بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا أغیثینی

یازدهم صفر 1441، 18 مهر 1398

 

محورهای سخنرانی:

اهمیت حفظ آثار زیارت

توضیحاتی در باب آداب زیارت امام حسین(ع)

زیارت امام حسین(ع)، زائر را از یاران حضرت مهدی(عج) می‌کند

هزینه‌های توبه و بازگشت به سوی خداوند

 

اهمیت حفظ آثار زیارت

کسی که به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌رود، وقتی برمی‌گردد ثواب زیارت امام حسین علیه‌السلام را از او نمی‌گیرند اما اگر کار خلاف کرد، خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام را از او می‌گیرند. من که می‌روم کربلا و برمی‌گردم و کج‌وکوله می‌شوم، خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام را از من می‌گیرند. امام حسین علیه‌السلام بزرگوارتر از آن هستند که به کسی که پیاده به زیارت می‌رود، ثواب زیارت را ندهند. کسی قناعت کند و پول جمع کند و به زیارت برود و ثواب زیارت را از او بگیرند؛ اما آنچه ما به دنبالش هستیم فقط ثواب نیست ما دنبال خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام هستیم.

برای آنکه خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام را به دست بیاوریم: 1. باید معرفت پیدا کنیم و به زیارت برویم و 2. اینکه کسی که به زیارت می‌رود آنجا بمیرد و یک آدم دیگر برگردد، یک کربلا دیده برگردد، یک علی‌اکبر ارباً اربا دیده برگردد، یک حضرت زینب بین نامحرمان احاطه شده دیده برگردد. اگر برگشت و این‌طور نماند، ثواب گرفته؛ اما خاصیت زیارت را دریافت نکرده است. روز قیامت، ما با ثواب زیارت، هم‌نشین امام حسین علیه‌السلام نمی‌شویم بلکه ما با خواص زیارت، هم‌نشین امام حسین علیه‌السلام می‌شویم. ثواب زیارت، نوشیدن آب کوثر است. به غریبی‌اش گریه کردی، ثوابش این است که در غربت شب اول قبر به فریادت می‌رسند؛ اما هم‌نشینی در جوار اباعبدالله(ع) منوط به حفظ خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام است که متأسفانه ما خواص زیارت را از دست می‌دهیم.

ما در روایات می‌خوانیم که می‌فرمایند: خدا رحمت کند پوست‌های آفتاب‌خورده‌تان را، خدا رحمت کند پاهای تاول‌زده‌تان را، خدا رحمت کند لب‌های از تشنگی ترک‌خورده‌تان را، خدا رحمت کند اشک‌هایی که می‌ریزید و… دانه‌دانه را می‌گوید. حالا شما می‌بینید که زائر دارد می‌رود و کلاه آفتابی زده که آفتاب نخورد یا زائر دارد می‌رود با قمقمه آب یخ و…

دو خواهر به عشق دو برادر دربه‌در شدند: یکی حضرت معصومه علیهاالسلام است که در مدینه در آسایش زندگی می‌کرد و با عزت و احترام در معیت برادرها آمد که به امام رضا علیه‌السلام برسد. به ساوه رسیدند، دشمنان شیعه حمله کردند به ایشان و 5 برادر ایشان را کشتند و بقیه را با حضرت معصومه زندانی کردند. شیعیان اهل قم شنیدند و رفتند آن‌ها را آزاد کردند. وقتی می‌خواستند خانم را سوار بر مرکب کنند مردها فاصله گرفتند و دور شدند و پشت کردند و به زن‌هایشان گفتند بروید کمک حضرت معصومه(س). رسیدند قم، مردها فاصله گرفتند و خانم‌ها حضرت را پیاده کردند. هیچ جا ننوشته است که حضرت معصومه تازیانه خورده باشند، هیچ جا ننوشته ایشان کتک خوردند یا گرسنگی و تشنگی کشیدند. حضرت معصومه(س) هفده روز مریضی کشیدند. ایشان را به خانه‌ای مجلل آوردند و از ایشان پرستاری کردند و هنگامی که ایشان رحلت کردند خانم‌ها ایشان را دفن کردند.

حضرت معصومه(س) با یتیم‌های برادرشان هم‌سفر نشدند، ایشان با قاتل برادرشان هم‌سفر نشدند، جلوی چشم خانم به رأس برادرانشان سنگ نزدند. ایشان به عشق برادر آمدند که بروند خراسان که نرسیدند؛ تا دنیا، دنیا است شیعه گریه می‌کند و توسل می‌گیرد و گریه می‌کند.

خواهر دیگر حضرت زینب(س) است که دربه‌در عشق امام حسین علیه‌السلام شد. از مدینه آمده تا به کربلا رسیده و تمام سختی‌ها را کشیده، سوار ناقه‌ی بی جهاز شده، دست‌ها به زنجیر بسته‌شده، یتیم‌داری کرده، گرسنگی و تشنگی کشیده، تیمار بیمار کرده است، از همه بدتر رأس برادر را بالای نیزه دیده و جشن و سرور را هم پای نیزه دیده است. از کوفه تا شام همه می‌گفتند «زینب».

از شما می‌پرسم آثار زخم و جراحت تا کی می‌ماند؟ حضرت زینب(س) روز یازدهم اسیر شدند و از یازدهم تا روز اربعین، چهل روز گذشته است. ایشان می‌گویند: حسین! اگر نامحرم نبود پیراهن بالا می‌زدم تا زخم‌های تنم را ببینی.

می‌نویسند ایشان از یک سال تا سه سال بعد زندگی کردند و در هنگامی که زن غساله داشت ایشان را شست و شو می‌کرد و کفن کرد پرسید صاحب این بی‌بی کیست؟ عبدالله جعفر آمد گفت من هستم. زن پرسید: چه نسبتی با او داری؟ عبدالله گفت: همسرش هستم. زن پرسید: با او بداخلاقی کردی؟ عبدالله گفت: نعوذبالله چرا این حرف را می‌زنی؟ زن گفت: آثار جراحت در بدنش دیدم دلم سوخت. عبدالله گفت: او دختر علی علیه‌السلام و خواهر حسین است، آن حسین کربلایی. او زینب است که اسیر مردان کوفی و شامی بوده و این اثر تازیانه‌ی مردان شماست!

من به کربلا می‌روم که با زینب سلام‌الله‌علیها هم‌سفر بشوم. باید زیر سه تیغ آفتاب بروم، باید زمین بخورم و بلند شوم، باید گرسنه و تشنه باشم، باید آفتاب من را بسوزاند و آثارش در صورت و بدن من معلوم باشد. کربلا جای اشک و سوز و جای نخوردن و نیاشامیدن است.

دیروز خدمتتان عرض کردم تا مادرشان فاطمه(س) به قلبی نگاه نکنند و امضا برایش نکنند، چشمی بر امام حسین(ع) گریه نمی‌تواند بکند.

هشتاد درصد روایات درباره‌ی زیارات و آداب زیارت از امام جعفر صادق علیه‌السلام به ما رسیده است؛ چون تا زمان ایشان ائمه موقعیت این را نداشتند. امام محمدباقر علیه‌السلام زمینه‌سازی کردند.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: تا خود امام حسین علیه‌السلام به چشم و قلبت نگاه نکنند و در ملکوت، تو را صدا نزنند تو نمی‌توانی به سمت اباعبدالله علیه‌السلام حرکت کنی. (حالا چه زیارت امام حسین(ع) ، چه خرج کردن برای ایشان، چه گریه و نشستن در مجلس ابی‌عبدالله(ع). حتی آنجایی که در مجلس می‌نشینی را هم امام حسین علیه‌السلام برایت انتخاب کرده است.)

در حدیث دیگر فراتر می‌روند و امام جعفر صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: و الله تا خدای تبارک و عزوجل به دلت نگاه نکند و دلت را نپسندد؛ و به چشم‌هایت نگاه نکند و آن را نپسندد تو نمی‌توانی حسین بن علی را دوست داشته باشی و بر ایشان اشک بریزی.

من باید در این احادیث غور کنم و ببینم در کنار همه‌ی بدی‌هایی که دارم، من چه خوبی‌ای دارم که خدا به دل من نگاه می‌کند و می‌پسندد که من بر امام حسین(ع) گریه کنم؟ آن را اضافه کنم. آیا گذشت دارم؟ آیا اخلاق خوب دارم؟ آیا حلم دارم؟ آیا صبر دارم؟ آیا فضول کلام ندارم؟ و …

توضیحاتی در باب آداب زیارت امام حسین(ع)

شب جمعه است و شب زیارت قبر مطهر امام حسین علیه‌السلام. اگر نشد که بروم زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام، هر جا پرچم عزای ایشان برپاست آنجا حرم امام حسین علیه‌السلام است. مگر می‌شود آدم گریه نکرده به حرم امام حسین علیه‌السلام برود؟

مردی خدمت امام جعفر صادق علیه‌السلام رفت و عرض کرد: آقا! من وقتی کربلا می‌روم همه‌چیز یادم می‌رود، اذن دخول یادم می‌رود و سلام به امام حسین علیه‌السلام یادم می‌رود و داخل می‌روم. امام فرمودند: آیا گریه می‌کنی؟

مرد گفت: بله آقا، بر سر زنان و گریه‌کنان می‌روم. امام فرمودند: پس جدم اذنت می‌دهد که وارد حرم شوی.

برای ابی‌عبدالله(ع) فرق نمی‌کند که تو در حرم باشی و یا اینجا نشسته باشی، وقتی گریه کردی یعنی اذنت داده است.

امام جعفر صادق علیه‌السلام از قول ابی‌عبدالله در باب ثواب زیارت امام حسین علیه‌السلام نقل می‌کنند که حضرت فرمودند: هر کس بعد از مرگم من را زیارت کند، روز رستاخیز زیارتش می‌کنم اگر چه او در آتش باشد او را بیرون می‌آورم.

این مقام و تقرب برای ما چگونه حاصل می‌شود؟ اگر بخواهیم این بحث را باز کنیم شرط اول آن، داشتن نیت درست است.

امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمودند: کسی که امام حسین علیه‌السلام را زیارت کند، نیتش فقط زیارت خدا باشد و لا غیر، خداوند گناهانش را می‌آمرزد، او را از ذنوبش بیرون می‌آورد (ذنوب گناهان کوچک و خرده‌ریز است) مانند کسی که از مادر متولد شده است. خداوند فرشتگان را امر می‌کند که در مسیر، او را مشایعت کنند و بر سر او بال بزنند و گاهی بال‌هایشان را نگه دارند که ستیغ آفتاب او را نسوزاند؛ و او را به همین کیفیت مشایعت کنند که به اهل‌وعیالش برگردد. خداوند به این فرشتگان امر می‌کند که برای زائر امام حسین علیه‌السلام طلب آمرزش و رحمت کنند همانا بدانید رحمت من او را احاطه کرده است. سپس فرشتگان با او حرف می‌زنند و ندا می‌دهند: ای پاکی که از پاکان زاده شدی! ای پاکی که به زیارت پاک رفتی و او را زیارت نمودی و او را (فرهنگ و آدابش) را حفظ نمودی! خداوند مال و اموالت را می‌افزاید و آن‌ها را برای تو حفظ می‌کند.

من اگر در امام حسین علیه‌السلام متوقف بشوم که حسین اللهی می‌شوم، اگر در حضرت زینب(س) متوقف بشوم که زینب الهی می‌شوم. من زینب را می‌خواهم چون خدا می‌خواهد، خدا گفته بر زینب گریه کن و از زینب بگو و به او تأسی کن.

ما همه می‌میریم و خوشبخت آن کسی است که خیر جاری داشته باشد. اولین خیر جاری، اولاد صالح است.

مرجع تقلید است. پدرش پای پیاده از خراسان آمد تا کربلا برود. به مرز رسید و راهش ندادند که از مرز عبور کند. خسته بود پرسید می‌شود زیر این سایه‌ی درخت استراحت کنم، بخوابم و بلند بشوم و بروم؟ اجازه دادند دست بر سینه گذاشت و رو به کربلا کرد و سه بار گفت «صلی‌الله علیک یا اباعبدالله» و گفت آقا جان ما تا اینجا آمدیم می‌دانید که نمی‌گذارند. سلام دادم اگر قابل هستم جواب سلامم را بده اگر هم نپسندیدی، گلی به جمالتان پسر فاطمه‌ی زهرا. من بد هستم تو که بی‌وفا نیستی.

خوابید که استراحت کند امام حسین علیه‌السلام به خوابش آمدند و فرمودند: سلامت را شنیدم و جوابت را دادم. زیارتت قبول برگرد برو. عوض این سلام و این زیارت، از خدا خواستم خدا به تو پسری بدهد که شیعیان پسرم مهدی را هدایت کند.

خدا می‌داند که امام جعفر صادق علیه‌السلام چقدر آداب برای زیارت امام حسین علیه‌السلام شمرده‌اند و خودشان چگونه زیارت می‌رفتند.

محمد بن مسلم می‌گوید با امام صادق علیه‌السلام به کربلا رفتیم. تا رسیدیم به فرات تا چشم امام به آب فرات افتاد، آن‌قدر گریه کردند که خم شدند و دست‌هایشان را روی زمین گذاشتند و کمرشان صاف نمی‌شد. ما ترسیدیم. پرسیدم یا بن رسول‌الله چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟ امام فرمودند: مگر نمی‌دانی این همان آبی است که جدم را از آن محروم کردند؟ عمویم اباالفضل محروم شد و عمه‌هایم و اطفال از نوشیدنش محروم شدند. چگونه با دیدن این آب اشک نریزم و گریه نکنم؟

محمد بن مسلم می‌گوید در کوفه مریض شدم و نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. امام جعفر صادق علیه‌السلام به کوفه آمده بودند. پیغام دادند که محمد بن مسلم بیا تو را ببینم. به راوی گفتم برو بگو آقا من نمی‌توانم راه بیایم مریض هستم و حالم خیلی خراب است. قاصد با جام شربتی برگشت و گفت آقا فرمودند از این شربت بخورید. من گفتم بگذارید و بروید. قاصد گفت: آقا فرمودند که من بایستم و ببینم که تو می‌خوری. من لبم را زدم و یک جرعه نوشیدم گویی زنجیر از دست‌وپایم باز شد بلند شدم و گفتم بایست. وضو گرفتم و با او خدمت امام رفتم و با ایشان سلام و احوالپرسی کردم. خواستم که بروم، امام فرمودند: محمد بن مسلم نپرسیدی که چه برایت فرستادم.

گفتم: آقا می‌خواستم بپرسم یادم رفت.

امام فرمودند: قدری عسل، قدری آب فرات و ذره‌ای تربت جدم حسین علیه‌السلام.

 گفتم: آقا جان! ما هم تربت داریم به آب می‌زنیم اما خوب نمی‌شویم.

امام فرمودند: شما تربت را استفاده می‌کنید به قصد تجربه کردن، نه شفا گرفتن.

گفتم: آقا جان تربت که همان است ما جاهل هستیم.

امام فرمودند: یک دلیل دیگرش این است که شما با آداب تربت را برنمی‌دارید؛ تربت را باید با غسل و وضو برداری در فلان ساعات باشد و …

امام فرمودند: تربت جدم را برمی‌دارید و در خورجین مرکبتان می‌گذارید و سوار می‌شوید و پا می‌زنید تا خانه‌تان؟!

محمد بن مسلم گفت: آقا جان از این به بعد تربت را روی سرم می‌گذارم.

امام فرمودند: شما آدابش را نمی‌توانید به‌جا بیاورید همان شربتی که برایت فرستادم نگه‌دار و بخور.

امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمودند: همانا حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها کنار دروازه‌ی کربلا انتظار زائران امام حسین علیه‌السلام را می‌کشند.

امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمودند: زائر جدم حسین علیه‌السلام وقتی از حرم بیرون می‌آید، مستجاب‌الدعوه است (این مستجاب‌الدعوه بودن از خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام است) مگر اینکه وقتی از حرم آمد کنترل چشم و زبان و… را نکند (آن چهارچوبی را که به عنوان تقوا خدا به ابی‌عبدالله و ائمه تأکید کرده‌ است را رعایت نکند در این صورت ثواب زیارت را می‌برد و خاصیت زیارت را از دست می‌دهد).

زیارت امام حسین(ع)، زائر را از یاران حضرت مهدی(عج) می‌کند

یکی از خواص زیارت امام حسین علیه‌السلام این است که از یاران راستین امام زمان(عج) می‌شود.

یکی از بزرگان که اهل علم هستند تعریف می‌کنند با عده‌ای از طلبه‌ها لباس سفید پوشیده با پرچم‌های سرخ «یا اباالفضل» و «یا حسین» با یک ماشین تدارکات پیاده از شهرمان به کربلا می‌رفتیم. در راه یک ماشین گران‌قیمت از کنار ما رد شد و جلوتر نگه داشت و جوانی پیاده شد با لباس‌های نامتعارف و موهای دم‌اسبی. با خود گفتم آمده به ما حرف بدی بزند. پیش‌دستی کردم. تا آمد، گفتم سلام و دستم را جلو بردم و مصافحه کردم و او را بغل کردم و دیدم دارد گریه می‌کند .سرش را کشیدم کنار، گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت ما چهار نفر هستیم دو تا دختر دو تا پسر. دنبال شما آرام‌آرام می‌آییم از خودمان خجالت کشیدیم گفتیم شما کجا می‌روید و ما داریم کجا می‌رویم؟ ما داریم می‌رویم باغ پدر یکی از این دخترها برای گناه کردن. سلام ما را هم به امام حسین برسانید و بگویید اولین دوربرگردان برمی‌گردیم.

خیلی رفتیم. به باغ‌های زراعتی رسیدیم. جوانی کنار جاده نشسته بود و خیار می‌فروخت. تا ما را دید، پارچه‌ی خیارش را جمع کرد و آورد در ماشین تدارکات و گفت: حاج آقا سلام من را هم به امام حسین علیه‌السلام برسانید و بگویید هر چه داشتم برایت دادم. (به نظر شما این ثواب زیارت نمی‌برد؟)

رفتیم تا رسیدیم به بهار همدان. مردم به استقبال آمدند. پیرزنی در میان آن‌ها جلو آمد و گفت: آقا این انگشتر من را داخل حرم می‌اندازید؟ پرسیدم کدام حرم؟ حرم حضرت اباالفضل(ع) یا حرم امام حسین(ع)؟ تا این را گفتم نگاه کرد به آن یکی دستش و گفت این را هم بگیر یکی را در حرم امام حسین علیه‌السلام و یکی را در حرم حضرت اباالفضل علیه‌السلام بیندازید.

امام حسین علیه‌السلام همه‌ی این‌ها را منظور می‌کند و همه را رتبه‌بندی می‌کند و ثواب همه را می‌دهد اما خواص زیارتش چیزهای دیگر است؛ که زائر که برمی‌گردد خواص آن زیارت را باید همراه داشته باشد.

یکی از خواص زیارت، عشق به امام زمان(عج) و در معیت ایشان بودن است.

اصبغ بن نباته نقل می‌کند که خدمت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام رسیدم. ایشان را ناراحت و مکدر با یک دنیا غم دیدم که بر روی زمین نشسته بودند و روی زمین خط می‌کشیدند. هر کاری کردم، امام از این حالت بیرون نیامدند. پرسیدم: یا امیرالمؤمنین چه می‌کنید؟ شما را غمگین می‌بینم. روی زمین خط می‌کشید مگر به آب و گل علاقه‌مند شدید؟

حضرت فرمودند: نه و الله که حتی یک روز هم به این خاک و دنیا علاقه‌مند نشدم. داشتم فکر می‌کردم درباره‌ی مولودی که از نسل من به دنیا می‌آید. او یازدهمین فرزند من است. او مهدی ماست که زمین را پر از عدل می‌کند بعد از اینکه پر از ظلم و جور شد و برای او دوران غیبت بسیار طولانی و دوران سرگردانی است. در آن ایام، اقوامی از حق منحرف می‌شوند و اقوام دیر به شاهراه هدایت رهنمون می‌شوند. می‌مانند و صبوری می‌کنند و انتظار می‌کشند.

پرسیدم: آقا! این کار شدنی است؟

امام فرمودند: آری و الله شدنی است و از قلم تقدیر خداوند گذشته است. اصبغ! تو چه می‌دانی روزگار چگونه خواهد شد؟ آن‌هایی که می‌مانند به شاهراه هدایت، به دین و اعتقاد، به فرهنگ صدیقه‌ی طاهره بهترین این امت هستند که با بهترین این عترت یعنی امام زمان(عج) ماندگاری می‌کنند.

پرسیدم: بعد چه خواهد شد؟

امام فرمودند: آنچه خدا اراده کند.

خوش به حال شما که ماندید. من یک جمله از خانم مالک(ره) می‌گویم. ایشان می‌فرمودند: امروز رنج امام زمان(عج) بسیار زیاد است. خاصیت زیارت امام حسین(ع) این است که ما رنج امام زمان(عج) را کم کنیم. اینکه ما می‌گوییم که عاشق امام زمان هستیم و می‌خواهیم ایشان را ببینیم سخنی است که باز نشده و عشقی است که شکل نگرفته است زیرا عاشق اگر عشقش واقعی باشد راحتی معشوق خود را می‌خواهد نه راحتی خود را.

در زمان امام حسن مجتبی(ع) معاویه یک شامی را به مدینه فرستاد و به او گفت به خانه‌ی حسن مجتبی برو و فلان حرف‌ها را بگو و… و در آخر به پدرش ناسزا بگو. مرد شامی رفت خانه‌ی امام حسن علیه‌السلام و خیلی راحت هم گفت از طرف معاویه آمدم و هر چه که بلد بود و مأمور بود بگوید گفت. تمام شد، بلند شد که برود در راهرو برخورد کرد به حسین بن علی علیه‌السلام.

ایشان پرسیدند: اهل مدینه نیستی؟ مرد گفت: از شام آمدم. امام حسین(ع) پرسیدند: نکند آمدی برادرم را برنجانی. مرد گفت: پیغامی داشتم از جانب معاویه. امام جلویش را گرفتند و فرمودند: به جدم قسم، به مادرم قسم تا نگویی به برادرم چه گفتی نمی‌گذارم بروی.

امام حسن(ع) دیدند سروصدا است. بیرون آمدند. پرسیدند: مرد شامی! چرا نمی‌روی؟ مرد گفت: برادرتان نمی‌گذارند.

امام حسن علیه‌السلام فرمود: حسین جان! بگذار برود. امام حسین علیه‌السلام عرضه داشتند: قسم خوردم به جدم و به مادرم بگوید چه گفته آن وقت می‌گذارم برود.

امام حسن(ع) دانستند اگر مرد بگوید چه گفته، برادرشان او را دو نیم می‌کنند. به همین علت برادرشان را بغل کردند و به خودش چسباندند و فرمودند: هر چه که به من گفتی بگو برو. مرد شامی نشست و گفت: کجا بروم؟ بروم پیش معاویه؟ تازه شناختم تو که هستی.

شخصی به عالمی درباره‌ی عالِم دیگری نامه نوشت و از بدی هر چه می‌دانست علیه آن عالم نوشت تا آبروی او را ببرد. نامه اشتباهی به دست همان عالمی ‌رسید که علیه او تهمت و افترا زده شده بود. عالم نامه را خواند، آن را بست و رساند به دست همان عالمی که نامه را برایش نوشته بودند و هرگز هم به روی نویسنده‌ی نامه نیاورد که من نامه را دیدم و آن را خواندم.

اواخر عمر، نویسنده‌ی نامه فقیر شد و به آب و غذا محتاج بود. همان عالم که علیه او تهمت زده بود، به دادش می‌رسید و از او پرستاری می‌کرد.

او عاشق امام زمان(عج) و شیعه‌ی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است.

عشقی که شکل بگیرد، حرکت آفرین است و کوشیدن به وجود می‌آورد. عاشق امام زمان نمی‌ایستد بلکه در خودش غور می‌کند و مانند سنگ آسیاب، درشتی‌های وجودش را نرم می‌کند. و در جامعه کوشش و فعالیت دارد و در اجتماع اثر سازنده و مفید دارد. این عشقی که حرکت دارد دشمن را زمین‌گیر می‌کند. چنین عشقی باعث می‌شود که کار امامش را انجام بدهد. اما امروز من و امثال من، خار در چشم امام زمان(عج) و استخوان در گلوی ایشان هستیم!

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام وقتی خصوصیات شیعه را می‌شمارند، می‌فرمایند شیعه‌ی من اهل انزوا نیست.

 آیا امام زمان اهل امربه‌معروف نیست؟ آیا اهل قناعت نیست؟

قرآن مجید درباره‌ی زناکار گفته، از قمار و بی‌بندوباری گفته، از دروغ و تهمت گفته و… . یک دسته را گفته که این‌ها آن‌قدر سقوط کرده‌اند که برادر شیطان شده‌اند؛ و آن‌ها اسراف‌کنندگان هستند. خداوند در قران می‌فرمایند از اسراف‌کنندگان یاد نگیر حتی اگر تو را در کار خوب امر کرد.

شب جمعه است و شب دعا، کاری برای امام زمان(عج) نمی‌توانیم بکنیم، دعا که می‌توانیم بکنیم.

ما امروز به نوعی به جنگ احزاب گرفتار هستیم. جنگ احزاب از سخت‌ترین جنگ‌های پیامبر(ص) بود که تمام مشرکین و دشمنان اسلام با هم همدست شده بودند. مسلمین در تنگنا بودند. زمستان بود و آب و آذوقه کم بود. پیامبر(ص) دیدند که مسلمان‌ها به تعب افتادند، شب در خلوت روی بلندی رفتند و شروع به دعا کردند:

«یا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا كَاشِفَ الکَربِ العَظیم اَنتَ مَولایَ وَ وَلیّ آبایی الاَوَّلین اِکشِف عَنّا غَمَّنا وَ هَمِّنا وَ کَربِنا وَ اکشِف عَنّا کَربَ هؤلاء القَوم بِقُوَّتِکَ وَ حَولِکَ وَ قُوَّتِک»

خدایا این هم و غمی که این مردم گرفتار آن شده‌اند به حول و قوتت بردار. امروز برای من و شما هم و غم کدام است؟ این هم و غم، طول غیبت امام زمان(عج) است.

جبرئیل نازل شد و گفت: یا رسول‌الله! خداوند دعایتان را شنید؛ و خبر پیروزی را آورد و گفت: خدا باد و بوران را به کمکتان می‌فرستد.

امروز روزی است که من و شما باید این‌طور دعا کنیم.

هزینه‌های توبه و بازگشت به سوی خداوند

شب جمعه است و شب توبه به درگاه خداوند تبارک‌وتعالی. شب ذکر استغفار به هر عددی که می‌توانید: 70 یا 700 یا 3000.

توبه و بازگشت به سمت خداوند، هزینه دارد منتها هر گناهی هزینه‌ی خاص خود را دارد و بدون هزینه نمی‌شود. یک گناه هزینه‌اش اشک چشم است. یک گناه هزینه‌اش سوز و ندامت دل است. یک گناه هزینه‌اش این است که روزه بگیری و… گناهان، انواع و اقسام هزینه‌ها را دارد.

در سوره‌ی توبه آیات 102 تا 104 حکایت ابولبابه انصاری آمده است.

زمانى که جنگ خندق به پایان رسید، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به مدینه مراجعت کردند. هنگام ظهر، امین وحى نازل شد و فرمان جنگ با یهودیان پیمان‌شکن بنى قریظه را از جانب حضرت حق اعلام کرد. همان وقت رسول اسلام مسلح شدند و به مسلمانان دستور دادند: باید نماز عصر را در منطقه بنى قریظه بخوانید. دستور پیامبر انجام گرفت، ارتش اسلام بنى قریظه را به محاصره کشید. مدت محاصره طولانى شد، یهودیان به تنگ آمدند، به رسول‌الله(ص) پیام دادند ابولبابه را نزد ما بفرست تا درباره‌ی وضع خود با او مشورت کنیم.

رسول خدا(ص) به ابولبابه فرمودند: نزد هم‌پیمانان خود برو و ببین چه می‌گویند.

ابولبابه وقتى وارد قلعه شد، یهودیان پرسیدند: صلاح تو درباره‌ی ما چیست؟ آیا تسلیم شویم به همان صورتى که پیامبر می‌گوید تا هرچه مایل است نسبت به ما انجام دهد؟ جواب داد: آرى، تسلیم او شوید، ولى به همراه این جواب با دست خود به گلویش اشاره کرد، یعنى در صورت تسلیم بلافاصله به قتل می‌رسید. ولى از عمل خود پشیمان شد و فریاد زد: آه به خدا و پیامبر خیانت کردم! زیرا حق نبود اسرار را فاش و امر پنهان را آشکار کنم.

از قلعه بیرون آمد و یکسر به‌جانب مدینه رفت. وارد مسجد شد و با ریسمانى گردن خود را به یکى از ستون‌های مسجد بست (ستونى که معروف به ستون توبه شد). گفت: خود را آزاد نمی‌کنم مگر اینکه توبه‌ام پذیرفته شود یا بمیرم. رسول خدا از تأخیر ابولبابه جویا شدند. داستانش را عرضه داشتند. فرمودند: اگر نزد من می‌آمد از خداوند براى او طلب آمرزش می‌کردم، اما اکنون به‌جانب خدا روى آورده و خداوند نسبت به او سزاوارتر است، هرچه خواهد درباره‌اش انجام دهد.

ابولبابه در مدتى که به ریسمان بسته بود، روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها به اندازه‌ای که بتواند خود را حفظ کند غذا می‌خورد، دخترش به وقت شب برایش غذا می‌برد و وقت نیاز به وضو بازش می‌کرد.

شبى در خانه‌ی ‌ام‌سلمه آیه‌ی پذیرفته شدن توبه‌ی ابولبابه به رسول خدا نازل شد:

«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللهُ اَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ»

«و گروهى دیگر به گناه خویش اعتراف کردند، عمل نیک و بدى را به هم آمیختند، باشد که خدا توبه آنان را بپذیرد، همانا خداوند آمرزنده مهربان است.* از اموال آنان صدقه‌ای بگیر تا به وسیله‌ی آن، پاک و پاکیزه‌شان سازی و برایشان دعا کن زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است و خدا شنوای داناست. * آیا ندانسته‌اند که تنها خداست که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و صدقات را می‌گیرد و خداست که خود توبه پذیر مهربان است؟»

پیامبر(ص) به ام‌سلمه فرمودند: توبه‌ی ابولبابه پذیرفته شد. عرضه داشت: یا رسول‌الله! اجازه می‌دهید قبولى توبه‌ی او را من به او بشارت دهم؟ فرمودند: آرى. ام‌سلمه سر از حجره بیرون کرد و قبولى توبه‌اش را به او بشارت داد.

ابولبابه خدا را به این نعمت سپاس گفت. چند نفر از مسلمانان آمدند تا او را از ستون باز کنند، ابولبابه مانع شد و گفت: به خدا سوگند نمی‌گذارم مرا باز کنید مگر اینکه رسول خدا بیاید و مرا آزاد کند.

پیامبر آمدند و فرمودند: توبه‌ات قبول شد، اکنون مانند وقتى هستى که از مادر متولد شده‌ای، سپس ریسمان از گردنش باز کردند.

ابولبابه گفت: یا رسول‌الله! اجازه می‌دهی تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم؟ فرمودند: نه. اجازه‌ی دو سوم مال را گرفت، فرمودند: نه. اجازه‌ی پرداخت نصف مال را گرفت، فرمودند: نه. یک‌سوم آن را درخواست کرد، حضرت اجازه دادند و ابولبابه یک‌سوم مالش را داد.

خدا بیامرزد خانم مالک را. می‌فرمودند وقتی ابولبابه مالش را داد آن وقت ناز کرد؛ که حالا که خدا برای من آیه نازل کرده و صدقه از من خواسته و پیامبر(ص) کنارم آمده گفت: یا رسول‌الله می‌شود یک خواهشی کنم؟ می‌شود فاطمه‌ی زهرا بیاید و طناب من را باز کند من آزاد شده‌ی فاطمه باشم؟

حر بن یزید ریاحی خدمت امام حسین علیه‌السلام آمد و نشست و یک جمله گفت: یا بن رسول‌الله! وقتی از خانه‌ام در کوفه بیرون آمدم، صدایی شنیدم که می‌گفت: «ای حر! بشارت باد! به تو باد به خیر» امروز فهمیدم که خیر در چیست. باید راه را می‌بستم تا راه به تو پیدا می‌کردم.

حر سه تا هزینه داد. اول اینکه همه‌ی اموالش را کوفیان مصادره کردند. دوم اینکه پسر جوانش را داد و آخر سر خودش هزینه شد و جانش را هزینه کرد.

یک هزینه‌ گریه بر امام حسین علیه‌السلام است زیرا اگر امام دست ما را نگیرند بیچاره هستیم. کربلایی احمد تهرانی نقل می‌کند مدتی که کربلا بودم، خدا می‌خواست من را امتحان کند و پشت سر هم موقعیت گناه پیش می‌آمد. در یک روز 5 الی 6 موقعیت گناه پیش آمد من نکردم. وضو گرفتم که بروم حرم حضرت اباالفضل علیه‌السلام. وقتی به ضریح رسیدم، ایستادم و سلام دادم و گفتم یا اباالفضل! ما به خاطر تقرب به شما از همه‌ی گناهان چشم می‌پوشیم. یک دفعه از ضریح مقدس صدای قمر بنی‌هاشم آمد و فرمودند: گمان نکن تو با دست خودت کاری انجام دادی، ما تو را نگه داشتیم که تو دوری از گناه می‌کنی وگرنه تو خودت هیچ هستی. (اگر دست ولایت صاحب‌الزمان(عج) بر سر ما نباشد، ما همه بیچاره هستیم.)

فرد مقدسی در مشهد زیاد روضه می‌رفت، از این روضه به روضه‌ی دیگر. تعریف می‌کرد: یک روز در ایام محرم زیاد روضه رفتم و خسته شدم. روضه‌ی آخر تکیه زدم به دیوار و خوابم برد. در عالم رؤیا جوان زیبا و خوش‌رویی را دیدم که آمد بالای سرم ایستاد. سلامش کردم. جوابم را داد و اشاره کرد به من که دیوار را نگاه کنم. نگاه کردم و پرچم سبزی را دیدم که با خط زیبا روی آن نوشته بود: «اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج بِحَقِّ اَمینِکَ اللِه زینب»

ما معتقد هستیم نگاه حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها به مجالس است.

عالم بحرینی در بحرین پنهانی روضه می‌انداخت و خرج می‌داد؛ یک‌شب با خود گفت: یعنی بی‌بی نگاه می‌کند و اجری می‌دهد؟

شب در عالم رؤیا دید روضه است و خانم‌ها همه نشسته‌اند. خانمی روضه می‌خواند و خانم‌های دیگر به سر و سینه می‌زنند. به او الهام شد که بی‌بی خودشان دارند روضه می‌خوانند. بی‌بی می‌فرمودند: وا حُسِینا… وا ذَبِیحا مِن قَفا… وا حُسینا… وا غَسِینا بِالدِماء…