علامت مشخصهی حکومت امام زمان(عج)، عقل است
ادامهی بحث؛ معنی دیگر توسل، تقاضا برای گرفتن رزق و روزی معنوی است
دست یافتن به توحید حقیقی، از اثرات توسل است
ادامهی بحث؛ چرا با وجود در بند بودن شیاطین در ماه رمضان، باز هم گناه میکنیم؟
بحث هر روز ما به سه قسمت تقسیم میشود: قسمت اول، در رابطه با امام زمان(عج) است و اگر روایتی و حدیثی از بزرگان به ما رسیده باشد، ما به شما آن را انتقال میدهیم و امیدوار هستیم که برای شما مفید باشد. قسمت دوم، توسل به دامن اهلبیت(ع) است به جهت این که عبور ما از ماه رمضان در معیت آنها باشد و از آنها اذن بگیریم تا به دنبال آنها حرکت کنیم تا به لقاء خداوند تبارک و تعالی برسیم.
علامت مشخصهی حکومت امام زمان(عج)، عقل است
دیروز عرض کردم که به ما فرمودهاند: میزان برای تعیین ارزش هر عمل مثبتی که از یک فرد سر میزند، معرفت او نسبت به صاحب الزمان(عج) است. حال این معرفت انواع گوناگون دارد: شناخت شخصی ما از ایشان یا شناخت امامت ایشان یا علائم غیبت ایشان یا…
مطلب امروز را با سخنی از افلاطون شروع میکنم. افلاطون نظریهی معروفی دارد به نام نظریهی «مدینهی فاضله» (این مدینهی فاضله که سر زبانهای ماست نظریهی اوست) که یعنی یک زندگی خوب و آرام و توأم با سعادت و خوشبختی. او میگوید: دنیا آن روزی به سعادت میرسد که حکیمان، زمامداران دنیا باشند؛ و زمام داران، حکیمان باشند. تا وقتی که حکیمان طبقهای جداگانه هستند و زمامداران در طبقهی دیگر، دنیا روی سعادت را نخواهد دید کما این که دنیا امروزه به بلایای گوناگون گرفتار است؛ و تمام اختیار دنیا و سرنوشت مردم دنیا و زندگی آنها به دست مردمانی افتاده است که حکیم نیستند و زمامدار هستند و حکیمان کنار گذاشته شدهاند. زمانی دنیا روی سعادت را خواهد دید و مردم دنیا معنی زندگی را خواهند چشید که زمامداران و حکیمان هر دو یک طبقه باشند و زمامدار، حکیم و حکیم، زمامدار باشد؛ آنگاه مردم روی سعادت را خواهند دید.
ما مسلمانان بالأخص ما شیعیان میگوییم دورهی سعادت بشر یا همان مدینهی فاضله آن عصری است که دورهی عدل کامل است و دنیا بر اساس عدالت اداره میشود. اسم آن عصر، عصر ظهور حضرت حجت(عج) است. دنیا نمیتواند معنا و مفهوم و طعم اجرای عدل کامل را بچشد مگر آن که زمامدار دنیا، زمامداری حکیم باشد و از جانب خداوند تبارک و تعالی مقرر شده باشد و همتِ زمامداریاش را بر اساس عدل قرار داده باشد. مردم در سایهی عدل میتوانند طعم حیات طیبه را بچشند.
علامت مشخصهی آن دوره این است که در آن دوره حکومت، حکومت عقل است؛ به همین جهت در روایات میخوانیم که امام زمان(عج) در بدوِ ظهورشان از جانب خداوند مأمور میشوند که اشارهای به مردم کنند تا عقل هر انسان چهل برابر شود و عقل هر انسان به میزان عقل چهل انسان عاقل شود. دورهی حکومتِ عقل همان دورهی حکومت عدل است؛ یعنی دورهای که در آن، علم، اسیر و برده نیست. امروزه علم و حکمت اسیر و برده هستند یا حبس و در زندان و گوشهگیرند یا در خدمت ظلمه و ظلم و استکبار هستند.
امیرالمؤمنین(ع) تعبیری بسیار زیبا دارند. ایشان میفرمایند: در آن عصر (عصر ظهور حضرت مهدی(عج)) مردم صبحگاهان و شامگاهان جامی که مینوشند، جام حکمت و معرفت است؛ و بر اساس حکمت و معرفت زندگی روزشان را آغاز میکنند. طی روز را با حکمت و معرفت زندگی میکنند. مردم آن زمان جز جام حکمت و معرفت، جام دیگری نمینوشند. (سیاست وقتی بر اساس حکمت شد، سیاستبازی نیست. امیرالمؤمنین(ع) سیاست داشتند اما سیاستباز نبودند معاویه لعنةاللهعلیه سیاستباز بود. امیرالمؤمنین(ع) عین حکمت و معرفت هستند و بر اساس حکمت و معرفت زندگی میکردند.)
و نیز ایشان میفرمایند: یاران مهدی (عج) (آن کسانی که در زمان ظهور ایشان در کنار ایشان هستند.) در بصیرت (بینش عمیق) و درایت (با عقل و شعور حرکت کردن) و خردمندی سرآمد هستند و نمونه ندارند و در فتنههایی که زیرکان در آن فرومیمانند، هوشیارانه راه را مییابند و حق را از باطل میشناسند چنان از جامهای حکمت سیراباند و آمادهی کار هستند چون فرمان خدا میرسد و خداوند آزمایش را به سر آورد (خداوند دستور ظهور را صادر کند و غیبت تمام شود) شمشیرها در راه حق آماده کردهاند و بصیرتی را که در راه دین داشتند آشکار کردند و طاعت پروردگارشان را پذیرفتند و فرمان واعظشان را شنیدند.
نکته اینجاست که منتظران امام زمان(عج) نمینشینند تا در زمان آن حضرت، بصیرت و خردمندی و درایت حاصل کنند و در زمان ایشان جام حکمت سر بکشند، بلکه در زمان غیبت بصیرت و درایت و خردمندی حاصل میکنند. چون فرمان میرسد اینها آماده هستند تا درجه بگیرند و نامه بگیرند تا در معیت امام(ع) حرکت کنند. پس کسی اگر بخواهد منتظر امام زمان(عج) بماند، آن قدر مشغله در خودسازی، کسب بصیرت، درایت، خردمندی، هوشیاری و آگاهی نسبت به دین خودش دارد که فرصتی برای پنج دقیقه خواب اضافه ندارد! فرصتی برای بطالت ندارد!
مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند: هرچه تا به اینجا دارم، صدقهی امام زمان(عج) بوده است. جهاز به دخترم دادم، نیت صدقهی امام زمان(ع) کردم. ایشان در همهی امور توجه به امام زمان(عج) میکردند.
هرچه قدر ما اینگونه رفتار کنیم، به ما ارزش و بها میدهند؛ و عملکرد ما گرانسنگ میشود، اگر تمرکز ما روی صاحب الزمان(عج) باشد. این کار به راحتی حاصل نمیشود.
ادامهی بحث؛ معنی دیگر توسل، تقاضا برای گرفتن رزق و روزی معنوی است
روز گذشته عرض کردیم که یکی از راههای کسب آن توسل است. یکی از معانی توسل، حرکت در معیت معصوم است، این که توفیق بگیریم تا در معیت معصوم حرکت کنیم.
یکی دیگر از معانی توسل تقاضا برای گرفتن رزق و روزی معنوی است. ماحصل توسل به اهلبیت(ع)، رزق و روزی معنوی است. حال این رزق معنوی اعم از توفیق صحیح و به موقع انجام دادن واجبات، توفیق انجام مستحبات، توفیق دستیابی به آدابِ اخلاق، توفیق دستیابی به انوار الهی، توفیق خدمت به اجتماع و خلق است.
این کار، یک استاد و راهنما میخواهد. اگر استاد ما درست نباشد، دچار همین اشتباهاتی میشویم که در زندگی انجام میدهیم و سر از عرفان کیهانی درمیآوریم که ریشه و اساس تمام عرفانهای کیهانی ریشه در سیاست دارد و ریشهی معنوی ندارد و مردم را به بی تعهدی و بیقیدی میکشاند.
یکی از بزرگواران نقل میکند: مدتی متوسل به علی بن موسی الرضا(ع) بودم، یک استاد از آقا میخواستم. مشهد بودم. یک شب خواب دیدم که در حرم هستم، حرم مثل همیشه شلوغ بود اما یک نفر زنده نبود و همه روی زمین مرده بودند. من هم در بین مردهها روی زمین بودم. در تحیّر بودم که دیدم امام رضا(ع) تشریف آوردند و یک سید لاغر اندام پشت سر ایشان بود که آثار معنویت در صورت ایشان پیدا بود. امام(ع) در بین این مردهها حرکت میکردند به صورتهای به زمین افتاده نگاه میکردند و با انگشت مبارکشان به بعضی از آنها اشاره میکردند و به آن سید میفرمودند: ایشان را زنده کن. امام(ع) از بین صد نفر یکی را زنده میکردند؛ و آن سید با نوک پایش به آن فرد میزد و او بلند میشد و میایستاد.
من در دلم آرزو کردم کاش من را نیز زنده کنند و اگر مرا زنده کنند میپرسم این سید کیست که به مقامی رسیده است که به دنبال امام(ع) حرکت میکند و امام به او میفرماید که انسانها را زنده کند. امام(ع) به من رسیدند. ایشان به سید اشاره کردند که مرا زنده کند. سید مرا زنده کرد. وقتی زنده شدم با خود گفتم کاش بدانم که او کیست. در همان عالم رؤیا دیدم که یکی از خدام به من فرمودند ایشان فلانی هستند (آن فلانی چند سالی است که از دنیا رفته است) نفسش به هر کس میخورد او را زنده میکرد.
از خواب برخاستم. به سراغ ایشان رفتم و ایشان را پیدا کردم. نزد ایشان رفتم و ادب کردم و زانو زدم و خوابم را گفتم و به ایشان عرض کردم من شما را پیدا کردم و وظیفهام را که پیدا کردن یک راهنمای درست بود انجام دادم حال از شما خواهش میکنم شما نیز وظیفهتان را انجام دهید.
توسل این نیست که من ناله و زاری کنم تا چیزی مادی بگیرم. اثر تکوینی توسل به اهلبیت(ع)، دادن رزق و روزی معنوی به متوسل است. آن کسی که استاد خوبی دارد نمیتواند بگوید من توسلم پذیرفته نشده بلکه پذیرفته شده است.
دست یافتن به توحید حقیقی، از اثرات توسل است
از اثرات عجیب توسل دست یافتن به توحید حقیقی است. به طور تکوینی اهلبیت(ع) مظهر احسان خداوند هستند؛ و غایت احسانشان برای مردم در آنجاست که مردم را به مقام قرب خداوند ببرند. مردم به قرب خداوند نزدیک نمیشوند مگر اینکه به توحید حقیقی برسند و اگر مردم و خلایق به حال خودشان واگذار شوند، هیچ گاه به توحید حقیقی نمیرسند.
توسل به امام حسین(ع) یعنی من در معیت امام حسین(ع) کم و کسریهای توحیدیام را جبران کنم نه کم و کسریهای دنیویام را. اگر کم و کسریهای دنیوی من جبران شود، دیگر من کاری به امام حسین(ع) ندارم. کسی که میخواهد موحد واقعی شود ابتدا باید محمدی و علوی و حسینی و در نهایت مهدوی بشود زیرا اصل توحید در باطن این بزرگواران است.
اوج مقتل امام حسین(ع) زمانی است که خواهر بزرگوارشان به گودال قتلگاه آمدند و بدن ایشان را بلند کردند و به جای گریه و فریاد، عرضه داشتند: خدایا این قربانی را از ما قبول کن. این جملهی حضرت زینب(س) غایت درس توحید است. یا اینکه هنگامی که امام حسین(ع) حضرت علیاصغر(ع) را به روی دست داشتند، حرکت ایشان باعث شد تا امام(ع) متوجه این قضیه بشوند که گلوی ایشان به یک رگ آویزان است و آن لحظه امام(ع) سرشان را بالا آوردند و عرضه داشتند: تو میبینی و چون تو میبینی شیرین و گواراست. این درس امام حسین(ع) درس توحید است.
مقتل امام حسین(ع)، مدح حضرت علی(ع)، سیرهی نبوی و زندگی هجده سالهی صدیقهی طاهره(س) درس توحید است. بین در و دیوار ماندن فاطمه(س) عصارهی توحید است. ما در توسل به دنبال توحید میگردیم. چه توحیدی است که خواهری، همسری، دختری چهل منزل با سرهای بریدهی عزیزانشان همسفر بشوند و یک گِله از خداوند نکنند؟ این یعنی به خدا رسیدن.
امام زمان(ع) فرمودند: یا جداه! اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت (هر منتظر در غیبت ایشان یک شعبه از ایشان است. اشکهای ایشان را ببینید و به ایشان تأسی کنید) و مقدر نبود که در کربلا تو را همراهی کنم و با کسانی که با تو جنگیدن جنگ کنم، در عوض شب و روز در مصیبت شما گریه میکنم و به جای اشک، خون گریه میکنم و آه و افسوس میکشم که در سختی مصائبی که بر شما گذشت من حاضر نبودم؛ تا این که با این دل سوخته بمیرم و از غصه و اندوه از بین بروم. (مصیبت آن قدر بزرگ است که شنیدنش عقل را متحیر میکند و عقل نمیتواند فکر کند. ما نمیتوانم این مصیبت را بفهمیم ما فقط میتوانیم گریه کنیم) ای بزرگوار هرگز فراموش نمیکنم عصر عاشورا وقتی را که ذوالجناح بی شما به در خیمهها آمد در حالی که گریهکنان و شیهه زنان و غرق به خون بود و خبر شهادت شما را این گونه داد، آن هنگامی که زنان داغ دیده از خیمهها بیرون آمدند و اسب بیصاحب را دیدند و چشمانشان به زین واژگون افتاد شروع به گریه و زاری کردند و بعد از آن عزت، خود را آمادهی اسیری کردند با این حال آمادهی اسیری به طرف قتلگاه روانه شدند، و دیدند شمر بر سینهی تو نشسته است… (به این موضوع نمیتوان فکر کرد و فقط میتوان سوخت.)
ادامهی بحث؛ چرا با وجود در بند بودن شیاطین در ماه رمضان، باز هم گناه میکنیم؟
اذن ورود به ماه مبارک رمضان با توبه و انابه است یعنی بازگشت به سوی خداوند تبارک و تعالی؛ و میتوانیم بگوییم توبه از گناهان قبل از ماه مبارک رمضان؛ زیرا چگونه میشود که ضیافت الهی باشد و انسان روزه باشد، شیاطین هم به زنجیر کشیده باشند باز انسان گناه کند که بخواهد توبه کند؟! اما فراوان میبینیم با وجود این ماه و همهی اینها گناه میکنیم! چرا؟
به همین جهت است که میبینیم برخی روزهی ماه رمضان را میگیرند اما نمازشان را نمیخوانند، روزهی بدون نماز! یا روزهداری که با پول شبههدار افطار میکند! یا روزهداری که حجابش را رعایت نمیکند! میتوان اینجا گفت که منظور از حبس شیاطین در ماه مبارک رمضان، شیاطینیاند که مأمور اشکال وارد کردن در روزه هستند؛ آنها در این ماه حبس هستند.
ما نیز در قرآن میخوانیم: هر وقت اراده کردی که قرآن بخوانی، پناه ببر به خداوند از شیطان رجیم و رانده شده. شیطانی که مأمور است هنگام قرائت قرآن، من و شما را منحرف کند، رجیم است. این شیطان ممکن است که در اوقات دیگر، با من و شما کاری نداشته باشد. قرآن را باز میکنیم، او وارد میشود و نمیگذارد که ما قرآن را بفهمیم. او نمیگذارد تا حقایق و شگفتیهای احکام و اشارههای قرآن و اسرار دقیق قرآن را درک کنیم.
روزهی ماه رمضان حکم است اما شگفتیهایی در آن است. چرا به آن «ضیافت الله» میگویند؟ زیرا روزه تکلیف نیست بلکه تشریف است. خداوند سفرهای انداخته است و گویی فرموده است: ای روزهدار! تو به این مهمانی تشریف بیاور. شیطان نمیگذارد من این را متوجه شوم، فکر میکنم که روزه تکلیف است میخواهم از آن فرار کنم. روزه دعوت است.
پیامبر(ص) میفرمایند: اگر نبود این شیاطینی که گرد اولاد آدم میگردند، اولاد آدم به ملکوت نظر میکرد.
ما هنگامی که میخواهیم دعا کنیم به آسمان نگاه میکنیم. آسمان، سمبُل ملکوت است. مگر خداوند جایگاه خاصی دارد که ما این کار را میکنیم؟ خیر؛ خداوند اعلی مرتبه است و در مکان اعلی قرار دارد برای همین من به سمت آسمان نگاه میکنم.
امام صادق(ع) میفرمایند: خداوند در حرف حرف قرآن بر قاری قرآن تجلی میکند. اگر شیاطین میگذاشتند، ما این تجلی را میدیدیم. هنگامی که ما قرآن را باز میکنیم، او پرده بر دل ما میاندازد.
پردهی اولی که میاندازد: حجاب وسواس در قرائت قاری است. آن قدر او را دچار این وسواس میکند تا او از معانی و مفاهیم قرآن باز بماند. وقتی قاری قرآن همهی همتش را گذاشت تا ظواهر قرائت را حفظ کند، شیطان در این لحظه بزرگترین خندههایش را میکند که با قرآن از قرآن غافلش کردم.
حجاب دوم: تقلید است، تقلید از آداب کورکورانه و غیره. این آدم وقتی که آیهای از قرآن را میخواند که با افکار و سنتها و عادتهای غلطش مخالف است، دچار تفسیر به رأی میشود و قرآن را به میل خودش تفسیر میکند. به طور مثال اگر بیحجاب است آیهی حجاب قرآن را به حجاب دل تفسیر میکند نه حجاب ظاهر. (دل باید از حجاب نوری هم خلاص شود چه برسد به حجاب ناری.) به جای اینکه خودش را با قرآن هماهنگ کند، قرآن را با خودش هماهنگ میکند و دچار تفسیر به رأی و بدعتگذاری در دین میشود! شیطان از این دسته بیشتر از دستههای دیگر خوشحال میشود. چون این افراد هم قاری قرآناند و هم با زرنگی قرآن را دور میزنند و هم به دیگران این نوع تفسیر را القا میکنند.
حجاب سوم: گناه است. گناه چیزی است که بعضی از آنها اثر خاصی در چرکین و تاریک کردن دل دارند مثل کبر. تکبر، عجیب قلب انسان را تاریک و سیاه میکند چون گناهِ اول خود ابلیس است. مثل گناه حسد که در قرآن میفرماید: از حسود به من پناه ببر زیرا که دلش بسیار چرکین است. مخصوصاً حسادت از روی محبت. بعضی از گناهان اثرات تخریبی دارند که دل را تاریک میکنند و بعد از تاریکی، چشم دل را کور میکنند و در نهایت، دل انسان را میمیرانند به حدی که خداوند در قرآن کریم به پیغمبر(ص) میفرماید: رسولِ من! آن قدر برای بعضیها تلاش نکن زیرا تو مردهها را نمیتوانی زنده کنی.
هر گناهی و هر ثوابی و هر ساعتی، شیطان خاص خودش را دارد.
خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: من در این ماه، شیاطین را به بند میکشم و شیاطین با ابلیس متفاوتاند؛ و خود این ابلیس برای به گناه کشیدن آدمها کافی است.
ماه رمضان ماه خاصی است و ماه عبادتهای خاصی است. ماه تشرف به حضور است. ما عبادتی میکنیم که مستقیم با خداوند روبهرو هستیم و خداوند میفرماید: عبادت تو برای من است و مزد آن، من هستم. در اینجا عرفا میفرمایند: خداوند نمیفرماید مزد آن را خودم میدهم بلکه میفرماید مزد آن خودم هستم. برای سرمایهدار بزرگی مثل روزهدارِ ماه مبارک رمضان، دزد قدَری میفرستند. ثروت ما در ماه مبارک رمضان بالاست شیاطین حبساند اما ابلیس که بسیار قَدَر است آزاد است؛ بنابراین مؤمنِ روزهدار باید بسیار مراقبت داشته باشد که ابلیس او را منحرف نکند.
هرچه سوز مناجات و ذکر استغفار شما بیشتر باشد، ابلیس بیشتر دور شما میگردد. ابلیس هیچ گاه به بند کشیده نمیشود، ما باید دیوار ایمانمان را بلند کنیم. این کار ممکن نیست مگر اینکه در معیت اهلبیت(ع) حرکت کنیم.
این فرد قدم اولی که باید بردارد این است که توبه کند، توبهی حقیقی؛ و در توبهی حقیقی و واقعی اولین و مهمترین کاری که باید انجام دهد این است که نفس خود را بشناسد. بزرگترین دشمن ما بین دو پهلوی خودمان است. اسم این دشمنترین دشمن، نفس است. همه میدانیم که یکی از عبادتهای بزرگ، تفکر است. ثواب تفکر به اندازهی هفتاد سال عبادت مستحبی ابوذر است. یکی از شعبههای این تفکر، تفکر در حالات نفس است.
مرحوم علامه مجلسی(ره) دربارهی نفس حدیث جامعی را نقل میکنند. در قسمتی از این روایت آمده است:
مردی آمد خدمت رسول اکرم(ص) و از ایشان پرسید: یا رسول الله! راه خداشناسی چیست؟ بلافاصله ایشان فرمودند: راه مخالف نفس است. هرگاه راه مخالف نفس را رفتی، آن راه، راه خداشناسی است.
او پرسید: راه کسب رضایت حق در چیست؟ پیامبر(ص) فرمودند: نافرمانی نفس. هرچقدر شما از نفستان بیشتر نافرمانی کنید، به رضای خداوند بهتر میرسید.
او پرسید: آن راهی که انسان را به حق وصل میکند کدام راه است؟ ایشان فرمودند: دور شدن از نفس. هرچه فاصلهی شما از نفس بیشتر باشد اتصال شما به خداوند زودتر صورت میگیرد.
او پرسید: یا رسول الله! راه بندگی حق و اطاعت حق کدام است؟ پیامبر (ص) فرمودند: نافرمانی نفس و عصیان نفس.
او پرسید: یا رسول الله! از کدام راه میتوان به سمت یاد خدا و ذکر خدا رفت؟ پیامبر(ص) فرمودند: از طریق فراموش کردن نفس.
او پرسید: یا رسول الله! کدام راه را باید بروم تا به قرب الهی برسم. ایشان فرمودند: با دور شدن از نفس به قرب الهی میرسی.
او پرسید: چگونه میتوان با خداوند انس گرفت؟ ایشان فرمودند: با وحشت از نفس. هرچه شما از نفست بیشتر بترسی، با خداوند بیشتر انس میگیری.
او پرسید: چگونه میتوان به این کارهایی که شما فرمودید رسید؟ پیامبر(ص) فرمودند: با کمک گرفتن از خداوند، علیه نفس.
خودمان نمیتوانیم با نفسمان مخالفت کنیم، باید خداوند به ما کمک کند تا بتوانیم این کار را انجام دهیم.
برای این کار یک برنامه لازم است: اینکه گاهی از خودمان بپرسیم که تا این نقطه از زندگیمان چقدر برای لذتهای نفسانیمان وقت گذاشتهایم؟ تا امروز چقدر برای شیطان وقت گذاشتهایم؟ مقدمهی هر گناهی را که فراهم میکنیم، پاسخ مثبتی است که به شیطان میدهیم و وقتی است که میگذاریم برای شیطان. چقدر برای جلب نظر و رضایت دیگران وقت گذاشتهایم؟ تا این نقطه از زندگی، سهم خداوند از زندگیمان چقدر بوده است؟ از جوانی، عقل، هوش و درایتی که خداوند به ما داده است سهم او چقدر است؟ مبادا خداوند از زندگی ما رفته باشد و ما از چشم خداوند افتاده باشیم.
این آیهی قرآن حسرتآور است: آنهایی که خداوند را فراموش کردهاند، خودشان را فراموش کردهاند. یعنی انسانهایی که در زندگی سردرگم هستند و هرچه بیشتر میجویند کمتر مییابند، دلیلش این است که خداوند را گم کردهاند. خداوند آنها را به حال خود رها کرده است.
برای اینکه خدا را فراموش نکنیم، برنامهای لازم است: اینکه روزی حتی یک دقیقه فقط با خدا باشیم و فقط روزی یک کار قربة الی الله انجام دهیم. همهی بزرگانی که زندگیشان رنگ و بوی خداوند گرفت، اینگونه آغاز کردند تا خداوند آنها را کمک کرد تا توانستند بر نفسشان غلبه کنند.