ادامهی بحث؛ شناخت و معرفت به امام زمان(عج) هم شرط صحت اعمال و هم شرط قبولی اعمال است
معنای رحمانیت و رحیمیت خداوند متعال
ادامهی بحث؛ تعدیل نفس با عقل و فکر؛ و با مدد گرفتن از دو داروی ذکر و مجاهدت
از اثرات ذکر مداوم و بندگی خداوند متعال: 1. پرورش وجدان معنوی انسان و تبدیل نفس امّاره به نفس لوّامه 2. افزایش میل و رغبت به کار نیک و کاهش تمایل به گناه
امیدوار هستم که همانگونه که از ماه مبارک رمضان روز به روز خارج میشویم، به انوار روزه، قرآن، سحر، توبه و افطار ورود پیدا کنیم و از این انوار برخوردار و بهرهمند شویم. الحمدلله رب العالمین، الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه میداریم که زنده هستیم و یکبار دیگر به ملاقات ماه مبارک رمضان مفتخر شدیم و انشاءالله جزو مدعوین به برنامهی ضیافت الله هستیم و از توفیقات ربّانی در این ماه در ساعتهای خاص و ویژه و در ایام و لحظات خاص آن برخوردار و بهرهمند شویم. باشد که قوه و انرژی لازم برای طی طریق تا سال آینده را کسب کنیم.
ادامهی بحث؛ شناخت و معرفت به امام زمان(عج) هم شرط صحت اعمال و هم شرط قبولی اعمال است
بحث امروز را مانند هر روز به نام نامی حضرت صاحبالزمان(عج) آغاز میکنیم. بحث از اینجا آغاز شد که بزرگان ما به ما فرمودهاند و البته با همین مضمون نیز حدیث و روایت هم داریم که ارزشگذاری بر اعمال یک مؤمن و یک مسلمان و شیعه به اندازهی معرفت و اتصالی است که به امام زمانش دارد. در زمان هر امامی که زندگی کرده باشد، در زمان امیرالمؤمنین علی(ع)، به اندازهی معرفتش به ایشان، در زمان امام رضا(ع) به معرفت ایشان. البته اینگونه نیست که در زمان امام رضا(ع) کسی به معرفت امام رضا(ع) به تنهایی معرفت داشته باشد بلکه کسی که به ایشان و امامت ایشان معرفت دارد، قطعاً به امامت امامان قبل از ایشان نیز معرفت حاصل کرده است؛ که اینان امامان معصوم واجب الطاعة هستند. اینگونه نیست که اگر میگوییم شناخت و معرفت به وجود امام زمان(عج) ملاک ارزشگذاری بر اعمال خیر و مثبت ما است پس لازم نیست که ما معرفتی به امامان قبل از داشته باشیم! بلکه امام زمان(عج) صد هستند پس چون که صد آمد نود هم نزد ماست. وقتیکه امام زمان(عج) را امام معصوم واجب الطاعة که ظهور خواهد کرد، میدانم و میشناسم و به ایشان معتقد هستم، لاجرم به امامان قبل از ایشان نیز معرفت دارم و آنان را میشناسم.
سؤالی که ممکن است در ذهن ایجاد شود این است که این ارزشگذاری به معرفت امام زمان(عج)، ولایت اهلبیت(ع)، شناخت و معرفت به امام زمان(عج) شرط قبولی اعمال هستند یا شرط صحت اعمال ما هستند؟
گاهی بنده نماز خود را به وقت و با رعایت اصول و احکام آن به جا میآورم اما قبول حق نمیشود! زیرا لقمهای که خوردهام اشکال دارد یا لباسم از پول ناپاک تهیه شده است یا زبانم بعد از نماز غیبت میکند، نماز صحیح من از لحاظ شرایط درست است اما به درگاه خداوند قبول نمیشود زیرا با لقمهی ناپاک همراه بوده است حتی اگر این نماز را در مسجدالحرام خوانده باشم.
اینجا این سؤال پیش میآید که آیا اگر من امام زمانم را نشناسم و به ایشان باور نداشته باشم و به ایشان معرفت نداشته باشم که ایشان را امام واجب الطاعةِ حاضر و ناظر به اعمال خود بدانم و آنقدر معتقد نباشم که سخنی که از دهان من خارج میشود قبل از اینکه به گوش مخاطب من برسد به گوش ایشان میرسد و من ایشان را امام منتَظَر ندانم که هر لحظه ممکن است ظهور کند، عبادتم قبول نمیشود یا عبادت من بهطورکلی صحیح نیست؟
جوابی که به این سؤال دادهاند این است که عبادت ما بهطورکلی صحیح نیست و شرط صحّت ندارد پس قبول هم نمیشود. شرط صحت عمل، معرفت و شناخت امام است. ما اعمال را انجام میدهیم تا از مهالِک فساد و گناه و بدیها نجات پیدا کنیم و امام زمان(عج) نیز سفینة النجاة هستند و این نجات از مهلکه توسط امام زمان(ع) صورت میگیرد. برای اینکه اعمال ما صحیح باشد باید ایشان را حاضر و ناظر بدانیم و در اعمال و رفتارمان ایشان را مخاطب قرار دهیم و به این معتقد باشیم که معرفت به ایشان و ولایت ایشان، خود، یک عمل است نه یک عمل پر ثواب؛ یک عمل واجب و اعظم واجبات است.
زکات و نماز و روزه و حج و… واجب هستند و البته ولایت ایشان نیز واجب و اعظم واجبات است زیرا این واجب، شرط اصلیِ قبولی آن واجبات دیگر است. هر چند که آن واجبات دیگر زیبا و کامل انجام شود، اگر شرط ولایت و معرفت به وجود امامان(ع) را نداشته باشیم، سایر واجبات ما پذیرفته نخواهد شد. به همین جهت فرمودهاند: شما را به هیچ چیزی به اندازهی ولایت اهلبیت(ع) صدا نزدهاند. این صدا زدن به معنای دعوت کردن، فراخوان کردن، امر کردن، سفارش کردن و تکلیف کردن است.
معنای رحمانیت و رحیمیت خداوند متعال
این شناخت بر چه اساسی است؟ بر اساس محبت است و باید از آن باب محبت الهی، همان رحمانیّت و رحیمیّت الهی به شناخت امام زمان(عج) وارد بشوم.
ما کاری را بدون ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز نمیکنیم زیرا چنین کاری، کار ابتر و بدون دنباله است. اگر از ما بپرسند که این ذکر به چه معنا است، جواب میدهیم «به نام خداوند بخشندهی مهربان».
«رحمن» به چه معناست؟ «رحمانیّت» آن محبت و توجهِ عام خداوند است. خداوند متعال به تمام مخلوقات خود رحمان است و روزی، امکانات، زندگی و حق حیات به همهی موجودات میدهد.
«رحیم» به چه معناست؟ «رحیمیّتِ» خداوند خاص است و چون فکر ما محدود است، میگوییم که رحیمیّت خداوند متعال روز قیامت مخصوص بندگان ویژه و خاص ایشان است و در آن زمان خداوند به کافر، منافق، ریاکار، بینماز، روزهخوار، بیبندوبار، آدم کش، مال مردم خور، نمّام، سخنچین و هر کسی که بدی کرده باشد و توبه نکرده باشد، با رحیمیّت خود نگاه نمیکند. آیا این رحیمیّت مخصوص روز قیامت است؟ خیر؛ نباید این صفت خداوند را در روز قیامت محدود کنیم؛ که اگر چنین کنیم در خداشناسی ما اشکال به وجود میآید و خطا کردهایم.
اگر بخواهم در همین دنیا، هم از رحمانیّت خداوند و هم از رحیمیت خداوند برخوردار شوم چه باید بکنم؟ باید به امام زمانم معرفت پیدا کنم و بر اساس محبت، ایشان را بشناسم و آن بُعدهای لطیف وجود امام را بشناسم و اگر به آن حلقهی اتصال که همانا معرفت، محبت، شناخت و توسل به ایشان است، وصل شدم هم به رحمانیّت خداوند و هم به رحیمیّت خداوند متعال دست پیدا کردهام. شناخت امام زمان(عج) یعنی در معیّت ایشان حرکت کردن.
امام علی(ع) به رُمَیله فرمودند: ای رُمَیله! هیچ مؤمن و هیچ مؤمنهای در شرق و غرب عالم نیست مگر اینکه ما با او هستیم. سپس ایشان به رمیله نگاهی کردند و ادامه دادند: آیا تب داری؟ او جواب داد: بله آقا جان چه کسی به شما خبر داد؟ امام فرمودند: نیست مؤمن و مؤمنهای که تب کند مگر ما با او تب میکنیم، مریض شود مگر ما با او مریض میشویم، محزون شود مگر ما با او محزون میشویم، خوشحال شود مگر ما با او خوشحال میشویم، دعایی نمیکند مگر اینکه ما به دعای او آمین میگوییم، ساکت نمیماند مگر اینکه ما برایش دعا میکنیم.
این مسئله هم بسیار خوب است و هم بسیار خطرناک! ایشان نفرمودند که ما با کافران یا منافقان و یا با هرکسی هستیم بلکه قید «مؤمن» را به کار بردهاند. چقدر برای ما ارزشمند است که ایشان میفرمایند که اگر مؤمن هستید، ما با شما هستیم؟ اگر میخواهیم که ائمهی اطهار(ع) با ما باشند، باید چه کنیم؟ که این ارزش را پیدا کنیم که ایشان با ما باشند در هر گوشهی دنیا که باشیم.
یک پیرزن ضعیف تنها در یک گوشهی عالم اگر ملاک ارزشی ایمان را داشته باشد، علی(ع) با ایشان است. یک انسان پرتوان یا کمتوان، پیر یا جوان، مریض یا سالم هر گوشهی عالم اگر شرط ایمان را داشته باشد، ائمه(ع) با ایشان هستند. این همان جلوهی رحیمیّت خداوند است که برای همهی مؤمنین و مؤمنات است؛ که فراتر از جلوهی رحمانیّـت خداوند است.
از مظاهر «رحمانیّتِ» خداوند متعال، سلامت بدن، خانوادهی سالم و نعمتهای مادی شماست اما جلوهی «رحیمیّتِ» خداوند، معیّـت و همراهی با امام زمان(عج) است؛ و این حاصل نمیشود مگر به معرفت و شناخت امام زمان(عج). هر خلقی را که خداوند متعال خلق کرده است، به خود واجب کرده است با اسم رحمان و رزّاق خود به آن نگاه کند اما رحیمیّت خداوند خاص مؤمنین و مؤمنات است؛ که همانا معیّت امام زمان(عج) با آنان است که هر کس به این ایمان نرسیده است از این برکت و جلوه جامانده است.
امام صادق(ع) شب هنگام همیانی از نان برای فقرا بر دوش خود کشیده بودند. یکی از اصحاب نقل میکند که به آقا رسیدم و سلام دادم و عرض کردم: آقا جان! این بار را به من بدهید تا به دوش بکشم زیرا بر روی دوش شما سنگینی میکند، شما این بار را به کجا میبرید؟ امام فرمودند: این بار را به قیامت میبرم و سزاوار است که خود آن را به دوش بکشم.
اتفاقی افتاد و گویا همیان به زمین افتاد و نانها بر روی زمین ریخت. امام فرمودند: به من کمک کن تا آنان را جمع کنم. من به ایشان کمک کردم و همراه ایشان حرکت کردم و داخل مسجدالنبی رفتیم و به سمت صُفّه حرکت کردیم که فقرا خوابیده بودند. امام کنار هر کدام از آنان گرده نانی نهادند. برای من سنگین آمد و عرض کردم: آقا جان اینان را میشناسید، اینان همه از پیروان دشمنان شما هستند که مادرتان فاطمهی زهرا(س) را کتک زدند! اینان شیعه و محب شما نیستند بلکه از پیروان دشمنان شما هستند که درب خانهی مادرتان را به آتش کشیدند!
حضرت فرمودند: میدانم که پیرو کسان دیگر هستند. اگر شیعه و محب ما بودند، دیگر نان خالی برای آنان نمیآوردم بلکه نان همراه با خورش برای آنان میآوردم و نمیگذاشتم روی صفه برهنه بخوابند بلکه آنان را به خانه میآوردم و به آنان اتاقی میدادم، وسیلهی خواب میدادم، سفره میانداختم و وسیلهی خواب برایشان فراهم میکردم.
این، جلوهی رحیمیّت خداوند متعال است نسبت به کسی که امام زمانش را میشناسد؛ اما آن نان نهادن، جلوهی رحمانیّت خداوند است؛ که هیچ مخلوقی نباید گرسنه بماند حتی اگر پیرو دشمنان اهلبیت(ع) است. اما اگر آنان مؤمن و مؤمنهی واقعی بودند و به امام زمانشان و به ولایت اهلبیت(ع) معرفت و اعتقاد داشتند، از چیزهای استثنایی بهرهمند میشدند.
اینکه من دعا کنم و امام جواب مرا بدهند، این همان جلوهی رحمانیّت خداوند و عام است. در کتابها آمده است که امام حسین(ع) کودک زرتشتی را شفا دادند یا حضرت عباس(ع) حاجت کلیمی و سنی و کافر را میدهند. اما رحیمیّت خداوند مخصوص مؤمن و مؤمنهای است به وجود امام زمانش معرفت دارد.
بزرگواری گفت: برای نماز شب برخاستم و صدایی شنیدم که میگفت: اگر میخواهید که پیروز شوید و سعادتمند و عاقبت به خیر شوید و از جلوههای خاص خداوند برخوردار شوید، دو کار را انجام دهید و از این دو کار گریزی نیست: اول اینکه از گناهانتان استغفار کنید (در حدیث آمده است که طوری باشید که در کنار هر گناهتان، استغفار باشد. اگر مرتکب گناهی شدید، نخورید و نیاشامید و کاری نکنید و هیچ حرکتی نکنید مگر اینکه ابتدا استغفار کنید. نه اینکه اکنون گناه کنم و توبه و استغفار را به بعد موکول کنم و در آن تأخیر کنم بلکه در کنار هر گناه، یک استغفار باشد. باید تا این حد از گناه و ماندگاری و نهادینه شدن گناه ترسید) و دیگر توسل به امام زمان(عج) داشته باشید و لحظهای از یاد ایشان غافل نشوید.
بزرگوار دیگری نقل میکند که شبی امام زمان(عج) را ملاقات کردم و عرض کردم: چرا دوستان شما، شما را صدا میکنند و شما جواب نمیدهید؟ امام با تعجب فرمودند: چه زمانی ما را صدا زدند و ما به آنان جواب ندادیم؟! سپس سؤال کردم که آقا جان شاید ما بلد نیستیم که شما را صدا کنیم. به ما یاد بدهید که در بدبختیها، گرفتاریها، سختیها، رنجها و مرارتهایمان چگونه شما را صدا بزنیم که شما جواب بدهید؟ امام فرمودند: بگویید «یا محمدُ یا علیُ یا فاطمة یا صاحبالزمان اَدرِکنی وَ لا تُهلِکنی» (معمولاً بعد از اینکه از چهار نفر کمک میطلبم باید بگویم «ادرکونی و لا تهلکونی» که البته در دایرهی معرفت به امام زمان(عج) همانا هلاکت، فقر مالی یا مرض بد نیست شاید اینان بد باشند اما هلاکت نیستند؛ بلکه هلاکت این است که خداوند متعال ما را به حال خود رها کند و به من بگوید برو دیگر برایم مهم نیست که باشی یا نباشی! یا کجا باشی!)
من خدمت امام گفتم که آقا جان من اشتباه شنیدم آیا نباید بگوییم: اَدرِکونی؟ زیرا ما از چهار نفر استمداد میطلبیم.
امام فرمودند: بردن نام پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمهی زهرا(س) برای تبرک و تیمن است تا قضیه بابرکت شود اما آنکس که به فریاد میرسد من هستم.
فهم این نکته معرفت عظیمی میخواهد.
وجود امام زمان(ع) جلوهگاه تمام اسماء و صفات خداوند متعال است. معرفت و شناخت و توسل و باور و منتظر ایشان بودن و آمادگی برای ظهور ایشان آن طوری که بتوانم سرباز ایشان باشم، موجب میشود که در معیّت ایشان قرار بگیرم؛ و در معیّت قرار گرفتن یعنی برخوردار شدن از جلوهی رحیمیّت خداوند متعال.
آقا جان! اگر به هر درد مؤمن و مؤمنهای شما مریض شوید پس این روزها بدن شما بسیار مریض و دردناک است! خیلی از بیماران این روزها نام شما را صدا میزنند و دلها بسیار محزون است پس دل شما نیز بسیار محزون است. ضمن اینکه آن مطلبی که میگویند کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، برای ما نیست فقط برای امام زمان(عج) است که تمام روز در کربلا است و تمام روز، حادثهی عاشورا برای ایشان جلوهگر است. آن غم عمه جانش زینب(س) با دل ایشان چه میکند؟
دو غم برای امام زمان(عج) بسیار سنگین است: یکی غم ضرب و شتم مادر بزرگوارشان حضرت زهرا(س) و بیمار شدن ایشان و به بستر افتادن ایشان، به همین جهت در زمان ظهور اولین کاری که ایشان میکنند این است که انتقام مادر بزرگوارشان را میگیرند؛ که به چه جرمی مادر ما را زدید و باعث سقط جنین ایشان شدید؟ آن غم دیگر، غم اسیری اهلبیت(س) و اطفال و کودکان امام حسین(ع) است.
معمولاً جلوی چشمان کودکان، والدین را کتک نمیزنند و ملاحظهی کودکان را میکنند زیرا بچه تحمل ندارد. اسماء نقل میکند وقتی در شب شهادت حضرت زهرا(س)، آب میریختم و علی(ع) بدن را میشستند ناگهان دیدم که علی(ع) دست نگه داشتند و به شدت گریه کردند. عرض کردم: آقا جان شما اکنون به ما امر کردید که آرام گریه کنیم پس این گریهی شما برای چیست؟ امام فرمودند: دستم به پهلوی شکستهی فاطمه خورد و شکستگی دندههای زهرا(س) را احساس کردم و نتوانستم خوددار باشم…
پس زهرا(س) را غسل دادند و کفن کردند و بندهای کفن را بستند. ناگهان مشاهده کردند که کودکانشان نگاه میکنند. پس دل علی(ع) به درد آمد. دوباره بند کفن را باز کردند و فرمودند برای وداع آخر با مادرتان بیایید. کودکان آمدند و مادر را بغل کردند و غلغلهای شد. ندایی آمد که علی! کودکان را بلند کن… زمین و آسمان به هم میریزد و فرشتگان آسمان گریه میکنند.
امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را در آغوش کشیدند و تسلیت گفتند و با مهربانی آنان را از مادرشان جدا کردند اما در کربلا مینویسند جمعی از اعراب آمدند تا دختر بچهی سه ساله را از پدرش جدا کنند. دختر بچهی سه ساله را یک نفر هم میتواند جدا کند اما چرا یک جمع از سپاه و نه با دستان خالی بلکه با تازیانه و نیزه و غلاف شمشیر آمدند تا از او را در گودال قتلگاه از پدر جدا کنند؟
آقا جان! تو را قسم میدهم به جان عمه جانتان زینب کبری(س) و سایر اُسرای کربلا لطفی کنید تا ما در این ماه رمضان، در این کلاس امام زمانی، قدمی برداریم و نمرهای بگیریم تا انشاءالله بتوانیم قدمی را در معیّت شما بزرگوار برداریم.
ادامهی بحث؛ تعدیل نفس با عقل و فکر؛ و با مدد گرفتن از دو داروی ذکر و مجاهدت
ماه رمضان، ماه توبه و پاک شدن و دستیابی به آن درجهای از توبه است که اگر نتوانم به آن درجه دست پیدا کنم، تا رمضان سال آینده فرصتی برای جبران آن ندارم. آن روایت پیامبر(ص) که عرضه داشتند: خداوندا! اگر در ماه رمضان بندهای کاری نکرد که موجب آمرزش شود، دیگر او را نیامرز، بسیار روایت خطرناکی است…
شیاطین که در بند هستند پس اینهمه گناه برای چیست؟
علاوه بر شیاطین، عوامل دیگری هم هستند که موجبات ارتکاب به گناه و معصیت و گمراهی انسان را فراهم میکنند از جملهی آنان، نفس انسان است. در روزهای قبل بحث ما به تفکر در نفس و شناخت آن و اینکه با چه چیزی میتوانم نفسم را تعدیل کنم، رسید.
بنده با نفسکُشی مشکل دارم زیرا مثلاً اگر کسی غریزهی جنسی که جزو نفسانیت ما است را بُکُشد و بگوید که من عمداً ازدواج نمیکنم، دچار رهبانیت غلط شده است و ما چنین چیزی را در اسلام نداریم. از طرف دیگر اگر کسی این غریزه را بدون محابا و بدون اندازه و محدودیت ارضا کند، از انسانیت سقوط میکند. پس ما نه میتوانیم این غریزه را از بین ببریم و نه میتوانیم آن را کاملاً آزاد بگذاریم. پس چه باید کرد؟ این غریزه و سایر غرایز انسانی را باید تعدیل کرد. مانند اسبی میمانند که باید سوار آن بشویم و دهنهی این اسب در دستان ما باشد که اگر خواست بتازد آن را کنترل کنیم تا تاختوتاز نکند زیرا اگر تاختوتاز کند حتماً مرا زمین خواهد زد. همیشه اینگونه نیست که اگر به زمین بخورم فقط مجروح میشوم بلکه گاهی ممکن است دچار هلاکت شوم و آبرویم برود و راه برگشت را بر من غیرممکن کند. پس خداوند راه متعادل کردن نفس را قرار داده است و باید نفس را با اندیشه و فکر و عقل مهار کرد.
ریشهی کلمهی عقل از کلمهی عِقال است. «عِقال» زانوبندی است که عرب به زانوان شتر میبندد تا شتر فرار نکند. عقل، زانوبندی است که عاقل به زانوان نفسانیّت خود میبندد تا آن را کنترل کند تا در غریزهی جنسی، در مصرفگرایی، در خوردن و خوابیدن، در خرج کردن، در تعریف کردن، در تکذیب کردن، عبادت کردن، متعادل باشد.
به جهت این تعدیل، دارو قرار داده است که از جملهی آن، مجاهده و تلاش و کوشش، هم در جهت شناخت این نفسانیّت و هم برای تحمل سختیهای راهکار آن است. داروی دیگر، ذکر است.
امام علی(ع) فرمودند: خداوند متعال ذکر را صیقل دلها قرار داده است تا بهوسیلهی این صیقل، گوش دل انسان بعد از کری، شنوا شود (معصیت موجب میشود آن حس شنوایی معنوی انسان از کار بیفتد. خداوند متعال ذکر را وسیلهای قرار داده است تا بهوسیلهی آن، گوش معنوی خود را صیقل بدهیم) و چشم قلب بعد از نابینایی، بینا شود (ذکر باید موجب شنوایی و بینایی قلب من بشود) و پس از سرکشی و عناد رام شود (دل و قلب هر چه ضعیفتر و آلودهتر شود، زمینه برای تاختوتاز نفس فراهم میشود. ذکر برای این منظور است که نفس ما را از سرکشی رام کند) همواره چنین بوده و هست که خداوند ذکر را وسیلهی صیقل قلب نهاده است. خدای متعال در هر برهه از زمانهایی که پیامبری در میان مردم نبوده است (در آن زمان خداوند متعال بندگانی داشته است و دارد، مانند زمان ما که امام زمان(عج) از میان ما غایب است و ایشان ما را میبیند اما ما ایشان را نمیبینیم و از دید ما غایب هستند اما حاضری هستند. از دید ما غایب هستند و ما بین خودمان و ایشان دیوار کشیدهایم، آیا خداوند اینان و ما را رها کرده است؟ اگر اینگونه بود که نمیفرمود خداوند بندگان و عبادت کنندگان و آدمهای خداشناسی داشته است) پس خداوند متعال در سرّ ضمیر آنان با آنان گفتگو میکرده است (اینان بندگانی بودهاند که در نبود پیامبر، دعا میکردهاند و گوش دلشان شنوا بوده است و خداوند در سرّ ضمیرشان با آنان نجوا میکرده است) و از راه عقلهایشان با آنان تکلم میکرده است.
فرض کنیم ما در زمانهای زندگی میکنیم که گویا هیچ چیز از اسلام وجود ندارد، قرآنی موجود نیست و هیچ نامی از دین وجود ندارد همچنان که زمانهای بسیاری اینگونه بوده است. چرا گوش دل ما ناشنوا است و کُمیت عقل ما لنگ است؟! زیرا ما بندهی خداوند متعال نیستیم! در دیجورترین دورانها که پیامبری نبوده است خداوند بهوسیلهی عقلها با آنان تکلم کرده. اگر بودیم خداوند بهوسیلهی عقلهایمان با ما تکلم میکرد. چرا گوش ضمیر ما ناشنوا است؟
هر شب که آمار فوتیها اعلام میشود این بانگ الرحیل جناب عزراییل است و گوش ضمیر ما ناشنوا است!
بودند بندگانی در زمان دیجور که انبیا و اولیا و اوصیا و کتاب و راهنمایی، برای آنان نبوده است اما خداوند متعال در سرّ ضمیر آنان با آنان تکلم میکرده و راز میگفته است. از راه عقلهایشان با آنان تکلم میکرده است و هر چه عقلشان به آن حکم میکرده همان فرمان خداوند متعال بوده است.
در نبود پیامبر باید به امام مراجعه کرد؛ و در نبود امام باید به عالمان رجوع کنیم؛ و در نبود عالمان باید به عقلهایمان رجوع کنیم و طبق آنچه عقل معنوی میگوید عمل کنیم. متأسفانه امروزه عقل معنویمان بر خلاف عقل اقتصادیمان ضعیف شده است زیرا ذکر و یادی از خداوند متعال نداریم!
پس، از برکات عجیب ذکر، رازگویی خداوند متعال با بندگان و شنوایی گوش دل آنان و وسعت پیدا کردن قلب آنان که تحمل راز نهانی خداوند را در سرّ درونشان داشته باشند، است. تا این اندازه در انسان دگرگونی ایجاد میکند.
البته ذکری این اثر را دارد که قلیل نباشد؛ که همان طور که دیروز گفتیم، این ذکر قلیل را کافر و منافق هم دارد!
تمامی عبادات واجب یا مستحب که ما به درگاه خداوند متعال انجام میدهیم، ذکر عملی خداوند هستند. روزه گرفتن، حج رفتن، خمس دادن، بلند کردن افتادگان از روی زمین، مدارا با مردم، خریدن آبرو و… تمامی عبادات و بندگیها یاد و ذکر خداوند هستند. همانگونه که خداوند متعال در آیهی 14 سورهی طه میفرماید: «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي». شما اگر به حیوانی ترحّم کنید، ذکر خداوند را انجام دادهاید. به این نیّت شب را به صبح برسانید که خدمت اجتماعی انجام دهید، تمام مدت در حال ذکر و یاد خداوند بودهاید.
از اثرات ذکر مداوم و بندگی خداوند متعال
روز گذشته عرض کردیم که خداوند ذکر را برای هفت عضو بدن که باید استقامت داشته باشند، واجب کرده است. همهی عبادات و بندگیها و به یاد خداوند متعال بودن تأثیراتی دارد:
به همین دلیل طبق فرمایش امام صادق(ع)، ذکر خداوند کار بسیار سختی است. به ایشان عرض شد که آقا جان سبحان الله گفتن که سختی ندارد. ایشان فرمودند که فقط گفتن این ذکر شرط نیست بلکه انصاف دادن به دیگران یکی از مراحل آن است.
با بیدار شدن وجدان معنوی و بیدار شدن دل و زنده بودن عبادت، این اثر به وجود میآید که در آن ناراحتی که اکنون از کسی در درون شما است، شما حقی را هم به آن شخص بدهی و تقصیرهایی را هم متوجه خود بدانی.
وقتی وجدان معنوی و مذهبی انسان بیدار شود، انسان ابتدا عیوب خود را میبیند بعد عیوب دیگران را میبیند. آنقدر ما معیوب و ناقص هستیم که فرصتی برای پرداختن به عیوب دیگران پیدا نمیکنیم.
خداوند متعال در آیهی 31 سورهی آلعمران میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
اگر مرا دوست دارند باید همرنگ تو (پیامبر) شوند زیرا من رنگ و عطر تو را دوست دارم پس باید از تو تبعیت کنند. شما در سراسر زندگی پر برکت پیامبر اکرم(ص) یک زشتی یا کار بد مشاهده نمیکنید بلکه سراسر زندگی ایشان رغبت به سمت کار خوب و میل به عفو و گذشت و کرامت و کار نیک است. تمام تلاش پیامبر(ص) این است که ما همرنگ ایشان شویم و رنگ چشمان، دستان، اموال، رخت و لباس، خانواده، اخلاق، نیت، درون و بیرون و اعمال ما تا آنجا که میتوانیم به رنگ ایشان شود زیرا خداوند متعال فقط رنگ پیامبر(ص) را دوست دارد.
خداوند رنگ حضرت زهرا(س) و سایر ائمه(ع) را دوست دارد زیرا به رنگ رسول اکرم(ص) هستند. خداوند سلمان و ابوذر و مقداد و فضه و امایمن و امسلمه و حضرت خدیجه(س) را بسیار دوست دارد زیرا نهایت تلاششان را کردند که به رنگ پیامبر(ص) درآیند و آنقدری آنان را دوست دارد که به رنگ ایشان درآمدهاند.
تمام این به رنگ پیامبر اکرم(ص) شدن برای این است که به آنجایی برسم که خداوند متعال به من بگوید که من دوستت دارم. حب و دوست داشتن بسیار آسان است اما دوست داشته شدن سخت است. من محب خداوند متعال هستم و او را دوست دارم به دلایل بسیار زیاد اما محبوب خداوند متعال شدن سخت است. پس تا وقتیکه محبوب خداوند متعال نشدهام باید بسیار تلاش کنم اما وقتی محبوب شدم دیگر کاری از دست من برنمیآید بلکه دیگر کارها وظیفهی محب است.
امام حسین(ع) تمام تلاش خود را کردند که محبوب خداوند شوند. در گودال قتلگاه حسین(ع)، فهمیدند که دیگر برای خداوند نمیتوانند کاری انجام دهند پس فریاد زدند که شمشیرها مرا دریابید و بدن مرا پارهپاره کنید. پس خداوند فرمود که اکنون نوبت من است که برای تو کاری انجام دهم. اینکه بگوییم خداوند متعال، امام حسین(ع) را به عرش خود برد، درست نیست زیرا امام حسین(ع) عرشی بوده است و از عرش آمده بود پس به همانجا برمیگردد. بلکه خداوند فرمود که شفای تمام بیماریهای دوستانت را در تربتت قرار میدهم و به کسانی که تو را دوست دارند خدمت میکنم و اجابت دعاهایشان را تحت قبهی تو قرار میدهم.
کار نیک همان خدمت به بندگان خداوند است که توفیق آن را به هر کسی نمیدهند بلکه باید محبوب خداوند متعال شده باشی و دست و زبان و قدم و مال شما را پسندیده باشد و یک درجه از محبوب شدن را حاصل کرده باشی و یک درجه از شنوایی و بینایی و وسعت قلب را پیدا کرده باشی که این توفیق را به شما بدهند. این عبادت و بندگی از میل و رغبت شما به سمت شرّ و بدی میکاهد و حتی اگر خداوند متعال اعلام کند که کاتبان اعمال شما را برمیدارم و سؤال و عذاب و فشار و جهنم را هم برمیدارم، با تمام این احوالات، میل شما به سمت بدی نمیرود زیرا اینان همه تا یک جایی اهرم هستند و باید به نقطهای برسیم که اگر اهرم را برمیدارند باز ما به زمین نخوریم. اگر این شر و بدی در انسان کم شود و خیر و خوبی جایگزین آن شود، ما خوبپسند میشویم و به جایی میرسیم که سلیقهمان جز خداوند متعال را نمیپسندد.
کسی درب خانهای را به صدا درآورد. خادم خانه پرسید: کیستی؟ گفت: فقیر هستم. صاحبخانه گفت که پولی به او بدهید. خادم پول را نزد فقیر برد اما فقیر قبول نکرد و رفت. فقیر مجدد آمد و در را به صدا درآورد و گفت: فقیر هستم. صاحبخانه گفت که پول بیشتری به او بدهید. خادم پول بیشتری به او داد اما باز فقیر گفت: پول نمیخواهم و رفت. بار سوم آمد و در را به صدا درآورد. خادم با ناراحتی آمد و گفت: میشود بگویی که چه میخواهی؟ فقیر گفت: صاحبخانه را میخواهم، من فقیر دیدن صاحبخانه هستم.
آنقدر زیباپسند شو که هفتاد مرتبه بگویی: «الغوث و الامان یا صاحبالزمان» پس بگویی: مال و ثروت و دنیا نمیخواهم بلکه یک جلوهای از خودت را میخواهم…
امام سجاد(ع) وقتی روی ریگهای داغ کعبه ذکر میگفتند، چه چیزی را طلب میکردند؟ امام علی(ع) وقتی در نخلستانهای کوفه ناله میزد که «مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَنِیُّ وَ اَنَا الْفَقیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِیُّ». ایشان مرکب یا مقام یا لباس یا خانه میخواستند؟ تمام عالم که در دستان علی(ع) است و او «قسیم الجنة و النار» است پس علی(ع) فقیر چه چیزی بود که کلید غنای آن فقط در دستان خداوند بود؟ «مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَ اَنَا الْمُبْتَلى وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى» آیا علی(ع) مریض بود و شفا میخواست؟
همهی ماه رمضان برای این است که شب عید فطر خداوند متعال بگوید: چه میخواهی؟ و تو بگویی: هیچ نمیخواهم فقط قرب خودت را میخواهم… الهی شکر…
امام علی(ع) فرمودند: چون بشر در معرض آفات اخلاقی و بیماریهای روانی میباشد (دورهای که ما در آن زندگی میکنیم اوج این آفات است که اخلاق و مهربانی و رأفت درست جایی ندارد. در زمانهای که روزانه هزاران نفر از گرسنگی میمیرند به سگ غذا دادن و حمام کردن و آرایشگاه بردن آن یک حرکت ضد اخلاقی است. اخلاق وقتی در جامعه حاکم نشد روان انسان پریشان میشود و همیشه نگران است و نوعی روانپریشی و عدم آسایش روانی حاکم است) در چنین فضایی خداوند بهوسیلهی نمازها و زکاتها و رسیدگی به امور اجتماعی و روزهها (چه واجب و چه مستحب) مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی میکند. این عبادات دستها و پاها را از گناه بازمیدارد و چشمها را از خیرهسری بازمیدارد (نمیگذارد که چشمان ما فقط خیره به دنیا نگاه کند و نمیگذارد که غایت و نهایت دید ما فقط دنیا باشد. عینک ما را عوض میکند) و به چشمانت خضوع و خشوع میدهد (نگاه ما را مقابل خداوند متعال افتاده میکند و تواضع و بندگی به ما میدهد) و این عبادات نفوس شما را رام میکند (بندهی خداوند اهل گردنکشی و لجبازی و «من» گفتن نیست همانگونه که امام حسین(ع) فرمودند: خداوند رحمت کند آن بندهای را که حتی جایی که حق دارد هم کوتاه میآید) و دلها را متواضع مینماید و باد دماغ را زایل میگرداند.
بیش از آن مقدار که به سلامت بدن فرزندان توجه میکنیم، به بهداشت روانی و اخلاقی آنان اهمیت دهیم که این بهداشت روانی تقید به نمازها و زکاتها و روزهها است. اگر من فرزندی از لحاظ سلامت بدن کامل، بزرگ کنم اما دیوانه و وسواسی و مضطرب و بدون آرامش و بیقید باشد که این تلف کردن سرمایه و عمر است!
شخصی خدمت آیت الله بهجت رفت که خداحافظی کند و به حج برود. به آقا عرض کرد که مرا نصیحت کنید. آقا فرمودند: اگر عینک خود را عوض کنی در صحن کعبه جمال مولایت را خواهی دید.
برخیها عینکی به چشم زدهاند که نهایت دیدشان دنیا است و به دنیا خیره ماندهاند.
پیامبر اکرم(ص) نبوت و رسالت و آخرین کتاب آسمانی را داشتند و آخرین پیامبر نیز بودند و اخلاق و خانواده و عشیره داشتند و محبوب خداوند هم بود اما در آن سمت ابوجهل هیچ نداشت اما باد دماغش آنقدر بود که حتی در جنگ وقتی خواستند سر او را ببرند گفت که سر مرا بر نیزهی بلندی قرار بدهید که از همه بلندتر باشد! اما وجود نازنین رسول اکرم(ص)، آنقدر متواضع بودند که سوار بر الاغ برهنه هم میشدند. نعلینی به پا میکردند که بندهای آن پاره بود. لباس وصلهدار به تن میکردند.
معاویه که از انسانیت تهی بود، باد دماغ زیادی داشت. تواضع را علی(ع) داشت که انسان کاملی بود.
این عباداتی که خداوند به انجام آن دستور میدهد برای این است که میخواهد ما به این نتایج برسیم.
از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند که به چه دلیل ما باید روزه بگیریم؟ ایشان فرمودند: هر چیزی دربی دارد (علم، ثروت، اسلام، خانهای که میخواهید به آن وارد شوید دربی دارد) درب ورود به بندگی خداوند، روزه است.
شخصی دیگر از ایشان سؤال کرد که به چه دلیل باید روزه بگیریم؟ پیامبر(ص) فرمودند: تا شما تشنه و گرسنه بشوید و گرسنگی و تشنگی قیامت را یاد کنید و این باعث شود که گناهی نکنید که از آب کوثر و غذاهای بهشتی محروم شوید.
خدمت امام رضا(ع) رسید و از دلیل روزه گرفتن سؤال کرد. امام در جواب فرمودند: تا یاد گرسنگی و تشنگی فقرا کنید.
هر کدام از ائمه(ع) به اندازهی عقول سؤال کنندگان به آنان پاسخ میدادند.