بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

شانزدهم اردیبهشت 1399، یازدهم ماه مبارک رمضان

 

محورهای سخنرانی:

ثواب مضاعف فرستادن صلوات در ماه مبارک رمضان

ولایت اهل‌بیت(ع)، روح عبادات است

تشبیه امام زمان(عج) به نور آفتاب عالم‌تاب و ماء معین

استفاده از نشانه‌هایی که خداوند برای ما گذاشته است برای رسیدن به عاقبت به خیری

تقوا و رسیدن به آزادی معنوی

 

 

ثواب مضاعف فرستادن صلوات در ماه مبارک رمضان

یکی از اعمالی که در ماه مبارک رمضان به صورت عجیبی ضریب بسیار پیدا می‌کند و ما را به آن، بسیار سفارش کرده‌اند، صلوات بر پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) است. ما در زمان‌ها و مکان‌های مختلف صلوات داریم که هر کدام از آن‌ها ثواب‌های مخصوص به خود را دارند اما صلوات در هیچ مقطعی به اندازه‌ی ماه مبارک رمضان سفارش نشده است.

در حدیث داریم که اگر کسی در ماه مبارک رمضان یک صلوات بر پیامبر(ص) فرستاده باشد، ثوابی به او می‌دهند معادل عمرش، که از تکلیف تا مرگ مشغول طواف خانه‌ی خدا بوده است. هر ختم صلواتی که می‌کند، هر روز به اندازه‌ی لشگریانی که در رکاب پیامبر(ص) جهاد فی سبیل الله کردند و شربت شهادت نوشیدند، ثواب مجاهده و ثواب شهادت برای او نوشته می‌شود و به اندازه‌ی همه‌ی مؤمنین از شیعیان علی بن ابیطالب(ع) از اول تا آخر که به دنیا آمده‌اند و رفته‌اند و نماز و روزه به جا آورده‌اند، برای او ثواب نماز و روزه ثبت می‌شود.

به نظر می‌رسد که انسان باید خیلی بی‌سعادت باشد که در نامه‌ی اعمالش صلواتی نداشته باشد و او غافل باشد!

 الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه می‌داریم که زنده هستیم و یک‌بار دیگر فرصت استفاده از ماه مبارک رمضان را به ما مرحمت فرمودی.

ولایت اهل‌بیت(ع)، روح عبادات است

اساس بحث ما بر این بود که ارزش‌گذاری بر اعمال ما، به میزان معرفت ما به امام زمانمان است. در هر زمانی هم همین‌طور بوده و مردم بر اساس معرفت و شناختی که داشتند، برای اعمالشان ارزش‌گذاری می‌شده است. به کسی به ظاهرِ اعمال، ثواب نمی‌دهند. ظواهر اعمال یک کالبد خالی هستند و اعتقاد و معرفت به ائمه‌ی اطهار(ع) روح این کالبد خالی است.

شما در قرآن می‌خوانید که خداوند وقتی روح به آدم دمید، به ملائک امر کرد که به آدم سجده کنند. تا زمانی که آدم یک کالبد خالی بود، امر به سجده نیامده بود. وقتی روح به آدم دمیده شد، این امر آمد.

نماز و روزه‌ی ما، حج ما، ذکر و قرائت قرآن ما، حجاب ما، صله‌ی رحم ما، انفاق کردن ما، صبر و حلم ما، قرض‌الحسنه دادن ما، همگی یک کالبد دارند و یک روان؛ کالبد همانی است که ما انجام می‌دهیم؛ نماز و سجده و رکوع و قنوت و … این ظاهر نماز است؛ و روح همه‌ی این‌ها معرفت به وجود امام زمان(عج) است و ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) است.

راوی نقل می‌کند که با امام علی(ع) می‌رفتیم و صوت زیبای قرآنی می‌آمد و من از شنیدن آن گریه‌ام گرفت. امیرالمؤمنین علی(ع) نگاهم کردند و فرمودند: گریه می‌کنی؟ گفتم بله آقا. امام پرسیدند: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: آرزو کردم که جای او بودم و می‌توانستم مثل او قرآن بخوانم. امام به من فرمودند توبه کن! این قاری به بغض من از دنیا می‌رود. هرگز آرزو نکن جای این قاری قرآن باشی.

جنگ صفین شد و در میان کشته‌های دشمن، امام بالای جسد پاره‌پاره‌ای ایستادند و فرمودند این همان قاری است که آن شب تو آرزو کردی مثل او قاری قرآن باشی. به من که امام زمانش هستم شمشیر کشید و به دست امام زمانش کشته‌ شده است!

به همین جهت در قرآن مجید آیات بی‌شمار با لطایف خاص و در روایات دینی ما با لطایف گوناگون و بیان‌های گوناگون ما را دعوت می‌کنند به شناخت امام زمان و سعی در معرفی امام زمان(عج) دارند؛ که برای جاهل‌ترین افراد هم بابی باشد.

تشبیه امام زمان(عج) به نور آفتاب عالم‌تاب و ماء معین

در روزهای گذشته گفتیم که شناخت امام زمان(عج) بر اساس محبت باید باشد که اصلاً خلقت بر اساس محبت است. در روایت در توصیف امام زمان داریم: آن آقایی که می‌آید و نور چشمان است و کوری‌ها را درمان می‌کند و طعم حیات طیبه را به بشریت می‌چشاند.

در احادیث، امام زمان(عج) به دو چیز بسیار تشبیه شده‌اند:

  1. به نور آفتاب عالم‌تاب: نوری که حیات‌بخش و تربیت‌کننده است و مخرب نیست. در سایه‌ی نور و انرژی خورشید است که حیات ادامه‌ دارد، زمین به ما روزی می‌دهد، درخت به ما میوه می‌دهد، آب‌ها به جریان درمی‌آیند و ما را سیراب می‌کنند، سلول‌های بدن ما انرژی می‌گیرند و حرکت می‌کنند، توان می‌گیرند برای کارایی و زمین‌گیر نمی‌شویم حتی اگر کم بتابد تابشش لازم و واجب است.

به همین خاطر امام زمان(عج) را به نور آفتاب عالم‌تاب تشبیه کرده‌اند. نوری که تربیت می‌کند، رشد می‌کند، باعث حیات و زندگی می‌شود و نابود کننده نیست.

  1. وجود نازنین آقا امام زمان(عج) را تشبیه کرده‌اند به «ماء مَعین». در آیه‌ی 30 سوره‌ی مُلک می‌فرماید: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» آب جاری کارش زنده کردن و حیات‌ بخشیدن به همه‌ی موجودات زنده است. خداوند در قرآن مجید می‌فرماید حیات و زندگی هر چیز را وابسته به آب قرار دادم. وجود امام زمان(عج) آن آب جاری است. آب جاری به هر جهتی که برود مسیر خودش را آباد می‌کند، طهارت و پاکی می‌آورد، صافی می‌آورد، چشم‌نوازی می‌آورد و حیات می‌آورد.

به همین جهت است که خداوند در فطرت انسان یک جاذبه نسبت به آب قرار داده است. امام زمان «مَاءٍ مَعِين» است. ذکرش، دعایش، خاطره‌اش، معرفتش، دوست داشتنش، سوختن در غربتش، تلاش به جهت شناخت معرفتش، تلاش به جهت کسب رضایتش و ظهورش آبی است جاری. حالا یکی با دعا کردن برای فرج خودش را به کنار این آب می‌رساند، یکی با صدقه دادن، یکی با قربانی کردن برای سلامتی ایشان، یکی با سرپرستی ایتام شیعیانش که همه ‌یتیم هستند با سرپرستی علمی، معرفتی و هدایتی، یکی با سرپرستی مالی، یکی با تحمل شب‌بیداری مطالعه و تحقیق کردن در جهت معرفت بیشترش برای حرکت کردن و راه پیدا کردن، یکی با توسل به دامنش، هر کس به هر طور که مقدور است.

امام صادق(ع) فرمودند هیچ طور برایتان مقدور نیست؟ حتی اگر وسط دشمنانمان قرار گرفته‌اید، درب را ببندید و از پشت قفل کنید آنجا بنشینید و از دشمنان ما بیزاری بجویید.

برسانیم خود را کنار این نهر جاری وگرنه دچار عطش می‌شویم. خود را قرار بدهیم در معرض این آفتاب تا جان بگیریم و تربیت بشویم و در ظهورش یارش باشیم نه مزاحم که وقتشان را بگیریم تا ما را هدایت کنند! از این فرصت طولانی غیبت استفاده کنیم. غیبت یک کلاس درس است؛ درس معلوم است، مواد امتحانی معلوم است و استاد موقتاً از کلاس بیرون رفته است و به زودی برمی‌گردد. آن وقت دیگر فرصت برگشت به عقب نیست.

امام علی(ع) در وصف یاران امام زمان(عج) می‌فرمایند: وقتی امام زمان ظهور کردند، امام با کسانی که در زمان غیبت، خودشان را آماده کردند بیعت می‌کنند به چند چیز:

  1. هرگز دزدی و تعدّی به مال کسی نکنند.
  2. مسلمانی را دشنام ندهند.
  3. خون کسی را به ناحق نریزند.
  4. به آبروی کسی لطمه نزنند.
  5. به خانه‌ی کسی هجوم نبرند.
  6. کسی را به ناحق کتک نزنند.
  7. طلا و نقره و گندم و جو آن چیزی که مبنای اقتصاد مردم است را ذخیره و انبار نکنند.
  8. شراب‌خواری نکنند.
  9. در برابر سیم و زر سر فرونیاورند.
  10. مسیرها و راه‌ها را ناامن نکنند.
  11. هم‌جنس‌گرایی نکنند و خوراکی‌ها را انبار نکنند.
  12. به کم قناعت کنند.
  13. طرفدار پاکی باشند و از بدی‌ها گریزان باشند.
  14. به نیکی امر و از بدی نهی کنند؛ اهل امر معروف و نهی از منکر باشند.

و نیز خود ایشان متعهد می‌شوند که از راه شما بروم، جامه‌ی مثل شما بپوشم، مرکبی مانند مرکب شما سوار می‌شوم، آن‌چنان که شما بخواهید من هم بخواهم، با شما مدارا می‌کنم، من هم مانند شما به کم راضی و قانع هستم. زمین را به یاری خدا برای شما پر از عدل و داد می‌کنم، تمام تلاشم بر این است که عدالت را جاری کنم بعد از آنکه پر از ظلم و جور شد. خدا را آن‌چنان که شایسته‌ی اوست پرستش می‌کنم، برای خود دربان و نگهبان اختیار نمی‌کنم و حجاب بین خودم و شما نمی‌گذارم.

ما باید از این فرصت استفاده کنیم، فرصت را مغتنم بشماریم و آنچه را که باید بر مبنای آن با امام زمان عهد ببندیم، اکنون تمرین کنیم. همین اعمال روزمره‌مان را درست انجام بدهیم. از الآن در معیت امام زمان قرار بگیریم.

بُراء بن عازب خدمت امام علی(ع) رسید. حضرت پرسیدند: دین در نزد تو چگونه است و آن را چگونه دیدی؟

او عرضه داشت: پیش از اینکه تو علی(ع) را الگو قرار دهیم و دست به دامن امامت و ولایت تو بزنیم و از تو متابعت و پیروی نماییم، مانند یهود بودیم و فرهنگمان فرهنگ یهود بود. عبادت و بندگی و طاعات و خدمت نزد ما کم ارزش بود. همه‌ی این‌ها در نزد ما سبک می‌نمود. با تجلی حقایق ایمان در قلوبمان، آنگاه که آن خورشید ایمان در وجودمان تابید و آن آب جاری در روان ما به جریان درآمد و پیروی از حضرت شما نصیبمان شد و تو امام زمان را شناختیم و به شما معرفت یافتیم و تأسی به شما پیدا کردیم، ارزش عبادت و بندگی را یافتیم و در این زمینه به تلاش و کوشش دست زدیم.

امیرالمؤمنین علی(ع) نگاهش کردند و جمله‌ای فرمودند: روز قیامت دیگران، مثل تو که قبل از ولایت ما بودی به محشر می‌آیند به اشکال حیوانات؛ و شما هر یک با ورود به محشر به سوی بهشت حرکت خواهید کرد.

چگونه می‌شود آدم با ولایت این‌ها را می‌فهمد؟ چون ولایت نور است و ما با شناخت اهل‌بیت در نور قرار می‌گیریم. معرفت امام زمان(عج) نور است، ذکر و توسل به امام زمان(عج) نور است، اسم امام زمان(عج) نور است، کسب معرفت و رضایت امام زمان(عج) نور است، خدمت به امام زمان(عج) و اهل‌بیت(ع) نور است. مگر در آیة الکرسی نمی‌خوانیم: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ»؟ ولایت خدا با ولایت اهل‌بیت(ع) به ما می‌رسد. ولایت خدا به واسطه‌ی ولایت اهل‌بیت(ع) و امام زمان(عج) در اختیار ما قرار می‌گیرد. ولایت امام زمان(عج) ولایت خدای تبارک‌وتعالی است. کسی که ولی‌اش امام زمان(عج) شد «یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ». برعکس آن کسانی که کافر هستند «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ» از نور خارج می‌شوند و به سمت ظلمات حرکت می‌کنند.

کسب نور راه‌های متفاوتی دارد. یکی از راه‌هایی که ما را غرق در نور می‌کند و از کم نوری و بی‌نوری و تاریکی به وحشت می‌اندازد، معرفت به امام زمان(عج) و توسل به اهل‌بیت عصمت و طهارت است.

زمانی که تمام چراغ‌ها روشن است و برق می‌رود، همه متوجه می‌شوند که برق رفته است. می‌رویم کنتور را می‌بینیم، سؤال می‌کنیم که آیا فقط برق ما رفته است؟ و پیگیری می‌کنیم که ببینیم چرا برق قطع شده است. اعتقاد و ولایت امام زمان(عج) نور است و کسی که در این نور حرکت می‌کند، وقتی خطا و اشتباه کرد و وقتی ظلمتی ایجاد شد، متوجه آن ظلمت می‌شود. اما کسی که همیشه چراغ‌های خانه‌اش خاموش است، برق هم برود متوجه نمی‌شود چون همیشه در ظلمت است!

سید بن طاووس آن عارف بزرگوار که علما می‌گویند آدرس امام زمان(عج) را داشت، فرد ثروتمندی بود. نقل می‌کند که شبی مرد بادیه‌نشینی آمد و گفت پیام‌دارم و پیک امام زمان(عج) هستم و برای تو پیام آورده‌ام. با نشانه‌هایی من یقین کردم که پیک امام زمان(عج) است. مهمان‌خانه‌ی بزرگی داشتم. به غلامانم گفتم او را پذیرایی کنند تا صبح استراحت کنند. من هم خوابیدم و وقت نماز شب بلند شدم.

غلام مانند هر شب آفتابه‌ام را آب کرده بود. آفتابه را سرازیر کردم دیدم خودبه‌خود لوله‌ی آفتابه برمی‌گردد بالا و یک قطره آب در دستم نمی‌آید تا وضو بگیرم. چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر چه آفتابه را کج می‌کردم لوله‌ی آفتابه بالا برمی‌گشت. با خودم گفتم شاید آب نجس است و خدا نمی‌خواهد من با آب نجس وضو بگیرم. غلام را صدا کردم و به او گفتم آفتابه را ببر در دجله بشوی و آب کن و بیاور. غلام رفت و من شنیدم شُرشُر آب را که در دجله خالی شد و قل‌قل آبی که در آفتابه پُر می‌شد. غلام آب را آورد مجدد یک قطره آب پایین نیامد. متوجه شدم که خدا نمی‌خواهد من امشب نماز بخوانم. رفتم خوابیدم. در عالم رؤیا امام زمان(عج) را خواب دیدم. به من فرمودند: آیا متوجه شدی برای چه نگذاشتیم آب وضو پایین بیاید؟ چرا امشب نخواستیم نماز شب بخوانی؟

سید گفت: آقا بفرمایید من نادانم و نمی‌دانم. حضرت فرمودند: پیک ما را به دست غلامانت سپردی که پذیرایی کنند… تنها به او شام دادند و تنها خوابید. ما توقع داشتیم که پیک ما را به دست خودت پذیرایی کنی، با او بنشینی و با او صحبت کنی تا یک‌شب که در خانه‌ی تو مانده است به او خوش بگذرد. بی‌ادبی به پیک ما موجب آزردگی دل ماست، آزردگی دل ما «یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ» است.

چگونه ما به خودمان جرئت می‌دهیم گناهی انجام بدهیم که شاید برای یک سال ما را از نور خارج کند؟! سید بن طاووس همیشه چراغ روشن حرکت می‌کرد که اینجا متوجه ظلمت شد؛ اما کسی که همیشه در ظلمتِ بی‌ارتباطی با امام زمانش گیر کرده، متوجه این قضایا هم نمی‌شود و در نهایت بیگانگی می‌گذرد!

یکی از راه‌های عجیبی که اتصال را قوی می‌کند و نور را برای ما بسیار قوی می‌کند، توسل و اشک بر فاطمه‌ی زهرا(س) و امام حسین(ع) است که دل، اندیشه، فکر و اعمال را غرق در نور می‌کند.

اما برای اینکه راه را کوتاه کنیم ما این وسط یک حلقه داریم که اگر آن حلقه را بگیریم، هم دستمان به دامن فاطمه(س) وصل است و هم به دامن امام حسین(ع). یک حلقه این وسط داریم که هم مصائب فاطمی است و هم مصائب علوی و حسنی و حسینی و همه و همه بر دوش اوست. آن حلقه نامش زینب(س) است. از ارزشمندترین صفات حضرت زینب(س) این است که ایشان «نائبة الامام» شد. هیچ بانویی نتوانست این ظرفیت را پیدا کند به جز ایشان. امامت آن‌قدر عظیم و وسیع است که در هر ظرفی جا نمی‌گیرد به جز دختر علی(ع) که امامت به وسیله‌ی ایشان به امام سجاد(ع) منتقل شد.

طبق فرموده‌ی امام زمان(عج): هر وقت دیدی در باز نمی‌شود و منقبض هستی و تاریکی ایجاد شده؛ (گاهی مکه هم باشی حال نداری، نماز شب می‌خوانی منقبضی، کربلا هستی منقبضی، صلوات می‌فرستی که شاه کلید گشودن در است منقبض هستی، گاهی آن‌قدر منقبض می‌شویم که معلممان هم برایمان دعا نمی‌کند) اگر در چنین احوالی قرار گرفتی خدا را به پریشانی عمه جانم زینب(س) قسم بده. همین که اسمشان را به زبان بیاوری تمام آن تاریکی را کنار می‌زند.

پریشانی حضرت زینب(س) چه هنگام بود؟

بزرگان ما می‌گویند: پریشانی خانم آن وقتی بود که دید 30 هزار لجاره‌ی کوفی و شامی با تیر و شمشیر و عصا، به سمت خیمه‌ها می‌دوند و قصد غارت و اسارت اهل خیام را دارند و او به تنهایی باید دفع این همه دشمن می‌کرد! به همین دلیل به هر سمتی می‌دوید که این اهل‌وعیال را از میان این خیمه‌های آتش گرفته نجات دهد. بی اقرار نیست اگر بگویم که زینب تا روز یازدهم دوید…

اصلاً گویا دویدن قسمتشان است. چهار، پنج‌ساله بود که شب هنگام پشت جنازه‌ی مادرش دوید که غریبانه او را می‌بردند. نوزدهم ماه مبارک رمضان پای برهنه به کوچه دوید که صدا پیچید امیرالمؤمنین(ع) را کشتند. روز عاشورا وقتی صدای علی‌اکبر را شنید چنان دوید که زودتر از امام حسین(س) رسید و چنان ناله زد که امام فرمودند جوانان بنی‌هاشم بیایید علی‌اکبر را ببرید می‌ترسم خواهرم جان بدهد. بیابان‌های کوفه تا شام را هم خدا می‌داند که چقدر دوید که کودکان افتاده از ناقه را در بیابان پیدا کند.

خدایا! معمولاً کسی می‌دود که پریشان است. خدایا تو را به آن پریشانی حضرت زینب(س) با فرج امام زمان(عج) جهان بشریت را از این پریشانی و آشفتگی نجات بده.

استفاده از نشانه‌هایی که خداوند برای ما گذاشته است برای رسیدن به عاقبت به خیری

بحث ما درباره‌ی برخوردار شدن از مواهب ماه مبارک رمضان بود با قدم توبه و انابه. امام صادق(ع) فرمودند: از جمله خطبه‌های پیامبر(ص) که توسط بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) ضبط شد تا به دست مردم برسد این بود:

ای مردم! برای شما نسبت به برنامه‌های الهی نشانه‌هایی قرار داده شده است. خداوند تبارک‌وتعالی برای اینکه شما به مقام قربش برسید و آن تشبّهات را به ظهور برسانید، برای شما نشانه‌هایی قرار داده است. اگر خداوند برای شما عبادات را واجب کرده، این عبادات نشانه‌هایی هستند برای رسیدن به قرب پروردگار. از این نشانه‌ها استفاده کنید. برای شما پایانی از خیر مقرر شده است، خود را به آن پایان برسانید. بنای خدا بر این بود که پایان کار بندگانش به خیر رقم بخورد، خود را به آن پایان برسانید.

(از کدام طریق باید بروم؟ از نشانه‌هایی که گذاشته است. اگر بخواهم در دره سقوط نکنم، در جاده‌ی دنیا تا رجوع به خودش «انا لله و انا الیه راجعون»، خدا علائمی گذاشته است. این‌ها را اگر بگیرم و بروم، عاقبت‌به‌خیر می‌شوم.)

ادامه‌ی حدیث: مؤمن بین دو ترس است: 1. ترس از عمر گذشته که نمی‌داند خداوند با آن چه می‌کند (همان جور که توبه به دقیقه‌ای ممکن است، سقوط هم به دقیقه‌ای ممکن است) 2. ترس از آینده و باقیمانده‌ی عمر که نمی‌داند خدا برای فردایش چه مقرر کرده است (اینکه در این باقی‌مانده چه برای من مقرر شده؟ آیا می‌توانم به پایانه‌ی خیر برسم و یا جایی راهم را گم می‌کنم؟) مؤمن از وجود خود برای خود استفاده می‌کند، از دنیایش برای آخرت، از جوانی‌اش برای پیری و از حیاتش برای مرگ بهره می‌گیرد. به خدایی که جانم در دست اوست، پس از دنیا جای عذری نیست و پس از دنیا، جز بهشت و جهنم برای مردم چیزی وجود ندارد (که هر کدام را با عمرمان کاسب شدیم و می‌توانیم کاسب بشویم).

ماه رمضان یک علم است و یک نشانه است برای اینکه من و شما را به سمت آن پایانه‌ی خیر راهنمایی کند.

آقای مولوی قندهاری یک حجره داشتند در حرم امام رضا(ع) که زوار پا برهنه می‌آمدند و آنجا توسل به وجود فاطمه‌ی زهرا(س) پیدا می‌کردند و از امام رضا(ع) طلب حاجت می‌کردند.

شخصی آمد خدمت آقای مولوی قندهاری و عرض کرد: آقا! یک راهی به ما نشان بدهید که ما به وجود امام زمان(عج) راهی پیدا کنیم. ایشان گفتند: کودک! (کنایه از اینکه چقدر نادانی! این همه سال زندگی کرده‌ای و هنوز راه را پیدا نکرده‌ای؟!) به همین نمازهای واجب شبانه روزی‌ات درست عمل کن، راه کافی است.(این نمازها را قربة الی الله می‌خوانیم. برای قرب به خدا کافی است آیا برای قرب به امام زمان کافی نیست؟!) اگر بهتر از این نمازهای پنج‌گانه چیزی انسان را به خدا نزدیک می‌کرد، خدا آن را روزی پنج وعده واجب می‌کرد.

مورچه از کنار دکل‌های برق رد می‌شود، نگاه می‌کند و می‌گوید: این چیز بدترکیب و زمخت و بی‌فایده چیست که اینجا عَلم شده؟ مورچه نمی‌داند برق چیست و چه فایده‌هایی دارد. بعضی‌ها واجبات خدا را این گونه می‌بینند!

هر چه انسان را به خدا نزدیک کند، همان هم انسان را به امام زمان(عج) نزدیک می‌کند. آن وسیله‌ی میانبُری که ما را به خدا نزدیک می‌کند و به سرعت این کار را می‌کند، همین نمازهای پنج‌گانه است.

رسول اکرم(ص) فرمودند: خداوند در مسیرهایتان علم‌هایی قرار داده که با این وسایل عاقبت شما را ختم به خیر کند.

محکم‌ترین دلیلی که خداوند در قرآن می‌فرماید که روزه را واجب کردم همان‌گونه که به امت‌های پیشین واجب کردم این است که «لَعَلَّکُم تَتَقُون» شاید در سایه‌ی روزه گرفتن شما به تقوا برسید. به فرمایش قرآن مجید نتیجه‌ی روزه گرفتن تقوا است.

تقوا و رسیدن به آزادی معنوی

تقوا یعنی چه؟ تقوا یعنی آزادی معنوی.

تفاوت مکتب انبیا با دیگر مکاتب بشری در این است که پیامبران آمده‌اند تا علاوه بر اعطای «آزادیِ اجتماعی» به بشر «آزادیِ معنوی» هم بدهند. دیگر مکاتب تلاش می‌کنند به انسان آزادی اجتماعی بدهند و کاری به آزادی معنوی ندارند به همین دلیل است که انسان هر چقدر آزادی اجتماعی‌اش بیشتر باشد، درگیری‌ها و مشکلات زندگی‌اش بیشتر می‌شود؛ اما انبیا به دنبال هر دو آزادی هستند و بیشترین ارزش را به آزادی معنوی داده‌اند. در فرهنگ انبیا و مکاتب الهی، آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی محقق و عملی نیست.

امروزه ما در جامعه‌ی بشری می‌بینیم که مردم می‌خواهند آزادی اجتماعی به دست بیاورند بدون آزادی معنوی! چرا چنین است؟ زیرا توان اینکه به مردم آزادی معنوی بدهند ندارند و به فلسفه‌اش آگاهی ندارد. این کار توسط انبیا و اولیا و کتب آسمانی صورت می‌گیرد و لا غیر.

انسان یک موجود مرکّب است و هم مَنِ حیوانی دارد و هم مَنِ انسانی و هزاران قوه‌ی نیرومند در درون انسان نهادینه شده است. انسان شهوت دارد، غفلت دارد، حرص و طمع دارد، جاه‌طلبی و مقام‌طلبی دارد، قدرت‌طلبی و… دارد که این‌ها در بُعد حیوانی اوست. در مقابل عقل و خرد دارد، اراده و بصیرت دارد، وجدان اخلاقی و… دارد و این‌ها مَنِ انسانی است. انسان در درون خودش ممکن است آزاد باشد یا بنده. ممکن است آدم حریص باشی پس بنده‌ی حرص است. ممکن است به دنبال غرایض شهوانی باشد پس بنده‌ است و آزادی ندارد و به زنجیر و غل و بند بسته شده است. ممکن است افزون‌طلب باشد و جاه‌طلبی مضاعف داشته باشد پس به زنجیر کشیده شده است. اگر چه در جامعه به ظاهر آدم آزادی است اما در درون خودش به بند کشیده‌ شده.

ممکن است از همه‌ی این‌ها از درون خودش آزاد باشد؛ هم آزاد اجتماعی و هم آزاد معنوی. اگر ما آزادی اجتماعی را طلب نکنیم، زیر بار ظلم و جور و حاکمیت طاغوت برویم، زندگی‌مان زندگی آزادانه‌ای نخواهد بود. از نظر معنوی هم انسان باید تلاش کند، آزادی معنوی خودش را حفظ کند؛ وجدان و عقل و خرد و تفکرش را آزاد و سالم نگه دارد و اسیر دنیای ماده‌اش نکند. وجدان اخلاقی‌اش را اسیر مکر و حیله نکند. این آزادی معنوی در زبان دین، تزکیه‌ی نفس است؛ و آن تزکیه‌ی نفس یعنی همان آزادی معنوی، تقوا نام دارد. خداوند با روزه‌ی ماه رمضان آدرس رسیدن به آزادی معنوی را به بندگانش را می‌دهد نه فقط گرسنگی و تشنگی را.

آیا می‌شود که انسان آزادی اجتماعی داشته باشد ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟ آیا ممکن است انسان اسیر شهوت و غضب و… درون خودش باشد ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد؟

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «إنّ تَقوَى اللّه ِ مِفتاحُ سَدادٍ و ذَخيرَةُ مَعادٍ و عِتقٌ مِن كُلِّ مَلَكَةٍ و نَجاةٌ مِن كُلِّ هَلَكَةٍ، بِها يَنجَحُ الطّالِبُ و يَنجو الهارِبُ و تُنال الرَّغائبُ»[1] تقوای الهی کلید هر سعادت و موفقیتی است و ذخیره برای روز قیامت است و تقوا یعنی همان آزادی معنوی، انسان را از هر ملکه و عادت بدی آزاد می‌کند و از هر پرتگاهی نجات می‌دهد. جویندگان به وسیله‌ی تقوا به رستگاری می‌رسند، فراریان به وسیله‌ی تقوا به رهایی می‌رسند، آرزومندان به وسیله‌ی تقوا به آرزوهای خود می‌رسند. اینک کار کنید که اعمال شما بالا می‌رود و الآن توبه کنید که توبه‌ی شما سود می‌دهد و دعای شما شنیده می‌شود. اکنون که در حال سکون و آرامی هستید و قلم‌ها جاری است و کاتبان اعمال می‌نویسند، به کار نیک بشتابید و به فکر خود باشید و برای معاد خود توشه بردارید (کنایه از این است که اگر آزادی معنوی در شما نباشد شما نمی‌توانی آزادی اجتماعی دیگران را محترم بشماری).

این آزادی معنوی را امیرالمؤمنین علی(ع) کلید هر خیری می‌دانند و ذخیره برای آخرت. در آزادی اجتماعی، انسان خود را از اسارت آدم ظالم نجات می‌دهد اما در آزادی معنوی، انسان خودش را از خودش آزاد می‌کند. انبیا آمدند این آزادی را بدهند و نگذارند شرافت و انسانیت انسان، ارزش‌های معنوی انسان، عقل و وجدان انسان اسیر و دربند غرایض و آن بُعد حیوانی او بشود.

خطرناک‌ترین انسان‌ها کسانی هستند که خود برده‌ی خود هستند و با ظلم و قدرت و جنگ و ستم دیگران را هم به بند خود در می‌آورند! آدم‌هایی که مهذب نشدند و تقوا حاصل نکردند و می‌خواهند بر مردم حکومت کنند!

تقوا بلندترین کرامتی است که خداوند تبارک‌وتعالی برای انسان در نظر گرفته است. ارزش علم و عمل، ارزش قدرت‌های روحی و ارزش همه‌ی خوبی‌های یک انسان را خداوند در یک کلمه به نام تقوا قرار داده و معیار سنجش و ارزش‌گذاری همه‌ی این‌ها تقوا است. در نزد خداوند، گرامی‌ترین عالم، متقی‌ترین عالم است. گرامی‌ترین مجاهد، متقی‌ترین مجاهد است. گرامی‌ترین خدمت گذار به مردم، متقی‌ترین خدمت گذار به مردم است.

نزد خداوند کرامت انسان به تقوا است. به همین جهت هم انبیا هم ائمه و هم عرفا و هم علمای ربانی، همان کسانی که راه سیر و سلوک را طی کردند، همه و همه تلاش کردند به این تقوا برسند و یک شعار داشتند: «اعوذبالله من غیر الله» و پناه بردند به خدا از غیر خدا. چون تقوای الهی است که ملاک است برای ما که نزد خداوند گرامی بشویم. پناه بردن به خدا از غیر خدا یعنی ذکر دائم و این یعنی تقوا و رسیدن به آزادی معنوی. نهایت خشنودی خداوند از بنده‌ بستگی به درجه‌ی تقوای بنده دارد.

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «إِنَّ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَه‏»[2] نهایت خشنودى خداوند از بندگانش به میزان تقوا بستگی دارد (یعنی بندگان خود را متخلق به تقوا کنند و آزادی معنوی کسب کنند و از بدی بپرهیزند) پس بپرهیزید از خدایی که اگر امری را پنهان کنید آن را می‌داند و اگر آشکار کنید آن را می‌نویسد.

ممکن است انسان با ریاضت و تحمل رنج‌ها خودش را به جایی برساند که بتواند خیلی از کارها را انجام بدهد؛ اما آیا نزد خدا هم کارهایش ارزشمند است؟ خداوند می‌فرماید که من به یک شرط قبول می‌کنم و لا غیر: من فقط از اهل تقوا قبول می‌کنم.

این تقوا حقی دارد؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» ای اهل ایمان! تقوای الهی را پیشه کنید «حَقَّ تُقَاتِهِ» و فقط نفرمود که گناه نکنید. معلوم می‌شود تقوا فقط در برابر گناه نیست و در همه چیز باید تقوا را رعایت کرد، در خوردن و آشامیدن و صحبت کردن و… رعایت تقوا در همه چیز به معنای به جا آوردن حق تقوا است. وقتی حق تقوا را به جا آوردی به آنجا می‌رسی که امام زمانت به تو سلام می‌کند. ایشان وقتی در نمازشان می‌گویند «اَلسلامُ عَلَینا وَ علی عِبادِ الله الصالحین» بنده‌ی صالح بنده‌ای است که تقوا را به حق تقوا رعایت کرده و آن سلام امام زمان شامل حالش می‌شود.

خداوند نجات و عاقبت‌به‌خیری را هم در تقوا قرار داده است.

«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»[3] خداوند عاقبت‌به‌خیری و بهشت و خانه‌های بهشت را برای آن کسانی قرار داده است که در دنیا به دنبال اسم‌ورسم نمی‌گردند و گردنکشی نمی‌کنند و معروفیت نمی‌خواهند.

شیخ عباس قمی(ره) کتابی نوشته بود. بُرد چاپخانه برای چاپ. چاپخانه چی کتاب را به نام خودش منتشر کرد و اسم شیخ عباس را ننوشت. کتاب منتشر شد و دست مردم قرار گرفت. آقا جلد دوم کتاب را هم نوشت و بُرد همان چاپخانه و باز چاپخانه چی کتاب را چاپ کرد و به نام خودش منتشر کرد! شیخ عباس تا زنده بود به هیچ کس چیزی در این باره نگفت زیرا شیخ عباس به دنبال برتری و اسم‌ورسم نبود.

کسانی که به دنبال اسم‌ورسم و برتری‌طلبی نیستند و در دنیا فساد نمی‌کنند، عاقبت برای این‌هاست.

آیت‌الله خوانساری سجده‌ی طولانی کردند. پرسیدند دلیل این سجده‌ی طولانی چه بود؟ فرمودند: چندین سال بود که نزد من می‌آمدند و از یک آدمی بَد می‌گفتند، من ساکت بودم و یک کلمه نگفتم چون آن آدم را نمی‌شناختم. دیشب خواب دیدم و برایم معلوم شد آن آدم از اولیای خدا بود. سجده‌ی شکر کردم که من چیزی نگفتم.

 

[1] نهج البلاغة: الخطبة 230.

[2] عیون الحکم و المواعظ (لیثی) ص ۱۵۴، ح ۳۳۵۸

[3] آیه‌ی 83 سوره‌ی قصص