بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا أغیثینی

دهم صفر 1441، 17 مهر 1398

 

محورهای سخنرانی:

اتصال ما با اشک بر امام حسین(ع) به ملکوت

اهمیت داشتن تقوا و در نتیجه جلب نگاه حضرت زهرا(س)

راه‌های متفاوت توسل

چگونه خود را برای آمدن منجی، اصلاح کنیم؟

 

 

در مقاتل آمده است که اهل‌بیت(ع) در ماه ربیع‌الثانی وارد مدینه شدند. مدینه با شام خیلی فرق داشت. در شام، اهل‌بیت را نمی‌شناختند و اصلاً امام حسین علیه‌السلام را ندیده بودند و وقتی به آن‌ها می‌گفتند سرهای خارجی‌ها را آورده‌اند آن‌ها باور می‌کردند؛ چون اسلامشان را با معاویه شناخته بودند و معاویه هم تبلیغاتش علیه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و اولاد ایشان بود.

شام با کوفه هم فرق می‌کند. کوفی‌ها امام حسین علیه‌السلام را دیده بودند و می‌شناختند و حتی زمانی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها از لحاظ ثروت، ملکه‌ی کوفه بود چون شوهرش بزرگ‌ترین باغدار کوفه بود و بزرگ‌ترین خانه‌ی کوفه برای حضرت زینب(س) بود. علاوه بر اینکه دختر بزرگ علی علیه‌السلام و مفسر قرآن در کوفه بود، از لحاظ مادی هم در کوفه ملکه‌ی ثروت بود. به همین خاطر وقتی خانم در کوفه صحبت کردند، همه شناختند و به هم می‌گفتند این صدای علی علیه‌السلام است؛ و رأس مطهر امام حسین علیه‌السلام را بالای نیزه شناختند و گریه و ضجه کردند. به طوری که امام سجاد علیه‌السلام به آن‌ها فرمود شما که این طور بر ما گریه می‌کنید پس چه کسی ما را کشته است؟! اما شامیان هیچ شناخت و معرفتی نسبت به اهل‌بیت عصمت و طهارت نداشتند.

اما اوضاع مدینه فرق می‌کند، مدینه شهر امام حسین علیه‌السلام است، شهر جدّ ایشان و انصار رسول‌الله(ص) است. حالا حضرت زینب(س) دارد به مدینه می‌رود و باید تمام ماجراهای کربلا را تعریف کند. اهل مدینه علی‌اصغر را ندیده بودند زیرا حضرت علی‌اصغر در وقت شهادت شش ماهه بود و باید در مکه به دنیا آمده باشد؛ و حالا حضرت زینب(س) می‌خواهد خبر شهادت علی‌اصغر(ع) را بدهد…

اتصال ما با اشک بر امام حسین(ع) به ملکوت

این اشک‌ها سریع‌تر از نماز، ما را به ملکوت اعلی وصل می‌کند. تکبیرة الاحرام نماز را می‌گوییم بسیاری از احکام دارد که باید رعایت شود و در آخر هم که سلام نماز را می‌گوییم اصلاً معلوم نیست که با این نماز آیا ما وصل شدیم یا نشدیم؟ و در طول نماز ما کجاها بودیم و این نماز اصلاً ما را وصل کرد؟ و من فقط آن را خواندم تا ادای واجبی کرده باشم؛ اما گریه برای امام حسین علیه‌السلام این‌طور نیست. همین که من الآن گفتم «علی‌اصغر» تو دلت وصل حضرت علی‌اصغرِ امام حسین علیه‌السلام شد، دیگر نمی‌گوییم وضو داری یا نه؟ رو به قبله هستی یا نه؟ مؤمن هستی یا نه؟ آداب را بلد هستی یا نه؟ بلافاصله که گفتی «السلام علیک یا علی‌اصغر» دلت رفت عاشورا و دلت وصل شد به آن غربت امام حسین علیه‌السلام و این اشک‌ها بر گونه روان شد و بلافاصله در نزد خداوند قیمت پیدا کردی و ارتباط معنوی به سرعت برای شما برقرار شد. این امری بسیار مهمی است و به همین علت ما باید شکرانه به جا بیاوریم.

هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه می‌دارم که (این ذکر اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در عالم نوری ایشان به مدت دوازده هزار سال است) من زنده هستم و یک‌بار دیگر با ماه محرم معاشرت کردم و یک‌بار دیگر با ماه صفر معاشرت کردم و همنشین اباعبدالله الحسین علیه‌السلام شدم.

اهمیت داشتن تقوا و در نتیجه جلب نگاه حضرت زهرا(س)

خدا می‌داند که اجر این همه گریه بر اباعبدالله الحسین علیه‌السلام چیست؟ تا گریه بر امام حسین علیه‌السلام را مادرشان فاطمه‌ی زهرا(س) برای کسی امضا نکند و مستقیم بر قلب کسی نگاه نکند، آن قلب بر امام حسین علیه‌السلام نمی‌شکند و اشک جاری نمی‌شود. اشک منبع ذخیره در بدن ما ندارد به محض اینکه دل می‌سوزد، اشک بر گونه جاری می‌شود. نمی‌شود این اشک را از قبل ذخیره کنی. باید بیایی و در مجلس بنشینی و حضرت زهرا(س) به دلت نگاه کنند و دلت بشکند و اشک بر گونه‌ات جاری شود. این از استثنائات اشک است.

چه باید بکنم که قلبم همواره مورد نگاه حضرت زهرا(س) باشد؟ نه اینکه بروم کربلا گریه کنم و یا روضه‌خوان بخواند و من گریه کنم بلکه چنان اتصالی با ابی‌عبدالله علیه‌السلام داشته باشم که اسم هر حسینی من را یاد امام حسین علیه‌السلام بیندازد و وقتی در روز نماز می‌خوانم با نگاه به مُهر، یاد امام حسین علیه‌السلام بکنم و گریه کنم.

رسیدن به این مرحله تقوای زیاد می‌خواهد. باید به شدت از گناه پرهیز کنم، از گناهان فردی بپرهیزم، از گناهان خانوادگی بپرهیزم، از گناهان اجتماعی و سیاسی بپرهیزم. به شدت از آنچه خدا نمی‌پسندد و خدا برای من نمی‌خواهد اجتناب کنم. هر چه شدت تقوای من بیشتر باشد، رابطه‌ی من با امام حسین علیه‌السلام بیشتر است؛ و هر چه رابطه‌ام با امام حسین علیه‌السلام زیادتر باشد اشکم بیشتر است.

تقوایی می‌خواهد مانند تقوای مقدس اردبیلی. ایشان مرکب کرایه کردند از نجف بروند کربلا برای زیارت امام حسین علیه‌السلام. مردم برای بدرقه آمده بودند. مردی آمد و به علامه مقدس اردبیلی گفت این نامه‌ی من را به دست فلان کس در کربلا برسان. آقا گرفتند و در جیبشان گذاشتند و برگشتند به سمت نجف. علت را از ایشان پرسیدند. فرمودند: من مرکب کرایه کرده بودم بروم زیارت، به صاحبش نگفتم می‌خواهم نامه هم ببرم، بروم به صاحب مرکب بگویم کسی به من نامه داده است به کربلا برسانم اذن می‌دهید با مرکب شما این نامه را برسانم یا نه؟ مردم ایشان را احاطه کردند و گفتند: آقا! خیلی خودتان را زحمت می‌دهید، این همه رعایت؟ این همه خدا ترسی؟ شما که امام زمان نیستید که خداوند از شما این‌قدر توقع داشته باشد. شما هم بشر هستید و ممکن الخطا هستید. علامه گفت برای این رعایت می‌کنم که خدا توفیق گریه بر امام حسین علیه‌السلام را به من بدهد.

برای رسیدن به این مرحله تقوا لازم است، در تقوا، ترک گناه، قدم اول است.

راه‌های متفاوت توسل

– یکی از اموری که ما در جلساتمان انجام می‌دهیم، توسل است. اگر توسل نگیریم کاری نکرده‌ایم. اگر توسل بگیریم و آنچه که باید به واسطه‌ی اهل‌بیت بخواهیم نخواهیم، باز هم کاری نکرده‌ایم. باید متوسل بشویم و توسل بگیریم.

راوی نقل می‌کند مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی نمازشان را خواندند و من با زانو خدمتشان رفتم و نشستم و خیلی با ادب از آقا راهکاری خواستم تا مشکلات زندگی‌ام را حل کنم و فارغ‌البال تر عبادت خدا را بکنم.

ایشان فرمودند: دو کار را انجام بده: یکی خواندن روزانه‌ی دعای توسل و روزانه تلاوت هفتاد مرتبه حمد ترک نشود.

پرسیدم آقا چگونه می‌شود؟ آقا فرمودند: هر مشکلی در زندگی‌ات به وجود آمد، اعم از مالی و اجتماعی و آنچه مشکل‌داری، نیت کن روی همان مشکل و چهل روز دعای توسل بخوان برای رفع آن مشکل؛ که محال هست حل نشود.

راه بسیار طولانی است؛ از اینجا تا قیامت خدا می‌داند که چقدر راه است و پس‌انداز کم است، غذا می‌خواهیم، لباس می‌خواهیم و… همه را ما باید از قبل بفرستیم و بعد خودمان برویم.

برای رفع بیماری‌های جسمی و روحی روزی 70 مرتبه سوره‌ی حمد بخوانید.

لازم نیست من مریض شوم و بخوانم، باید بخوانم که مریض نشوم. بلا نیامده باید جُنبید و دعا کرد و جلویش را گرفت.

اسماعیل بن سعد خدمت امام رضا علیه‌السلام نامه نوشت: یا بن رسول‌الله! دعایی به من بیاموزید که چون آن را بخوانم در دنیا و آخرت با اهل‌بیت باشم. امام رضا علیه‌السلام جواب نامه‌شان را نوشتند: سوره‌ی «قدر» را زیاد بخوان. (سوره‌ی انا انزلناه یکی از آثارش این است که به مرور زمان بین تلاوت کننده و فاطمه‌ی زهرا(س) ارتباط برقرار می‌کند. گاهی می‌تواند شما را در معیت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها قرار دهد و دوشادوش حضرت زهرا(س) زندگی کنی و حرکت کنی)

دوم ذکر استغفار زیاد بگو که همواره زبانت به این ذکر تَر باشد.

خدا رحمت کند خانم مالک را. می‌فرمودند ما در وصیت‌نامه‌مان می‌نویسیم که چقدر نماز قضا داریم چقدر رد مظلمه و… اما دیگر نمی‌نویسیم چه ظلم‌هایی انجام دادیم که ظلمش را نمی‌دانیم. (نشستم پای فلان فیلم تلویزیون و تکرارش را هم دیدم اما یک آیه قرآن نخواندم، من ظالم به قرآن هستم. چه ساعت‌هایی در محله‌مان روضه بود و من در خانه نشستم و به امور دنیا مشغول شدم.)

ایشان می‌فرمودند این‌ها همه ظلم به اهل‌بیت و ظلم در حق خدا است.

خداوند در قرآن مستقیم می‌فرمایند: «اِنَّه لا یُحِبُّ المُسرِفِین»[1] خدا اسراف‌کننده را دوست ندارد. آیا کسی را که خدا دوست ندارد، امام حسین علیه‌السلام دوست دارد؟! کسی را که امام حسین(ع) دوست ندارد، حضرت زهرا(س) دوست دارد؟! من حتی اگر در حرم امام حسین علیه‌السلام بیتوته کنم اما در زندگی‌ام اسراف کار باشم، مورد محبت نیستم.

ما نماز می‌خوانیم و سلام می‌دهیم می‌گوییم «اَستَغفُر الله رَبِّی وَ اَتُوبُ الیه» چون حواسمان در نماز جمع نبوده است. نذری می‌گیریم، نذری می‌دهیم و می‌خوریم به دنبالش می‌گوییم «اَستَغفُر الله رَبِّی وَ اَتُوبُ الیه» چون آدابش را رعایت نکردیم و ادب لازم را نداشتیم.

– از راه‌های دیگر توسل، مجالس امام حسین(ع) و روضه‌ی ایشان است.

اگر وسعت دریای رحمت در اسم امام حسین است، رتبه‌ی بعدی‌اش در حرم امام حسین علیه‌السلام است. هر کس آنجا پا می‌گذارد، با نامه‌ی سفید بیرون می‌آید. اینکه بیرون بیاید و چه کند، آن بحث جداگانه است.

مثال: یک مریض نزد پزشک می‌رود و بستری و درمان می‌شود. به او می‌گویند خوب شدی اما دستور غذایی داری و باید راه بروی و ورزش کنی و… حالا اگر او رعایت نکرد و دوباره مریض شد تقصیر کیست؟

روضه و حرم امام حسین علیه‌السلام بیمارستان است و ما را معالجه‌ می‌کند و می‌گوید سالم برو؛ ولی حالا باید طبق این نسخه عمل کنی. حالا اینکه ما این نسخه را می‌گذاریم در جیبمان تا سال دیگر و دوباره ناخوش می‌رویم، تقصیر کیست؟

کسی که مریض است و به حرم امام حسین علیه‌السلام می‌رود پایش را که آنجا گذاشت، با عنایت امام حسین علیه‌السلام شفا گرفته برمی‌گردد و به او می‌گویند این نامه‌ی سفید عمل؛ یک عده رعایت می‌کنند و رژیم را نگه می‌دارند و تا محرم سال بعد هم که آزمایش می‌دهند سالم هستند و رتبه و درجه‌ی بالاتر می‌گیرد. بعضی‌ها هم عمل نمی‌کنند و همه‌ی آنچه به دست آوردند از دست می‌دهند. اما بعضی عمل می‌کنند و رتبه می‌گیرند.

محمد شیخا شاعر اصفهانی بود. لاابالی و بی بند و بار بود. در عاشورایی دسته‌های عزاداری می‌رفتند و هر گروهی عزاداری خودشان را می‌کردند و روضه‌ی خودشان را داشتند و او هم تماشا می‌کرد. دسته‌ای رد می‌شد و شعری را دم‌گرفته بودند. او به مسخره‌ی آن دسته، یک دوبیتی شعر گفت. مراسم که تمام شد و محمد شیخا به خانه رفت، دو سه روز بعد جوشی به صورت زد و بزرگ شد و در آخر شد جُذام و تمام صورت را گرفت و خانواده از او می‌ترسیدند. کار به جایی رسید که از خانه و زندگی بیرونش کردند. رفت آتش‌خانه حمام زندگی می‌کرد و از دور خانواده‌اش غذا را برایش پرتاب می‌کردند. درد می‌کشید تا شد عاشورای سال بعد. در همان آتش‌خانه‌ی حمام صدای دسته‌های عزاداری را شنید خود را کشید بالا و جلوی حمام نشست. دسته که آمد برود می‌خواندند:

 چه کربلاست امروز… چه پر بلاست امروز… سر حسین مظلوم از تن جداست امروز…

آتش در نهاد محمد شیخا افتاد و با حسرت به ایشان نگریست و گفت:

روز عزاست امروز… جان در بلاست امروز…

فغان و شور محشر در کربلاست امروز…

همان شب پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله را در خواب دید. او را نوازش کردند و از تقصیرش گذشتند؛ و گفتند بگویید بیاید؛ و حضرت عبا بر دوشش انداختند و او را «مقبل» لقب دادند؛ و به او فرمودند: تو روضه بخوان که فاطمه(س) فرموده روضه بخوانی.

مقبل می‌گوید: از این شعف چیزی نمانده بود که جانم از بدنم برود. آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر، در پله‌ی اول ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان. و شروع کرد به خواندن:

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان

فتاد از حرکت ذوالجناح وز جَوَلان

نه سیدالشهدا، بر جدال طاقت داشت

نه ذوالجناح دیگر تاب استقامت داشت

کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد

برنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد

هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

ناگاه کسی اشاره نمود که پایین بیا و دیگر نخوان، دختر سید دو سرا بی‌هوش شده است.

یکی این‌جور می‌آید و یک تحول اساسی پیدا می‌کند و می‌شود روضه‌خوان انبیا و اولیا و منبر را می‌گذارند و حضرت رسول می‌فرمایند تو بنشین روی منبر و بخوان من گریه کنم، می‌شود روضه‌خوان حضرت زهرای مرضیه(س).

این مجالس بعد از اسم امام حسین علیه‌السلام و حرم ایشان، وسیع‌ترین دریای همت ابی‌عبدالله است.

والی شهر بلخ از دشمنان سر سخت اهل‌بیت عصمت و طهارت بود. شب عاشورا خبر آوردند که والی فردا قرار است به شهر بیاید و روضه‌های ابی‌عبدالله علیه‌السلام را تعطیل کند. اهالی شهر دور هم جمع شدند که چه کار کنند. شیخ جعفر مجتهدی بزرگان را جمع کرد. همه گفتند شما بگویید چه کار کنیم. شیخ گفت من می‌گویم امشب تا سحر توسل به حضرت اباالفضل علیه‌السلام بگیریم. همگی جمع شدند و اول خود آقا روضه‌ی داغ حضرت اباالفضل(ع) را خواند و مردم به سر و سینه زدند و تا سحر عزاداری کردند و عرض کرد: اباالفضل تو دانی و روضه‌ی برادرتان. ما بیشتر از این از دستمان کاری بر نمی‌آمد.

سحر به خانه‌هایشان رفتند که صبح بیایند هیئت. صبح که آمدند و منتظر بودند والی بیاید، خبر رسید که دیشب والی عزل شد.

– یکی دیگر از راه‌های توسل، زیارت قبر مطهر امام حسین علیه‌السلام است.

این روزها در رسانه‌های ایرانی و کشورهای اسلامی و غیر اسلامی مسئله‌ی روز جهان، مسئله‌ی نهضت اربعین حسینی است. و این معجزه‌ی کلام حضرت زینب سلام‌الله است در روز یازدهم هنگامی‌که دیدند امام سجاد علیه‌السلام رنگ به چهره ندارند در حالی که به ناقه بسته شدند و می‌لرزند. آمدند جلو و گفتند: پسر برادرم چه شده؟ دارم می‌بینم که می‌خواهی قالب تُهی کنید. آقا فرمودند چطور این‌گونه نباشم؟ بدن‌های خودشان را جمع کردند و نماز خواندند و کفن و دفن کردند من بدن عزیزانم را پاره‌پاره روی زمین می‌بینم. عمه‌ها و خواهرهایم را اسیر می‌بینم. خانم گفتند: ولی من امروز را نمی‌بینم من آن روزی را می‌بینم که اینجا شهر می‌شود و حرم می‌شود، گنبد و بارگاه می‌زنند و از چهار طرف عالم پیاده و سواره، روی سینه، باردار و بچه به بغل، معلول و سالم، فقیر و غنی به عشق حسین به اینجا هجوم می‌آورند.

ما روایت داریم که یک حسینیه می‌زنند از نجف تا کربلا که تمام زوار امام حسین علیه‌السلام زیر آن جمع می‌شوند. هنوز مقدمات کار دارد انجام می‌شود. همه‌ی این‌ها برای ظهور امام زمان(عج) است.

اعتقاد من این است که از آمدن آدم تا نوح و موسی و عیسی تا رسول‌الله و ولایت امیرالمؤمنین و شهادت امام حسین علیه‌السلام تا حصر امام حسن عسکری و این عاشورا و اربعین، همه و همه مقدمه‌ی ظهور امام زمان(عج) است. همه برای این است که قبل از ظهور، خودمان را اصلاح کنیم.

چگونه خود را برای آمدن منجی، اصلاح کنیم؟

این اصلاح چگونه باید باشد؟ این اصلاح باید فردبه‌فرد باشد، من از خودم و تو از خودت. من نمی‌توانم منتظر باشم که همسرم و خانواده‌اش و جامعه‌ام درست بشود و بعد من درست بشوم. این اصلاح با فرد باید آغاز بشود. چون امام زمان(عج) فرمودند: «عَلَیکُم بِاَنفُسِکُم» بر شما باد که نفستان را درست کنید.

تا کجا این اصلاح باید پیش برود؟

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: شیعه‌ی حقیقی ما (آن شیعه‌ی واقعی که منتظر امام زمان است) اگر تمام اعمالش را از عبادی، شخصی، سیاسی، اجتماعی، خانوادگی و تمام رفتار و کردارش را بریزند روی یک طبق و رویش را باز بگذارند و گرد جهان بگردانند، یک عاقل یک ایراد نتواند بگیرد.

مانند قمر بنی‌هاشم(ع). ما چرا حضرت اباالفضل علیه‌السلام را به دید برادر امام حسین علیه‌السلام نگاه می‌کنیم؟ اباالفضل(ع) شیعه‌ی امام حسین علیه‌السلام است. هزار و چهارصد و اندی سال است اباالفضل علیه‌السلام دور دنیا چرخانده و معرفی شده است و یک عاقل نتوانسته است که بگوید این جای کار ایشان خطا بوده است. چه عباس قبل از عاشورا، چه عباس روز عاشورا و چه عباس بعد از عاشورا (کسی هم که ایراد گرفته مغرض و بیمار است که ما به آن‌ها کاری نداریم).

خانم ام‌البنین(س) هم شیعه‌ی امیرالمؤمنین(ع) است. قبل از عاشورا همسر امیرالمؤمنین است و محل اسرار امیرالمؤمنین است. بعد از عاشورا مادری است که چهار شهید داده است. کسی توانسته ایرادی از کار ایشان بگیرد؟

حضرت زینب(س) هم شیعه‌ی امام حسین علیه‌السلام است. آیا کسی توانسته از ایشان ایراد بگیرد؟ چه زمانی که دختر خانه بوده و چه زمانی که همسر عبدالله بوده و چه زمانی که دوشادوش امام حسین علیه‌السلام بوده است؟ علمای غیرمسلمان و علمای سنی خواستند اشکال بگیرند نتوانستند. چرا نتوانستند؟ زیرا ایشان مصداق بارز یک شیعه هستند.

این اصلاح گری از کجا باید شروع بشود؟ آیا زبانم را ادب کنم؟ چشمم را ادب کنم که به نامحرم نگاه نکنم؟ باید از آن نقطه‌ای از وجودم شروع کنم که فرماندهی وجودم است؛ چشمم سرباز اوست، پاهایم سرباز اوست، او اگر با ادب شد همه با ادب می‌شوند و او اگر بی‌ادب شد، همه بی‌ادب می‌شوند؛ و آن نقطه «قلب» است. با ادب کردن دل.

دل را چگونه ادب کنم؟

قلب یک ظرف است که برای حب خدا ساخته شده است. وقتی با ادب است که سراسر از محبت خداوند باشد و محبت غیر از خدا در آن نباشد. زمانی قلبم بی‌ادب است که حب خداوند در آن نباشد یا کم باشد و جا برای محبت‌های دیگر هم داشته باشد. در این صورت چون فرمانده‌ی زبان من است، زبانم هم می‌شود بی‌ادب. چون فرمانده‌ی چشمم است، چشمم هم بی‌ادب می‌شود. حتی نمازم هم هرز می‌رود زیرا دلم در یک نقطه متمرکز نیست.

چطور می‌شود فقط خدا را ببینم نه پدر و مادر، نه فرزند و همسر و نه مال و جوانی و… را؟ این‌ها را هم ببینم. وقتی دل ادب شد همه‌ی این‌ها را خرج خدا می‌کنی. پسر وقتی خرج خدا شد، می‌شود پسر امام حسین علیه‌السلام علی‌اکبر. کسی نمی‌گوید کار می‌کنی، حقوق حلالت را دوست نداشته باش. وقتی خدا دوست بودی، خرج خدا می‌کنی. می‌خوری که عبادت خدا کنی، می‌پوشی که عبادت خدا کنی پس خرج خدا کردی. انفاق می‌کنی خرج خدا کردی. دل وقتی مملو از خدا شد، جان و هستی من همه صرف خدا می‌شود و این دل با ادب می‌شود.

اینکه به ما می‌گویند «دلت را پاک کن»، از چه باید پاک کنم؟ باید از محبت غیر خدا و به غیر خدا وابسته بودن پاک کنی.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند: شیعیان ما هفت علامت را حتماً دارند. اولین علامت این است که هر چه دارند در راه ولایت اهل‌بیت علیه‌السلام هزینه می‌کنند.

این هزینه کردن یعنی چه؟ از سه طریق هزینه می‌کنند:

  1. جانی

این عبدالوهاب وهابی وقتی راه افتاد و حمله کرد به حرم‌ها و شیعیان و به مکه رفت و 17 تن از علمای خودشان را کشت و به مدینه آمد تمام اموال حرم پیامبر (ص) را غارت کرد و حرم ائمه بقیع را به توپ بست و تمام اموال را غارت کرد و آمد روی منبر پیامبر(ص) روی پله ایستاد و عصایش را بالا آورد و گفت این کسی که اینجا خوابیده (منظور پیامبر) به اندازه‌ی این عصای خشک من قدرت ندارد! آن‌قدر در کربلا در یک روز شیعه کشت که مردم وقتی جرئت کردند به خیابان بیایند پاهایشان تا قوزک در خون فرو می‌رفت. در یک شب تمام آدم‌های یک روستا در اطراف فلسطین را به جرم شیعه بودن کشتند و در چاه ریختند و خانه‌هایشان را ویران کردند.

کسی طرفدار این عبدالوهاب نمی‌شد. دزدهای مکه و مدینه و عراق را جمع کردند و به آن‌ها گفتند هر چه دزدیدید برای خودتان، انگلیس هم مقداری به دزدها داد گفت شما حامی این عبدالوهاب بشوید تا گروه عبدالوهاب پا بگیرد.

 می‌دانید چقدر شیعه جانش را هزینه کرده است؟ در خطبه‌ی نماز جمعه، امام علی علیه‌السلام را سَب می‌کردند. به حجر بن عدی گفتند فلان امام نماز جمعه در دو رکعت نماز جمعه علی علیه‌السلام را فحش می‌دهد. حجر بن عدی 200 یار جمع کرد و به آن‌ها گفت سنگ با خود بیاورید. وقتی امام جماعت شروع کرد به فحش دادن، سنگ بارانش کردند. بعد حجر را گرفتند آزار و اذیت کردند و برای اعدام بردند. خواست دو رکعت نماز بخواند. آب خواست برای وضو. از ترس اینکه بخورد به او آب ندادند و گفتند باید تشنه بمیری. حجر نگاهی به آسمان کرد باران بارید. وضو گرفت. یارانش گفتند تو مستجاب‌الدعوه هستی دعا کن ما را از دست این‌ها خلاص کند. حجر دعا کرد آنچه خیر است برای ما بخواه و بعد گفت خدا شهادت را برای ما خواسته است. خواستند سرش را جدا کنند گفت اول پسرم را بکشید چون جان دادن، دست و پا زدن دارد می‌ترسم دست و پا بزنم پسرم دلش بسوزد و چیزی بگوید و نجات پیدا کند و علی نپسندد اما من پدرش هستم و طاقت دارم جان دادنش را ببینم. اول پسرش را سر بریدند و بعد سر او را جدا کردند و بعد با غل و زنجیر دفنش کردند؛ که چندی قبل داعشی ها او را از قبر بیرون آوردند.

  1. هزینه‌ی مالی.

چرا پیامبر(ص) فدک را به فاطمه(س) هبه کرد؟ زیرا دست فاطمه(س) در تبلیغ ولایت باز باشد. چرا آن را غصب کردند؟ برای اینکه دست فاطمه(س) بسته باشد و نتوانند خرج کنند. چگونه می‌شود که شیعه برای همه کارش پول خرج می‌کند به‌جز برای تبلیغ اسلام؟

  1. حمایت فرهنگی

50 سال گریه‌ی امام سجاد علیه‌السلام حمایت فرهنگی بود از واقعه‌ی کربلا.

در خانه‌ی آقا قربانی کشتند آقا داشتند از پله بالا می‌رفتند صدایی شنیدند برگشتند دیدند سر گوسفند را در تشت دارند می‌برند. امام رفتند در اتاق و در را بستند و فقط صدای سیلی زدن می‌آمد. تمام روز را تا شب ناله زدند و گریه کردند. امام محمدباقر علیه‌السلام می‌فرمایند به سختی در را باز کردیم و داخل رفتیم. پرسیدم آقا چه شد؟ امام فرمودند یاد دو تا تشت کردم یک تشت مسی مقابل ابن زیاد و یک تشت طلا مقابل یزید داغ این دو تا تشت من را می‌کشد…

پای این تبلیغ فرهنگی بسیاری جان دادند و باید جان بدهیم.

[1] اعراف، آیه 31