پنج دستور مرحوم امام خمینی(ره) برای ماه مبارک رمضان
حیات طیبه و رسیدن به توحید ناب، در گرو معرفت و شناخت امام زمان(عج) است
اهمیت داشتن برنامه برای مقابله با نفس اماره برای موفقیت در ترک گناه
تفکر در چه اموری از ابزارهای ما برای مقابله با نفس اماره است؟
مجاهدت و دوام ذکر، دو وسیله برای مواجهه با نفس
وقتی به خدا عرض میکنیم «اَللّهُمَّ اَعِنّی» خداوند چگونه به ما کمک میکند؟
ماه مبارک رمضان برای ما تذکری است درگذر ایام. انشاءالله در سایهی صاحبالزمان(عج) بتوانیم این ایام را به خوب طی طریق کنیم.
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه میداریم که زنده هستیم و امروز هم مجدد در محضر قرآن مجید و ماه مبارک رمضان و در محضر احادیث و روایات قرار گرفتیم و بهرهمند از مواهب ربانی هستیم.
ماه مبارک رمضان یک کلاس درس است که برای روزهداران فرصتی است که باید این فرصت را مغتنم بشمارند. کلاس درسی که روزهداران، شاگردان این کلاس هستند و در آن، واحدهای درسیِ توبه، عفاف، خلوص، تقوا، ایثار، استقامت و درسهای بندگیِ خداوند تبارکوتعالی را آموزش میبینند. باید به هوش باشیم تا این فرصت طلایی از دست ما نرود و ما آن نمرهها و امتیازاتِ قبولی را انشاءالله از خداوند تبارک و تعالی دریافت کنیم.
ماه رمضان ماهی است که بناست در این ماه، خود را بسازیم و اگر تکتک خودسازی کردیم، خانوادهی ما و جامعهی ما ساخته خواهد شد. این خودسازی باید برای ما، منجر به جامعه سازی شود و درنهایت در جامعهای قرار بگیریم که مملو از خیرات و مبرّات و برکات باشد.
به همین جهت خداوند در قرآن کریم وقتی بحث روزه را مطرح میفرماید، انگیزهی روزهداری را هم بیان مینماید. در روایات و احادیث ما بسیار به دلیل و انگیزهی روزه اشاره شده و دستورات همه جانبهای به ما داده شده است. علما و بزرگان ما در این باره مطالبی بیان کردهاند؛ که اگر تن به این مطالب بدهیم، ماه رمضانمان غرق در نور میشود و میتوانیم از مواهب ماه رمضان همه جانبه برخوردار و بهرهمند شویم.
پنج دستور مرحوم امام خمینی(ره) برای ماه مبارک رمضان
مرحوم امام خمینی(ره) به پنج دستور برای ماه مبارک رمضان تأکید دارند.
گویا از بین گناهان ظاهری، سنگینترینش بر عهدهی زبان است؛ و از گناهان روانی و باطنی که قلب انسان را سیاه میکند، کینه و حسادت جزو اصلیها هستند. حالا اگر من به هر دلیلی کینهی کسی را به دل داشته باشم، حتی اگر او حقی از من را ضایع کرده باشد، به باطن خودم ضربه و صدمه زدهام؛ و دیگر صفات شیطانی مانند عُجب و تکبر و نیت خاص نداشتن…
ما در این رابطه حدیث هم داریم که پیامبر(ص) به اباذر فرمودند: دست را باز و بسته میکنی باید انگیزه داشته باشی. در قرآن میفرماید که: گوشهی چشمی که میچرخانی، من از آن خبر دارم که این چشم را چرا چرخاندی.
برای همهی اینها ما روزانه داریم توسل میگیریم و متوجه میشویم به صاحبالزمان(عج) و رو میکنیم به ایشان.
حیات طیبه و رسیدن به توحید ناب، در گرو معرفت و شناخت امام زمان(عج) است
امام محمدباقر علیهالسلام میفرمایند: بنای اسلام بر پنج چیز است: نماز، زکات حج، روزه و پیروی از ولایت امام معصوم علیهمالسلام… (اعتقاد و شناخت امام معصوم. گویا شرط قبولیِ همهی اینها را، ولایت امام گذاشتهاند )
اگر من همهی کارهایم را خوب انجام دهم ولی معرفت به امام زمان (عج) نداشته باشم، خدای تبارکوتعالی مرا به جهنم میاندازد. نماز من و شما، روزهی یک ماه من و شما، اگر حج قسمتمان بشود و برویم، اگر زکات بدنمان و مالمان و علممان را به درستی بدهیم، شرط قبولیِ همه، امام زمان (عج) و رضایت ایشان است. اگر کسی عمر نوح داشته باشد و در کعبه و بین رکن و مقام هر شب، شبزندهداری و هر روز روزهداری کند و تمام عمر در حج اعتکاف داشتند، زکات بدن را به عبادت بدهد ولیکن اگر معرفت به امام زمان(عج) نداشته باشد، خدا او را با صورت و با خواری و ذلت به جهنم میاندازد.
در جلسهی قبل گفتیم که معرفت به امام زمان(عج) بر مبنای محبت است. ما در دعایی که منشور معرفی امام زمان(عج) است میخوانیم «الوَلِی الناصح» و «سفینة النجاة» شما کشتیای هستید مأمورید کسانی که در دریای دنیا غرق شدهاند و دارند به هلاکت میرسند، نجاتشان بدهید. «عَلَمَ الهُدی» پرچم هدایت هستید «نورِ اَبصارِ الوَری» نور چشم همهی مردم دنیا هستید «وَ مُجَلّی العَمی» شما میآیید تا چشمان نابینایان و ناآگاهان و کسانی که حب دنیا چشمانشان را کور کرده است را بینا کنید و چشمهای کم رنگشان را نورانیتر کنید.
بنابراین حضرت امام زمان(عج) کانون محبت و خیرخواهی برای همهی بشریت هستند؛ و از هر نظر، کسی هستند که به وسیلهی یک انقلاب فرهنگی، دنیا را پر از عدل و داد میکنند و مردم سراسر دنیا زندگیشان در امنیت و آرامش میشود. به طوری که در حدیث داریم اگر زنی زیبا با زینتهای فراوان از طلا و جواهر با تشتی پر از طلا بر روی سر با پای پیاده از عراق تا شام سفر کند هیچکسی متعرض او نخواهد شد. آیا این مدینهی فاضله نیست؟
وقتی حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها عرض کردند: پدر جان! دعایی برای قنوت نماز من بدهید که از هر جهت کامل باشد. پیامبر(ص) فرمودند: دعایی میدهم که از آن بالاتر نیست و فرمودند «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ».
حیات طیبهای که در زمان پیامبر(ص) فرصت نشد که ایجاد شود، در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) فرصت نشد ایجاد شود، فرصتش برای امام زمان(عج) باقی است.
استنباط من این است که پیامبر(ص) به دخترشان دستور دادند که ظهور و حکومت و انقلاب فرهنگی مهدی صاحب الزمان(عج) از اولادش را، در قنوت نمازش از خدا بخواهد. وقتی ما این دعا را در قنوت نمازهایمان میخوانیم، دانسته و یا ندانسته داریم طلب فرج میکنیم.
کجا میشود حیات طیبهای قبل از ظهور امام زمان(عج) پیش بیاید؟ هر چه کوشش کنیم کامل نخواهد بود. حیات طیبه در سایهی توحید الهی و بندگی خالص پیش میآید. چگونه میشود به توحید ناب رسید و خدا را شناخت؟ وقتی خوب شناختیم و در توحید کامل شدیم، خوب عبادت خواهیم کرد. چگونه میشود به خداشناسی و سپس به عبادت خالصانه رسید؟
امام حسین علیهالسلام فرمودند: این ممکن نمیشود مگر از طریق شناخت امام زمانت. معرفت به امام زمان(عج) است که ما را به این توحید و عبادت ناب میرساند و ما را بینیاز میکند. وقتی به توحید میرسی، میتوانی خدا را کامل عبادت کنی تا از عبادت غیر او بینیاز شوی. در این زمینه چه کسی باید معلمیِ ما را بکند و دست ما را بگیرد؟ باید وجود نازنین امام زمان(عج) ما را کمک کنند.
یکی از عرفای ربانی نقل میکند که خدمت استاد بزرگوارم بودم و در شبی که عدهای از شاگردان جمع بودند، ایشان اسراری را بیان میکردند و اثرات عجیبی را از اسمهای امیرالمؤمنین(ع) بیان میکردند. یک دفعه من گفتم: آقا! اینها به درد من نمیخورد، گِیرَم که من با این اسماء و با رعایت زمان و عدد و ساعت توانستم قلهی دماوند را بردارم و در دریای خزر بگذارم، آخرش چه میشود؟ این به چه درد من میخورد؟ یا توانستم طی الارض کنم، به چه درد من میخورد؟ من میخواهم حقیقت خدا را بفهمم و توحید حقیقی و واقعی را جستجو میکنم.
ایشان نگاهی به من کردند و فرمودند: این شیخ چقدر ساده است! من 7 سال در خانهی مرحوم نخودکی نوکری کردم. ایشان هر روز گوسفندی را قربانی میکردند و من طبقی روی سرم میگذاشتم و گوشتها را بین فقرا تقسیم میکردم. این یکی از کارهای روزانهی من در منزل استادم بود. ایشان بعد از 7 سال این چیزی را که امشب به شما گفتم به من گفتند. من راحت دارم اینها را به شما میدهم. شما میگویید من نمیخواهم پس شما چه میخواهید؟
دوباره عرض کردم: آقا! من خدا را میخواهم و میخواهم به توحید ناب برسم.
آن شب گذشت. رفقا بلند شدند بروند، من هم بلند شدم که بروم، آقا به من فرمودند تو بمان. آقا من را بغل کردند و بوسیدند و فرمودند: مدتهاست که منتظرِ داشتن چنین شاگردی بودم که بگوید من فقط میخواهم به توحید الهی برسم. هفتهای چند شب بیا تا بهطور خصوصی تو را با توحید ناب آشنا کنم.
پذیرفتم و رفتم. حضرت آقا در آن لحظات که من دنبال توحید ناب بودم که خدا را بشناسم، به آن مقدار که خداوند در من استعداد قرار داده است تا این استعداد را شکوفا کنم و به توحید ربانی برسم، در آن ساعات خلوت، آقا اسراری از امام زمان(عج) برای من بیان کردند و فرمودند: این اسرار را تا به حال به هیچ کس نگفتهام. ایشان من را از طریق امام زمانم به توحید ناب الهی رساندند.
در آن خلوتها من را به «الله الصمد» از طریق مهدی فاطمه(س) رساند. من را به «قل هو الله احد» به معنای دقیق «قل هو الله احد» از طریق پسر فاطمة الزهرا(س) رساند.
کجا ما مهدی را شناختیم؟ اگر میشناختیم آنقدر در توسلاتمان کم نمیخواستیم! آنقدر گمان نمیکردیم که توسل یعنی چیزی از ورای دنیا بگیرم و اگر ندادند پس قهر کنم!
مرحوم آقای زرگر از اصحاب نزدیک مرحوم آیتالله مرعشی نجفی بودند. صاحب فتوا بودند اما ریالی از سهمین استفاده نمیکردند. زندگیشان را از طریق خواندن قرآن استیجاری میگذراندند. خودشان و خانمشان از شاگردان درجهی یک شیخ جعفر مجتهدی بودند. آقا گاهی میرفتند قم که خصوصاً این زن و شوهر را ببینند.
ایشان برای یکی از صُلحا تعریف کردند که شب شانزدهم ماه رمضان نشسته بودم و همسرم در اتاق دیگر استراحت میکرد و من زمزمهی یا امام زمان گرفته بودم. ناگهان دیدم حضرت تشریف آوردند. خواستم بلند شوم، آقا دست روی شانهی من گذاشتند و نگذاشتند من بلند شوم. عرض کردم: آقا جان اجازه بدهید بروم همسرم را بلند کنم. فرمودند: ماه مبارک رمضان است بیحال و خسته است بگذار بخوابد ولیکن بالاپوشی بر او بکش تا سرما اذیتش نکند. نمیخواهد بیدارش کنی بگذار استراحت کند. من عرض کردم: آقا جان! یک ذکری به من بدهید که برای هر حاجتی مفید باشد.
امام فرمودند: شما هر وقت کار داشتید به خود من بگویید من پیگیری میکنم.
(همهی تقلای ما باید برای این باشد که ما هر وقت کار داشتیم، به آقا بگوییم، ایشان پیگیری کنند؛ چون خیرخواه ما هستند و حواسشان به ما هست. شاید میخواهند بفرمایند همین که تو بگویی یا صاحب زمان این، دعا و ذکر است.)
گفتم: آقا جان قبول ولی یک دعای کوچکی میخواهم. حضرت بلند شدند و رفتند و من به خودم آمدم شروع کردم بلندبلند گریه کردن. از صدای من همسرم هم بلند شد. جریان را برایش تعریف کردم. تا سحر هر دو فقط گریه کردیم.
شاید کنایه بر این باشد که اسم من ذکر است. آن آقایی که شرط قبولیِ تمام خوبیهای همهی مؤمنین و مسلمین و همهی انسانها، به محبت و معرفت و شناخت اوست. امام زمانی که علوّ درجه و مقامش، آن مقام خاتم الاوصیاء بودنش است.
امام محمدباقر(ع) فرمودند: مهدی ما با این همه درجه و مقام، در مقابل حضرت زهرا سلامالله علیها مانند غلام حلقهبهگوش است. هر چیزی به امام زمان(عج) وابسته است اما ایشان تحت الامر حضرت فاطمهی زهرا(س) و گوش به فرمان ایشان هستند.
همهی کائنات با تمام شئونش، همهی انبیا و همهی اولیا تحت فرمان فاطمة الزهرا(س) هستند. اگر این را بفهمم که همه تحت فرمان فاطمه(س) هستند و مهدی فاطمه(س) با آن همه علو و درجات، تحت الامر خانم هستند، آن وقت اینجا بیشتر درد سیلی را میفهمم. اینجا بیشتر درد سینه و پهلو را میفهمم و اینجا بیشتر میفهمم معنی این که وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) را به مسجد آوردند و ایشان چند جمله فرمودند، یکی از جملات این بود که فرمودند: فاطمه را میزنید؟ «تضرب زهرا قَهراً»
یک وقت کسی را یک سیلی میزنند، یا یک نفر را هُل میدهند و یا گوش کسی را میکشند! اما وقتی فرمودند «قَهراً» یعنی زدن بیمحابا. وقتی فرمودند «قَهراً» یعنی زدن به قصد کشت.
در تاریخ اسلام ما چند تا «نزن» داریم که خیلی عجیباند:
اهمیت داشتن برنامه برای مقابله با نفس اماره برای موفقیت در ترک گناه
ورود به تمام خوبیهای ماه مبارک رمضان با توبه و انابه به درگاه خدای تبارکوتعالی است و مسلماً بدون توبه، ما راه به جایی نمیتوانیم ببریم.
بحث را به اینجا آوردیم که اگر خداوند فرموده است که ما در ماه رمضان شیاطین را به بند کشیدیم، پس چگونه است روزهداران ماه مبارک رمضان گناه میکنند؟ و نمیتوانند در سایهی روزهداری، آنطور که شایستهی یک روزهدار است مرتکب معصیت نشوند!
پیامبر(ص) فرمودند: مهمترین وظیفهی شما در ماه مبارک رمضان، ترک گناه و ترک معصیت است. اگر این نباشد، اثراتی که گناه و معصیت بر روح و روان شما میگذارد، آن جنبههای معنوی خوب روزهی شما را کم میکند.
یکی از چیزهایی که من و شما را به گناه میاندازد، نفس اماره است. به فرمودهی پیامبر اکرم(ص) همان دشمنی که بین دو پهلوی من و شما قرار دارد و باید در شناخت این نفس و پیدا کردن راهکارهای مقابله و هدایت و تعدیل این نفس برای خودمان برنامهای داشته باشیم.
تفکر در چه اموری از ابزارهای ما برای مقابله با نفس اماره است؟
یکی از چیزهایی که خیلی ما را به آن سفارش کردهاند، فکر کردن است. تفکر در قرآن مجید یکی از ابواب مهم عبادات است. بسیاری از جاهای قرآن که خداوند از بسیاری از افراد انتقاد میکند، میفرماید «لایَتَفَکَّروُن» یعنی اهل فکر و عقل نیستند و از این وسیله استفاده نکردند.
تفکر در چند مورد:
الف: تفکر برای شناخت کمالات خدای تبارکوتعالی:
خدای متعال در خلقت و فطرت انسان او را عاشق کمال و جمال خلق کرده است آن هم نه عاشق کمال و جمال مَجاز بلکه عاشق جمال و کمال مطلق. از این رو است که انسان در برابر قدرت، در برابر علم و در برابر زیباییها سر تکریم فرومیآورد. چرا انسان در برابر یک قدرت سر خم میکند؟ زیرا قدرت، نوعی کمال است. علم و عظمت، کمال است. شما اگر یک گل زیبا را ببینی، بیتفاوت نمیگذری و بروی بلکه برمیگردی و آن را نگاه میکنی. به یک رودخانهی زیبا نگاه میکنی.
خداوند تبارکوتعالی کمالخواهی را در نهاد و فطرت انسان نهادینه کرده است. اندیشه در نشانههای خداوند تبارکوتعالی که در سراسر هستی انسان را به صفات و کمالات بینهایت خداوند رهنمون میسازد، لازم است.
«ان الله جمیل» خدا زیبا و قشنگ است، همه چیز را هم زیبا آفریده است. خداوند قدرت مطلق است پس غایت عاشقی در خدا است. خداوند غایت کمال و جمال است. وقتی توجه کنیم به قدرت خدا، به علم خدا، به عظمت خدا، به زیبایی خدا از طریق مخلوقات خدا عشق درونی ما به کمال، به جوشش درمیآید و این عشق درونی ما که به خاطر جمال به جوشش درمیآید، به ما جهت میبخشد. حرکت به سمت نامحدود (زیبایی نامحدود، کمال نامحدود، جمال نامحدود، قدرت نامحدود)، این جهت را به ما میدهد. بسیاری از سلاطین قدرتمند بودند، اما محدود. بسیاری از انسانها از جمال برخوردار بودند مانند یوسف اما محدود. بسیاری از انسانها علّامهی دهر بودند اما محدود و تمام شد. دقت در کمال خدا ما را به سمت کمال مطلق میبرد که خدای تبارکوتعالی است. ما را از مجاهدت و سلوک برای اتصال به این کمال مطلق برخوردار میکند.
خداوند تبارکوتعالی به حضرت داوود(ع) میفرمایند: هر کس مشتاق به سوی دوستی باشد، با تمام جدّیت به سوی او حرکت میکند. شما مجازیِ این را در لیلی و مجنون میبینید. وقتی او را محدود کردند که لیلی را نبیند، پوست گوسفندی به تن میکرد و با گوسفندهای چوپان به ده میآمد تا خویش و قومهای لیلی او را نبینند و درِ منزل لیلی سر بلند میکرد تا از پشت ایوان او را ببیند.
کسی که به سوی خدا حرکت ندارد و مبارزه با نفس ندارد؛ و برای این کارهایش بهانههای مختلف میآورد، اینها همه توجیهات است! او محبت به خدا ندارد! کمالخواهی و جمالخواهیاش ضعیف است! وگرنه هیچ کدام از اینها دلیل نمیشود. آسیه زن فرعون بود اما کمال طلب بود. باید در این محبت تجدید نظر کنیم. هر کس مشتاق به حبیبی باشد، با جدیت در این مسیر حرکت میکند و آرامشش وقتی است که به این وصل برسد. وقتی رسید به حرم امام حسین(ع)، دیگر پای برگشت ندارد…
ب: تفکر برای شناخت نعمتهای خداوند تبارکوتعالی:
یک صلوات در روز قیامت سرنوشت ما را تغییر میدهد. این نعمتی که امسال ماه رمضان زندهایم، داریم قرآن میخوانیم، داریم انفاق میکنیم، داریم استغفار میکنیم و داریم خودسازی میکنیم، داریم در جَوّی که رحمت و برکت و مغفرت خدا نفس به نفس دارد به زمین نازل میشود، نفس میکشیم، این چه نعمت عظیمی است.
انسان به گونهی فطری به کسی که به او احسان کرده و صاحب نعمت برای اوست، عشق و محبت میورزد. اگر آدمی با چشم بصیرت به نعمتهایی که همهی وجود و حیات مادیاش را فرا گرفته توجه کند و بداند همهی این نعمتها از جانب خدا است؛ و این را متوجه شود که نعمتها به دست خداوند تبارکوتعالی است، خدا را با جان دل دوست خواهد داشت. آیات فراوانی از قرآن ما را به نعمتهای خدا و تفکر در آن میاندازد.
پیامبر(ص) فرمودند: خداوند به حضرت داوود(ع) فرمودند: داوود! دوستم داشته باش و من را در میان مخلوقاتم محبوب ساز، کاری کن بندگانم دوستم داشته باشند و من محبوب دل بندگانم باشم. داوود عرض کرد: خدایا! دوستت دارم و خواهم داشت ولی چگونه تو را محبوب بندگانت سازم؟ خداوند فرمودند: نعمتهای من را برای آنها بیان کن؛ که اگر چنین کنی مرا دوست خواهند داشت. (به گربه و سگی محبت میکنیم، کُرنش میکند؛ چگونه است که انسانها چشمانشان را در مقابل این همه نعمتها میبندد!)
ج: تفکر در حالتهای نفس:
پیامبر(ص) فرمودند: شما از هر راهی که بخواهید بروید سر راهتان دشمنی به نام نفس ایستاده و کمین کرده است.
مجاهدت و دوام ذکر، دو وسیله برای مواجهه با نفس
چگونه میشود این دشمن را از بین بُرد؟
امام سجاد(ع) در دعایی عرضه میدارند: «اللَّهُمَ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ وَ الذِّلَّةِ وَ الْمَسْكَنَةِ… »[1]
یعنی خدایا پناه میبرم به تو از بیحوصلگی و بیحالی و بیانگیزگی و دائم غصه خوردن و از ترس از بخل و از اینکه از تو غافل باشم و تو را فراموش کرده باشم.
در حدیث فرمودند: زنهار از غفلت که قساوت قلب، تنها در بستر غفلت رشد میکند.
هر چه دوران غفلت ما بیشتر، قساوت قلب ما بیشتر؛ آن وقت پاک کردن و هدایت سختتر است.
امام علی(ع) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ…»[2]؛ همانا خداوند سبحان، ذکر و یاد خود را جلا و صفای دلها قرار داده است.
ذکر یعنی چه؛ که ما در روزهای ماه رمضان در بسیاری از دعاها از خدا میخواهیم؟
«اللَّهُمَّ أَعِنِّی فِیهِ عَلَی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ ذِکْرَکَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِیقِکَ یَا هَادِیَ الْمُضِلِّین»[3] ای خدا! مرا در این روز بر روزه و اقامهی نماز یاری کن و از لغزشها و گناهان دور ساز و ذکر مدامت را نصیبم فرما، به حق توفیق بخشی خود، ای رهنمای گمراهان عالم.
کدام ذکر؟ ذکر «بِدوام»؛ ذکری که گاهی هست و گاهی نیست، راه علاج نیست. ذکر گهگاه را حتی منافقین و کفار هم دارند!
آیهی 143 سورهی نساء میفرماید: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلاً»؛ همانا منافقان با خدا مكر و حيله مىكنند در حالى كه خداوند (به كيفر عملشان) با آنان مكر مىكند؛ و هرگاه به نماز برخيزند با كسالت برخيزند، آن هم براى خودنمايى به مردم و خدا را جز اندكى ياد نمىكنند.
هیچ نمیشود که کسی هیچ ذکری نداشته باشد؛ زیرا خداوند همهی انسانها را بر فطرت الهی خلق کرده است. «كُلّ موْلودٍ يُولدُ على الفِطرَة…»[4] خداوند تمام انسانها را بر فطرت الهی خلق کرده است؛ چون این انسانها در طی زندگی ذکرشان قلیل است، آنها را از مدار نفاق و کفر خارج نمیکند. ذکر قلیل، چراغ کم نور است، آنقدر نیست که راه ما را روشن کند؛ باید چراغمان را پر نور کنیم زیرا معلوم نیست این نور کم میتواند ما را نجات بدهد یا نه؛ آنچنان که منافقین را نجات نداد و نمیدهد. با اینکه خداوند بر فطرت توحید ما را خلق کرده اما کم یادِ او کردن، آن فطرت توحیدی را تحت الشعاع قرار میدهد؛ و اگر ذکر بِدوام (مداوم) نباشد، خطرناک است مانند چراغ خاموش است. دلش به این خوش است که چراغ دارد اما چراغش خاموش است!
خداوند در قرآن کریم میفرماید شیاطین به انبیا حمله میکردند و آنها فقط با چراغ ذکر میتوانستند بفهمند که از کدام دریچهی دلشان مورد حمله قرار گرفتهاند او را تعقیب میکردند و از همان دریچه بیرونش میکردند. (وقتی متوجه شیطان میشدند، چراغِ خانهی دل را روشن میکردند و دزد رسوا میشد و پا به فرار میگذاشت) «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»[5]؛ چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد، همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.
پس اگر چراغ ذکرمان خاموش شود، خطر هر چیزی ممکن است! و انسان خودبهخود نمیتواند با امید به خود، به آن سرمنزل مقصود برسد. دوام ذکر، ما را در مدار فطرت خداطلب نگه میدارد.
ذکر به معنی لقلقهی زبان نیست بلکه در هر بُعدی به معنای استقامت در آن بُعد است.
از امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) روايت شده است كه ايشان فرمودهاند: «اَلذِّكْرُ مَقْسُومٌ عَلَى سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ اَللِّسَانِ وَ اَلرُّوحِ وَ اَلنَّفْسِ وَ اَلْعَقْلِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ وَ اَلسِّرِّ وَ اَلْقَلْبِ وَ كُلُّ وَاحِدٍ يَحْتَاجُ إِلَى اِسْتِقَامَةٍ…»[6] ذكر بين هفت عضو از اعضاى بدن تقسيم شده است: زبان، روح، جان، عقل، معرفت، سرّ، قلب؛ و هر يك از آنها نياز به استقامت دارند…
ذکر هر کدام از اعضا مشخص است و ذکر هر کدام به معنی استقامت آن عضو است؛ و ذکر هرکدام که کم شود، همان جا کمینگاه و دریچهی ورودی شیطان میشود.
در بُعد اعتقادی باعث انحراف مبانی اعتقادی میشود. عقل و فکر وقتی از ذکر خدا غافل شد، انسان در بُعد اعتقادی منحرف میشود. اگر ذکر در زمینههای دیگر فراموش شد، انسان در بُعد عملی دچار انحراف میشود.
وقتی به خدا عرض میکنیم «اَللّهُمَّ اَعِنّی» خداوند چگونه به ما کمک میکند؟
این همه ما در روزهای ماه مبارک رمضان میخوانیم «اَللّهُمَّ اَعِنّی» یعنی خدایا کمکم کن… کمکم کن تا از عهدهی کارها بربیایم. کمک خدا چگونه است؟
«اِلهي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ اِلّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ»[7] خدایا من حول و قوهای ندارم که به وسیلهی آن، خودم را از معصیت تو دور بدارم؛ مگر وقتی که تو من را با محبت خودت بیدار کنی.
اعانت خدا این است که محبت نماز را در دل ما بیندازد، آن وقت عاشقانه نماز میخوانیم و آن وقت میشویم «اویس قرن» و میشویم «فضهی خادمه» و میشویم بسیاری از عالمان ربانی که شب را تا صبح عبادت میکردند و خسته نمیشدند. آنقدر عاشق بودند که مرحوم قاضی میفرمودند: اگر در بهشت نماز نباشد پس چه چیز قابل توجهی وجود دارد؟
محبت خدا به دل ماست که به دلمان میاندازد تا دستهایمان را بالا ببریم و دعا کنیم. اینکه ما میخوانیم خداوند ملائکی را آفریده که خستگی ناپذیرند و صف به صف از اول خلقتشان تا روز قیامت، عدهای مدام به قنوت و عدهای مدام به حالت رکوع و … هستند و در کل آسمانها و زمین آنقدر هستند که به اندازهی انداختن یک سجاده جا نیست. چه چیز اینها را اینجور نگه داشته است؟ آیا به نیروی جبر است که ایستادهاند؟ خیر؛ به نیروی محبت است که ایستادهاند.
موسی بن عمران(ع) یک لحظه به خودش گفت: عَجب پیامبری هستم… کلیم که هستم، اولوالعزم که هستم، قدرتمند که هستم، بر فرعون هم که غلبه کردم. موسی آمد به این مرز برسد، خداوند امر کرد به جبرئیل که موسی را دریاب. جبرئیل به کمکش رفت. چگونه موسی را دریابد؟ موسی باید کوچک و خُرد بشود تا به خودش بیاید. برو به موسی بگو بگرد و برای خودت استادی پیدا کن و از او علم بیاموز و شاگردی کن.
موسی گفت: چَشم اگر تمام عمرم را به این امر خداوند صبر کنم، این کار را میکنم. موسی خیلی گشت و خضر پیامبر را پیدا کرد که زیر درختی خوابیده بود. سلام کرد. زیر زبانی جواب گرفت. گفت من موسیِ کلیم هستم. خضر اعتنایی نکرد. گفت من از جانب خدا مأمور شدم که به سمت تو بیایم و به تو بگویم معلم من شوی. خضر سرش را بلند کرد و گفت تو نمیفهمی. سپس گفت نمیفهمی یعنی تو حوصله و صبر من را نداری. موسی گفت امتحان کن انشاءالله موفق میشوم. (این انشاءالله و به امید خدا، به کمک موسی آمد) خضر قبول کرد.
مرحلهی اول، موسی بیصبری کرد. خضر گفت: برو. موسی گفت: فرصت بده. مرحلهی دوم گفت برو. مرحلهی سوم گفت اگر بیصبری کنی دیگر جدایی است. موسی بیصبری کرد و خضر گفت: «هذا فراقٌ بَینی وَ بَینِک»
از موسی پرسیدند موسی سختترین لحظات زندگیات چه وقت بوده است؟ موسی گفت آن لحظهای که معلمم گفت: «هذا فراقٌ بَینی وَ بَینِک»
یک لحظه عُجب، موسی را به شاگردی کشاند.
خدایا من را کمک کن و من را به خودم وامگذار…
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: گناه نیست برای کسی که بر گناهش اعتراف میکند. ریشهی درخت گناه را سوزانده پس شاخ و برگش هم میریزد.
وقتی ابلیس سجده نکرد، در ملکوت ندا آمد که بنا بر این است که یکی از شما را بیرون کنیم و رانده شدید. بین ملائک ترس افتاد و ملائکه دو تا دو تا با هم پیمان میبستند و به هم میگفتند اگر هیچکدام نبودیم که الحمدلله اما اگر من را راندند و تو ماندی، من را شفاعت کن و اگر من ماندم تو را شفاعت میکنم. همهی ملائک با همدیگر عهد بستند الا ابلیس. چون میگفت من که نیستم! من که اهل عبادت هستم! من شیخ الملائکه هستم! و خدا را یاد نکرد و به تقصیرش اعتراف نکرد.
وقتی خدا فرمود «اَنتَ رَجِیم» شروع به مخاصمه کرد که حالا که بیرونم میکنی مزدم را بده.
کمک خدا ایجاد محبت نسبت به بندگی خودش در دل است؛ و به دوام ذکر است که ما را با بدیهای نفسمان آشنا میکند.
[1] طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد ؛ ج2 ؛ ص597
[2] آمدی، عبدالواحد بن محمد، شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۲۳۵
[3] دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
[4] ميزان الحكمه ، المحمدي الري شهري، الشيخ محمد جلد: 3 صفحه: 426
[5] آیهی 201 سورهی اعراف
[6] مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 99
[7] فرازی از مناجات شعبانیه