بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

پانزدهم اردیبهشت 1399، دهم ماه مبارک رمضان

 

محورهای سخنرانی:

مدد گرفتن از امام برای کسب تقوا و خلوص برای قبولی اعمال

اهمیت جدیت در دعا برای فرج و تلاش برای ایجاد آمادگی برای استجابت دعا

برخی از فضائل حضرت خدیجه(س)

انتظار حضرت خدیجه(س) برای ظهور پیامبر آخرالزمان

علت دستیابی جناب خدیجه‌ی کبرا(س) به کمال دین

توضیحاتی پیرامون رسیدن به قرب الهی

 

 

الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه می‌داریم که امسال هم به ما فرصت همراهی با ماه مبارک رمضان را مرحمت فرمودی و درب مهمانخانه‌ی خود را به روی ما باز گشودی و توفیقات حضور در این ماه را از ما دریغ نفرمودی. خصوصاً توسلی که روزانه داریم نشانه‌ی این است که جزو مدعوین این مهمانی هستیم. چون اگر خداوند بخواهد بنده‌ای را براند و دیگر خیری برای او نخواهد، اول محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام را از دل او خارج می‌کند. اینکه الحمدلله انس به وجود اهل‌بیت علیهم‌السلام داریم و عاشق وجود نازنین اهل‌بیت(ع) بالأخص ابی‌عبدالله الحسین(ع) و فرزند برومندش امام زمان(عج) هستیم، این، علامت این است که گوشه‌ای و جایی در این مهمانی خداوند برای ما در نظر گرفت شده است و «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»، این نیست جز از فضل و عنایت خداوند تبارک‌وتعالی.

ماه رمضان ماه فرصت دوباره است. فرصت استثنایی کلاس درسی که روزه‌داران و شاگردان این کلاس باید واحدهای توبه، تقوا، خلوص، عفاف، ایثار، استقامت و… را در این یک ماه بگذرانند و از این فرصت طلایی بهره‌برداری کنند و فرصت را مغتنم بشمارند.

مدد گرفتن از امام برای کسب تقوا و خلوص برای قبولی اعمال

بزرگان ما به ما دستور داده‌اند که ماه رمضان ماهی است که باید دل‌ها را در چشمه‌ی زلال بندگی و طاعت پروردگار و یاد خداوند صفا داد. خلوص نیت شرط قبولی روزه‌ی ماست. شرط قبولی نماز و سحرخیزی ما، دعا و استغفار ما، خیر و خیرات ما و تمام نیکی‌هایی که تلاش می‌کنیم به سمتش برویم و توفیق انجامش را به دست بیاوریم، اخلاص داشتن به درگاه خداوند تبارک‌وتعالی است. هر چه انسان خلوص نیتش بیشتر باشد، قلبش مصفّاتر و نورانی‌تر می‌شود و برای اینکه این خلوص را تمرین کنیم و کم‌کم حاصل کنیم، خداوند چشمه‌ی زلالی در نظر گرفته به نام چشمه‌ی طاعت و بندگی. دیروز عرض کردیم که درب ورود به طاعت و بندگی، روزه‌ی ماه مبارک رمضان است. برای صفای دل، خداوند یاد خودش را قرار داده است. ذکر، جلای قلوب است و ماه رمضان ماه ذکر است. نفس نفسی که روزه‌دار می‌کشد، ذکر خداوند تبارک‌وتعالی است.

بزرگان ما می‌فرمایند شما روزه‌ی ماه مبارک رمضان را یک کمند فرض کنید و با این کمند در روزها و شب‌های ماه مبارک رمضان، تقوا حاصل کنید. وقتی خداوند بحث روزه‌ی ماه مبارک رمضان را در سوره‌ی بقره مطرح می‌کند و می‌فرماید: در شهر رمضان روزه را بر شما واجب کردم کما اینکه به مردم گذشته امر کردم که روزه بدارند، دلیلش را هم می‌فرماید: «لَعَلَّکُم تَتَّقون». تقوا وقتی برای ما حاصل شد، همه‌ی ابواب خیر برایمان گشوده و باز است.

بزرگان ما فرموده‌اند: بدن را با حرکت در مسیر پرهیزکاری عادت بدهید. به چشیدن گرسنگی، به چشیدن صبر، به چشیدن تشنگی، به نشستن و فکر کردن زندگی روزمره‌تان را برای رضای خدا استوار کنید تا این‌ها در ماه مبارک رمضان برای شما عادت شود و در روح شما نهادینه شود و بعد از ماه مبارک رمضان سرمایه‌ای باشد که شما سال آینده را نیز این‌گونه طی کنید. این تمرینی است تا ما اعضای بدن، فکر، ظاهر و باطنمان را در مسیر تقوا قرار دهیم. این کار بدون کمک و مددهای غیبی برای ما حاصل نخواهد شد. به همین جهت شرط همه‌ی این‌ها را انس و معرفت به امام زمان(عج) قرار داده‌اند. توسل به امام زمان(عج) را اصل کار در روزهای ماه رمضان قرار داده‌اند و ما باید از این وجود نازنین مدد بگیریم.

یکی از راه‌های مدد گرفتن از وجود نازنین امام زمان(عج) معرفت به ایشان است؛ معرفت به شخصیت، امامت، اوضاع دوران غیبت و اتفاقات ظهور ایشان، هر کس به اندازه‌ی وسعش. اگر کسی این معرفت را حاصل نکند در بلایا و مهلکه‌های دوران غیبت استحاله خواهد شد و چیزی برایش نخواهد ماند. اگر کسی نشناسد دوران بعد از ظهور ایشان را که چه اتفاق‌هایی خواهد افتاد و بر چه مبنایی حکومت ایشان تشکیل خواهد شد و بر چه مبنایی ما می‌توانیم اگر در آن حکومت زنده بودیم خدمتی ارائه کنیم و جزو پذیرفتگان در دایره‌ی حکومت امام زمان(عج) ناممان ثبت و ضبط شود. معرفت و بصیرت به این دو موضوع خیلی مورد اهمیت است و از اصلیت دین ما است.

اهمیت جدیت در دعا برای فرج و تلاش برای ایجاد آمادگی برای استجابت دعا

همه‌ی ما این را شنیده‌ایم و در دعاهایمان خوانده‌ایم: «فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» در این دعا دو موضوع را مطرح می‌کند:

1) عدل و قسط را برپا می‌کند «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» از جمله‌ی «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» یک نکته اساسی باید مورد توجه قرار بگیرد و آن، اینکه همه قبل از ظهور به امتحان و مهلکه کشیده می‌شوند جز اندکی، آنگاه حضرت برای هدایت مردم ظهور می‌کنند. این «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» تهدید بسیار عجیبی است زیرا می‌رساند که در آن زمان در روی زمین یک وجب عدالت هم حاکم نخواهد بود به طوری که همه‌ی ملل، حتی کفار هم متوجه می‌شوند که به ظلم گرفتار هستند. البته نباید از ثبات قدم در دین مأیوس شد. تعداد اندکی همیشه ثابت‌قدم هستند. چرا من و شما جزو آن تعداد اندک نباشیم؟

در آن دوران  ظلم دامن‌گیر: 1. باید ثبات قدم داشته باشیم. 2. تا جایی که می‌توانیم با عملکرد، رفتار، تبلیغات، دانش، معرفی درست امام زمان(عج) و معرفی درست دوران غیبت، دیگران را هم به ثبات قدم و استقامت با خودمان همراه کنیم. کمر همت را ببندیم که به انواع و اقسام راه‌ها، دیگران را با خودمان همراه کنیم و نیرو برای امام زمان(عج) جمع‌آوری کنیم. اگر ما نتوانیم خودمان را در مقام ثبات قدم و اعتقادمان را در عمل، رفتار، قلوب، عقیده، ذهن و فکرمان تثبیت کنیم و با ظلم هم پیمان نشویم و به ظالمان کمک نکنیم، نمی‌توانیم دیگران را در این مسیر با خودمان همراه کنیم و نمی‌توانیم از یاران امام زمان(عج) باشیم.

2) مجدّانه دعا کردن برای تعجیل در فرج امام زمان(عج). اگر در دعا کردن برای فرج امام زمان(عج) جدی نباشیم یا آثار جدیت آن در ما نباشد، هم به ضرر دنیای ما و هم به ضرر آخرت ما است.

شاید بگویید که ما خیلی برای فرج دعا می‌کنیم. اما تنها جدیت در دعا کردن نیست بلکه باید آثار جدیت در دعا در ما به بروز و ظهور برسد. باید معلوم بشود که من جدیت در دعا دارم و من جدیت در طلب فرج امام زمان(عج) دارم.

از چه باید معلوم و پیدا باشد؟

اولین علامت جدیت در دعا برای فرج امام زمان (عج) این است که من شرایط اجابت این دعا را فراهم کنم. دعا بدون شرایط به اجابت نمی‌رسد. دعای بدون شرایط اجابت مانند پاشیدن بذر گندم روی تخته سنگ است. اندکی باران باریده می‌شود و آن را می‌برد و یک‌دانه از این گندم‌ها به ثمر نمی‌رسد.

جدیت در دعا، جدیت داشتن در رساندن آن دعا به نقطه‌ای اجابت است. پس باید تلاش کنم که وسایل اجابت دعایم را فراهم کنم. اولین شرط اجابت دعا، توبه کردن از معاصی و گناهان است. ماه رمضان ماه اجابت دعا است و شرط ورود به ماه رمضان، توبه و انابه است. قرائت قرآن جزو آداب مؤکد ماه مبارک رمضان است و قبولی‌اش به شرط توبه است. «لا یَمُسُّه اِلا المُطَهَّرُون» نمی‌توانند آن را مس کنند مگر پاکیزگان از گناه و بدی.

روز دهم ماه مبارک رمضان است. اگر من و شما از توبه کوتاهی کنیم، در واقع در اجابت دعای فرجمان سهل‌انگاری و سستی کرده‌ایم! و این مطلب را جدی نگرفته‌ایم! و ضرر عجیبی به دنیا و آخرتمان زده‌ایم. بنابراین مهم نیست که من چقدر فقط می‌گویم «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» و چقدر جدیت دارم که این دعا به اجابت برسد بلکه شرط اول برای اجابت دعا، توبه است.

ما امروز می‌بینیم که ظالمان و کفار، دنیا را وجه المصالحه‌ی خودشان قرار داده‌اند و هر گوشه از دنیا که ساز مخالفی بشنوند، مردم را به جان هم می‌اندازند و خودشان کنار می‌ایستند و آن وقت هر طرف پیروز بشود خوشحالی می‌کنند.

مستر همفر در کتاب خاطراتش می‌نویسد سیصد سال قبل برنامه ریختند که باید آب‌های مسلمانان را مسموم کنیم و مزارع آن‌ها را نابود نماییم تا با اندک هجومی تسلیم ما بشوند.

به دست خودمان ما را به جان هم می‌اندازند و این کارها را انجام می‌دهند. هر چه در فرج تأخیر بشود، به ضرر دنیا و آخرت ماست. برای تعجیلش باید دعا کرد آن هم دعای جدی. باید برای قبولی این دعا به درگاه خدا تلاش جدی کرد و موانع را برداشت. اولین تلاش جدی برای قبولی دعای جدی، توبه از گناهان است وگرنه ظلم ظالمان بیشتر از پیش خواهد شد. خود امام زمان(عج) احوال ما را می‌دانند و حال ما را می‌بینند که چقدر جدیت داریم و چقدر نداریم.

شخصی نقل می‌کند که خدمت امام رضا(ع) عریضه‌ای نوشتم. سه حاجت مهم داشتم از جمله تشرف به خدمت ولی‌عصر(عج). عریضه را بردم و داخل ضریح انداختم. چند شبی که آنجا بودم خواهش و التماس می‌کردم. شب آخر زیارتم بود که برای نماز صبح به حرم رفتم و مصرّانه از امام رضا(ع) خواستم که امام سه تا حاجت من را جواب بدهند. وقتی خواستم برای زیارت جلوی ضریح بروم، دیدم آن‌قدر جمعیت زیاد است که از در ورودی هم ممکن نیست به داخل رفت. ناگهان دیدم در این ازدحام جمعیت، آقایی جلیل القدر و نورانی می‌آیند و هیچ کس به ایشان تنه نمی‌زند و راهشان باز است. آمدند به سمت من. گمان می‌کنم به من سلام کردند آنگاه فرمودند «اَنَا ابنُهُ» من پسر اویم، من پسر اویم، من پسر اویم. سپس جمله‌ای به من فرمودند که من از آن دو حاجتم خجالت کشیدم. فرمودند: لازم نیست شما چیزی را به آن‌ها یاد بدهید (به ائمه‌ی اطهار علیه‌السلام) زیرا آن‌ها از ما داناتر هستند و سپس رفتند.

همچنان که از نیت و درون ما آگاه‌تر هستند از خودمان به خودمان در دعا کردن برای فرج هم آگاه‌تر هستند؛ که آیا ما جدی هستیم یا نه و برای اجابت این دعا چقدر جدیت به کار می‌بریم. اولین قدم برای جدیت در دعا، توبه‌ی فوری از بدی‌ها و گناهان است وگرنه در دنیای پر از ظلم آخر الزمانی استحاله خواهیم شد.

برای این موضوع باید سر راهشان بنشینیم و باید درب خانه‌شان را به طور مداوم و متصل بکوبیم. مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، شب‌ها که می‌خواست بخوابد، بازویش را زیر می‌گذاشت و دستش را باز نگه می‌داشت. می‌گفت می‌خواهم مانند گداها بخوابم، من گدای سر راه مولایم هستم. شاید مولایم عبور کردند، ببینند که دست من به گدایی باز است.

این‌ها امور ظریفی است. من گمان می‌کنم امروز امام زمان(عج) اصلاً گداها را رد نمی‌کنند زیرا روز، روزی استثنایی است؛ روز مادربزرگشان، جده‌ی اطهرشان حضرت خدیجه‌ی کبرا(س) است.

چگونه می‌شود امروز حضرت خدیجه(س) برای ما واسطه‌گری کنند نزد نوه‌ی بزرگوارشان صاحب‌الزمان (عج)؟ اول باید دل خدیجه‌ی کبرا(س) را به دست آورد. چطور می‌شود دل حضرت خدیجه(س) را به دست آورد؟ بین ما مرسوم است مادربزرگ‌ها نوه را خیلی دوست دارند؛ و خیلی دوست دارند از نوه‌هایشان پیششان صحبت بشود.

در روایت داریم که در غلغله‌ی روز قیامت دو تا مادربزرگ می‌آیند با دو قنداقه‌ی خونی: یکی حضرت خدیجه‌ی کبرا(س) که قنداقه‌ی محسن شش‌ماهه را بغل گرفته است و به محشر می‌آورد و یکی فاطمه بنت اسد که قنداقه‌ی علی‌اصغر شش‌ماهه را به آغوش گرفته است.

گاهی وقت‌ها بعد از ماجرای بین در و دیوار حضرت فاطمه(س) با زینبش خلوت می‌کرد و با او درد و دل می‌کرد. از جمله اینکه که می‌فرمود: زینب جان! دخترم! اگر برادرت محسن زنده بود من با این سینه‌ی متلاشی چگونه می‌توانستم شیرش بدهم؟ اگر برادرت زنده بود و می‌خواست شیر بخورد من چگونه می‌توانستم شیرش بدهم؟

بچه‌ی شیرخوار هنگام شیر خوردن ناخن به سینه‌ی مادرش می‌کشد گویا این‌جور می‌خواهد تشکر کند. من بمیرم برای آن مادری که شش‌ماهه داشت و شیر نداشت و برای آن شش‌ماهه‌ای که از گرسنگی و تشنگی توان نداشت که دستش را بلند کند و به سمت سینه‌ی مادرش ببرد.

یا حضرت خدیجه! ما بی‌بضاعتیم و بیش از این نمی‌دانیم و نمی‌توانیم. شما بزرگوارید. به برکت بغض در گلوهایمان و اشک در چشم‌هایمان شما به نوه‌ی بزرگوارتان امام زمان(عج) بفرمایید که دستمان را بگیرند و از عنایات الهی و ربانی به ما امداد غیبی برسانند و خودشان از خداوند طلب فرج کنند و باقیمانده‌ی غیبت ایشان را به شخص شما ببخشند که بسیار نزد خداوند آبرومند هستید.

برخی از فضائل حضرت خدیجه(س)

امروز بحث ما جدا باید باشد چون متعلق به حضرت خدیجه‌ی کبرا(س) است. ایشان در 65 سالگی از دنیا رفتند. وقتی انسان در کتب روایی و از زبان پیامبر(ص) و ائمه(ع) فضائل حضرت خدیجه(س) را می‌خواند و برخورد به کلمات عجیب در شأن و شوکت حضرت خدیجه(س) می‌کند، با خودش فکر می‌کند که شاید این بی‌بی باید بانویی می‌بودند که صدها سال عمر کرده باشند و فرصت زندگی طولانی در دنیا را داشته‌ باشند؛ اما ایشان صدها سال عمر نکردند که به این مقامات برسند ایشان فقط 65 سال زندگی کردند اما قبل از اسلام به درستی زندگی کرده‌اند و بعد از اسلام نیز درست‌تر زندگی کرده‌اند.

برخی از فضائل ایشان را ما زیاد شنیده‌ایم. ایشان اولین بانویی بودند که به اسلام گرویدند. بارها شنیده‌ایم که تمام اموال خود را که بسیار زیاد هم بود، برای پیش برد اهداف اسلام صرف کردند. به طوری که نوشته‌اند سه چیز موجب پیشرفت اسلام شد:

  1. اخلاق نیکو، برخورد ملاطفت‌آمیز، حلم و مدارای رسول‌الله(ص) با مردم. اگر پیامبر(ص) با مردم مدارا نمی‌کردند و در مقابل بدی‌هایشان حلم نمی‌ورزیدند، اگر تواضع و افتادگی نمی‌کردند تا آن حدی که عبا را از دوش بر می‌داشتند و زیر پای آن‌ها پهن می‌کردند تا روی آن بنشینند در حالی که خودشان بر روی خاک می‌نشستند، اسلام نمی‌توانست پیشرفت کند. امروز هم اگر اسلام در حال پیشرفت است یکی از دلایلش اخلاق پیامبر(ص) است.
  2. شجاعت و قدرت شمشیر امیرالمؤمنین علی(ع) که اگر در نبردها نبود مسلمین توان مقابله با کفار را نداشتند و شمشیر ذوالفقار و دست و بازوی قدرتمند علی(ع) به مدد آمد.
  3. اموال زیاد و بدون حساب خانم خدیجه‌ی کبرا(س).

امروزه هم برای پیشبرد اسلام، اخلاق نبوی و ابزار نظامی و مال و ثروت لازم است. در زمان امام زمان(عج) هم همین‌طور است. وقتی امام ظهور می‌کنند، تمام معادن آنچه در دلشان دارند برای امام زمان(عج) ایثار می‌کنند و تمام گنج‌های زمین بیرون می‌زند و در اختیار امام زمان(عج) قرار می‌گیرد. به همین جهت است که وقتی بعد از پیامبر(ص) خواستند خلافت امیرالمؤمنین(ع) را صلب کنند، اول فدک را غصب کردند تا دست‌ امیرالمؤمنین علی(ع) را از مال دنیا کوتاه کنند و مردم را از اطراف ایشان دور کنند و ایشان را در محدودیت اقتصادی قرار دهند.

مانند امروز که استکبار و ظلمان عالم هر وقت بخواهند بر مملکتی و بر گروهی حاکم بشوند، او را در محاصره‌ی اقتصادی قرار می‌دهند تا از طرف مردمشان حکومت‌هایشان در فشار قرار بگیرند و درنتیجه فشار به حکومت‌هایشان بیاورند تا حکومت‌ها نتوانند دوام بیاورند و زمینه برای حکومت ظلم ظالمان فراهم بشود!

حضرت خدیجه(س) در آن زمان که دختران را زنده به گور می‌کردند و اگر همسر زنی می‌مُرد، زنش جزو اموال خانه به ارث تقسیم می‌شد، بانویی تاجر بود و تجارتی بین‌المللی داشت و در محدوده‌ی وسیع تجارت می‌کرد. بنابراین به جهت اداره‌ی چنین تجارت‌خانه‌ای و چنین سرمایه‌ای باید بانویی می‌بود عاقله و اهل حساب‌وکتاب و دارای بینش اجتماعی و اقتصادی. در آن زمان که دختران را زنده به گور می‌کردند، ایشان بانویی استثنایی بود.

انتظار حضرت خدیجه(س) برای ظهور پیامبر آخرالزمان

یکی از کارمندان ایشان، محمدامین(ص) بود و در برخورد اول با محمدامین جرقه‌ای در دل حضرت خدیجه(س) زده شد.

ما که امروز ادعا می‌کنیم که منتظر امام زمان(عج) هستیم، باید درس انتظار را از حضرت خدیجه(س) یاد بگیریم. جناب خدیجه(س) از طریق کاهنان، از طریق پسرعموی خود که از علمای تراز اول نصاری بود، شنیده بود که در جزیرة‌العرب و از حجاز و شهر مکه پیامبری ظهور می‌کند که آخرین پیامبر است. ایشان منتظر ظهور آخرین پیامبر بود. هر گاه فرصتی پیش می‌آمد نزد پسرعمویش می‌رفت و می‌نشست و از او از خصوصیات پیامبر آخرالزمان سؤال می‌کرد؛ از قدش، از نگاهش، از نوع صحبت کردنش، از راه رفتنش، از امانت‌داری و صداقتش، از چگونگی بعثتش و… سؤال می‌کرد. مخصوصاً این اشتیاق وقتی شد که شبی در خواب دید که خورشید بر سر مکه دور زد، تمام مکه را چرخید و کم‌کم در خانه‌ی خدیجه فرود آمد. فردا صبح خواب را برای پسرعمو تعریف کرد و او تعبیر کرد که: پیامبر آخر زمان ظهور خواهد کرد و تو با او ازدواج خواهی کرد. او دین تازه‌ای می‌آورد و دینش سراسر عالم را فرامی‌گیرد. تو اولین همسر او خواهی بود. از آن به بعد انتظار و معرفت، جدی‌تر شد و به دنبال این پیامبر بود و تحقیق و تفحص می‌کرد. هنگامی که محمدامین(ص) آمد که کارمند او بشود، بعضی از این خصوصیات را در او پیدا کرد و کار به جایی رسید که ایشان خود از حضرت محمد(ص) خواستگاری کرد.

همه از فضائل حضرت خدیجه(س) این را شنیده‌ایم که همه‌ی اولاد پیامبر(ص) از حضرت خدیجه(س) بودند به جز ابراهیم که از ماریه قبطیه بود. هیچ زنی برای پیامبر اولاد نیاورد. پسران و دختران پیامبر که از دنیا رفتند و کوثر و به دنبال ایشان همه‌ی ائمه و بقیة‌الله‌الاعظم از نسل خدیجه‌ی کبرا(س) است. این موهبت ربانی که فراتر از بهشت است، نتیجه‌ی انتظار درست است. اینکه حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) از نسل اوست، امام حسن(ع) و امام حسین (ع) تا حضرت مهدی موعود(عج) از نسل ایشان هستند، ماحصل و جایزه‌ی آن دوران انتظاری است که خدیجه(س) به سر بُرد تا پیامبر آخرالزمان ظهور کند و مبعوث شود. آن‌قدر در این زمینه عظمت گرفت که ائمه وقتی می‌خواهند خود را معرفی کنند و حتی امام سجاد(ع) بر منبر مسجد شام وقتی می‌خواهند خود را معرفی کنند و از فضائلشان بگویند، می‌فرمایند که من از نوادگان خدیجه‌ی کبرا(س) هستیم. همچنین در زیارت‌نامه‌ی ائمه می‌خوانیم: «السلام علیک یابن خدیجة الکبری». کل فضائل الهی را خداوند به امام حسین(ع) داده است و در سلام به امام حسین(ع) این فضیلت از یاد نمی‌رود که حسین بن علی(ع) فرزند خدیجه‌ی کبرا(س) است.

امام زین‌العابدین(ع) که خود را در شام معرفی می‌کنند، می‌گویند: «… أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَا أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا…» در ادامه‌ی معرفی خود می‌فرمایند: «انا ابنُ خَدیجةَ الکبری» من از فرزندان خدیجه‌ی کبرا(س) هستم.

از فضایل حضرت خدیجه (س) این است که ایشان از چهار زن برتر هستند. پیامبر(ص) فرمودند: «بهترین زنان عالم چهار نفر هستند: مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد»

ولیکن در بسیاری از احادیث حضرت خدیجه(س) از آن دو بانو در فضایل جلوتر هستند چرا؟

از ملاک‌های فضل، بخشش مال، علم، عبادت، معرفت، صبر و شکیبایی، حضانت اولاد، تدبیر در منزل و نیکو همسرداری کردن است. همگی برای یک انسان و یک بانو از ملاک‌های فضائل هستند و حضرت خدیجه(س) در این‌ها سرآمد آن دو بانو بودند.حضرت مریم(س) مالی نداشت که بذل کند و این امکان را خداوند به حضرت خدیجه(س) داده است. خوب همسرداری مخصوص خدیجه(س) بود چنان که وقتی پیامبر(ص) خسته، محزون و مجروح می‌شدند و اگر می‌خواستند حزنشان را برطرف کنند و لبخند بر چهره‌شان بیاورند، فقط باید از خدیجه(س) می‌گفتند حتی بعد از مرگ خدیجه(س).

همین خصوصیت را دختر از مادر یاد گرفته است به طوری که علی(ع) می‌فرمایند: با تمام غم‌هایی که به وسعت علی(ع) بر دوش علی(ع) است وقتی به خانه می‌روم و فاطمه(س) را می‌بینم همه‌ی این‌ها به زمین ریخته می‌شود.

یکی از فضائل خدیجه‌ی کبرا(س) این بود که هر وقت جبرئیل می‌آمد عرضه می‌داشت که من هر وقت از سدرةالمنتهی به زمین می‌آیم خدای تبارک‌وتعالی می‌فرماید سلام من را به خدیجه برسان. عجیب این است که این سلام را خود حضرت خدیجه(س) هم از جبرئیل می‌شنید و جواب می‌داد: «اَللَّهُ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ الیه یعود السلام و عَلَى جَبْرَئِيلَ اَلسَّلاَمُ»

علت دستیابی جناب خدیجه‌ی کبرا(س) به کمال دین

جناب خدیجه(س) از سبقت گیرندگان و از اولین‌ها هستند. «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ» اولین زنی بود که ایمان آورد، اولین زنی بود که با پیامبر(ص) نماز خواند، اولین زنی بود که دشمنان را از پیامبر دور کرد، اولین بانویی بود که ایمانش به درجه‌ی کمال رسید؛ که این خیلی مهم است.

چگونه ایمان به درجه‌ی کمال می‌رسد؟

همه‌ی فضائل حضرت خدیجه(س) را بگذارید در یک کفه‌ی ترازو و یک‌ فضیلت خانم که تکمیل ایمان است را در کفه‌ی دیگر ترازو بگذارید. این بر آن‌ها غالب است و غلبه می‌کند؛ و این فخر جناب خدیجه‌ی کبرا(س) بعد از اسلام آوردن است و افتخار ایشان است. هیچ کس در آن دوران به این مقام نرسید و آن، قبولیِ ولایت علی بن ابیطالب(ع) بود.

مگر آن زمان این ولایت بیان‌شده بود؟ آیا واجب بود که جناب خدیجه(س) این ولایت را بپذیرند؟ خیر، چون بیان و آشکار نشده بود واجب نبود.

در زمینه‌ی اقرار و قبولیِ ولایت علی(ع) در آن زمان جناب خدیجه(س) مکلف نبود و تکلیفی نداشت ولی آن بانوی مخدره با آن بینش و بصیرتی که نسبت به پیامبر اکرم(ص) داشت قبل از ظهور و بعثت پیامبر(ص)، همان بینش و بصیرت را نسبت به ولایت اهل‌بیت(ع) داشت و این خیلی امر مهمی است.

خبر دادند که کاروان از مصر در حال بازگشت است. هر کس می‌رفت و بر بلندی تماشا می‌کرد. جناب خدیجه(س) با عده‌ای از بانوان و دوستانش که همیشه اطرافش بودند رفت بر بالای کوشکش و به تماشا ایستاد. جبرئیل از جانب خدا مأمور شد که: به بهشت برو و آن قبه‌ی سرخی که دو هزار سال پیش از آفرینش عالم از بهر محمد(ص) خلق کردم بردار و به زمین برو. محمد(ص) بر اسب‌سوار است. بر اسب محمد(ص) قرار بده.

جبرئیل به بهشت رفت و قبه از یاقوت سرخ و مرصع به انواع جواهرات را بیرون آورد. ملائکه شادی کردند که بعثت پیامبر(ص) دارد نزدیک می‌شود. نسیم رحمت وزید، در‌های بهشت باز و بسته شد. شادی همه‌ی عالم را فراگرفت. جبرئیل قبه را آورد در میان کاروان بر اسب پیامبر(ص) قرار داد. قبه‌ای که از بیرون، درونش معلوم بود. فرشتگان چهار گوشه‌ی قبه را نگه داشته بودند و تسبیح می‌گفتند. جبریل با سه پرچم جلو حرکت می‌کرد. کوه‌های مکه شادی می‌کردند و فرشتگان و کوه‌ها و درختان صدای لا اله الا الله محمد رسول‌الله سر داده بودند و صدای بشارت بر نبوت پیامبر(ص) به گوش پیامبر(ص) می‌رسید.

خدیجه‌ی کبرا(س) از فاصله‌ی دور همراه زنان بر بالای کوشک نگاه می‌کرد. رو کرد به بانوان و گفت: من خواب هستم یا بیدار؟ گفتند: بیداری. پرسید: آنچه من می‌بینم شما هم می‌بینید؟ گفتند: کاروان می‌آید و گرد و غبار است. خدیجه گفت: من قبه‌ی سرخی می‌بینم که از بالای قبه و چهار گوشه‌ی قبه نور به سمت آسمان می‌رود. در درون قبه از این فاصله مردی خفته می‌بینم. زنان خندیدند و گفتند توهم است اینکه تو می‌گویی برای پادشاهان فارس است این یک کاروان تجارتی است. خدیجه(س) در حالی که رنگ به صورت نداشت و می‌لرزید، گفت این قبه بر اسب صهبای من گذاشته شده است من می‌بینم.

هنوز اسلام نبود و هنوز با پیامبر(ص) ازدواج نکرده بود. آن تلاش و کوشش برای کسب معرفت در زمان غیبت پیامبر آخرالزمان چنین بینشی را به خدیجه‌ی کبرا(س) داده بود.

وای برمن که اسم خود را منتظر امام زمان می‌گذارم… همین بصیرت و بینش با او آمد تا آنجایی که حضرت زهرا(س) به دنیا آمد. وقتی فاطمه(س) به دنیا آمد، حمد و سپاس خدا کرد و گفت الهی شکر که پدر من پیامبر است، الهی شکر که شوهر من وصی است و اولاد من یکی بعد از دیگری از موالیان هستند. خدیجه(س) این را از نوزادش شنید و دنبال آن را گرفت که این ولی کیست؟ این ولی را باید شناخت. این اوصیا چه کسانی هستند؟ این اوصیاء را باید شناخت.

علامه مجلسی روایت عجیبی را نقل می‌کند که رسول اکرم(ص) خدیجه(س) را خواست و در کنار خود نشاید و فرمود: این جبرئیل است و می‌گوید که به تو بگویم از برای اسلام شرایطی است: 1. اقرار به یگانگی خداوند. 2. اقرار به رسالت رسولان 3. اقرار به معاد و عمل به اصول این شریعت و احکام آن 4. اطاعت از الوالامر و ائمه‌ی طاهرین بعد از من و برائت از دشمنان آن‌ها.

حضرت خدیجه(س) ‌یکی‌یکی تصدیق کرد تا رسید به امر ولایت. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: علی بن ابیطالب ولی بعد از من است «هُوَ مولاک و َ مولَی المؤمنین و امامهُم بعدی» و از خدیجه‌ی کبرا(س) عهد محکم درباره‌ی آن گرفت. سپس پیامبر(ص) فرمودند که آب بیاورید. حضرت وضو گرفتند و فرمودند: خدیجه این آداب وضو است و سپس پیامبر(ص) آداب نماز، روزه، حج، جهاد، نیکی به والدین، صله‌ی رحم و واجبات و محرمات را یکی‌یکی ذکر کردند و از خدیجه‌ی کبرا عهد گرفتند که همه را انجام دهد و بپذیرد و او پذیرفت. آنگاه پیامبر اکرم(ص) دست خود را بالای دست علی(ع) گذاشتند و به خدیجه فرمودند که حالا دستت را بر روی دست من بگذار و عهدت را محکم کن.

چه چیز خدیجه(س) را خدیجه کرده است؟ عبادتش؟ عبادات را که ما هم انجام می‌دهیم اما به یک تفاوت؛ اینکه که عبادات حضرت خدیجه(س) روح داشت و عبادات ما یا روح ندارند و یا دارای روح ضعیف هستند! روح عبادات پذیرفتن ولایت ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام است. روح عبادات من و شما شناخت و معرفت مهدی فاطمه(عج) است.

خدیجه(س) هنوز مکلف نشده بود چون هنوز بیان نشده بود اما برای مکمّلین یعنی کسانی که می‌خواهند دینشان کامل بشود و در بندگی کامل باشند و سر سوزنی خدشه به کارشان وارد نشود، چه؟

مکملین از اولیای خدا، مکملین از خواص بندگان خدا در زمان خودشان عقیده به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و اولاد او یک مقام مخصوص و ویژه محسوب می‌شود. اگر به این ولایت اقرار نکنند بنده‌ی خوبی هستند اما بنده‌ی کاملی نیستند. زاهد خوبی هستند اما از اولیای مقرب حق نیستند.

مگر زمان موسی ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) مطرح بوده است؟ مگر زمان ابراهیم(ع) مطرح بوده؟ مگر آن‌ها مکلف بودند که چیزی که قرن‌ها بعد قرار است مطرح شود را بپذیرند؟ ما در روایت می‌خوانیم که شرط انبیا بالأخص اولوالعزم اقرار به ولایت علی(ع) بود. جبرئیل می‌آمد و این اقرار به ولایت را از آن‌ها می‌گرفت.

همه‌ی این‌ها را به نور قوی ولایت کسب کردند که به عقیده و عمل ایشان دمیده شد و ایمانشان کامل شد.

توضیحاتی پیرامون رسیدن به قرب الهی

این خیلی مهم است که من و شما از خودمان بپرسیم چطور می‌شود بعضی از انسان‌ها به این درجات قرب خدا می‌رسند؟

یکی به سبقت در دین و در سبقت در خیرات است.«السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ» و به سبقت در جلب رضایت خداست؛ این‌ها همواره در دنیا در حال مسابقه هستند.

قرب به چه معنا است؟ قرب یعنی نزدیک شدن. قرب به خدا یعنی نزدیک شدن به خدا. خدا که جسم نیست که ما نزدیک شدن مادی و جسمانی داشته باشیم. لذا معنای قرب همان تشبُّه به خدای تبارک‌وتعالی است. روایات عجیبی ما در این رابطه داریم.

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «إنّ الله خلَقَ آدم علی صورَتِه» خداوند آدم را به صورت خودش آفریده است؛ یعنی خدای تبارک‌وتعالی صفاتش به منزله‌ی صورتش است. بنی‌آدم را خدا به صورت خودش آفریده یعنی با صفاتی همچون صفات خود آفریده است. صفات ما همچون صفات خدا است و بر اساس صفات خدا آفریده شده است. خدای ما شکر را دوست دارد و خودش هم شاکر است. بندگان خدا هم شکر را دوست دارند. به همین دلیل امر کرده است که بندگان از هم تشکر کنند. اگر از بندگان تشکر نکنید، نزد من هم شاکر محسوب نمی‌شوید. خدا حمد را دوست دارد. این صفت در من و شما هم هست. ما دوست داریم از ما تشکر شود و خوبیِ ما گفته شود. خدا سخی است و سخاوتمندی را دوست دارد. یکی از چیزهایی که خدیجه(س) را خدیجه ساخت مال و ثروتش بود که با مال و ثروتش خدا و دین خدا را یاری کرد.

مال، علم، صنعت، قدرت و قوت اگر در انسانِ خوش گوهر قرار بگیرد بذل راهی می‌شود که خدیجه بذل کرد. مال، منصب، ثروت و مقام اگر در دست انسان بدگوهر قرار بگیرد مثل اسلحه و شمشیر در دست راهزن است که باعث فتنه و آشوب می‌شود.

دلیل جهاد با کفار این است که مجاهده کن و اسلحه را از دست کافر بگیر. مال و منصب و قدرت و مقام مادی به دست معاویه افتاد، امیرالمؤمنین علی (ع) جهاد کردند که از دست او بگیرند که به مردم کمتر صدمه بزند.

رسول اکرم(ص) فرمودند: از امت من کسانی هستند که خدا از گوهر و نور وجود من درون آن‌ها قرار داده، جان آن‌ها با آن نور من را می‌بیند و من هم آن‌ها را با همان نور مشاهده می‌کنم.

آن شباهت‌هایی که خداوند در ما نهادینه کرده است، با پرده‌ی گناه و معصیت در خودمان دفن نکنیم و روی آن را نپوشانیم. این همه می‌گوییم که خدایا ما را به قرب خود برسان و کمکمان کن که ما این تشبه به تو را به قدر وسعمان ظاهر کنیم و اجرا کنیم.

بزرگان ما فرموده‌اند که انسان‌هایی که به این مقام رسیدند و پرده از روی آن برداشتند و با مجاهده یکی‌یکی این شباهت‌ها را از دفن شدن در وجودشان نجات دادند، کسانی که به این مقام رسیدند شربت ناب مخصوص مقربان درگاه خدا را نوشیدند. این‌ها عالمان‌ به علوم حقیقی اند که حقیقت آن، نور است. خدا مگر عالم نیست؟ این صفت را هم در وجود من و شما قرار داده است.

وقتی منور به نور الهی شدند، هم افق زندگی خودشان روشن است و هم افق زندگی دیگران را روشن می‌کنند و هادی دیگران خواهند شد و دارای «اتقان در صنع» می‌باشند؛ یعنی کارهایشان محکم و درست انجام می‌شود. سهل‌انگاری و کوتاهی در کارشان نیست و وجود ندارد، اعمالشان صالح است و خلاف در زندگی‌شان راه ندارد زیرا می‌دانند مزاج عالم خلاف را نمی‌پذیرد و به آن‌ها برمی‌گرداند. اخلاقشان جمیل و زیبا است چون خداوند جمیل و حلیم و کریم است و ما را به صورت خودش آفریده است. زیبایی اخلاق کمکشان می‌کند به اعتدال در تمام شئون زندگی برسند. دارای رأی صحیح در تصمیم‌گیری‌ها هستند و دچار اشتباه نمی‌شوند. فیض و خیر و برکاتشان نسبت به دیگران همیشگی است و به همه خیر می‌رسانند. این معنای آن قرب واقعی است.

چرا خدیجه‌ی کبرا(س) به این مقام می‌رسد؟ یکی‌یکی آن تشبهات به خداوند و پیامبر(ص) را خروج می‌کند و بیرون می‌آورد. وقتی انسان به این حد رسید دیگر هرگز نمی‌میرد همچنان که خدیجه و امثال خدیجه(س) نمرده‌اند؛ زیرا خداوند «حی» دائم است خدا ما را بر اساس اخلاق و صورت خودش آفریده است.

چه چیزی باعث جدایی‌ها می‌شود؟ بداخلاقی‌ها.

شخص برهنه در آب را در نظر بگیرید. اگر اطراف این شخص پُر از زنبور باشد او در آب از زخم نیش زنبورها در امان است اما همین که سرش را بیرون بیاورد، نیشش می‌زنند. همانا آب، ذکر و یاد خداست. یاد از چه چیز خدا؟ یاد از صفات خدا. صفات خدا در کجا نهادینه شده است؟ در خلقت من و شما. زنبورها یاد غیر خدا هستند. از آب که یاد و ذکر خداست وقتی خارج شدیم دچار نیش زنبورها خواهیم شد. به خودمان کمک کنیم. همان جور که شما برای اینکه در زیر آب بمانید نفستان را حبس می‌کنید، نفس را در سینه‌هایمان حبس کنیم و عزممان را جزم کنیم، صبر پیشه کنیم و قدم‌به‌قدم تلاش کنیم برای پیدا کردن خودمان و دانه‌دانه استخراج صفات الهی از خودمان تا از وسوسه‌ها و افکار پلید شیطانی رهایی پیدا کنیم.

کسی که سراسر طبعش، ظاهر و باطنش خاصیت همان آب را پیدا کرد، تمام زنبورهای پلیدی و غفلت از او فرار خواهند کرد و به او نزدیک نخواهند شد. چنین کسی که طبعش طبع آب، طبع ذکر و طبع صفات خداست، اولین علامتش گذشت از دنیاست. به محض اینکه کسی از دنیا گذشت در صفات خدا محو می‌شود. کسانی که از دنیا می‌گذرند، نیست نمی‌شوند، محو در صفات خدا می‌شوند مثل محو ستارگان در نور آفتاب. کسی که در صفات خدا محو شد و تشبه پیدا کرد به صفات خدای تبارک‌وتعالی و محو شد، نیست نمی‌شود. با بُرون رفت از دنیا، نیست نمی‌شود. دل به این دنیا نمی‌بندد و دنیا را زنده‌زنده می‌گذارد و می‌رود. باشد به برکت دعای حضرت خدیجه(س) امروز بابی برای ما هم باز شود.

حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) کمتر از 5 سال داشت که حضرت خدیجه(س) در بستر بیماری بود. به فاطمه(س) گفت دخترم خواهشی دارم که خجالت می‌کشم به پدرت بگویم. تو پیغام من را ببر. به او بگو مادرم گفت من از عوام زنان هستم ممکن است اعمال و تکالیفم را خوب انجام نداده باشم. اکنون که به ملاقات خدا می‌روم می‌ترسم از عهده‌ی سؤالات او برنیایم. بگو مادرم گفت خواهش می‌کنم آن عبایی که بر دوش می‌اندازی و جبرئیل بر تو نازل می‌شود و وحی می‌آورد، آن را بر من بپیچ تا خدایت به من رحم کند. فاطمه(س) بیرون آمد. وقتی موضوع را با پیامبر اکرم(ص) در میان گذاشت، جبرئیل نازل شد و گفت حق سلام می‌رساند و می‌گوید به خدیجه‌ی کبرا(س) سلام برسان و بگو قصری برایش ساخته‌ایم یکپارچه از دُر و کفنی از بهشت برایش آوردیم. برای همسر هیچ پیامبری کفن از بهشت نیامده است.

سپس عرض کرد یا رسول‌الله خیالم راحت شد اما از بابت دخترم ناراحتم. او بعد از من هم یتیم است، هم تنها، هم صغیر، یا رسول‌الله شما خواستید ازدواج کنید برای همسرتان شرط بگذارید مبادا بر سر دخترم فاطمه داد بکشد، مبادا او را کتک بزند. پیامبر(ص) گریه کردند و فرمودند تا زنده هستم خیالت راحت…