اهمیت خواندن اشعار مبتنی بر حدیث و با رعایت ادب در مدح اهل بیت(ع)
وظایف ما در روز عاشورا: 1) گریستن و مواسات با حضرت زهرا(س) 2) معاشرت و همراهی با امام حسین(ع) 3) خواندن زیارت عاشورا به طور کامل 4) ذکر و صلوات و نماز توبه 5) توسل مخصوص به قمر منیر بنیهاشم(ع)
روایاتی از پیامبر(ص) دربارهی دوستی با اهلبیت(ع)
در باب معنای لقب «اباعبداللهِ» امام حسین(ع)
معنای لقب «باب الحسینِ» حضرت عباس(ع)
اهمیت خواندن اشعار مبتنی بر حدیث و با رعایت ادب در مدح اهل بیت(ع)
یکی از علمای بزرگوار ما شبی مانند امشب که شام غریبان است، مرثیهای در باب کربلای معلّی سروده است. ایشان دربارهی تکتک وقایای کربلا مرثیه سروده و به اسارت روز یازدهم که رسیده با شعر آن را ترسیم کرده است. به این حادثه که دستان حضرت زینب(س) را از پشت بستند و به ناقهی لاغری سوار کردند درحالیکه ایشان معجر به صورت نداشتند، رسیدند (درحالیکه ما در روایات میخوانیم واقعهی کربلا در اواخر شهریور بوده و بسیار گرم بوده است، امام حسین(ع) که برای وداع آخر آمدند، فرمودند: دخترها و خانمها دو مقنعه سر کنید که اگر یکی را از سرتان کشیدند یکی روی سرتان بماند سپس فرمودند: زینب(س)! مبادا تار مویی از ناموس پیامبر(ص) را نامحرمی ببیند. حتی در روایات داریم که ایشان میفرمایند: طنابهای خیمه را ببُرید تا زنان و دختران روی لباسی که پوشیدهاند ببندند که اگر لباسهایشان کشیده میشود کنده نشود و سر و روی آنها برهنه نشود.)
این شاعر که انسان مطلوبی است و کتابهای زیادی هم دارد، در شعر نوشته بود: «امام سجاد(ع) که بسته به ناقه بودند و خانمها را نیز خود حضرت زینب(س) سوار کرده بودند، پس زینب(س) تنها بودند و هیچ محرمی نداشتند، ایشان را سوار کردند.»
میگوید: به اینجا که رسیدم، خودم دلم سوخت و چیزی نگفتم و خوابیدم. صبح که بلند شدم تا مابقی قصیده را بگویم، دیدم پایین خط من، خطی نوشته شده است که مخاطب من هستم: «هنگامی که در رابطه با عمه جانم زینب(س) سخن میگویی، مراقب باش تا چیزی نگویی که به شخصیت و مقام عمهام بر بخورد» سپس نوشته بودند: «عمهام زینب(س) نورانیتی داشتند که هیچ نامحرمی صورت ایشان را ندید.» سپس زیر آن را امضا کرده بودند. امام زمان(عج) این نوشته را برای من نوشته بودند و این جملهی من باعث ناراحتی ایشان شده بود.
خواندن مقتل از مداحی کردن سختتر است. خواندن مقتل یعنی گفتن واقعهای که اتفاق افتاده است. چرا مقتل خواندن، عدهای را از خود بیخود میکند؟ چرا مرحوم شیخ شوشتری در روز عاشورا که مقتل میخواندند، وقتی به گودال قتلگاه میرسیدند از بالای منبری که هفت الی هشت پله داشت به پایین میافتادند و بیهوش میشدند؟
زیرا کسی که مقتل میخواند، هنگام نقل کردنِ آن واقعه باید در آنجا حضورِ روحی داشته باشد و باید مستمع را به آنجا ببرد. مقتلخوان باید به آنجا برود و آن حادثه را ببیند و مستمع را با خود به آنجا ببرد. این کار، بسیار سخت است و طبیعی است که حال انسان بد شود. کسی که روضهی رأس مطهر امام حسین(ع) را میخواند باید به آنجا برود و ببیند که سر از قفا بریدن چه قدر سخت بوده است… . بنده اگر بخواهم روضهی علقمه را بگویم، باید کنار علقمه بروم و عباس(ع) را ببینم سپس بیایم و شما را نیز به آنجا ببرم؛ به همین خاطر به قلب فشار وارد میشود و فشار افت پیدا میکند. انرژی ما و توان ما به آن اندازه نیست.
مرحوم آقای فلسفی به روضهی علیاصغر(ع) که میرسیدند میفرمودند: تیر سه شعبه رها شد…؛ و دیگر چیزی نمیگفتند. به روضهی مقتل که میرسیدند میفرمودند: شمر به سمت مقتل حرکت کرد…؛ و دیگر چیزی نمیگفتند زیرا توان و تحمل جسمی نداشتند.
وظایف ما در روز عاشورا:
1) گریستن و مواسات با حضرت زهرا(س)
روز عاشوراست و از وظایف امروز، گریه کردن است. روز مواسات با حضرت فاطمه(س) است. هنگامی که پیامبر(ص) میخواستند کنار بستر فاطمه(س) روضهی حسین(ع) را بخوانند، فرمودند: فاطمه جان! به من قول بده که روضه را که برایت خواندم آرام باشی و آسیبی به خودت نزنی. ایشان فرمودند: بله قول میدهم. علی(ع) دستان ایشان را گرفتند اما هنگامی که رسول الله(ص) شروع کردند فاطمه(س) دستانش را کشید و صورت مبارکشان را خراشاند. خانم مالک میفرمودند: روزهای آخر مجلسِ روضه، در مجلس درست بنشینید زیرا که ممکن است مادر پهلو شکسته (فاطمه(س)) کنار شما نشسته باشند یا خواهر خسته (زینب(س)) کنار شما نشسته باشند.
طبق فرمودهی امام صادق(ع): تا در مجلسی حضرت زهرا(س) اشک نریزند، مجلس حال پیدا نمیکند؛ و تا ایشان اجازهی اشک ریختن به کسی ندهند، اشک بر گونهی کسی جاری نمیشود.
2) معاشرت و همراهی با امام حسین(ع)
در سالهای قبل توضیح دادیم که: «عاشورا» به معنای «دهم» نیست زیرا به روز دهم هیچ ماهی از دوازده ماه قمری عاشورا نمیگویند. فقط دههی محرم را دههی عاشورا و روز دهم را روز عاشورا میگویند. هنگامی که در کتابها جستوجو میکنیم تعاریف و معانی مختلفی برای عاشورا وجود دارد. یکی از معانی «عاشورا»، «معاشرت» است؛ و این یعنی دههی عاشورا ،دههی معاشرت و همراهی با امام حسین(ع) است.
روز عاشورا، روز همراهی و حمایت و همنشینی کردن با امام حسین(ع) است. از ابتدای محرم تا روز دهم، ده روز با امام حسین(ع) معاشرت و همراهی میکنیم و از ایشان میشنویم و یاد میگیریم و به ایشان سلام میدهیم و با ایشان سخن میگوییم و ایشان را به دیگران میشناسانیم و از ایشان عشق و چراغ راه میگیریم. ما اگر ده روز با عارفی یا زاهدی معاشرت و همراهی کنیم، در پایان ده روز دیگر مانند روز اول نیستیم. پیر و جوان در این ده روز بر سر سفرهی امام حسین(ع) مینشینند و با ایشان معاشرت و همراهی میکنند. اثر این معاشرت در زندگی ما باید معلوم شود.
مرحوم آقای راشد در زمان طاغوت میفرمودند: در روز عاشورا اگر هواپیمایی از آسمان تهران، پایین را فیلمبرداری کند همه سیاهپوش اند و در حال خدمت به امام حسین(ع) هستند اما اگر فردای عاشورا از بالا فیلمبرداری کند، آیا این شهر همان شهر دیروز است؟!
هنگامی که انسان با امام حسین(ع) همنشینی میکند نباید به زودی رنگ عوض کند باید تأثیر این همنشینی در زندگی معلوم شود.
3) خواندن زیارت عاشورا به طور کامل
امروز پر از آداب است. امروز، روز خواندن زیارت عاشورا است. آنهایی که در کربلا زیارت عاشورا میخوانند، بعد از تمام شدن دعا، نماز زیارت میخوانند. روز عاشورا کسانی که از راه دور زیارت عاشورا میخوانند ابتدا نماز زیارت میخوانند سپس زیارت عاشورا را به صورت کامل میخوانند. نباید مانند برخی از متجدّدان بود که میگویند: ما زیارت عاشورا میخوانیم اما لعن آن را نمیخوانیم! آیا ما با این کار ملاحظهی شمر را میکنیم که لعن نمیخوانیم؟!
امام حسن عسکری(ع) میفرمایند: هنوز امام حسین(ع) به دنیا نیامده بودند که پیامبر(ص) دستانشان را بالا بردند و عرضه داشتند: خدایا! در باب حسین(ع) پنج دسته را تو لعنت کن و اذن لعن به ما بده:
امروز، روز زیارت امام حسین(ع) است. امشب غسل کنید و دو رکعت نماز زیارت بخوانید سپس زیارت عاشورای کاملی را بخوانید.
امام صادق(ع) فرمودند: در روز عاشورا نیت روزه نکنید؛ اما غذا را سیر نخورید و آب خنک ننوشید و حلویات و شیرینیجات نخورید تا دو الی سه ساعت بعد از نماز عصر؛ آنگاه اگر تربت دارید با کمی تربت افطار کنید و اگر تربت ندارید با غذای نذری امام حسین(ع) افطار کنید.
از ایشان پرسیدند: آقا جان! چرا تا آن ساعت؟ ایشان فرمودند: زیرا در آن ساعت کار جدم تمام شد…
4) ذکر و صلوات و نماز توبه
روز عاشورا، روز ذکر است و عالیترین ذکر، ذکر صلوات است. حال به هر کسی که میخواهی میتوانی صلوات هدیه کنی. بهترین آن، ذکر صلوات حداقل به تعداد 72 مرتبه هدیه به 72 شهید کربلا است. اگر میخواهید آن را کامل کنید 18 جوان بنیهاشمی و حسین(ع) را به این 72 شهید اضافه کنید سپس صلوات به آنها هدیه کنید. ذکر بعدی ذکر لعن است و ذکر بعدی ذکر: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» است.
ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»، ذکر امروز امام حسین(ع) است. هنگامی که ایشان تنها بودند و میجنگیدند، بالای بلندی میایستادند و با صدای بلند این ذکر را میخواندند تا اهل حرم صدای ایشان را بشنوند و بدانند که ایشان زنده هستند و دلگرم باشند. هنگامی که ایشان از اسب به زمین افتادند روی دو زانوی مبارکشان بلند میشدند و این ذکر را میگفتند. هر جا در زندگی مشکل پیدا کردید به امام حسین(ع) توسل بگیرید و به عدد اسم مبارک ایشان این ذکر را بگویید. این ذکر بسیار به انسان انرژی میدهد و معنویت را بالا میبرد.
از اعمال امشب نمازی است به نام نماز توبه.
جناب حر بن یزید ریاحی بسیار توانمند و قدرتمند بود. غلام ایشان نقل میکند: دیدم صبح روز عاشورا نشسته بود و میلرزید از ایشان پرسیدم: من هرگز شما را این گونه ندیده بودم! ارباب چرا میلرزید؟ ایشان فرمود: خودم را بین بهشت و جهنم میبینم، یک طرفم بهشت و امام حسین(ع) است و در طرف دیگرم عمر سعد و سپاهیانش است. به خدا قسم که من بهشت را انتخاب میکنم. ایشان به سمت آب رفت تا اسبش را آب دهد. در این هنگام دیدم اسبش سرکشی کرد و به سمت خیمههای امام حسین(ع) رفت. ایشان از اسب پایین آمد درحالیکه کفشش را به دور گردنش انداخته و با پاهای برهنه بود و کلاهخودش را نیز برداشته بودند. سپس صدا زد: یا اباعبدالله!
امام(ع) پردهی خیمه را بالا زدند و به ایشان خوش آمد گفتند و جناب حر عرض کرد: آقا جان! آیا برای من هم توبهای هست؟ آقا فرمودند: بله بیا. امام(ع) فرمودند: وسایل پذیرایی ندارم اما سایهی خیمه خنک است بیا در سایهی خیمه بنشین. جناب حر عرض کرد: آقا جان! من آب را به روی شما و یاران و اهل بیتتان بستم. آقا فرمودند: تو پدر خوب و مادر پاکدامنی داشتی. او عرض کرد: آقا! من شما را در این محاصره کشاندم. امام(ع) فرمودند: پسرت بزرگ شده است؟ او باز عرض کرد: آقا! باعث این بی آبی من هستم اگر آن روز راه شما را سد نمیکردم. امام(ع) فرمودند: حر! حال و هوای زندگیات چگونه است؟
امام(ع) هیچگاه جملهای نفرمودند که ایشان را شماتت کنند. امام(ع) به او اجازه دادند تا به میدان برود و در میان شهدایشان باشد. به قولی ایشان اولین شهید کربلا بود.
امشب نیز من و شما این نماز را بخوانیم و به امام زمان(عج) بگوییم: آقاجان! آیا برای ما نیز توبهای هست؟
این نمازِ توبه از آیت الله شاهآبادی بزرگ به ما رسیده است. ذکر استغفار مشکلگشای هر گرهای است. مرحوم آقای شاهآبادی میفرمودند: علاوه بر آمرزش گناهان، هر کس هر مشکلِ مادی و معنوی و اخلاقی در زندگیاش دارد با این نماز میتواند برطرف کند به خصوص کسانی که بچهدار نمیشوند. سپس ایشان میفرمودند: خود من در گوش چهارصد طفل، اذان و اقامه گفتم که پدر و مادرشان با خواندن این نماز آنها را از خداوند گرفته بودند.
نماز توبه: دو رکعت است. در رکعت اول «سورهی حمد» یک مرتبه سپس «سورهی قدر» یک مرتبه سپس 15 مرتبه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» سپس به رکوع میرویم. بعد از ذکرِ رکوع «استغفر الله ربی و اتوب الیه» را ده مرتبه میگوییم؛ سپس میایستیم ده مرتبه «استغفرالله ربی و اتوب الیه» میگوییم؛ به سجده میرویم و بعد از ذکر سجده «استغفرالله ربی و اتوب الیه» ده مرتبه میگوییم؛ سپس مینشینم و «استغفرالله ربی و اتوب الیه» ده مرتبه میگوییم؛ سپس سجدهی بعد و بعد از ذکر سجده «استغفرالله ربی و اتوب الیه» ده مرتبه میگوییم؛ بلند میشوم و رکعت دوم نیز «سورهی حمد» یک مرتبه سپس «سورهی توحید» یک مرتبه و مانند رکعت اول ذکر استغفار 15 مرتبه و مانند رکعت اول ادامه میدهیم.
بعد از نماز، تسبیحات حضرت فاطمه(س) میگوییم و سپس توسل به امام رضا(ع) میگیریم به طور مثال یک زیات «امین الله» به امام رضا(ع) هدیه میکنیم.
کسانی که میخواهند بچهدار شوند چهل روز این نماز را بخوانند. بهتر است که زن و شوهر با هم این نماز را بخوانند. چله که تمام شد سه روز به حرم امام رضا(ع) مشرف شوند و به ایشان توسل بگیرند و با همسرشان معاشرت کنند. مرحوم آقای شاهآبادی میفرمودند: آنها باز میگردند درحالیکه دامنشان سبز است.
اثر این نماز برای آمرزش گناهان این است که گناهان کبیره و صغیره انشاءالله با تکرار این نماز بخشیده میشود. میتوانید هر شب جمعه این نماز را بخوانید.
5) توسل مخصوص به قمر منیر بنیهاشم(ع)
امروز، روز توسل مخصوص به ماه منیر بنیهاشم عباس(ع) است. فردی نقل میکند: همسایهای داشتم که کلیمی بود و همسرش سرطان بدخیم داشت و سرطان همهی بدن او گرفته بود و اطبا او را جواب کرده بودند. خانمها که به عیادت او میرفتند، میگفتند: او مانند چوبی باریک در بستر افتاده است.
شب جمعهای بود و من میخواستم به مجلسی بروم تا دعای کمیل بخوانم. دیدم این مرد کلیمی آمد. از او حال همسرش را پرسیدم. او گفت: حال همسرم اصلاً خوب نیست و فرزندانم با دیدن این مادر بسیار پریشان هستند. نمیدانم باید چه کنم… . گفتم: من به مجلس میروم توسلی به حضرت عباس(ع) میگیرم و برای همسرت دعا میکنم. او هم گفت: من نیز دو گوسفند نذر عباس(ع) میکنم تا همسرم شفا بگیرد.
آن شب مجلس رفتیم و توسل گرفتیم سپس بازگشتیم. صبح زود آن مرد کلیمی به در خانهی من آمد و گفت: دو گوسفندم را کجا بدهم؟ همسرم شفا گرفته و دیشب غذا خورده و اکنون بر روی پاهای خودش راه میرود. او محله را چراغانی کرد و به همه میگفت: عباس(ع) زندگی مرا نجات داد.
امروز توسل به حضرت اباالفضل(ع) رمزی دارد، امروز ایشان را با لفظی صدا میزنیم که با این لقب حضرت عباس(ع) مرده را زنده میکنند. عالم بزرگوار نقل میکند: در ایوان خانهام نشسته بودم و به حرم حضرت عباس(ع) نگاه میکردم. دیدم دو زن چهار گوشهی پتویی را گرفتهاند و به سمت حرم میروند و آن پتو را کنار ضریح گذاشتند. آن زن از دور به ضریح و حرم اشاره میکرد و سخن میگفت. من به سمت حرم رفتم تا ببینم او در چه حال است و چه میگوید. نزدیک که رسیدم از اطرافیان شنیدم که آن زن یک بچه داشته و آن بچه از بالای دیوار به زمین افتاده است و مرده است؛ و بچه را به حرم عباس(ع) آورده است تا عباس(ع) آن بچه را زنده کند. آن زن عباس(ع) را به تمام اسمهایشان قسم داد، خسته شد و نشست سپس دوباره بلند شد و گفت: عباس(ع)! نمیخواستم تو را این گونه صدا بزنم و دلت را بشکنم… (زیرا هنگامی که عباس(ع) را به این لقب صدا میزنید دل ایشان میشکند.) چون جوابم را ندادی میگویم: «یا اَخ الزینب»! تو را به جان زینب(س) به من نگاه کن.
(هنگامی که حضرت زینب(س) میخواستند بر ناقه سوار شوند، به سمت علقمه نگاه کردند و با این لقب حضرت عباس(ع) را صدا زدند و فرمودند: «یا اَخ الزینب!» پس کجا هستی؟! بزرگان میگویند: چون در آن لحظه حضرت عباس(ع) نتوانستند به زینب(س) پاسخ دهند، هر کس با این نام ایشان را صدا بزند قطعاً پاسخی از ایشان دریافت خواهد کرد.)
همه دیدند پتو جنبید و پسربچه بلند شد و گفت: مادر! آقا میگوید پدرت اکنون به خانه میرسد به سمت خانه بروید قبل از اینکه پدرت به خانه برسد.
روز عاشورا، روز اشک است.
حدیث از امام صادق(ع) است: هنگامی که در مجلس امام حسین(ع) بنشینید و برای امام حسین(ع) اشک (حتی به اندازهی بال مگس) بریزید کمترین پاداشی که خداوند به شما خواهد داد بهشت است. بزرگترین پاداش را نگفتهاند که چیست زیرا اگر مستمع بشنود از ذوق میمیرد و مجلسی برای حسین(ع) نمیماند.
حضرت امالبنین(ع) میفرمودند: یقین دارم اگر شمشیر در دستان عباسم بود کسی نمیتوانست حسین(ع) را بکشد پس اول دست او را بریدند که شمشیری نداشته باشد.
هنگامی که حضرت عباس(ع) میخواستند به میدان بروند امام حسین(ع) تمام تجهیزات جنگی را از ایشان گرفتند و فقط به ایشان مشکی با چوبی دادند تا ایشان آب بیاورند زیرا که اگر ایشان شمشیر در دست داشتند و سلاحی داشتند نمیگذاشتند کار امام حسین(ع) تمام شود، کار امام حسین(ع) اگر تمام نمیشد واقعهی کربلا به یک مسیر دیگر میرفت. آنگاه این همه برکات و رستگاری و معنویات که کمترین آن بهشت است به ما داده نمیشد.
فاطمه(س) به مسجد پیغمبر(ص) آمد. معمولاً ساعتی که آقایان در مسجد بودند، حضرت زهرا(س) به مسجد نمیآمد. مردها دیدند که ایشان میآید (چادر ایشان بر زمین، میکشید و همه میفهمیدند که حضرت زهرا(س) است). همهی مردها رفتند به جز علی(ع) و پیامبر(ص). فضه(س) همراه فاطمه(س) بود درحالیکه در یک دستش، دست امام حسن(ع) و در دست دیگرش دست امام حسین(ع) قرار داشت. امام حسین(ع) مانند ابر بهار گریه میکرد و امام حسن(ع) به ایشان نگاه میکرد.
فاطمه(س) خدمت پیامبر(ص) رسید و سلام عرض کرد و سؤال کرد: یا رسولالله! چرا دل حسینِ مرا شکستید و ایشان را ملول کردید؟! پیامبر(ص) با تعجب فرمودند: آیا من دل او را شکستم؟! فاطمه(س) عرض کرد: آری، ببینید که چگونه اشک میریزد! مگر شما نفرمودید که حسین(ع) نور چشم من و روح بین دو پهلوی من است؟ مگر نفرمودید که سید و سالار جوانان اهل بهشت است؟ پیامبر(ص) فرمودند: بله من گفتم، مگر چه شده است؟! فاطمه(س) عرض کرد: حسین(ع) آمده نزد من، گریه میکند بهطوری که من نمیتوانم او را آرام کنم و میگوید: جدم رسولالله(ص)، حسن(ع) را در بغل گرفتند و لبهای او را بوسیدند، مرا هم در بغل گرفتند اما لبهای مرا نبوسیدند بلکه زیر گلوی مرا بوسیدند! ایشان مرا دوست ندارند.
پیامبر(ص) فرمودند: فاطمه جان! این کارِ من دلیل دارد؛ لب و دهان حسن(ع) از سمّی که به او میدهند، غرق در خون میشود به همین دلیل من لب او را بوسیدم اما جریان اینکه چرا زیر گلوی حسین(ع) را بوسیدم، نمیتوانم بگویم. فاطمه(س) عرض کردند: بگویید یا رسولالله! پیامبر(ص) فرمودند: اگر بگویم، روزِ تو، شب میشود و مابقی زندگیات، تیره و تار میشود. فاطمه(س) ایشان را به جان حسین(ع) قسم دادند که بگویند. پیامبر(ص) فرمودند: جریان را میگویم اما باید قول دهی که موی، پریشان نکنی و لطمه نزنی. سپس به حضرت علی(ع) فرمودند: علی جان! دستهای زهرا(س) را بگیر تا من ماجرای کربلا را بگویم. آنگاه فرمودند: گلوی نازک حسینت را که من بوسیدم، در گودال قتلگاه میبُرند و سر او را از گردن جدا میکنند و بدن او را در آفتاب باقی میگذارند …
تا پیامبر(ص) این جملات را فرمودند، فاطمه(س) دستهایش را از دستان علی(ع) جدا کرد و به صورت خود زد، ضجه زد، صدا را به گریه بلند کرد… سپس سؤال کرد: چه کسی او را میکشد؟ پیامبر(ص) فرمود: شمر ابن ذی الجوشن. فاطمه(س) چنان گریه کرد که زنان مدینه آمدند و با فاطمه(س) همراه شدند و شروع به گریه کردند.
فاطمه(س) پرسید: پدر جان آیا او را غسل میدهند؟ فرمود: خیر. پرسید: آیا او را کفن میکنند؟ فرمود: خیر. پرسید: آیا بر او نماز میخوانند؟ فرمود: خیر. پرسید: آیا او را دفن میکنند؟ فرمود: خیر. فاطمه(س) فریاد زد: وا وَلَدا! وا حَسرتا بر این حسین…
چنان شد که حسین(ع) هم بر خودش گریه کرد و عرض کرد: یا جَدّا! عجب روز سختی در پیش خواهم داشت!
سپس جبرئیل آمد و عرض کرد: یا رسولالله! فاطمه(س) را آرام کنید که از شیون ایشان، آسمان به لرزه درآمده است. فاطمه(س) آرام نمیشد. آب آوردند و به ایشان دادند. پیامبر(ص) هم ایشان را در بغل گرفتند و شانههایش را میمالیدند تا آرام شود اما فاطمه(س) آرام نشد. دوباره جبرئیل(ع) آمد و عرض کرد: یا رسولالله! خداوند به فاطمه(س) سلام میرساند و میفرماید: به عزت و جلالم قسم، ای فاطمه، به کسی که در دنیا برای حسینِ تو اقامهی عزا کند، در عوضِ هر درهم، هفتاد برابر؛ و به کسی که یک قدم برای زیارت حسینت بردارد، ثواب حج عمره میدهم؛ و به ملائکه میگویم اشک کسی که برای حسینت گریه کند را در شیشههای سبز جمع کنند و به آسمان ببرند، آنگاه در روز قیامت کنار صراط به او بدهند تا زمانی که آتش به او حمله کرد، بر آتش بریزد و او بتواند عبور کند.
سپس حسین(ع) عرض کرد: یا جَدّا! شما به زائران و انفاق کنندگان و گریه کنندگان بر من، چه مزد میدهید؟ پیامبر(ص) فرمود: شفاعتم در روز قیامت را برای آنها ذخیره کردهام. آنگاه حسین(ع) به علی(ع) عرض کرد: پدر جان! شما به آنها چه مزد میدهید؟ فرمود: کنار حوض کوثر، زمانی که زبانها از عطش به سینه آویزان است، من فریاد میزنم که ابتدا گریه کنندگان حسینم بیایند، آنگاه آنها را سیراب میکنم. سپس به حسن(ع) عرض کرد: شما چه مزدی برای آنها در نظر گرفتهاید؟ فرمود: من هم داخل بهشت نمیشوم مگر آنها را شفاعت کنم و با خود به بهشت ببرم. آنگاه به فاطمه(س) عرض کرد: مادر جان! شما چه مزدی به آنها میدهید؟ فرمود: کنار درِ بهشت میایستم، آن هنگام که خداوند فرمود: «فاطمه! روز، روزِ توست، هر که را میخواهی شفاعت کن» آنگاه من زائران و عزاداران و گریه کنندگان حسینم را با خود، همراه میکنم و بدون آنها داخل بهشت نمیشوم. سپس هر چهار نفر آنها فرمودند: حسین جان! شما چه مزدی به آنها میدهید؟ امام حسین(ع) فرمودند: به خداوند سوگند، به جدم رسولالله(ص) سوگند که من داخل بهشت نمیشوم مگر اینکه آنها را داخل بهشت کنم، آنگاه میگویم: خدایا! قصرهایی به آنها بده که در بهشت به هر طرف که میچرخند، مرا ببینند. همین اکنون از خداوند میخواهم، آنهایی که بر غریبی من اشک ریختند، در شب اول قبرشان که غریبترین لحظاتشان است، ابتدا من به سراغ آنها بروم و آنها را از غربت بیرون آورم.
بنابراین ما در این مجالس که شرکت میکنیم در حقیقت برای خودمان کار میکنیم.
در حدیثی خداوند فرموده است: حسین! به تو آب ندادند اما من برای تو چند آب را در نظر گرفتهام:
– یکی اشک چشم عاشقانت تا قیامِ قیامت.
– دیگری آبِ حَیَوان بهشت که مزهاش مانند مزهی اشک چشم گریه کنندگانت است.
– دیگری آب کوثر است (که در حدیثی فرمودند: زمانی که به حوض کوثر میگویند: گریه کنندگان حسین(ع) به سمت تو میآیند، از ذوق، موج برمیدارد و به اطراف میپاشد و میگوید: آنان که بر عطش حسین(ع) گریستند به سمت من آیند و بنوشند).
امام حسین(ع) را از آب منع کردند درحالیکه هر انسانی به آب، حق دارد حتی اگر تشنه باشد میتواند بدون اجازه، از خانهی کسی آب بخورد و حلال است. آیا حسین(ع) این حق را نداشت؟! هر صاحب وجودی، چه انسان، چه حیوان و چه نبات، به آب، حق دارد اما این حق را از حسین(ع) منع کردند! درحالیکه امام حسین(ع) دو بار بر گردن کوفیان، حقِ آب داشت.
در کوفه چند سال باران نبارید بود. مردم به مدینه، خدمت رسولالله(ص) آمدند و عرض کردند: باران نباریده و مزارع ما خشک شده و حیوانات در حال از بین رفتن هستند. یا رسولالله(ص)! دعای باران بخوانید. پیامبر(ص)، حسین(ع) را صدا زدند و به ایشان فرمودند: حسین جان! برای آنها دعای باران بخوان. آنها به کوفه رفتند و مدتی نگذشت که نامه دادند باران بسیاری باریده، رودخانههایمان سرریز شده، مزارع جان گرفتهاند و… ای پسر زهرا(س)! برای تو تلافی و جبران میکنیم (امروز، روز تلافی کردن آنها بود!)
بار دیگر در جنگ صفین، شامیان آب را بر کوفیان بستند. حسین(ع) با شمشیر رفت و آب را بر روی کوفیان باز کرد تا آنها بخورند…
فرات یکی از چهار نهری بود که مهریهی حضرت فاطمه(س) بود؛ حسین(ع) را از تصرف در مهریهی مادرش زهرا(س) محروم کردند.
روایاتی از پیامبر(ص) دربارهی دوستی با اهلبیت(ع)
پیامبر(ص) فرمودند: ای مردم! خداوند را دوست بدارید به خاطر نعمتهایی که او به شما داده است؛ شما بدون حساب، غرق در نعمتهایش هستید. خدا را به خاطر این نعمتها دوست داشته باشید. سپس فرمودند: مرا به خاطر خداوند دوست داشته باشید زیرا من کتاب آوردهام و هدایتگر شما هستم تا شما را به خدا برسانم؛ و فرزندان مرا به خاطر من دوست داشته باشید. سپس فرمودند: بدانید روز قیامت، من دربارهی اولادم با مردم مخاصمه میکنم. آنان که با آنها دشمنی کردند، باید به من پاسخگو باشند (اینجاست که این سخن امام حسین(ع) درک میشود که بهشت و جهنم شما، من هستم. ای مردم! به خاطر من، بهشتی و جهنمی میشوید.)
روایت دیگر: پیامبر(ص) فرمودند: من از چهار دسته شفاعت میکنم اگرچه گناهان زیاد داشته باشند:
شبی همانند دیشب، زینب(س) هم برای امام حسین(ع) یار جمع میکرد. مرتب به حضرت عباس(ع) میفرمود: برادرم! حسین(ع) به دیگران اجازهی رفتن داده است، نکند آنها حسین(ع) را تنها بگذارند و بروند! در اواخر دیشب، یاران امام حسین(ع) با سر و پای برهنه، نزد زینب(س) آمدند و با ایشان بیعت کردند که دختر علی(ع)، بروید و استراحت کنید که ما حسین(ع) را تنها نمیگذاریم.
حاکم بصره را کشتند زیرا برای امام حسین(ع) سپاه آماده میکرد. همسر و دو دخترش، جنازهی پدر را رها کردند و شروع به تبلیغ کردند، به مردان گفتند که آیا شما غیرت ندارید؟ حسین(ع) به کربلا آمده و یاری ندارد، از بصره تا کربلا هم راهی نیست، پس خودتان را به سرعت به ایشان برسانید.
مردان، بهانه میآوردند که کسی نیست که زن و فرزندانمان را سرپرستی کند! آنها در جواب میگفتند: ما آنها را سرپرستی میکنیم. آنها میگفتند: آذوقه نداریم. زنان میگفتند: ما از انبار، آذوقه تهیه میکنیم و آنچه ثروت و جواهرات داریم، میدهیم، آذوقه تهیه میکنیم و همسر و فرزندان شما را سرپرستی میکنیم؛ شما مردان بروید.
آنها موفق شدند که چهار هزار سرباز آماده کنند و به سمت کربلا بفرستند اما آنها در بین کوهها و درهها، شهید شدند و از بین رفتند و مانند امروز بعدازظهر، تنها 14 نفر از آن سپاه، به کربلا رسیدند و دیدند که خیمهها آتش گرفته است؛ آنها با شمشیرهای آخته، جلوی سپاه عمر سعد ایستادند و به حضرت زینب(س) عرض کردند: ما جلوی آنها را میگیریم تا شما با کودکان فرار کنید. در آن بیابان، صدای زینب(س) به دعا کردن برای آنها بلند شد. آنها تک به تک به شهادت رسیدند تا زینب(س) توانست که کودکان را از دل آتش بیرون بکشد…
برخی از ما برای کربلای امام حسین(ع) چه کردهایم الّا اینکه با بداخلاقی خود، عدهای را هم از این کاروان دور کردیم! با بد گفتاری خود، هزار شک و سوءظن در دل مردم ایجاد کردیم!
پیامبر(ص) فرمودند: من با مردم، با دشمنان اولادم مخاصمه میکنم و از آنها میپرسم که با حسینِ من چه کردید؟! (شاید با منِ منبری مخاصمه کند که ای کسی که بالای منبر نشستهای، به این همه جوان که به خاطر حسین(ع) جمع شدهاند، چه چیز را شناساندی؟! یا شاید با مجلسنشینان، مخاصمه کند که شما که در این مجالس نشستید و بر حسینِ من اشک ریختید، چه چیز دیگری دربارهی حسین(ع) دانستید!)
در باب معنای لقب «اباعبداللهِ» امام حسین(ع)
امروز تمام ذرات عالم برای امام حسین(ع) محزون هستند و به نوعِ خود بر ایشان گریه میکنند. خداوند در کلمهی اول زیارت عاشورا فرموده است: «السلام علیک یا اباعبدالله».
پیامبر(ص) فرمودند: «أب» سه معنی دارد: 1. پدر؛ زیرا پدر، واسطهی خلق است. 2. معلم؛ زیرا معلم، واسطهی علم است. 3. پدر شوهر یا پدر زن؛ زیرا واسطهی زوجیت است.
بنابراین «أب» به معنای واسطه است. اگر «پدر» معنا شده چون واسطهی خلقت است و اگر «معلم» معنا شده، چون واسطهی علم است و اگر «پدر زن یا پدر شوهر» معنا شده، چون واسطهی زوجیت است.
از طرفی فرمودند: خداوند در قرآن کریم میفرماید: تمام عالَم، «عبد» هستند پس «أبا» دارند. تمام عالم، عبد هستند زیرا تسبیح میگویند پس بندهی خدا هستند. چون ذکر میگویند، پس بندهی خداوند هستند. چون فرمان خدا را میبرند، پس بندهی خداوند هستند. ملائکه هم عبد هستند زیرا خداوند در قرآن میفرماید «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ»؛ و [مشرکان] گفتند: [خدایِ] رحمان فرشتگان را فرزند خود گرفته است. منزّه است او، [فرشتگان، فرزند خدا نیستند] بلکه بندگانی گرامی و ارجمندند.
پس جبرئیل و میکائیل و حاملان عرش و تمام ملائکه، عبد هستند. انبیا، اولیا، اوصیا و… هم بندگان خداوند و عبد هستند. کل کائنات و کهکشانها و سیارات و هرچه موجود است، جز خداوند که خالق است، مابقی، همه عبد هستند؛ و واسطهی خلقت آنها حسین(ع) است که «أباعبدالله» است.
به این جهت است که ساعاتی دیگر، آسمان گریه میکند زیرا واسطهی خلقتش را سر بریدند و امروز حیوانات چیزی نمیخورند زیرا واسطهی خلقتشان را از دست دادهاند و…
این معنا در ابتدای زیارت عاشورا آمده است و باید اینها را درک کرد و جواب شبهات کسانی که در فضای مجازی، حالاتِ امروز کائنات را تمسخر میکنند، داد.
«سلام بر تو ای واسطهی ایجاد… سلام بر تو ای واسطهی اصلاح اشیا… سلام بر تو ای واسطهی بقا… سلام بر تو ای واسطهی تولید… سلام بر تو ای واسطهی کثرت نسل… سلام بر تو ای واسطهی موجودیت تمام هستی جز خدای تبارک و تعالی…»
هر عبودیتی که انجام شود، تکویناً و تشریعاً، واسطهاش امام حسین(ع) است. خواستند سر او را ببُرند تا کارش را تمام کنند اما خداوند، اشک را قرار داد و تمام موجودات عالم به نوع خود اشک دارند؛ تا اشک هست، حسین(ع) هم هست.
گریهی آسمان، مانند ما نیست که چکهچکه اشک بریزد بلکه سرخی آسمان، غضب و خشم آسمان است. شیخ جعفر مجتهدی یک سال در روز عاشورا راه میرفت و گریه میکرد، ناگهان نگاهش به آسمان افتاد و گفت: ای آسمان! آیا خجالت نکشیدی که ایستادی و سر حسین(ع) را بریدند؟! چرا به پایین نیفتادی؟! ای زمین! آیا خجالت نکشیدی که خون حسین(ع) بر روی تو ریخته شد؟! ناگهان صدایی آمد که شیخ جعفر! به کنار برو. شیخ جعفر میگوید: من به کناری رفتم، ناگهان آسمان، صاعقهای زد و آن قسمت از زمین تا عمق، شکافته شد!
ما باید قابلیت این را پیدا کنیم تا حالات موجودات را در روز عاشورا و در عزای امام حسین(ع) نشانمان دهند نه اینکه چون ما حالات آنها را نمیبینیم، پس تمسخر کنیم که مگر آسمان و زمین گریه میکند!
پیامبر(ص) در قیامت با مردم مخاصمه میکنند که چرا حسین(ع) را نشناختید؟! چرا به معرفت ایشان نرسیدید.
ما چرا از خود نپرسیدیدم که چگونه در سپاه امام حسین(ع) برخیها، از نمرهی صد، صد گرفتند مانند حبیب ابن مظاهر که حرمی جدا دارد و هر بار که به زیارت امام حسین(ع) میروی و بازمیگردی، در هر بار، ایشان را زیارت میکنی و بر ایشان سلام میدهی. امام حسین(ع) به حضرت امام سجاد(ع) فرمودند: حبیب را جایی در سر راه زوّار من دفن کن که زیارتش کنند.
چرا برخیها از نمرهی یک میلیون، یک میلیون میگیرند مانند حضرت اباالفضل(ع)…
ایشان اسامی و لقبهای زیادی دارند. مشهورترین و زیباترین اسم ایشان «باب الحسین(ع)» است.
معنای لقب «باب الحسینِ» حضرت عباس(ع)
«باب الحسین» به چه معناست؟ اینکه بگوییم به این معنی است که: هرگاه که خواستیم به زیارت امام حسین(ع) برویم، باید ابتدا ایشان را زیارت کنیم و اجازه بگیریم سپس به زیارت امام حسین(ع) برویم؛ بیمعرفتی ما را نسبت به این اسم حضرت عباس(ع) میرساند.
امام حسین(ع)، باب رحمت خداوند هستند. جلوهی زمینیِ رحمتِ کُلیهی «ارحم الراحمین»، امام حسین(ع) است. جلوهی تامّ «ارحم الراحمین»، حسین بن علی(ع) است. خداوند در قرآن 410 مرتبه (با مشتقاتش) میفرماید: من رحیم و مهربان و بخشنده و… هستم. کلیات و جزئیات این اسم، در امام حسین(ع) به ظهور رسیده است. بزرگان میگویند: اگر همهی رحمت خداوند را یک سماور، فرض کنی، شیر این سماور، امام حسین(ع) است. تا این شیر را باز نکنی، رحمت خداوند جریان پیدا نمیکند؛ و تا دستت به رحمت خداوند نرسد، به آمرزش، بخشش، کرامت و… دست پیدا نخواهی نکرد و به محبت خداوند نخواهی رسید. پس دستت برای اینکه به رحمت خداوند برسد، باید به دامن حسین(ع) برسد؛ و دستت برای اینکه به دامن حسین(ع) برسد، باید به دامن اباالفضل(ع) برسد زیرا قلعهی وجود امام حسین(ع)، یک در دارد به نام باب الحسین(ع)؛ که اباالفضل(ع) است.
پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را در آغوش گرفتند و فرمودند: من شهرِ علم هستم و علی(ع) درِ این شهر است؛ یعنی علی(ع) درِ علم من است؛ اما اباالفضل(ع) باب الحسین(ع) است بهطور مطلق. خودِ حسین(ع) باب رحمت خداوند است و اباالفضل(ع) هم بابِ امام حسین(ع) است.
امام حسین(ع) معلم بندگی است، ایشان فقط نماز، روزه، حج، حجاب و… آموزش نمیدهد؛ درست است که اینها همگی علامت ایمان و بندگی است اما امام حسین(ع) معلمی است که بهگونهای به ما بندگی یاد میدهد که از بندگی غیر خدا آزاد شویم، اینگونه است معلمی امام حسین(ع). اینکه بگوییم امام حسین(ع) زیر سم اسبان ماند تا ما نماز بخوانیم یا اینکه سر پسر فاطمه(س) را بریدند تا ما زکات بدهیم، نهایتِ بیمعرفتی است. امام حسین(ع) خودِ نماز هستند نمیشود که نماز را به خاطر نماز سر بُرید یا زکات را به خاطر زکات، سر برید؛ خیر، آن حسینی که آمده است تا بندگی خدا را آموزش بدهد، بهگونهای آموزش میدهد که از بندگی غیرِ خدا آزاد شوی؛ و این، معنای رستگاری است. اینکه به این نوع بندگی برسیم، دو راه دارد: 1. راه آسان 2. راه سخت. راه آسان آن، رفتن به در خانهی ائمه(ع) و خود را در معرض نگاه امام حسین(ع) قرار دادن است.
برای اینکه به این بندگی برسیم، باید سیر و سلوک کنیم، البته سیر و سلوک به معنای درویشبازی نیست بلکه غور در شناخت امام زمان است و غور در معرفت امام حسین(ع) است. باید حسینشناس شد.
امام حسین(ع) فرمود: «أيّها الناس، انّ اللّٰه جلّ ذكره، ما خلق العباد الاّ ليعرفوه، فإذا عرفوه، عبدوه و إذا عبدوه، استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه» و سپس فرمودند: «معرفة أهل كلّ زمان، امامهم الذي تجب عليهم طاعته»؛ خداوند بندگانش را خلق نکرد جز اینکه آنها او را بشناسند، وقتی شناختند، او را عبادت کنند، وقتی عبادت و معرفت با هم توأم شد، آنها را از عبادت غیر خدا، مستغنی میکند. لازمهی این شناخت، شناخت امام زمانت است.
حال، باب ورود به این معرفت، اباالفضل(ع) است.
سید علی قاضی گفت: بیست سال ریاضت کشیدم و در محضر استاد نشستم، سیر و سلوک کردم و ختمها برداشتم؛ البته چیزهایی هم گرفتم اما آن طور که باید، به توحید مطلق نمیرسیدم. آمدم کربلا و به حرم اباالفضل(ع) رفتم. در دالان نشسته بودم. مردی که مانند مجنونها بود، از کنار من عبور کرد، در گوش من گفت: مگر نمیدانی که اباالفضل(ع) کعبهی اولیای خداوند است؟! پیش خود گفتم: دیوانه است و حرفی زده. بلند شدم و به حرم رفتم و یک سلام به اباالفضل(ع) دادم، ناگهان گویی سینهام شکافت. خدایی دیدم که از هیبتش بیهوش شدم و افتادم. به حرم امام حسین(ع) آمدم و دستم را به ضریح ایشان زدم و خدایی دیدم که…
ایشان خدایی دید که الی الابد تا وقتی زنده بود، از عبادت هر غیرِ خدایی، مستغنی شد.
برای همین است که هر کس در رؤیا و مکاشفه امام حسین(ع) را دیده است و آقا خواستهاند که مرحمتی بفرمایند، به عباس(ع) دستور فرمودهاند و به واسطهی ایشان حاجتشان روا شده است.
در کربلا خانوادهای بودند که فرزند میخواستند. نذر کردند که خداوند به آنها پسری بدهد و آنها او را خادم امام حسین(ع) کنند. خانم، باردار شد و پسری به دنیا آورد. تا وقتیکه پسر، کوچک بود او را در تعزیه، علیاصغر میکردند. نوجوان که شد، نقش قاسم(ع) را در تعزیه بازی میکرد. جوان که شد، در تعزیه، علیاکبرخوانی میکرد. میانسال که شد، نقش اباالفضل(ع) را اجرا میکرد. کمی که مُسنتر شد، نقش امام حسین(ع) را بازی میکرد. پیر که شد، نقش شمر را بازی میکرد. نقش شمر را بسیار زیبا بازی میکرد.
یک روز در ایام عاشورا و تاسوعا، نقش شمر را آنقدر خوب بازی کرد که مردم بسیار گریه کردند و به شور آمدند، بر سر او ریختند و او را آنقدر کتک زدند که زیر دستوپا، جان داد! حوزهی علمیه نجف به احترامش سه روز درسها را تعطیل کرد. با آب فرات او را غسل دادند، عُلما برایش کفن آوردند و با پای برهنه دنبال جنازهاش به راه افتادند. نزدیک حرم امام حسین(ع) او را دفن کردند، برخی میگویند او را در حرم دفن کردند.
داماد او عالِم بود، سه روز بعد از دفنش در جمع علما گفت: او را در خواب دیدم، در کنار حرم، قصر و باغ بسیار زیبایی بود و او در این قصر در حال گردش بود. از او سؤال کردم، این قصر برای کیست؟ گفت: برای من است، امام حسین(ع) به من داده است. گفت: همان لحظه که مرا دفن کردید، دری به اینجا برایم باز شد. امام حسین و حضرت عباس(ع) آمدند، بالای سر من ایستادند، امام حسین(ع) به من فرمودند: آیا تو شمر هستی؟! من خجالت کشیدم. امام(ع) به من فرمودند: خجالت نکش، تو اگر شمر هستی، شمرِ ما هستی و شمرِ عمر سعد نیستی… آیا تو میدانی وقتی شمرخوانی میکردی و از مردم اشک میگرفتی، مادرم زهرا(س) چقدر خوشحال میشدند؟! این قسمت از بهشت برای تو است و تو روزی سه مرتبه نه ضریح مرا، بلکه خودِ مرا زیارت خواهی کرد! عباس جان! این باغ و قصر را به او بده. سپس آقا نشستند و اباالفضل(ع) هم نشستند و فرمودند: برای ما بخوان. من گفتم: آقا! خجالت میکشم. حضرت عباس(ع) فرمودند: بخوان، امامت به تو میفرماید که بخوان. پرسیدم: چه بخوانم؟ آیا علیاکبرخوانی کنم؟ فرمودند: خیر، برای من شمرخوانی کن. من شروع به خواندن رجزهای شمر کردم که: من کسی هستم که دست میبُرم، من کسی هستم که سر میبُرم، من کسی هستم که به گودال قتلگاه رفتم، من کسی هستم که بر سینهی حسین نشستم، من کسی هستم که سر حسین را بریدم، من کسی هستم که اسیر کردم فرزندان حسین را…
ناگهان آقا عمامهشان را برداشتند و بر سینهی خود زدند و فرمودند: دیگر نخوان و ادامه نده که من طاقت شنیدن بقیهاش را ندارم…
حسین(ع) «عشق» است و اباالفضل(ع) هم «بابِ عشق» است. هر بلایی که بر سر انسان میآید، از عاشقی است. عشق، انسان را بالا میبرد و ارزشمند میکند بهاندازهی معشوق. دختری که عاشق زینب(س) است، بهاندازهی زینب(س) ارزشمند میشود. خانمی که عاشق زهرا(س) است، بهاندازهی ایشان ارزشمند میشود. آقایی که عاشق امام حسین(ع) است بهاندازهی ایشان ارزشمند میشود. عمر سعد هم عاشق بود، عاشق حکومت ری بود و همین عشق، آن بلا را بر سر او آورد. حبیب هم عاشق امام حسین(ع) بود و سرانجامش هم، چنان شد…
امام حسین(ع) ما را به کربلا آورده است تا ما را اینچنین عاشق کند: حضرت علی(ع) فرمودند: خداوند فرموده است: «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی، وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی، وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی، وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتهُ وَ مَن عَشَقتهُ قَتَلتهُ، وَ مَن قَتَلتهُ فَعَلیَّ دِیَتَهُ، وَ مَن عَلیَّ دِیَتَهُ فَاَنّا دِیَتهُ»؛ هرکس مرا بخواهد، به وجد و به ذوق میآید و خستگی ندارد؛ و هرکس به سمت من بدود، مرا میشناسد؛ و هرکس مرا شناخت، مرا دوست میدارد؛ و هر کس مرا دوست داشت، عاشق من میشود؛ و هر کس عاشق من شد، من عاشق او میشوم؛ و هر کس که عاشقش شدم، او را میکشم (خدایا! چقدر حسین و علیاصغر(ع) را دوست داشتی که آنها آن گونه به کشتن رفتند…) و هرکس را من بکشم، بر من واجب است که خونبهایش را بدهم (آیا خونبهای آنها بهشت است، آیا برزخی خوب است؟! خیر) هرکس دیهاش بر گردن من باشد، خودِ منِ خدا، دیهاش میشوم!
به همین خاطر فرمودهاند: هر کس زیارت عاشورا را زیاد بخواند، نَفسش با خداوند عجین میشود. امام حسین(ع) ما را به کربلا آورده است تا نَفس ما را با خداوند درهم آمیخته کند و ما را آنچنان ارزشمند کند که به آنجا برسیم که حاکم وجودمان، خداوند شود.
قرآن میفرماید: وقتی مُلوک، وارد شهری میشوند، شهر را زیر و رو میکنند و عزیز را ذلیل و ذلیل را عزیز میکنند. آقای نجابت در تفسیر میفرماید: منظور، خودِ خداوند است که وقتی در دلت وارد شد، دل تو را زیر و رو میکند و دنیایی که برایت عزیز است، نزدت ذلیل میشود و آن چیزهایی که نزدت بیارزش بودند، ارزشمند میشوند. این کارِ امام حسین(ع) است که خدا را در نزدت، عزیز میکند.