در ماه مبارک رمضان
امشب چه میخواهیم بکنیم؟ به اندازهی معرفتی که از ماه مبارک رمضان داریم امشب بهرهمند هستیم.
رسول اکرم(ص) در خطبهی آخر ماه شعبان فرمودند: ای مردم! همانا ماهی به شما سایه افکنده و میآید. در این ماه شبی نهفته است که از هزار شب بهتر است. ماهی است که خدا روزه داشتن را در آن واجب ساخته. ماهی است که به پا خواستن شبی در آن ماه مانند هفتاد شب در ماههای دیگر است. برای کسانی که در این ماه عملی از اعمال خیر انجام بدهند، احسانی کنند به قصد تقرب، اجری برابر با اجر انجام یک فریضه از واجبات خدا به آنها داده میشود. کسی که در این ماه فریضهای از فرایض خدا را به جا آورده باشد مانند کسی است که هفتاد فریضه را در ماه غیر از ماه رمضان به جا آورده باشد. این ماه، ماه صبر است. صبر، ثوابش بهشت است. این ماه، ماه مواسات و همدردی است. ماهی است که خدا در آن ماه روزی مؤمنان را میافزاید. کسی که در این ماه مؤمن روزهداری را به افطار پذیرایی کند، ثواب آزاد کردن بندهای را به او میدهند و آمرزش گناهانش را در عوض این عمل دریافت میکند. کسی که در این ماه بار کسی را سبک کند خداوند سؤال روز قیامت او را سبک میکند. ماهی است که اولش رحمت، وسطش مغفرت، پایانش اجابت دعا و آزادی از دوزخ است. شما در این ماه به چهار مسئله نیازمند هستید. با دوتای آن رضایت خدا را به دست میآورید و با دو تای دیگر خودتان را بینیاز میکنید. آن دوتایی که خدا را از شما راضی میکند «اَشهَدُ اَن لا اله الا الله و اَشهَدُ اَن محمد رسول الله» است و آن دوتایی که شما به وسیلهی آن دو تا نیازهایتان را با آن برطرف میکنید، دعا کردن و بهشت را از خدا خواستن، دعا کردن و عافیت از خدا خواستن و پناه بردن از آتش دوزخ به خداوند است.
تکلیف امشب معلوم شد. امشب سفرهی دعا باز است. در دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان داریم که: «اَللّهمّ وَفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ و سَهّلْ سَبیلی الی خَیراتِهِ و لاتَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الی الحَقّ المُبین»؛ خدایا در این روز من را از برکات این ماه وافر گردان (من را در آن غرق کن).
قهراً کم کسی است که برکات ماه مبارک رمضان شامل حالش نشود البته این طور هم نیست که همهی برکات این ماه شامل حال همه بشود. حالا برای اینکه از برکات این ماه بهرهمند بشوم چه باید بکنم؟
احادیث و روایات میگویند: برکات وافر ماه مبارک رمضان به کسی جز محبین داده نمیشود. اگر امشب توبهی درستی کردی میشوی «ان الله یحبُ التوابین». اگر نیکی کردی میشوی «ان الله یحب المحسنین». بیست گروه را خداوند دوست دارد. اگر محبتی کردی امشب جزو محبین خدا قرار میگیری و آن حظ وافر را میبری. برکات وافر الهی برای محبین است زیرا محبین گیرندهی این برکات فراوان هستند. استعداد گرفتنش را دارند. چرا به همه نمیدهند؟ خداوند بخیل نیست ولی حکیم است. حکیم یعنی چه؟ حکیم کسی است که هر چیزی را دقیقاً در جای خودش قرار میدهد. نباید انتظار داشته باشیم خداوند کارِ غیر حکیمانه بکند. ما انتظار داریم خداوند برابر کور چراغ روشن کند؟ چراغ روشن کردن برای انسان نابینا اسراف است خدمت نیست. خداوند حکیم است پس میداند این برکات را به چه کسی بدهد. ولی ما میتوانیم امشب این گونه دعا کنیم: خدایا اول ما را بینا کن و توفیق بده که محبوب نزد تو بشویم و سپس برای ما چراغ روشن کن. اول ما را به راه محبت خودت ببر، آن وقت آن حظ وافری که به محبانت میدهی به ما هم بده. خداوند که دستهایش بسته نیست. دست خدا باز است و همه کار میتواند بکند.
دعا کردنِ من، چه تأثیری در عالَم دارد؟
در شبهای قدر دو مطلب مهم است: 1. «قَدَر» 2. «بداء»
شبهای قدر از جانب خداوند شبهای اندازهگیری و تقدیر عالم است. جمیع امور در این شبها از بالا به صورت تنظیم شده نزد قُطب عالم، مَهبَطِ ملائکه، امام معصوم، نازل و برنامهی جهانی سال به شکل تقدیرات منظم شده عرضه میشود. این از جانب خدا میشود «قَدَر». از جانب خودمان اگر نگاه کنیم، شب «بداء» است؛ یعنی چه بسا در این شبها بتوان با التماس و الحاح و خواهش با بیداری و با قرآن سر گرفتن با سوزوگداز تقدیرات را عوض کرد. خداوند یک سَر کار را که «قَدَر» است دست خودش گرفته و یک سَرِ کار که «بداء» و تغییر خواستن است در دست ما قرار داده است.
این دعای معصوم است: «وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِى أُمِّ الْكِتابِ شَقِيّاً فَاجْعَلْنِى سَعِيداً»؛ اگر نزد تو در کتاب تقدیر و سرنوشت بدبخت نوشته شدهام، خدایا مرا نیکبخت گردان.
حکما و علمای ما در بیان اثرات دعا مطالب عجیبی دارند. اینکه اصلاً آیا دعاهای ما فایده دارد؟ و چون هر چه که هست از بالا است و همه چیز از جانب خداست و جهت فاعلیت عالم، خداوند تبارکوتعالی است، باید او همه چیز را برای ما پیش بیاورد که میآورد و برنامهریزی کند که میکند، پس دعای ما چه اثری دارد؟
یک:
در دعای جوشن کبیر میخوانیم «يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّينَ» ای خدایی که اصرار، اصرارکنندگان، گریه و نالهی گریه کنندگان، سوز اهل سوز او را مجبور نمیکند و در او تأثیر نمیکند. مثل تأثیر بنده نسبت به بندهی دیگر نیست. گاهی گدایی میآید درب خانهی ما و آنقدر اصرار میکند که ما خسته میشویم و یک چیزی میدهیم که برود. گاهی آنقدر میگوید که دلمان برایش میسوزد و یک چیزی میدهیم که برود. گاهی به دنبال ثوابش هستیم و چیزی به او میدهیم. خداوند دنبال کدام یک از اینهاست؟ آیا خسته میشود؟ خیر؛ در همان جوشن کبیر میخوانیم: ای خدایی که صدا کردن بندگانت خستهات نمیکند. آیا دلش میسوزد؟ خیر؛ مگر برای خدا دلسوزی هست؟ رحمت با دلسوزی فرق میکند. آیا خدا دنبال ثوابش هست که تحت تأثیر قرار بگیرد؟ هرگز. خدا مانند آدمها تحت تأثیر قرار نمیگیرد. گمان نکن عالم بالا مانند عالم پایین است. این تأثیرات برای عالم پایین است و ما در عالم بالا نمیتوانیم تأثیر بگذاریم. آن هم عالم بالای اعلا که عالم الوهیت است. از صفات خداوند است که اینها در او تأثیر نمیگذارد. اگر ما فکر کنیم میتوانیم با این حالتها خدا را تحت تأثیر بگذاریم، کفر است! خلق هیچ تأثیری در خالق ندارد اما خالق همه گونه تأثیری در مخلوق دارد. این اصول محکم و ثابت توحید است که هر اثری است از جانب خداوند است و خلق هیچ اثری بر خالق ندارد؛ اصلاً امکان ندارد که اثر داشته باشد. توحید و خداشناسی مرزهایی دارد که اگر آنها را نشناسم گاهی با شرک و کفر قاطی میکنیم! گاهی از نظر عقیدتی خودمان را بیچاره میکنیم و پایههای توحیدی ما لطمه میخورد. من اگر تَه دلم گمان کنم که گریه و الحاح من در ذات خداوند تأثیر میگذارد به توحیدم لطمه زدهام و دچار کفر و شرک میشوم.
پس چرا الحاح و گریه و اشک؟ درست است که دعای ما ملکوت یا فوق ملکوت عالم را نمیتواند تحت تأثیر قرار بدهد و دعا، گریه و اشک ما خدا را تحت تأثیر قرار نمیدهد، الحاح و گریه و تضرعی که بسیار آیه و روایت داریم که اینها را داشته باشید، جنبهی فاعلیت خدا را تغییر نمیدهد اما جنبهی قابلیت خود من را تغییر میدهد و من را عوض میکند. ظرف دَمَرِ وجود من را برمیگرداند تا امشب که بارش فیوضات الهی از هر شبی بیشتر است، من بتوانم دریافت بکنم. خدا همیشه دَرِش باز است؛ «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ» تو همیشه مرحمت به خلق داری من گیرنده نیستم و ظرفم را دَمَر کردهام. گاهی کاسهی وجودم دَمَر نیست اما از زباله پُرش کردهام؛ از نیت بد، ریاکاری، شیطنت، دغلبازی و… و دیگر جایی ندارد که امشب فیوضات ربانی را دریافت کند. نالههایم برای این است که ظرفم را پاک کنم نه اینکه نعوذبالله نظر خدا را تغییر بدهم.
یک مثال ساده: شما ظرفی را در نظر بگیرید که یک متر مربع در آن آب جا میگیرد. حالا نصف این ظرف را سنگ بریزید. قهراً چقدر آب جا میگیرد؟ نیم متر مربع. سنگ را باید برداری تا این ظرف به قدر ظرفیت خودش آب بگیرد.
خداوند در حدیث قدسی میفرمایند: ای پسر آدم! من به تو چند قلب ندادم که یکی را از شهوات پُر کنی، یکی را از حُب دنیا پُر کنی، یکی را از حُب مالومنال و یکی را از محبت خدا. من برای تو یک قلب قراردادم و گفتم از محبت من پُرش کن. حالا تو نصف آن را با چیزهای دیگر پُر کردی، به همان مقدار جا برای دریافت من کم داری. چرا امشب ناله میکنیم؟ به جهت اینکه در خودمان تغییر به وجود بیاوریم و ظرفمان را بزرگتر کنیم.
دو:
چرا دعا میکنیم؟ ما انسان خاکی هستیم اما آن بالا ملائکهای هستند که مجریان عالماند. ما در ذات خدا نمیتوانیم تأثیر بگذاریم اما در ملائکه تأثیرگذار هستیم. در عوامل ملکوت تأثیرگذار هستیم و آنها را میتوانیم تحت تأثیر قرار بدهیم. ملائکه مجریان امر خدا هستند. خداوند اجرای امور را به دست ملائکه قرار داده است. وقتی بندهای این پایین ناله و اظهار عجز و فقر میکند این ملائکه و فرشتگان عوامل عالم که لطیف و ظریف هستند دلشان به درد میآید و تحت تأثیر قرار میگیرند مضطرب میشوند و غلغله میکنند.
وقتی ابراهیم(ع) را به آتش انداختند، جبرئیل و ملائکه به صدا درآمدند که خدایا یک بنده داری که تو را عبادت میکند، او را در آتش انداختند. خدا فرمود بروید ببینید کاری دارد؟ چیزی از من میخواهد تا به او بدهم؟ روز عاشورا وقتی حسین بن علی(ع) فرمود: «هل مِن ناصِر یَنصُرُنی» غلغله کردند، لرزیدند و گفتند خدایا این پسر فاطمه است، غریب و بی کس است. خدا فرمود بروید ببینید کمک میخواهد، کمکش کنید. ابیعبدالله(ع) فرمودند نه؛ آنچه خدا میخواهد همان را میخواهم.
ما خاکنشینان به ملکوت بیتوجهیم اما آنها وقتی ببیند که من در لجنزار دنیا با صورت افتادهام و سعی و تلاش میکنم که بلند شوم اما دوباره میافتم و دست و پایم میشکند و ناله میزنم که دستم را بگیرید و کمکم کنید که این ظرف را بشویم و این ظرف شکسته را بَند بزنم، در این وقت مأموران الهی دلشان برای من میسوزد و در ملکوت اعلی برای من دست به دعا میشوند و برایم ظرفیت طلبی میکنند. در قرآن داریم که ملائکه دعا میکنند: خدایا او را ببخش و بیامرز. ما آنها را میتوانیم تحت تأثیر قرار بدهیم.
سه:
افراد دو گونه هستند؛ این دو گروه بودنمان در دعایمان تأثیر دارد.
گروه اول: دعا کنندهای که ظرف وجودیاش جوری است که توجه عالم بالا و ملکوت را جلب میکند. وقتی توبه میکند و میگوید خدایا نمیدانستم الآن پشیمان هستم و جبران میکنم، ملکوت عالم تحت تأثیر قرار میگیرد و ملائکه به حالش ترحّم میکنند. ملائکه به حال کسی ترحّم میکنند که با آنها سنخیت دارد. ملائکه به دشمن خدا کاری ندارند و به او ترحم نمیکنند. ترحم میکنند به آن بیچارهای که دشمن خدا نیست اما خطاکار است. کمکش میکنند و در دعا کمکش میکنند. برای گرفتن اجابت، تلاش کنیم از این دسته بشویم.
گروه دوم: سهم این گروه خیلی بالا است اگر چه خاکنشیناند، اگر چه در دنیا دارند زندگی میکنند و در میان همین مردم هستند؛ اما وقت نیایش و دعا، وقت عبادت با من و شما فرق میکنند. آنقدر تضرع میکنند و آنقدر اظهار فقر و نداری در عبودیت و بندگیشان به درگاه خداوند میکنند که عالم را عوض میکنند. همانی میشوند که امام صادق(ع) فرمودند: «الْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّة»[3] عبودیت یک اساس و جوهره دارد و قصد ما رسیدن به آن ریشه و کُنه است، کُنهش ربوبیت است. خدا به او اذن میدهد به جز خلّاقیت خدا که خالق است و مختص خداوند است، هر کار دیگری بکند و هر تأثیری بر روی این عالم بگذارد. تضرع این گروه، عالم را عوض میکند.
آدمها دو بُعد دارند ولی اکثر ما آن بُعد اصلیمان را نمیشناسیم و فراموش کردهایم!
ما در قرآن داریم: «وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا…»[4] در اثر دعا، الحاح، تضرع و توجه به فقر خودمان، ناگاه جنبهی انسان عوض میشود و آن وجهِ الهی انسان که از آن بیخبریم به ظهور میرسد. آن وقت انسان از فقر و فلاکت و پستی به جنبهی غنا و رفعت میافتد. اکثر انسانها نتوانستند از این وجه خودشان استفاده کنند. شاعر میگوید: هر کسی با خویش دارد این چنین گنجی گران…
ما یک روی دیگر داریم که آن روی خداییمان است.
چه موقع از این گنج بهره میبریم؟ آن موقع که از خودمان، منقطع میشویم. امیرالمؤمنین(ع) در مناجات مسجد کوفه، خودشان را معرفی میکنند و میگویند: من ضعیفم، من ناتوانم، من فقیرم، من محتاجم و… اما در جاهای دیگر که خود را معرفی میکنند، میفرمایند: من اولم، من آخرم، من بهشتم، من شفاعتم، من وصیام، من خورشیدم، من ماهم، من ستارهام، مَلَک بدون اذن من قدم برنمیدارم. در آنجا میگویند من فقیرم، اینجا میگویند مَلَک بدون اذن من قدم نمیتواند بردارد.
امیرالمؤمنین علی(ع) به جنبهی خودشان که نگاه میکنند، خود را فقیر، بیمار، حقیر و کوچک میبینند و به آن جنبهی وجه اللهی که نگاه میکنند، خود را موجودی میبینند که ملائکه بدون اذن او نمیتوانند قدم بردارند.
بزرگان فرمودند: «اذا اتمّ فقر الفقر فهو الله» وقتی که فقر را در خودت به تمامی دیدی و واقعاً خودت را فقیر دیدی، پشتش الله است و قدرت الله میشوی. ما اینگونه نیستیم. ما هنگامی که خودمان را خیلی فقیر میبینیم، باز هم ته دلمان هنوز یک چیزهایی برای خودمان قائل هستیم.
ما اصلاً فقیر نیستیم بلکه ما خودِ فقر هستیم. اگر کسی فهمید ناگهان حالش عوض میشود و به غنای الهی وصل میشود و به عالم بینیازی متصل میشود و خود را بینیاز میبیند دیگران را هم بینیاز میکند.
اینکه خداوند در ماه مبارک رمضان من و شما را دعوت کرده است یعنی شما فقیر هستید بیایید درب خانهی من، شما به خانهام دعوت کردم، شما را به ماه رمضان دعوت کردم در حقیقت خدا در این ماه من و شما را به عالم خداییِ خودش دعوت کرده است. ورود کن به عالم خدایی خدا، اینجا عالم الوهیت است، عالم ربوبیت است، عالم غنا است، از ذلت و فقر تو را بیرون میآورند.
ای همه کمبود! تو را دعوت کردم بر سر سفرهی رحمتم. به منتهای غنا میرسی به شرط این که به منتهای فقر که رسیدی این را در خودت ببینی.
الحاح ما انشاءالله امشب ظرف وجود ما را تغییر میدهد.
این سه شب ما نماز داریم؛ «و استعینوا بالصبر و الصلاة». دو رکعت نماز؛ در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره توحید هفت مرتبه. بعد از سلام نماز، چهار زانو بنشین و گردن کج کن و با انگشتانت بشمار؛ ۷۰ مرتبه بگو: «استغفرالله ربی و اتوب الیه».
از چه توبه میکنم؟ توبه میکنم از «ذَنب». «ذَنب» دنبالهی گناه است یعنی آن اثری که در من هست.
میخواهیم توسل بگیریم به امیرالمؤمنین علی(ع). بیا وقتی که میخواهی از علی(ع) کمک بگیری، از آن یکی وجهت کمک بگیر، لایق علی بخواه، علی وقتی بخواهد بدهد لایق خودش میدهد.
مرحوم آیتالله گلپایگانی شب در عالم رؤیا دید که در نجف ضریح را برداشتند و او را بردند کنار قبر امیرالمؤمنین(ع). ایشان نشسته بودند و یک کاسه عسل جلوی ایشان بود. رو به او کردند که بخور. خورد و یک مقداری را برای همحجرهایاش نگه داشت. حضرت فرمودند: بخور سهم ایشان داده شده است و این مخصوص شماست.
همحجرهایاش میگوید: وقتی شنیدم، شبها میرفتم و التماس میکردم که آقا به من هم بدهید. یک شب خواب دیدم که در حرم یک قندیلی از چلچراغ حرم افتاد پایین. به من گفتند بردار. من هر چه تلاش کردم نتوانستم بردارم. فهمیدم مرجعیت را به او دادند و من قابل نیستم.
ذکر مصیبت
امیرالمؤمنین(ع) بزرگ است. نفرینش هم بزرگ است. وای اگر نفرین کند… عرض کرد: یا رسول الله خسته شدم. پیامبر(ص) فرمودند علی جان نفرینشان کن. امیرالمؤمنین علی(ع) نفرین کردند: خدایا اینها را از من بگیر و بهتر از اینها به من بده و من را از آنها بگیر و بدتر از من را به آنها بده. دامن عالم را نفرین علی گرفته است، از آن به بعد عالم گرفتار بدتر از علی شده. علی که بدی نداشت. نفرین بزرگ است و دعایش هم بزرگ است.
گفتم امشب تب گریه عالم را میگیرد. امشب مهمان امکلثوم بود. شیر و نمک بود. حضرت نگاه کردند و فرمودند: دخترم کِی بابایت دو تا خورش را بر سر سفره گذاشته است؟ یکی را بردار. او آمد نمک را بردارد حضرت فرمود شیر را بردار. آقا سه لقمه با نمک خوردند و بلند شدند. دختر گفت پدر جان ضعف دارید کمی بیشتر میل کنید. حضرت فرمودند کفایت میکند. بعد از افطار مشغول دعا و ذکر شد و هر از گاهی میآمد بیرون و به آسمان نگاه میکرد و میفرمود: دروغ نمیگویم و به من هم دروغ گفته نشده است، امشب همان شب است. اضطراب دل امکلثوم را گرفت. گفت آقا جان امشب استراحت کنید چرا مضطرب هستید؟ فرمودند دخترم بابایت علی با خطرهای زیادی در زندگیاش مواجه بوده، در میدانهای بزرگ جنگ بودم، با دشمنان بسیاری مواجه بودم و جنگهای سنگینی کردم. خدا میداند هیچ جا نترسیدم اما امشب میترسم. امکلثوم گفت پدر جان دل من هم مضطرب است امشب مسجد نروید و امشب اینجا بمانید تا دل من آرام بگیرد. به خاطر دل من نروید. امیرالمؤمنین علی(ع) چند قدم که رفتند، برای دل دختر برگشتند، تواضع کردند به خواست دختر و نگاهی کردند و گفتند دخترم هیچ فراری از اجل نیست دخترم نایب میفرستم اما امشب در تقدیر الهی نوشته شده.
به حیاط رفتند. مرغابیها جلوی ایشان را گرفتند. علی(ع) ایستادند. در مقابل اینها هم تواضع کردند. فرمودند دخترم اسیرت هستند آب و غذایشان را به موقع بده. رفتند جلوتر، میخ درب به عبایشان گیر کرد. حضرت ایستادند و کمربند باز شده را بستند و گفتند علی کمرت را برای مرگ محکم ببند و خودت را برای استقبال مرگ آماده کن. بدان که به زودی تو را درمییابد و از آمدن آن اندوهناک نباش زیرا همانطور که روزگار تو را میخنداند همچنان میگریاند. علی همین دو روز است انسان را میخنداند، همین که دید خندیدی میگریاند.
امام از حیاط خارج شدند. دیدند امام حسن(ع) مضطرب دارد میآید. فرمود: حسنم چه کارداری این وقت شب؟ گفت خواب وحشتناک دیدم؛ دیدم جبرئیل آمد پایین و دو سنگ برداشت و برد به آسمان و به هم زد و گردوغبار شد و در همهی عالم پاشیده شد و به همهی خانهها نشست و غم گرفت. امیرالمؤمنین علی(ع) نگاهش کردند و فرمودند خبر مرگ پدرت است. به زودی پدرت کشته میشود و غم مرگ او، عالم را فرامیگیرد.
وارد مسجد شدند. خوابیدهها را بیدار کردند. رسیدند به ابن ملجم که دَمر افتاده بود و شمشیرش زیر عبا بود. با نوک پا به او زدند و فرمودند بیدار شو! نزدیک است به آنچه اراده کردی تا زمین و آسمان را از هم بپاشانی. میخواهی بگویم زیر عبا چه پنهان کردی؟ مواظب باش، کاری که تو میخواهی بکنی ارکان زمین و آسمان را از هم میپاشاند.
به نماز رفتند و از سجدهی دوم، امیرالمؤمنین علی(ع) سر بلند کردند. ابن ملجم دو دست را بالا برد و به ضرب به فرق علی(ع) زد. علی(ع) افتادند. صدا آمد: ارکان آسمان و زمین شکسته شد. «قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصی المجتبی، قُتل علی المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء» همهی مردم خبردار شدند و دویدند.
امام حسن(ع) گفتند الآن کمرم شکست. مینویسند که حسین(ع) بر سینهی غرق به خون پدر افتاده بود و بر مظلومیت پدرش گریه میکرد. در هنگام ورود به خانه، خودشان با پای خودشان داخل شدند. فرمودند: حسن جان! خون صورتم را پاک کن، خواهرت داخل حیاط است، من را غرق در خون نبیند. همین که در را باز کردند و زینب(س) رنگ پریدهی علی(ع) را دید، دو دستی به سروصورتش میزد. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: حسین جان! دستهای خواهرت را بگیر تا خودش را نزند.
زینب جان! فقط رنگ پریده دیدی… من بمیرم برایت آن روزی که چکمه پوشان با چکمههایشان برادرت را احاطه کردند… آن وقت که سر حسین را بالای نیزه دیدی… یک نفر نبود دستت را بگیرد…
[1] آیهی 30 سورهی فصلت
[2] آیهی 5 سورهی تکویر
[3] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم علیهالسلام، مصباح الشريعة؛ ص7.