بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

بیستم اردیبهشت 1399، پانزدهم ماه مبارک رمضان

 

محورهای سخنرانی:

از زیباترین، پرانرژی‌ترین و باثمرترین‌ ثواب‌ها، صلوات بر پیامبر(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت است

احساس شادی در شادی اهل‌بیت(ع)

غم و شادی معنوی

اهمیت اشک و گریه به درگاه خداوند

بروز محبت به خداوند، اسلام و اهل‌بیت(ع)

نشانه‌های محبت و انتظار امام زمان(ع)

توضیحاتی در باب کرامتِ کریم اهل‌بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) در حیطه‌های مختلف

 

از زیباترین، پرانرژی‌ترین و باثمرترین‌ ثواب‌ها، صلوات بر پیامبر(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت است

روزهای ماه مبارک رمضان را یکی‌یکی پشت سر می‌گذاریم. ان‌شاءالله خداوند توفیقات شما را بیش از پیش قرار دهد و امروز شیرینی تولد امام حسن مجتبی علیه‌السلام را تعجیل در فرج امام زمان(عج)، آمرزش گناهانمان و رفع گرفتاری‌ها از جوامع بشری مخصوصاً از جامعه‌ی اسلامی ما قرار بدهد.

مثل هر روز بحثمان را با چند صلوات آغاز می‌کنیم. ماه رمضان، ماه بهار صلوات است مخصوصاً امروز که روز ولادت امام حسن علیه‌السلام است و صلوات امروز را می‌فرستیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و بارِک علی محمد و آل محمد».

سفره‌ی رحمتی که خداوند برای بندگان خود باز کرده است، انواع نعمت‌های مادی و معنوی را بر روی آن قرار داده است. همان‌طور که نعمت‌های مادی متنوع هستند و هر کدام رنگ، بو، خاصیت و فصل متفاوتی دارند، در عالم معنویات هم همین‌طور است. هر کدام از واجبات و مستحبات عطر، رنگ، زمان، تأثیرات، اعداد، بهانه‌های حرکت به سمتشان و ثواب‌هایشان با هم متفاوت است. از زیباترین، پرانرژی‌ترین و باثمرترین‌هایشان صلوات بر پیامبر و اهل‌بیت عصمت و طهارت است.

امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمودند: چیزی در ترازوی اعمال، سنگین‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست. سپس فرمودند: قبل از اینکه شما صلوات بفرستید، دعا و اعمال شما پشت حجاب قرار دارد و محجوب است. برای اینکه اعمال خود را از حجاب خارج کنید و به آن مکان قربی که باید برود برسانید، اول صلوات ختم کنید و سپس اعمال و دعا کردن‌های خود را شروع کنید.

روایت داریم در خدمت امام جعفر صادق(ع) هر اسمی از اسمای پیامبر(ص) که برده می‌شد، امام(ع) صلوات می‌فرستادند. اگر کسی می‌گفت «احمد» و منظورش پیامبر(ص) بود، امام صلوات می‌فرستادند و همین‌طور اسامی دیگر. برای اینکه ما را هم به این کار ترغیب کنند به ما هم فرمودند بر پیامبر بسیار صلوات بفرستید. شاید کنایه از این باشد که شما هم اگر اسم دیگری از پیامبر علاوه بر «محمد» که صلوات بعد از آن واجب است را شنیدید، مستحب است صلوات بفرستید. سپس فرمودند هرکسی یک صلوات بر پیامبر بفرستد، خداوند عالم و فرشتگان، هزار بار در هزار صف در زمین و آسمان بر او صلوات می‌فرستند. از مخلوقات چیزی نمی‌ماند مگر به امر الهی بر آن صلوات فرستاده صلوات می‌فرستند.

پس هرکسی این همه پاداش و جایزه و مژدگانی و کرامت‌ها را از خود دور کند به حقیقت انسانی است نادان، متکبر، مغرور و خودپسند!

شما می‌توانید در حین انجام هر کاری صلوات بفرستید. حتی اگر لبتان را تکان ندهید. به مرور زمان قلبتان به صلوات بر پیامبر و اهل‌بیت پیامبر عادت می‌کند. من سؤال می‌کنم: اگر امروز در مدینه بودیم و به خانه‌ی حضرت زهرا(س) وارد می‌شدیم چگونه به ایشان عرض تبریک می‌گفتیم؟ آیا نمی‌گفتیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و بارک علی محمد و آل محمد»؟ با چه جمله‌‌ای تبریک بگوییم که وزین‌تر از صلوات باشد؟

من بارها این را گفته‌ام باز هم می‌گویم. خدا رحمت کند استاد من را. ایشان می‌فرمودند خدا در قرآن فرموده است: من فقط از متّقیان عمل قبول می‌کنم؛ اما یک عمل است که پذیرفتنش نزد خدا شرط ندارد و هرکسی بگوید، خدا از او می‌پذیرد؛ و آن، صلوات بر محمد و آل محمد(ص) است. به ما می‌گویند حتی اگر هیچ عمل مقبولی از صبح تا شب نداری، یک دانه صلوات بفرست تا این صلوات مقبول را در اعمالت داشته باشی. حال شما هر چند صلوات بفرستی چندین برابر عمل مقبول داری.

احساس شادی در شادی اهل‌بیت(ع)

امروز که ولادت کریم اهل‌بیت(ع) است، خداوند با اسم «کریم»‌اش به ما نگاه می‌کند و عنایت‌های ویژه می‌کند. امیدوارم هم‌اکنون احساس شیرینی گرفتن این میلاد را در دلتان حس کنید و امروز شاد بودن در شادی اهل‌بیت را به صورت معنوی به ظهور و بروز برسانیم.

من امروز هم بحث درباره امام زمان(عج) را ادامه می‌دهم و هم درباره امام حسن مجتبی علیه‌السلام مطالبی را با هم مرور می‌کنیم.

روز پانزدهم ماه مبارک رمضان، روز شادی قلب مقدس پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) است. ما در روایت داریم که پیامبر(ص) معمولاً متبسم بودند و خنده با صدا نداشتند. ایشان معمولاً لبخند به لبشان بوده است. در باب خنده‌ی معلوم پیامبر(ص) چند جا گفته شده که مثلاً دندان‌های مبارکشان معلوم شد و دهان ایشان به خنده گشوده شد. یکی از آن‌جاها وقتی بود که قنداقه‌ی امام حسن(ع) را به آغوش ایشان دادند. وقتی پیامبر(ص) به این فرزند زیبای حضرت زهرا(س) نگریستند، از نشاط چنان خنده بر صورتشان نشست که دندان‌هایشان معلوم شد.

امروز روز امتحان من و شما هم هست. قلب ائمه‌ی اطهار در این روز شاد است. این یک محکی است که من ببینم قُربم به اهل‌بیت(ع) چقدر است. حضرت زهرا(س) فرمودند: یکی از علائم شیعیان ما این است که در شادی ما شادی می‌کند و در غم ما غمگین است. من در تفسیر این می‌گویم که به نظر می‌رسد از بارزترین و مهم‌ترین علائم یک شیعه همین حدیث است که محتوای فراوان دارد. من امروز می‌توانم با این حدیث خودم را امتحان کنم و ببینم امروز چقدر شاد هستم. شادی و غم، دو امر قلبی و باطنی هستند، هرگز کسی که قلبش شاد نیست نمی‌تواند شادی کند و اگر به اجبار این کار را کند، از ظاهرش مشخص است. همچنین اگر کسی قلباً شاد باشد هم نمی‌تواند ظاهرش را غمگین نشان دهد. غم و شادی وقتی در قلب هستند، آثار و ظهور ظاهری پیدا می‌کنند. غم حزن باطنی است و علائم ظاهری‌اش گریه کردن و عبوس بودن و آه کشیدن و کم غذا خوردن و کم خوابیدن است. به همین ترتیب شادی باطنی هم علائم ظاهری دارد. اگر کسی سررشته‌ی این دو احساس باطنی کسی را به دست بگیرد، در واقع سررشته‌ی قلب آن شخص را به دست گرفته است. پس در تفسیر کلام حضرت زهرا(س) این‌طور می‌گوییم که ایشان می‌فرماید اگر در این دو زمینه، شما هماهنگ با ما شدید و اختیار این دو احساس بشری و طبیعی شما به دست ما بود، در واقع قلب شما در دست ماست و شما با ما همراهی و هماهنگی قلبی دارید و هم‌سلیقه با ما شده‌اید.

غم و شادی معنوی

شاید شما به من انتقاد کنید که شما در روزهای عید و میلاد هم در سخنرانی‌ها گریه‌ی مستمعین را درمی‌آورید. باید به این نکته توجه کنیم که غم و شادی روحانی با هم مخلوط هستند و از هم جدا نیستند. غم و شادی روحانی مثل غم و شادی دنیوی نیستند. مثلاً ما در روز عید فطر که روز شادی است، دعای ندبه می‌خوانیم و گریه می‌کنیم چون به فراغ امام زمانمان مبتلا هستیم. روز عید قربان روز شادی ماست، همین‌طور روز عید غدیر شادی می‌کنیم و عیدی می‌دهیم اما در کنار آن، ندبه می‌خوانیم و گریه می‌کنیم. این روزها سفارش می‌کنند زیارت امام حسین علیه‌السلام بخوانیم یک دلیلش این است که این زیارت، دل‌شکن است. یا امروز سفارش می‌کنند برو کربلا، وقتی رفتی آنجا یاد قاسم فرزند امام حسن علیه‌السلام می‌کنی و گریه می‌کنی.

یک روایت عجیب داریم و من می‌خواهم امروز به عنوان عیدی کمی در مورد آن صحبت کنم. شخصی نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام رفت و گفت: آقا! من شما را خیلی دوست دارم. من از شیعیان و موالیان شما هستم. تا این را گفت، امام فرمودند: آماده باش که پس از این، بلاها و غم‌ها مانند سیلی که از کوه روان می‌شود، به سمت تو در جریان می‌افتد.

این روایت چه معنایی دارد؟ به نظر نمی‌رسد اینجا منظور، بلاهای دنیایی باشد. به نظر می‌رسد که منظور این است که آماده باش که در شادترین روزهای زندگی‌ات وقتی یاد مصائب ما اهل‌بیت می‌کنی، غم مثل سیل به دلت روان می‌شود. مثل امروز که روز شادی است اما به محض اینکه بگوییم کربلا و امام حسین، غم به دل وارد می‌شود. امروز شادیم که خداوند یک امام مبین که سمبل صفات کرمش است را به دنیا عرضه کرده و محبتش را به دل ما گذاشته است و غمگین هستیم به دلیل غیبت امام زمان(عج) و فاصله‌ی رفتاری که بین ما و امامان است و همچنین به خاطر دست خالی‌مان. این غم و شادی با هم همراه هستند و در آن لحظات شادی، غم مثل سیل می‌آید. همچنین در لحظات غم و ناراحتی دنیایی خودمان، روز شادی اهل‌بیت که می‌رسد می‌گوییم امروز به شادی اهل‌بیت شاد هستیم و غصه نمی‌خوریم.

اهمیت اشک و گریه به درگاه خداوند

امروز خداوند به نام کریم اهل‌بیت سفره انداخته است و ما کنار این سفره نشسته‌ایم و می‌خواهیم بهره برداریم. می‌خواهیم بزرگ‌ترین و وسیع‌ترین بهره را برداریم، چه بسا سال دیگر نباشیم. امسال باید قدری برداریم که برای همیشه‌ کفایت کند. وسیله‎ی این چیست و چطور آن لقمه و بهره‌ی بزرگ را به من عرضه می‌کنند؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند: همانا پروردگار به من خبر داد به عزت و جلالم سوگند، عبادت‌کنندگان آنچه را که از گریه نزد من به دست می‌آورند، از هیچ چیز دیگر به دست نمی‌آورند. امروز شما چه چیزی می‌خواهید به دست آورید؟ آنچه که در فکر ما نمی‌گنجد، اگر آن را بخواهی خداوند به پیامبر فرموده است وسیله به دست آوردنش اشک است. شما نصفه شب بیدار می‌شوی، 11 رکعت نماز شب می‌خوانی در آخر می‌گویند اگر می‌خواهی نماز شبت خیلی وزین شود گریه کن. حتی گریه‌ات نمی‌آید، حالت گریه به خود بگیر. تلاش کن به اندازه‌ی تر شدن مژه‌هایت آب در چشمت جمع شود.

گریه صرفاً علامت مصیبت نیست، گریه کوبه‌ی وسیع‌ترین در رحمت خداست که وقتی به وسیله‌ی گریه این در را می‌کوبی باز می‌شود. اثری دارد که هیچ عبادتی چنین اثری ندارد. خداوند فرموده است: همانا من برای گریه‌کنندگان، در بهشت قصر ویژه‌ای ساختم که احدی در آن شریک نباشد. کسی جز خود آنان خبر ندارد که در آن قصرها چه خبر است. این اشک ما، محک است. امیرالمؤمنین فرمودند: چشم‌ها نمی‌خشکد مگر به دلیل خاصی، مگر بر اثر سختی و قساوت قلب. دل‌ها سخت نمی‌شود و قساوت پیدا نمی‌کند مگر به خاطر زیادی گناه. کسی که به غم اهل‌بیت غمگین نمی‌شود، قلبش قسی است؛ و قلب قسی سررشته‌اش دست اهل‌بیت نیست و دست شیطان است. کسی که اشک معنوی ندارد قلبش قسی است؛ و علت آن، به قول امام، به دلیل گناهان بسیار است.

اشک، یکی از راه‌های نیکی به اهل‌بیت(ع) است. امام جعفر صادق(ع) فرمودند: بهترین عمل صالح، نیکی به فاطمه(س) و فرزندان فاطمه(س) است. اینکه ما در اذان می‌گوییم «حی علی خیر العمل» همانا بهترین عمل که در اذان می‌گوییم یعنی نیکی به فاطمه(س) و فرزندان ایشان. یعنی بلند شو و حرکت کن و شتاب کن برای نیکی کردن به حضرت زهرا(س) و اولاد ایشان.

مثال می‌زنم: فرض کنید خواهری دارید که کانادا زندگی می‌کند و خدا به او فرزندی داده است و او بشنود شما برای بچه‌ی او در ایران تولد گرفته‌اید. آیا تشکر نمی‌کند و برایتان هدیه‌ای نمی‌فرستد؟ حتماً او خوشحال می‌شود و خوشحالی‌اش را به سمت شما ابراز می‌کند. یک آدم معمولی محبت را بدون جواب نمی‌گذارد، چگونه ممکن است حضرت زهرا(س) به کسانی که نیکی به اولاد ایشان می‌کنند، توجه نکند؟!

مرحوم استاد ما جمله‌ای داشتند، می‌فرمودند: من هیچ آرزویی در دنیا ندارم جز اینکه همه‌ی آرزویم در این دنیا این است که فاطمه‌ی زهرا(س) یک گوشه‌ی چشمی به من کند.

مؤمن زرنگ است، آرزویی می‌کند که ریشه‎ای باشد. ریشه نگاه حضرت زهرا است، حاصل این نگاه، رضایت خدا است. خداوند فرموده است رضای من در رضای فاطمه(س) است، خواست و خوشنودی من در خواست و خوشنودی فاطمه(س) است. اگر یک گوشه‌ی چشمی حضرت زهرا(س) از سر رضایت و محبت به من کنند، این از میلیون‌ها عبادت برای من بالاتر است زیرا او حبیبه‌ی خداست و خدا هم نگاه می‌کند به همان جهت و مدلی که حضرت فاطمه(س) نگاه می‌کند.

قاصدی نزد آن زنی آمد که حکومت به خاطر محبت حضرت زهرا(س) او را گرفته بود و برده بود. قاصد گفت من قاصد امام زمان تو امام صادق(ع) هستم، ایشان به تو سلام رساندند. زن گمان نمی‌کرد که امام زمانش به او سلام برساند، از قاصد سؤال کرد که تو را به اسم جلاله‌ی خدا قسم می‌دهم آیا واقعاً ایشان به من سلام رساندند؟ قاصد گفت بله ایشان فرمودند من بیایم و سلام امام را به تو برسانم. زن گریبان چاک کرد و از ذوق غش کرد.

بروز محبت به خداوند، اسلام و اهل‌بیت(ع)

اهل‌بیت سرچشمه‌ی محبت هستند. یکی از القاب حضرت زهرا(س) «حانیه» است یعنی کسی که بسیار مهربان است نسبت به فرزندان و همسرش. محبت امری قلبی است و باید ظهور و بروز داشته باشد. حضرت زهرا(س) بر اساس آن صفت حانیه بودنش و محبتی که به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و فرزندانش دارد، تمام مال و جان خود را نثار امیرالمؤمنین(ع) کرد تا در این راه به شهادت رسید. این ظهور آن محبت قلبی است. حضرت زهرا(س) برای گرفتن فدک از نامحرم سیلی و لگد خورد… زمان پیامبر(ص) فدک دست حضرت زهرا(س) بود و تمام درآمد سالانه‌اش برای ایشان می‌آمد. هرکسی کمک مالی می‌خواست با خود می‌گفت وعده باشد وقتی درآمد فدک آمد، حضرت زهرا(س) به ما کمک می‌کند. مردم قرض می‌کردند و می‌گفتند وعده‌ی پس دادن آن، وقتی درآمد فدک آمد؛ که حضرت زهرا به ما می‌دهد. در همان روزگار هم با داشتن آن‌همه ثروت، حضرت زهرا(س) بچه‌اش را روی پوست گوسفند می‌خواباندند و فرش خانه نداشتند و نان جو در خانه طبخ می‌کردند و چادر وصله‌دار می‌پوشیدند. حال این فدک چه اهمیتی دارد که حضرت زهرا به خاطر آن در حال بارداری در کوچه از نامحرم سیلی بخورد؟ ایشان این مال را برای چه می‌خواستند؟ این مال را می‌خواستند به جهت تثبیت ولایت امیرالمؤمنین(ع) صرف کنند و دست امام از لحاظ اقتصادی در این امر خالی نباشد. ایشان علاوه بر مال، جان خود را هم کاملاً نثار امیرالمؤمنین(ع) کردند و این‌ها همان بروز محبت علوی در دل حضرت زهرا(س) است.

امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر(ص) محبت داشتند و عاشق پیامبر بودند و آنچه که داشتند از جان و مال و آبرو و اولاد، همه را فدای پیامبر کردند و در مسیر محبت ایشان نثار کردند. رسول اکرم(ص) به خدا محبت دارند و آنچه که دارند در مسیر خدا خرج می‌کنند. همچنین پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) را دوست دارند و نور چشم خود یعنی حضرت زهرا(س) را فدای راه امیرالمؤمنین(ع) کردند. جبرئیل به پیامبر(ص) عرض کرد که بعد از شما چه بر سر حضرت زهرا(س) می‌آید و پیامبر رضایت به این امر دادند. این بروز محبت قلبی است. محبت همیشه دو طرفه است، محبت زیاد می‌شود و شعله می‌کشد تا جایی که هر آنچه بین حبیب و محبوب فاصله باشد را می‌سوزاند و از بین می‌برد و حبیب و محبوب را به هم وصل می‌کند.

ما هم اگر به اهل‌بیت تا امام زمان محبت داریم (که همین‌طور هم هست) باید این محبت را ظاهر کنیم. ظهور و بروز این محبت باید در گفتارمان، در رفتارمان و در خط و مشی زندگی‌های فردی و اجتماعی‌مان تجلی پیدا کند. اگر این‌طور نباشد این چه محبتی است؟! باید همان مسیر را بروم که حضرت زهرا(س) در نشان دادن محبتشان رفته‌اند. همه‌ی اهل‌بیت عاشق اسلام بودند، ببینیم محبت خود را به تداوم و تقویت اسلام چگونه نشان دادند، ما همان کار را کنیم. امام حسن مجتبی علیه‌السلام محبت خود را در راه تداوم اسلام چگونه نشان دادند؟ با صبر در برابر سختی‌ها، صبر همراه با حلم. حلم همراه با قدرت، ایشان قادر بودند تلافی کنند اما نکردند. صبر همراه با علم. مثلاً امام حسین علیه‌السلام علم داشتند که در کربلا چه بر سرشان می‌آید و قدرت هم داشتند که همه را به خاک و خون بکشند، اما نظرشان، نظر خدا بود و روش صبر را در پیش گرفتند. حتی جایی که حضرت زهرا(س) را کتک زدند، امیرالمؤمنین(ع) صبر کردند. وقتی حضرت زهرا(س) آن روز از مسجد برگشتند، به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: مثل زن‌های بچه از دست داده زانوی غم بغل کرده‌ای و کنج خانه نشسته‌ای! امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: آیا می‌خواهی صدای اذان از مناره‌ها بلند شود و بگویند اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله؟ پس باید صبر کنیم، باید تو را جلوی چشم من بزنند و من صبر کنم. این صبر و تحمل، بروز آن محبتی است که نسبت به اسلام و دین حق در وجودشان است. من و شما هم باید همین مسیر را در پیش بگیریم.

امام جعفر صادق(ع) فرمودند: اگر کسی جوانش را از دست بدهد و در مرگ جوانش صبوری کند، اجری که خداوند به او مرحمت می‌کند بیش از اجری است که هزار جوان را تربیت کند و آماده کند برای یاری امام زمان و تحویل به امام زمانش بدهد.

یک لحظه عقل آدم متحیر می‌شود. سرباز امام زمان علم و تقوا می‌خواهد، بینش و بصیرت می‌خواهد، قدرت و طهارت ظاهر و باطن می‌خواهد، آن صبر در آن داغ بیش از این هزارتا اجر دارد. طبق فرموده‌ی امام صادق(ع): نمی‌خواهد صد تا حدیث یاد بگیریم؛ یک حدیث از بشنویم و یاد بگیریم و در آن درایت و فکر کنیم. حدیث بال یک کنایه دارد: آن هزار تا سرباز چقدر شما را به خدا نزدیک می‌کند؟ امام می‌خواهند یک نکته‌ای را در کنایه تذکر بدهند به کسانی که اهل فکر هستند: در زمره‌ی یاران امام زمانت اگر بخواهی قرار بگیری، از ابزار اولیه‌اش صبر است. صبری که هیچ فقری، هیچ غمی، هیچ گرفتاری‌ای، هیچ از دست دادن عزیزی، هیچ گرسنگی، هیچ ترسی تو را از خدمت و یاد و دعا و انتظار امام زمانت غافل نکند. خدای نکرده اگر بلایای «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ‌.»[1] در یک روز همه با هم اتفاق افتاد، باعث نشود من از یاد امام زمان(عج) و غربت ایشان و خدمت امام زمانم باز بمانم؛ آن‌قدر باید صبور باشم.

نشانه‌های محبت و انتظار امام زمان(ع)

نشانه‌ی این محبت و این گونه انتظار کشیدن دو جور است:

  1. توسل مُدام و ابراز عجز و گدایی کردن مُدام درب خانه‌ی امام زمان(عج) و اهل‌بیت(ع).

مانند برادران یوسف نه مُدِل ما؛ شما گاهی می‌روید درب خانه‌ی کسی و می‌گویید بیکارم به من کار بدهید. به شما می‌گویند تو چه سرمایه‌ای داری؟ چه بلدی که من در همان زمینه به شما کار بدهم؟ گاهی می‌گویی من عالم هستم و از تو سؤال می‌کنند تا ببینند چقدر بلد هستی و چند مرده حلاجی. گاهی درب می‌زنی وقتی می‌پرسند که هستی؟ می‌گویی گِدا هستم از گدا نمی‌پرسند چه داری می‌گویند صبر کن تا چیزی در دستت بگذاریم. مُدِل توسل به امام زمان(عج) و اهل‌بیت(ع) باید این گونه باشد مانند برادران حضرت یوسف که گفتند: ای عزیز ما بی‌بضاعتیم ما نداریم لطف کن کیسه‌های خالی ما را پر کن.

ما گرفتار شدیم «مَسَّنِيَ الضُّرُّ» و هیچ چیز نداریم. کیسه خالی آوردیم آن را برای ما پُر کن. وقتی گفتی من گدا هستم یعنی سرمایه‌ی علمی ندارم، جاهل هستم به دادم برس، کار و شغل به‌دردبخور ندارم به دادم برس، آبرو ندارم به دادم برس، چیزی ندارم، کیسه‌ام خالی است به دادم برس.

گدایی کردن را باید یاد بگیریم.

خدا رحمت کند خانم مالک(ره) نذرهایش عجیب‌وغریب بود. همیشه می‌گفت: یا امام حسن مجتبی! من گدا هستم، گدا گوسفند ندارد قربانی بکند به من بده تا در راهت بدهم. بگو آقا من ندارم تو بده تا من بدهم من گدا هستم.

  1. اینکه تمام سرمایه‌مان را صرف امام زمان(عج) بکنیم (منظور سرمایه‌ی عمر است، پول ندارم نفس و جان که دارم).

مرحوم دولابی(ره) می‌فرمودند: انسان با نیت و محبت، به همه چیز می‌رسد. شما می‌توانید با نیت و محبتتان خیلی کارهای بلندی انجام بدهید. در همه چیز نیت داشته باشید حتی حمام رفتن؛ وقتی زیر دوش می‌روی و خودت را می‌شویی نیت کن که ان‌شاءالله رذایل اخلاقی را از خودم دور می‌کنم. همچنان که آلودگی را از خودم دور می‌کنم روح خودم را پالایش می‌کنم. وقتی وضو می‌گیری، دست و صورتت را می‌شویی نیت کن بدی‌ها را از فکرم و اخلاق تُند و زشت را از ظاهر و باطنم دور می‌کنم. حتی وقتی زباله را از خانه‌ات بیرون می‌بری به این نیت کیسه زباله را بیرون ببر که شیطان را از خانه‌ام دور می‌کنم. دشمن اهل‌بیت را از خانه‌ام دور می‌کنم؛ آن وقت این زباله بردن، شما را به جاهای بالایی می‌رساند. حتی نگاه کردن به فرزندانت با نیت باشد. وقتی همسرت خسته به خانه می‌آید وقتی به صورتش نگاه می‌کنی به نیت نگاه کردن به صورت یک شیعه‌ی امام زمان نگاه کن؛ آن وقت اگر زشت هم باشد در نظرت زیبا می‌شود، بدی‌هایش هم در نظرت اُفت می‌کند و محبتت به او زیاد می‌شود. این‌ها باعث می‌شود عنصر محبت در ما زیاد بشود.

شمشیری قوی‌تر و بُرنده‌تر از محبت وجود ندارد. خمیرمایه‌ای قوی‌تر برای رشد دادن ما، برای خیروبرکت دادن به عمر و زندگی ما قوی‌تر از خمیرمایه‌ی محبت وجود ندارد. منظور محبت اهل‌بیت(ع) و محبت امام زمان(عج) است.

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ»[2] اگر محبت مَنِ علی را روی کوه بگذارند کوه متلاشی می‌شود. این یعنی چه؟ مگر کوه‌ها محبت علی(ع) را در ضمیرشان ندارند؟ چرا دارند، همه چیز در عالم تکوین بر اساس محبت بنا شده است. کنایه از این است که محبت علی(ع) کوه‌های تکبر و منیت، کوه‌های شهوت‌رانی و دنیاطلبی، کوه‌های لجاجت، کوه‌های خشم و غضب را درون انسان متلاشی می‌کند. محبت علی(ع) و اولاد علی(ع) آمد، نمی‌گذارد این آلودگی‌ها بماند.

کسانی که چهار دست‌وپا دنبال دنیا و شهوت‌رانی هستند، محبت علی(ع) را ندارند! این یک بحثی است؛ که هر کس به اندازه‌ی خوبی‌هایش محبت امیرالمؤمنین علی(ع) را دارد و به اندازه‌ی بدی‌هایش از کسان دیگری خمیر مایه گرفته است. آن آدم مغرور و متکبر که به او می‌گویند محبت و رسیدگی به والدین دستور خداوند است، کورکورانه می‌ایستد و می‌گوید به این دلایل نمی‌روم، اشکال در محبت علوی دارد. او گمان می‌کند علی دوست است. محبت علی به دل وارد شد، این کوه لجاجت و تکبر را می‌خواباند و آن فرزند را رام می‌کند، آن گردن‌فرازی‌ها را خم می‌کند و لجاجت‌ها را از بین می‌برد. تمام این اِشکال‌ها برای این است که آن محبت در ما نیست و اگر هست کَم است و همان کم هم متأسفانه ظهور و بروز ندارد.

توضیحاتی در باب کرامتِ کریم اهل‌بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) در حیطه‌های مختلف

امروز روز تولد کریم اهل‌بیت(ع) است. کریم بودن در جمع ما آدم‌ها سخت نیست، آدم کمی بخشش داشته باشد کریم می‌شود؛ اما کریم بودن بین چهارده نفر که همه‌شان کریم‌ترین کریمان هستند یعنی چه؟ در این بین کَرَم امام حسن مجتبی(ع) بروز کرد و شکوفا شد. چرا؟

زیرا ایشان در دوران زندگی و امامتشان فرصت پیدا کردند و در موقعیتی قرار گرفتند که این کَرَم را به ظهور برسانند. جامعه نپذیرفت، فرصت نداد که ایشان در سایر جنبه‌های شخصی شکوفایی خودشان را نشان بدهند. جامعه فرصت به ایشان نداد که ایشان ظرفیتشان را در زمینه‌ی علم و شجاعت و مبارزه و ظلم‌ستیزی و در زمینه‌ی کفر ستیزی به ظهور و بروز برسانند. فقط زمینه برای بروز کَرَم ایشان مهیا شد.

 هنوز هم آن‌قدر شناخت از ایشان کم است که اگر عده‌ای دور هم جمع بشوند باز می‌پرسند چرا امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد و جواب این را هم نمی‌دانند. دلیل صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه به همان است که امروز امام زمان(عج) ظهور نمی‌کنند. چرا امام زمان(عج) ظهور نمی‌کنند؟ زیرا جامعه آن موقعیت را به امام زمان(عج) نمی‌دهد و ایشان یار ندارد. امروزه جامعه چقدر ظرفیت ظهور امام زمان(عج) را دارد؟ به همین دلیل که امروز امام زمان(عج) بر اثر نداشتن یاران صدیق و نبودن آمادگی در جامعه ظهور نمی‌کنند، به همین دلیل امام حسن مجتبی(ع) با معاویه تعهد امضا کرد.

امیرالمؤمنین علی(ع) فریاد می‌کشیدند که ای مردم! فرصت به معاویه ندهید، اگر فرصت بدهید، بنی‌امیه بر گرده‌تان سوار می‌شوند. گوش نکردند. بعد از شهادت امام علی(ع) معاویه به کوفه آمد و به مسجد کوفه رفت و بر منبر خطابه نشست و رو به مردم کرد و گفت: ای مردم! من می‌خواهم بر شما حکومت کنم. آمدم بگویم چه قرآنی و چه اسلامی، چه دین و چه قیامتی، من با این‌ها کار ندارم می‌خواهید مسلمان باشید و می‌خواهید نباشید، من آمده‌ام که به شما بگویم می‌خواهم بر شما حکومت کنم و از این لحظه به بعد، گردن‌هایتان زیر پای من است. الآن اعلام می‌کنم که تعهدنامه‌ای را که با حسن مجتبی(ع) امضا کردم، همین جا زیر پایم است و آن را پاره می‌کنم! تازه اینجا مردم معنای کلام امیرالمؤمنین علی(ع) را فهمیدند.

می‌گویند امام حسن مجتبی(ع) مظلوم‌تر از امام علی(ع) نباشد، مظلومیتش کمتر نیست. این کلام معاویه را امام حسن مجتبی(ع) در مسجد کوفه با گوش خود می‌شنیدند و با چشم خود می‌دیدند. مظلوم‌تر از امام حسین(ع) بود زیرا امام حسین(ع) شمشیر را کشید و خط را جدا کرد: حق یک طرف و باطل طرف دیگر؛ اما امام حسن مجتبی(ع) می‌نشستند پای منبر و معاویه بالای منبر به امیرالمؤمنین علی(ع) اهانت می‌کرد و امام حسن(ع) گریه می‌کردند؛ به همین دلیلی که امروز امام زمان(عج) در غیبت هستند؛ نداشتن یاور.

در صحن مسجد، عهد می‌بستند که امام حسن مجتبی(ع) را یاری کنند، شب نشده در سپاه معاویه بودند! این روایت را نخوانده‌اید که مخالفان امام زمان(عج) از مساجد بیرون می‌آیند؟ نکند یک عمر «اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج» بگویم و وقتی امام ظهور کردند جا بزنم و ببُرَم!

فرصت شد که جنبه‌های کرامت امام حسن مجتبی(ع) ظهور پیدا کند. این کرامت یعنی چه؟ وجود امام حسن مجتبی (ع) پُر از معجزه است.

پیامبر(ص) در هنگام وفات فرمودند: هر کس از من طلبی دارد بیاید از دامادم علی(ع) بگیرد. حضرت علی(ع) نشستند و اعلام کردند هر کس طلب دارد بیاید. مردم می‌آمدند و طلبشان را می‌گرفتند. آن دو تا وقتی این اوضاع را دیدند، برای اینکه خودی نشان دهند گفتند هر کس از پیامبر(ص) طلب دارد، بیاید ما می‌دهیم.

صمصام نامی از یمن آمد؛ او وقتی می‌خواست مسلمان شود گفت در بیابان‌های یمن یک نوع سوسمار وجود دارد که اگر آن سوسمار بگوید تو پیامبر هستی، من قبول می‌کنم. سوسمار به زبان درآمد و گواهی به پیامبریِ رسول‌الله داد و صمصام مسلمان شد. پیامبر(ص) فرمودند: اگر قبیله‌ات را مسلمان کنی، نزد من هشتاد شتر سرخ مو جایزه داری. صمصام قبیله‌اش را مسلمان کرد، وقتی آمد که پیامبر(ص) از دنیا رفته بودند. آن دو تا در مسجد اعلام کردند که هر کس از پیامبر(ص) طلب دارد ما می‌دهیم. صمصام بلند شد و گفت من طلبکارم. پرسیدند چه طلب داری بگو تا بدهیم. صمصام گفت هشتاد شتر سرخ مو.

آن دو تا جا خوردند و گفتند دروغ می‌گویی. کم مانده بود بیچاره را به فلک ببندند. سلمان نشسته بود. آرام به صمصام گفت این‌ها را رها کن آن کسی که قرار است طلب پیامبر(ص) را بدهد علی بن ابیطالب(ع) است. سلمان صمصام را به خانه‌ی امام علی(ع) برد. صمصام تعریف کرد و امام علی(ع) به امام حسن(ع) نگاه کرد و فرمود: حسن جان! بلند شو تا برویم. سلمان و صمصام و امام علی(ع) و امام حسن سوار بر اسب و عده‌ای دنبالشان آمدند بیرون مدینه کنار یک تپه. چوبی در دست امام حسن(ع) بود. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: حسن جان! طلب‌های جدت را به صمصام بده.

امام حسن(ع) یک اشاره کردند به خاک‌های کوه و یک رشته‌ای درآوردند و کشیدند. یک شتر سرخ مو دادند دست صمصام و فرمودند بکش. او کشید و 80 شتر سرخ مو بیرون آمد و به صمصام فرمود بردار و برو.

وقتی می‌گوییم کریم اهل‌بیت، این کرامت دامنه‌ی وسیع دارد؛ از همه مهم‌تر کرامت در اخلاق است، کرامت در برخوردهای اجتماعی و آموزه‌های اخلاقی است که در این زمینه امام حسن مجتبی(ع) بیداد کرده است.

همه‌ی ما حکایت مرد شامی را شنیده‌ام که آمد به مدینه شهر پیامبر(ص) و در جوار مزار رسول‌الله(ص) در میان جمعِ محبان امام حسن مجتبی(ع) شروع کرد به اهانت کردن به امیرالمؤمنین علی(ع) و امام حسن مجتبی(ع). آن‌قدر گفت که خودش خسته شد و توان گفتن نداشت. مگر امام حسن مجتبی(ع) غیرت و تعصب نداشتند که به امام علی(ع) فُحش بدهند و ایشان فقط گوش کنند؟ خودشان جواب نمی‌دادند چرا فرصت را به یارانشان ندادند؟ اگر اشاره می‌کردند سر آن مرد به باد بود. پس چرا برخورد نکردند؟ امام حسن مجتبی(ع) آن مجلس را کلاس درس کردند برای برخورد با آدم‌های آن‌چنانی و آدم‌های مخالف.

امام یاد دادند:

  1. در مقابل چنین آدم‌هایی باید ایستاد و خوب گوش کرد و فرصت داد تا تمام حرف‌هایشان را بزنند و آنچه در دل دارند بیرون بریزند تا خالی شوند. این عادت ائمه بود که هرگز وسط حرف کسی نمی‌پریدند و فرصت می‌دادند.

امام حسن(ع) فرصت دادند و مرد شامی گفت تا دیگر کلمه کم آورد و خسته شد و دهانش را بست. این رفتار را من و شما هم باید داشته باشیم. اگر مشکلی بین من و همسرم در چیزی است، اول بنشینیم و خوب به حرف‌های همدیگر گوش بدهیم و بدون عصبانیت فرصت بدهیم که هر چه در دل فرد مقابل انباشته است، بیرون بریزد.

  1. بعد از اینکه طرف هر چه در دلش داشت را بیرون ریخت، باید ریشه‌یابی کنیم که چرا عصبی و ناراحت است. حالا باید من سؤال کنم و ریشه را در بیاورم.

امام حسن(ع) از مرد شامی پرسیدند: چرا این‌قدر عصبانی و خشمگین هستی؟ آیا گرسنه‌ای؟ آیا تشنه‌ای؟ مبادا مسافر غریبی هستی و جا پیدا نکرده‌ای؟ آیا اموالت را برده‌اند؟ مشکلت با مَنِ امام حسن چیست؟ مشکلت را بگو. بسیاری از اوقات مشکلات ما از آنجایی قوی می‌شود که ریشه‌یابی نمی‌کنیم.

  1. وقتی ریشه‌یابی کردیم باید کمک روحی بکنیم و امنیت خاطر به فرد مقابل بدهیم و اطمینانش را جلب کنیم تا بتوانیم روی او تأثیر بگذاریم. اعتمادش را باید جلب کنیم.

امام نفرمودند به او مرکب، آب و غذا بدهید. خیر؛ باید به او امنیت بدهند؛ هم امنیت روحی و هم امنیت مالی و ظاهری. امنیت روحی را امام چگونه دادند؟ امام فرمودند: اهل کجایی؟ مرد گفت: اهل شام. امام فرمودند: بله شامی هستی! شامی‌ها نسبت به ما این‌گونه هستند بر اساس تبلیغات بنی‌امیه. آنگاه شروع کردند به جذب او و اولین قدم را در تربیت او برداشتند.

مبنای اولین قدم در تربیت هر انسان، محبت است. حالا امام می‌خواهند او را هدایت کنند، نگفتند من پسر فاطمه‌ی زهرا(س) هستم و این حرف‌ها به من نمی‌چسبد! من نوه‌ی پیامبر(ص) هستم و این حرف‌ها در حق من ناروا است! امام اول محبتش را جلب کردند. مگر می‌شود انسانی را هدایت کرد بدون جلب محبت؟! امام حسن(ع) به مرد شامی فرمودند: برویم خانه‌ی ما، امکانات فراوان است. هر چند روز که دلت خواست بمان؛ و رو کردند به اصحاب و فرمودند: مبادا یکی از شما با این برادر شامی بد رفتار کند. امام به او امنیت خاطر دادند.

مرد شامی زیر لب زمزمه‌ای کرد و گفت: خدا می‌داند که کجا باید رسالت و امامت را قرار بدهد. مرد شامی می‌گفت: دوست داشتم زمین دهان باز می‌کرد و من فرومی‌رفتم و از خجالت، دیگر حسن مجتبی(ع) را نمی‌دیدم.

در بطن این احادیث و روایات برای ما درس نهفته است. کرامت اخلاقی یعنی چه؟

یعنی اینکه انسان نفع فردی خود را به نفع دیگران ترجیح ندهد. به عنوان مثال عبادات ما منفعت فردی ما هستند؛ نماز و روزه من، نماز شب من سودش برای من است. مستحبات عبادات فردی ما هستند. از عالی‌ترین مستحبات، اعتکاف است و بالاترین محل اعتکاف، کعبه است. در محلی مثل کعبه آدم مقدسی مانند امام حسن مجتبی(ع) معتکف هستند. قرآن خواندن امام حسن(ع)، روزه گرفتن ایشان، طواف و ذکر گفتن امام حسن مجتبی(ع) چه قیمتی نزد خدا دارد و چقدر منفعت برای امام حسن مجتبی(ع) دارد؟ آن هم روز آخر اعتکاف. شخصی آمد و تقاضای کمک کرد. امام بلند شدند و اعتکاف را ترک کردند و از مسجد بیرون رفتند تا نیاز آن آدم را رفع کنند. اصحاب گفتند: آقا! اعتکافتان را شکستید! امام فرمودند: من خدمت به مردم را بالاتر از عبادت انفرادی می‌دانم. نزد من خدمت به مردم بالاتر از عبادت انفرادی است. من چقدر به این امام حسن(ع) شباهت دارم؟! بالاترین عبادت مستحبی این است که من با زبانم و با پول و امکاناتم بتوانم گره از کار کسی باز کنم.

از کرامت‌های انسان کریم، کرامت در سخن و راهنمایی کردن، پند و نصیحت کردن است.

جناده مي‌گويد: بر حسن بن على(ع) وارد شدم. در لحظات آخر عمرشان و در پيش روى ایشان طشتى بود که در آن خون ريخته بود و جگر حضرت قطعه‌قطعه بيرون مى‌‏آمد. دست امام چوبی بود و به لخته‌های خون می‌زدند و به آن‌ها نگاه می‌کردند. با خود گفتم فرصت را مغتنم بشمارم شاید دیگر امام را نتوانم ببینم. به ايشان عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! مرا موعظه فرما.

امام فرمودند: جناده! خودت را مهياى مسافرت آخرت کن و توشه‏‌ی آن را قبل از رسيدن مرگ فراهم کن و بدان که تو دنبال امور دنيا هستی، غافل از اینکه مرگ تو را مى‌‏طلبد و از پشت سر تو، دنبال توست. ای جناده! اندوه و غصه‌ی روزى را که نيامده است، در روزى که در آن هستى به خود راه نده و بیش از نیازت طلب نکن. بدان که در آنچه بيش از قوت خود مال فراهم کنى، خزينه‏‌دار ديگران خواهى بود. ای جناده! بدان که در حلال دنيا حساب و در حرام آن عقاب است. ای جناده! اگر می‌خواهی عزیز شوی بدون اینکه پستی داشته باشی از مذلت معصیت به سوی عزت تقوا بیرون رو و این تقواست که برایت عزت دنیا و آخرت می‌آورد. در این حال طشت طلبید و آخرین خون‌ها را بیرون ریخت…

یکی از کرامت امام حسن(ع) این است که به متوسلینش جواب می‌دهند.

ما نیازمند هستیم؛ نیازمند به فکر. کریم اهل‌بیت فکر ما را به دنیا تغییر می‌دهند. ما نیازمند به راهنمایی در عملکرد و اخلاق هستیم، ما را راهنمایی می‌کنند. نیازمند به نصیحت هستیم، ما را نصیحت می‌کنند.

توسل به امام حسن مجتبی(ع):

از شب دوشنبه تا شب دوشنبه‌ی هفته‌ی بعد، هر شب قبل از خواب وضو بگیر و نماز امام حسن مجتبی(ع) را بخوان و بعد از نماز، دعای توسل را بخوان. به فراز امام حسن مجتبی(ع) که رسیدی حاجتت را مد نظر بیاور. هر شب قدری صدقه کنار بگذار و پایان هفته به نیابت از امام حسن مجتبی(ع) هدیه کن به فقرا. بلا شک عنایت امام حسن(ع) را در این هفته خواهی دید.

کسانی که یک ساله می‌خواهند با امام حسن مجتبی(ع) ارتباط داشته باشند، دو رکعت مانند نماز صبح بخوانند سپس زیارت ائمه‌ی بقیع را بخوانند و در ادامه سوره‌ی یس را بخوانند. در هر ساعتی که برایتان مقدور بود به نیابت از امام حسن مجتبی(ع) و هدیه به صدیقه‌ی اطهر فاطمة الزهرا(س) انجام دهید.

امام حسن(ع) بلند کننده‌ی قوی هستند و دو جا امیرالمؤمنین علی(ع) را بلند کردند:

  1. وقتی خبر شهادت حضرت فاطمه(س) را دادند، آقا افتادند. تا سه بار افتادند. آنگاه امام علی(ع) صدا زدند: حسن جان! بیا زیر بازوهای من را بگیر.
  2. یک بار در مسجد کوفه وقتی ضربت به سرشان خورد و حضرت قادر نبود بلند شوند، عبایی آوردند و امام را در آن قرار دادند تا به منزل رسیدند. آنجا امام فرمودند: من را زمین بگذارید نمی‌خواهم دخترهایم من را این گونه ببینند. آنجا صدا کردند: حسن جان! زیر بازوی من را بگیر تا من با پای خودم وارد بشوم.

 

 

[1] آیه‌ی 155 سوره‌ی بقره

[2] حکمت 111 نهج‌البلاغه