بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

نهم ماه محرم 1441 (تاسوعا)، 18 شهریور 98

 

محورهای سخنرانی:

مجلس نشینی و گریستن بر امام حسین(ع)، آغاز کسب اجازه برای تناولِ لقمه‌ی محبت و معرفت به ایشان

گریه بر امام حسین(ع) مایه‌ی شاد کردن دل حضرت زهرا(س)

شکل‌گیری و برگزاری روضه‌های خانگی در زمان حضرت زینب(س)

برخی وقایع روز تاسوعا: ماجرای امان‌نامه، علت مهلت گرفتن امام از سپاه دشمن برای انجام چند کار

مردم در رابطه با امام حسین(ع) سه دسته هستند

توسل به وجود مقدس قمر منیر بنی‌هاشم عباس(ع)

 

جهت فرج امام زمان(عج)، نجات مظلومان عالم، نابودی استکبار جهانی، بلندای پرچم کشورمان، حوائج زائران و عزاداران امام حسین(ع):

«اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا به فاطمه‌ی زهرا و امیرالمؤمنین عنایت بفرما (الهی آمین)، خدایا به آبروی امیرالمؤمنین و فاطمه‌ی زهرا عنایت بفرما (الهی آمین)، خدایا به آبروی فاطمه‌ی زهرا و امیرالمؤمنین عنایت بفرما (الهی آمین)، خدایا به آبروی علی و فاطمه‌ی زهرا عنایت بفرما (الهی آمین)، خدایا به آبروی فاطمه‌ی زهرا و امیرالمؤمنین عنایت بفرما (الهی آمین)، یا رسول الله بحق علیٍ و زهرا (الهی آمین)، یا علی بحق فاطمة (الهی آمین)، یا فاطمة بحق علی (الهی آمین)، یا حسن بن علی بحق فاطمة و علی (الهی آمین)، یا حسین بن علی بحق فاطمة و علی (الهی آمین)، یا زین العابدین بحق فاطمة و علی (الهی آمین)، یا محمد باقر بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، یا جعفر الصادق بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، یا موسی بن جعفر بحق فاطمة و علی (الهی آمین)، یا علی بن موسی بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، یا جوادالائمه بحق فاطمة و علی (الهی آمین)، یا علی النقی بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، یا حسن بن علیٍ بحق فاطمة و علی (الهی آمین)، یا حجة ابن الحسن العسکری بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، بحق علی و فاطمة (الهی آمین)، آمینَ آمینَ آمینَ یا رب العالمین بحق فاطمة و علی (الهی آمین).»

اللّهم صل علی محمدٍ و آل محمد و عجّل فرجهم.

امروز، روز عمو جان امام زمان(عج)، قمر بنی‌هاشم عباس(ع) است. توسل به وجود مقدس حضرت عباس(ع)، سفارش امام زمان(عج) است. این سخن را بارها شنیده‌اید که امام زمان(عج) فرمودند: هر زمان که خواستید من در خانه‌ی شما و یا هر جمعی که نشسته‌اید، قدم بگذارم، نام عمو جانم عباس(ع) را بیاورید. من قدم در مجلس شما می‌گذارم و به تک‌تک افراد آن جمع، عنایت می‌کنم.

الحمدلله رب العالمین. الهی به درگاهت هزاران تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه می‌داریم که امسال هم زنده هستیم و با ماه محرم الحرام قدم به قدم همراه شدیم و به شب عاشورا و عصر روز تاسوعا رسیدیم.

مجلس نشینی و گریستن بر امام حسین(ع)، آغاز کسب اجازه برای تناولِ لقمه‌ی محبت و معرفت به ایشان

لحظات در عُسرت و محاصره قرار گرفتن اهل‌بیت عصمت و طهارت و از حساس‌ترین لحظات تاریخ که دیگر هرگز تکرار نشده و نخواهد شد، مانند امروز بعدازظهر و عصر تاسوعا است که مملوّ از آداب و برنامه است و بسیار معنوی و نورانی است و شب قدرِ عاشقان عابد است. اگر شب قدر ماه رمضان، شب قدر عابدان و روزه‌داران و نمازگزاران و مؤمنین و مؤمنات است، امشب شب قدر عاشقان عابد است؛ آنانی که اسلام و اعتقادات دینی و عمل صالح را با عشق به خداوند و عشق به والیان خداوند تبارک و تعالی عجین کرده‌اند. امشب، لیلة القدر آنان است، لیلة القدر حسین و یارانش و گریه کنندگان و زائران و آنانی که حتی یک مرتبه در طول زندگی‌شان یک «یا حسین» سر داده‌اند.

امام صادق(ع) فرمودند: عزای امام حسین(ع) در اعلی علییّن (بالاترین درجه‌ای که خداوند برای بندگانش در نظر گرفته است) اقامه می‌شود. کسانی که روی زمین برای ایشان اقامه‌ی عزا می‌کنند و یا در آن شرکت می‌کنند و یا آه می‌کشند، در همین دنیا درحالی‌که هنوز زنده هستند خداوند متعال آن‌ها را دعوت می‌کند تا با کرّوبیان و عرشیان هم‌نشین باشند و در اعلی علییّن با ملائکه که در آنجا بر حسین(ع) گریه می‌کنند هم ثواب شوند و بهره ببرند.

 در این دهه ملائک و لاهوتیان مجلس عزا برقرار می‌کنند. مَلَک گریه ندارد مگر برای امام حسین(ع)، مَلَک لطمه ندارد مگر برای امام حسین(ع)، مَلک حزن ندارد مگر برای امام حسین(ع)، ملک حاجت ندارد مگر آمرزش گریه کنندگان بر امام حسین(ع)؛ و وقتی دلش می‌شکند برای گریه کنندگان بر امام حسین(ع) دعا می‌کند. حال در آن مکان چه کسی روضه‌خوانی می‌کند؟ شاید جبرئیل، شاید میکائیل، شاید وجود مقدس حضرت زهرا(س) و یا امام حسین(ع)…

هیچ روضه‌خوانی مانند خود امام حسین(ع) روضه‌خوانی نمی‌کند. زمانی که روز قیامت ندا می‌آید که گریه کنندگان بر امام حسین(ع) بیایند، ابتدا وجود مقدس امام حسین(ع) می‌آید درحالی‌که رأس مقدس را روی دست گرفته است و شما گریه‌کن آنجا گریه می‌کنید و می‌فهمید که حسین(ع) کیست، کربلا کجاست و چه اتفاقاتی در آنجا رخ داده است.

گریه بر امام حسین(ع) باب محبت و معرفت است. محبت امام حسین(ع) ده درجه دارد که فقط یک درجه‌ی آن را به ما داده‌اند و ما این‌گونه می‌سوزیم.

زمانی که روضه‌خوان شروع به خواندن می‌کرد، مرحوم حاج رسول ترک بسیار بی‌تابی می‌کرد. شخصی به او گفت که حاج رسول! مانند آدمیزاد گریه کن، چرا این‌گونه بی‌تابی می‌کنی؟! تو هم اشک بریز! چرا این‌گونه داد و فریاد و بی‌تابی می‌کنی؟ حاج رسول فقط به او گفت: الهی که خداوند تو را عاشق کند. از آن به بعد، آن مرد آن‌قدر در روضه‌ها بی‌تاب می‌شد که نمی‌توانستند او را کنترل کنند.

مرتبه‌ی اوُلیِ این محبت را حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) داشتند. آن کسانی که به مرتبه‌ی بالا در محبت و معرفت امام حسین(ع) رسیده‌اند، به مرتبه‌ی دهم در ایمان و کمال و رستگاری رسیده‌اند. اگر می‌خواهید که به شما اجازه دهند که به پله‌ی اول در ایمان و محبت و معرفت قدم بگذارید، باید اذن و اجازه داشته باشید و این اذن به گفته‌ی امام جعفر صادق(ع) با گریه‌ها در مجالس امام حسین(ع) به شما داده می‌شود. اگر می‌خواهید حسین شناس بشوید و امام حسین(ع) را بشناسید، باید در روضه‌های ایشان بنشینید و روضه‌خوان‌ها بخوانند و شما گریه کنید تا به شما اجازه بدهند که لقمه‌ی معرفت به ایشان را تناول کنید.

در روایت آمده است که در روز قیامت از جانب ما ندا می‌آید: کجاست حسین؟ (زیرا ما عادت کرده‌ایم که عمری به دنبال حسین(ع) باشیم.) آنگاه امام حسین(ع) به دل قیامت می‌آید و عطر سیب ایشان در محشر پخش می‌شود و ایشان مانند مرغی که دانه را جدا می‌کند، عاشقان و مشتاقان را جدا می‌کند و آنان را به کنار درب بهشت می‌آورد و به آنان می‌فرماید: وارد بهشت شوید. مشتاقان و عاشقان حیا می‌کنند و می‌گویند: آقا جان! ما اول وارد شویم درحالی‌که پسر فاطمه(س) کنار ایستاده است؟ آقا جان! ابتدا شما وارد شوید بعد من وارد می‌شوم. امام می‌فرماید: من تو را قسم می‌دهم به جان من که حسین هستم ابتدا تو وارد شو. (تو که در این وانفسای دنیا من را انتخاب کردی و من را سرمنشأ زندگی‌ات قرار دادی و در هر کاری ابتدا گفتی «حسین، مبادا دل حسین بشکند و حسین غمگین و ناراحت و ناراضی شود» و رعایت دل مرا کردی، حال در این مکان ابتدا تو وارد شو).

گریه بر امام حسین(ع) مایه‌ی شاد کردن دل حضرت زهرا(س)

ابابصیر نقل می‌کند: در کنار امام جعفر صادق(ع) نشسته بودم، ایشان از کربلا گفتند و من گریه کردم. امام فرمودند: ابابصیر! می‌دانی زمانی که اشک بر روی گونه‌هایت جاری می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ گفتم: خیر آقا جان. امام فرمودند: به محض اینکه آب در چشمانت جمع می‌شود و اشک روی گونه‌ات می‌غلتد، خبرش به گوش مادرم فاطمه(س) می‌رسد و ایشان به تو نگاه می‌کند و دل مادرم شاد می‌شود.

ابابصیر می‌گوید که پسری از فرزندان ایشان در حال گذر از کنار امام صادق(ع) بود، امام فرمودند: خدا لعنت کند کسانی که آن‌چنان با شما رفتار کردند و شما را کشتند و اسیر کردند و آواره کردند. من عرض کردم: آقا جان! این که فرزند شما است و در کربلا نبوده است بلکه نوه‌ی شما است. امام فرمودند: همه‌ی ما اولاد حسین(ع) هستیم.

امام گریه کردند. من گفتم: آقا جان! شما هر زمانی که اینان را می‌بینید، گریه می‌کنید؟ امام فرمودند: من هر زمان یکی از فرزندانم را می‌بینم، یاد فرزندان جدم حسین(ع) می‌کنم؛ دخترانم را که می‌بینم، یاد دختران جدم حسین(ع) می‌کنم؛ و نوزاد را که می‌بینم، یاد نوزاد جدم حسین(ع) می‌کنم. هر روز مادرم زهرا در ملأ اعلی یک شهقه می‌زند و عرش به لرزه می‌افتد و در ملکوت همه‌ی انبیا و اولیا به گریه می‌افتند و در دنیا هر کس این شهقه را با جان دل بشنود، نمی‌تواند جلوی اشک‌هایش بر امام حسین(ع) را بگیرد. ای ابابصیر! آیا نمی‌خواهی مادرم فاطمه را یاری و نصرت دهی و دل او را شاد کنی؟

من گفتم: بله آقا جان! می‌خواهم که ایشان را یاری دهم، اما چگونه این کار را انجام دهم؟

امام فرمودند: با شرکت در مجالس حسین(ع) و گریه بر ایشان.

گفتم: آقا جان! سخن بزرگی فرمودید. امام فرمودند: من کلمه‌ی کوچکی از کلمات بزرگ را به تو گفتم. سپس امام گریه کردند و من هم گریه کردم و از کنار امام رفتم درحالی‌که امام همچنان گریه می‌کردند. فردا خدمت امام رسیدم که ببینم آیا امام آرام گرفته است؟

امروز عصر روز تاسوعا است و اصل کار ما در امشب و فردا شب، همانا همراهی با اهل‌بیت(ع) است و در خانه‌هایمان این کار را انجام می‌دهیم. اهل‌بیت(ع) گرسنه بودند و این چند شب ما هم نباید سیر باشیم. اهل‌بیت(ع) خواب نداشتند، پس ما هم در رختخوابِ راحت نباشیم. آنان بالأخص فردا شب چراغ روشن نکردند پس خانه‌هایتان را نیمه‌تاریک کنید. بچه‌های حسین(ع) دیگر پدر نداشتند پس شما نیز خیلی فرزندانتان را در آغوش نگیرید و نوازش نکنید. این چند شب ما در خانه‌هایمان مقتل خوانی داریم، البته کتاب خاصی لازم نداریم. آن عالم بزرگوار طلبه‌هایش را فرا می‌خواند بعد که همه می‌آمدند فرش‌ها را جمع می‌کردند و خاکستر می‌ریختند و یک کاسه آب می‌آوردند و آن عالِم نگاه به آب می‌کرد و دو ساعت پیوسته گریه می‌کرد و همه نیز گریه می‌کردند و مجلس تمام می‌شد.

عالم بزرگوار دیگری از شب تاسوعا تا شب هفتم هر شب در تاریکی خانه کاسه‌ای آب و چند بوته خار در کنار خود می‌گذاشت و می‌نشست و به یاد اطفال امام حسین(ع) گریه می‌کرد.

در یکی از طوائف جنوبی ایران در ایام عزاداری، عده‌ای شتر سوار می‌آیند که طَبّال هستند و گهواره را روی شتر قرار می‌دهند و روی آن فرش پهن می‌کنند تا نرم و راحت باشد و روی آن می‌نشینند و در شهر می‌گردند و از صبح تا شب طبل می‌زنند که به معنای آغاز عزای امام حسین(ع) است. آنان روی شتر، گهواره‌ی نرم انداخته‌اند و مسیر هم هموار است و شتران نیز لنگ و بدون جهاز نیستند. آنان کار دیگری نیز نمی‌کنند فقط طبل می‌زنند اما یک هفته از کمر درد در خانه می‌مانند. اهل‌بیت(ع) سوار شتر لنگ و بدون جهاز هستند! آیا می‌توان گریه نکرد و اشک نریخت؟!

این تظاهرات مذهبی و بیرون رفتن، یک بُعد عظیم عزاداری است. بخشی از کار عزاداری ما، در خانه‌هایمان است؛ که ما باید خود، روضه‌خوان خود باشیم.

در دوران چهار ساله‌ی حکومت امام علی(ع) ایشان را درگیر به سه جنگ بزرگ کردند. امام کنار رودخانه‌ی کوفه ایستادند درحالی‌که عده‌ای در کنار ایشان بودند. ایشان تکه‌ای چوب برداشتند و به رودخانه زدند و فرمودند: اگر می‌گذاشتند که من کار خود را انجام دهم و مجبور به دفاع از خود و جنگ نمی‌شدم، از آب این رودخانه برای شما چراغ می‌گرفتم و زندگی‌تان را این اندازه مرفه می‌کردم.

در جنگ جمل دوازده هزار قاری قرآن که فهمی از قرآن نداشتند و نماز خوانانی بودند که فهم و شناختی از نماز نداشتند و حاجیانی که معرفت واقعی به حج نداشتند، به سرکردگی عایشه و طلحه و زبیر به بصره به جنگ با امام علی(ع) آمدند و اهالی بصره را نیز با خود همراه کردند و خیمه‌ها را بنا کردند و آماده‌ی جنگ شدند. عایشه همه را به جنگ تحریص می‌کرد. امام علی(ع) با یکی از صحابه عبور می‌کردند و متوجه شدند که از سمت اهالی جمل، صوت قرآنی می‌آید که از زیبایی آن، بدن به لرزه درمی‌آمد. صحابه گفت: یا علی! دعا کن که خداوند مرا با این قاری قرآن محشور کند. امام فرمودند: می‌دانی او کیست؟ سربسته به تو می‌گویم که او قاتل من است و در محراب به فرق من ضربه می‌زند!

حضرت، صحابه را جمع کردند و فرمودند: کدام‌یک از شما از مرگ و غرق به خون شدن نمی‌ترسد؟ قرآنی همراه خود کند و به سمت اهالی جمل برود و آنان را نصیحت کند، شاید از جنگ پشیمان شوند. از صحابه هیچ‌کس اظهار آمادگی نکرد، یک جوان نوزده یا بیست ساله به نام مسلم که از عجم و ایرانی بود برخاست و اعلام آمادگی کرد. حضرت به او فرمود: تو بنشین. بار دوم امام سخن خود را تکرار کردند و کسی اعلام آمادگی نکرد. باز هم آن جوان بلند شد و اجازه‌ی میدان رفتن گرفت. امام مجدد به او فرمود: بنشین. بار سوم که سخن تکرار شد اما امام به آن جوان اجازه‌ی میدان نداد، جوان عرض کرد: یا علی! من که به میدان می‌روم چرا شما به اینان اصرار می‌کنید و سخن می‌گویید و آنان روی خود را برمی‌گردانند، شما به من مصحف بدهید من به میدان نصیحت می‌روم.

حضرت فرمودند: تو را می‌کشند و تکه‌تکه می‌کنند. جوان گفت: علی جان! من برای همه‌ی آنان آماده هستم به من مصحف بدهید تا بروم. او قرآن برداشت و مقابل اهالی جمل ایستاد و گفت: شما قرآن می‌خوانید، ما هم قرآن می‌خوانیم. شما نماز می‌خوانید، ما هم نماز می‌خوانیم. چرا با هم بجنگیم؟ برگردید و برادر کشی نکنیم.

طلحه گفت: کسی هست که این جوان را ساکت کند؟ علی از تو پیرتر و باتجربه تر و رشیدتر نداشته است که تو را برای نصیحت فرستاده است؟! کسی به او حمله کرد و با شمشیر دست راست او را از آرنج قطع کرد. او مصحف را به دست چپ گرفت و مجدد نصیحت کرد. شخص دیگری آمد و دست چپ او را قطع کرد. او قرآن را بین بازوان خونین خود گرفت و مجدد نصیحت کرد. عایشه فریاد زد: کسی هست که صدای او را خاموش کند؟ کسی آمد و یک ضربه به سر او زد و درحالی‌که مصحف را در آغوش داشت به زمین افتاد و صدایش به امام علی(ع) رسید. ایشان بالای سر او رفتند و او را در آغوش کشیدند و گریه کردند و سر شکافته‌ای او را بستند.

امام شهادت را به آن جوان تبریک گفتند و جوان از دنیا رفت. امام شمشیر را برداشتند و آن روز دوازده هزار نفر یا کشته شدند و یا گریختند و عایشه را اسیر کردند و به سمت مدینه فرستادند که یکی از کسانی که از معرکه گریخت، ابن ملجم بود که بعدها خود را برای علی کُشی و حسن و حسین کُشی آماده کرد…

یا امیرالمؤمنین! امروز می‌خواهیم مزد عزاداری خود را از ابوالعباس بگیریم. پدری که شش فرزند شهید در کربلا تقدیم کرد. شهیدانی مانند امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع). علی جان! در کربلا چه کردی و چه کشیدی؟!

شکل‌گیری و برگزاری روضه‌های خانگی در زمان حضرت زینب(س)

طی تقسیم‌بندی که شده است، امروز متعلق به حضرت عباس(ع) است البته ما در رابطه با این تقسیم‌بندی، حدیثی نداریم اما وقتی تاریخ را پی می‌گیریم به این نکته می‌رسیم که:

وقتی حضرت زینب(ع) با کاروان به مدینه بازگشتند، اولین کسی که حضرت را به منزل خود دعوت کرد، یکی از دختران عقیل بود که گفت: بی‌بی جان زینب! شما از کربلا آمده‌اید، زنان بنی‌هاشم را با خود به منزل من بیاورید. وقتی همه رفتند، سفره‌ی طعام را پهن کردند و بعد از آن، همه نشستند و حضرت زینب(س) فرمودند: هر کس خاطره‌ای از علی‌اکبر(ع) دارد بگوید. بانوان هر کدام خاطره‌ای از حادثه‌ی کربلا از علی‌اکبر(ع) به یاد داشتند می‌گفتند و زنان گریه می‌کردند و در انتها خود خانم تعریف می‌کردند و واویلا می‌شد. یکی از بانوان می‌گفت: فردا به منزل من بیایید و همه فردا به خانه‌ی ایشان می‌رفتند و حضرت زینب(س) می‌فرمود: هر کس خاطره‌ای از قاسم(ع) دارد بگوید. روز بعد در منزل شخص دیگری همین مجلس برقرار می‌شد و خاطره از حضرت عباس(ع) گفته می‌شد و این مراسم خانه به خانه می‌چرخید و روضه‌های خانگی را باب کرده بودند و از این بزرگواران می‌گفتند و گریه می‌کردند.

بزرگان ما امروز را به حضرت عباس(ع) منسوب کرده‌اند. امروز روزِ بارِ عام است روزی که ناامیدی راه ندارد و هر کس نام حضرت عباس(ع) را صدا بزند، از او از دین و مذهب و کتاب و مؤمن بودن یا نبودن او نمی‌پرسند زیرا حضرت عباس(ع) مأمور به جواب دادن به همه است.

به ایشان عرض کنید: اباالفضل! ما مأمور به گریه کردن، اشک ریختن، عزاداری کردن، مجلس‌داری و صدا کردن شما هستیم و این کارها را انجام داده‌ایم؛  شما هم مأمور به نگاه کردن و روا کردن حاجات هستید…

روضه‌خوان بود و دختر جوانش روبه‌قبله و در حال مرگ بود. تصمیم گرفت به مجلس برود و اقامه‌ی عزا کند. به او گفتند که اگر بروی ممکن است دخترت را نبینی و او مرده باشد. او گفت: باید بروم زیرا مردم منتظر هستند. وقتی به مجلس رفت و روضه‌ی خود را خواند، به حضرت عباس(ع) عرض کرد: آقا جان! من کار خود را که گریه گرفتن از مردم است انجام دادم و جلسه‌ی شما را اداره کردم، کار شما مرده زنده کردن است شما هم کار خود را انجام بده.

او می‌گوید: وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم دخترم نشسته است و غذا تناول می‌کند. دخترم به من گفت: پدر جان! حضرت عباس(ع) به شما سلام رساند و فرمود: تو کار خود را انجام دادی من بلد هستم که کار خود را انجام دهم.

برخی وقایع روز تاسوعا:

ماجرای امان‌نامه

روز تاسوعا روز استثنایی است. عصر امروز شمر بن ذی الجوشن ملعون نامه‌هایی با خود همراه داشت. در روز هشتم امام آب پاکی را روی دست آنان ریختند و در مقابل آنان فریاد زدند: «هیهات من الذّلة»؛ هیهات که پسر فاطمه ذلت را بپذیرد و صلح کند. وقتی به امام گفتند که: آقا! بیاید با پسر معاویه صلح کنید تا جنگ نشود، امام فرمودند: من جواب مادرم فاطمه(س) را چگونه بدهم و در جواب این ذلت چه پاسخی به ایشان بدهم؟! (در ورای چهارده قرن که امام این سخن را گفته‌اند هنوز آزادگان عالم از این سخن بهره می‌گیرند و استفاده می‌کنند.)

پس از طرف کوفه نامه به سپاه دشمن آمد که حالا که حسین(ع) با یزید بیعت نمی‌کند او را بُکشید و رأس او را جدا کند و اهل‌بیت او را اسیر کنید و سر یاران او را ببرید و به کوفه بیاورید تا ما منتظر باشیم که از شام چه دستوری می‌آید. پس قرار شد که امام کشته شود.

شمر نامه‌ی دیگری نیز به همراه خود آورده بود. او بسیار بی‌حیا و بی‌شرم بود. نزد امام حسین(ع) رفت و شروع کرد با امام در مورد مصلحت اسلام سخن گفتن! زهیر بن قین بیرون آمد و فریاد زد: بی‌حیا! آیه‌ای از قرآن را نمی‌توانی بخوانی حال مقابل امام حسین(ع) ایستاده‌ای و از مصلحت دین و اداره‌ی دین سخن می‌گویی؟!

اینکه می‌گویند شمر برای حضرت عباس(ع) و برادرانش از عبیدالله امان‌نامه گرفته است اشتباه است زیرا شمر عقده‌ی پسران علی(ع) را به دل داشت آیا با این احوال برای اینان امان‌نامه بیاورد؟! هم قبیله‌ای‌های حضرت ام‌البنین(س) به کوفه رفتند و متوجه شدند که شهر شلوغ است و عده‌ای در حال خرید اسب و تیر و شمشیر و نیزه هستند. پرس و جو کردند که چه خبر است؟ به آنان گفتند که حسین(ع) همراه با برادرانش به کربلا آمده است و ما به جنگ با آنان می‌رویم. اینان متوجه شدند که قضیه چیست پس مبلغی بسیار زیاد نزد ابن‌زیاد بردند تا برای پسران ام‌البنین(س) امان‌نامه بگیرند و به شمر التماس‌ها کردند تا امان‌نامه را نزد آنان در کربلا ببرد. البته شمر نمی‌پذیرفت اما آنان بسیار التماس کردند تا شمر پذیرفت.

شمر نزدیک غروب امروز امان‌نامه را آورد و به سمت خیام حسینی حرکت کرد و صدا زد: اباالفضل! آقا جواب او را ندادند. شمر سه مرتبه آقا را صدا زد و حضرت عباس(ع) جواب او را ندادند. جان به قربان این ادب عباس(ع)! تا اینکه امام حسین(ع) سر مطهر را از خیمه بیرون آوردند به برادر فرمودند: عباس جان! مگر تو را صدا نمی‌کنند؟! کسی که تو را می‌خواند پاسخ بده اگر چه دشمن تو باشد!

حضرت عباس(ع) نزد شمر رفت و گفت: چه می‌خواهی؟! شمر گفت: برای تو و برادرانت امان‌نامه آورده‌ام. اکنون با من بیایید و من شفاعت شما را می‌کنم تا منصب بسیار خوبی در سپاه عبیدالله به تو بدهند. رگ گردن حضرت عباس(ع) بیرون زد و ایشان کاغذ را گرفتند و پاره کردند و فرمودند: لعنت بر تو و امان‌نامه‌ات! پسران ام‌البنین(س) در امان باشند و پسران فاطمه (س) امان نداشته باشند؟!

حضرت به سمت خیام برگشتند و نه امام حسین(ع) از ایشان پرسیدند که از تو چه می‌خواستند که عباس(ع) خجالت نکشد و نه حضرت عباس(ع) به امام گفتند که شمر برای او چه چیزی آورده است مبادا دل امام بلرزد؛ و این گونه هوای دل امام زمانشان را داشتند. (بیایید ما هم کمی هوای دل امام زمان(عج) را داشته باشیم.)

علت مهلت گرفتن امام از سپاه دشمن برای انجام چند کار

صدای سم اسب‌ها و شیهه‌ی آنان آمد. همه پرسیدند که چه خبر است؟! گفتند که سپاه دشمن می‌خواهد امشب حمله کند. امام فرمودند: ما در شب جنگ نمی‌کنیم بلکه امشب را مهلت بگیرید (ای دنیا اُف بر تو! کسی که صاحب الزمان است از سپاه دشمن برای امشب مهلت بگیرد! و از این زمانی که او صاحب آن است یک شب مهلت بخواهد!) بدانید من نمی‌توانم فرار کنم و کسی نمی‌تواند بیاید و کسی نیز نمی‌تواند برود و به لشکر من کسی نمی‌تواند اضافه شود. شما هم که تا بُن دندان مسلح هستید من می‌خواهم امشب سه کار کنم: نماز را دوست دارم و می‌خواهم امشب نماز بگذارم (این سخن را آقایی می‌گوید که شبی هزار رکعت نماز می‌خواند)، می‌خواهم قرآن بخوانم، و مناجات و دعا به درگاه خداوند متعال کنم.

در رابطه با نماز در حدیث آمده است که: نماز محل تقرب به خداوند برای تمام اهل تقوا است (این موضوع که نماز واجب است و موجب بخشش گناهان می‌شود؛ و نماز باعث درست شدن اخلاق انسان می‌شود؛ و اولین حکم خداوند در اسلام است؛ و عمود دین است؛ و دل را صیقل می‌دهد، موضوع بحث من نیست) کسی که اهل تقوا است؛ و واجبات را انجام می‌دهد؛ و از محرّمات دوری می‌کند؛ و اخلاص و ورع دارد؛ و دروغ نمی‌گوید؛ و مال حرام نمی‌خورد؛ و بی‌حیا و بی‌شرف و تهمت‌زن نیست؛ این شخص هم که می‌خواهد به قرب خداوند متعال برسد و تقربش به خداوند متعال بیشتر شود، نماز وسیله‌ی پیشرفت او است، هر کسی که خداوند متعال از او راضی است و می‌خواهد خداوند از او راضی‌تر شود. پس امام می‌خواهند به ما این درس را بدهند که امشب منِ حسین می‌خواهم بیشتر به تقرب خداوند برسم؛ پس می‌خواهم نماز بخوانم.

اگر بخواهند تمام حقایق هستی (حقایق آسمان‌ها، حقیقت خلقت از ازل تا ابد، حقیقت ذرات و سلول‌ها و مولکول‌ها و کهکشان‌ها، کرات آسمان‌ها، حقیقت وجود انسان و کل موجودات هستی) را به شکل کتاب بنویسند، کتابت هستی، قرآن می‌شود. اگر کسی سوره‌ای از قرآن را باادب و با وضو و با طهارت باطن و نفس و پاکی زبان بخواند، بهره‌های فراوان نصیب او می‌شود و در نورانیت غوطه‌ور می‌شود و از بطنی به بطنی و از منزلی به منزلی و از نوری به نوری و از درجه‌ای به درجه‌ای او را انتقال می‌دهد.

برخی از آداب شب عاشورا:

امشب سوره‌ی «و الشمس»، 138 مرتبه سوره‌ی «کوثر»، 100 مرتبه سوره‌ی «قدر» را بخوانید و به شهدای کربلا هدیه کنید و اگر با اعتقاد و نفس پاک و پاکیزه این‌ها را بخوانید، نورانیت و بهره‌های زیاد خواهند داد.

امام علی(ع) فرمودند: ظاهرِ قرآن، عمیق (زیبا)؛ و باطن قرآن، عمیق (ناپیدا)؛ و عجایب قرآن، تمام نشدنی؛ و غرایب (نوآوری) قرآن، بی‌پایان است؛ (اشتباه می‌کند کسی که می‌گوید قرآن کتاب هزار و چهارصد سال قبل است، اگر می‌خواهید از روزمرگی بیرون بیایید باید به سراغ قرآن بروید) و تاریکی‌های حیات را جز به‌وسیله‌ی قرآن نمی‌توان زدود؛ و قرآن سخن معشوق است و هر کسی عاشق و عارف و دلداده‌ی خداوند متعال است (مانند امام حسین(ع)) از هر فرصتی برای قرآن خواندن بهره می‌گیرد.

امام حسین(ع) می‌فرماید: قرآن چهار درجه دارد: قرائت قرآن برای عوام، ثواب دارد؛ برای خواص اشارات دارد و از این اشاره‌ها بهره می‌گیرد؛ و برای اولیا و دوستان خداوند متعال و وارستگان لطایف دارد و او را سیراب از لطایف می‌کند؛ و برای عالمان و دانشمندان و اهل کمال حقایق دارد.

امام حسین(ع) امشب می‌خواهد با قرآن انس بگیرد زیرا می‌خواهد از قرآن سفره‌ای پر نعمت پهن کند و از کسانی که فردا به شهادت می‌رسند پذیرایی کند. در خیمه‌ی امام حسین(ع) آب و غذا و نان و گوشت و وسیله‌ی پذیرایی مهیا نیست بلکه امام با سفره‌ی قرآن از آنان پذیرایی می‌کند و هر سال از ما میهمانانش نیز پذیرایی می‌کند زیرا یکی از نام‌های قرآن «مأدبة الله» به معنی سفره‌ی آماده‌ی خداوند است.

حسین(ع) امشب یارانشان را در خیمه‌ی خود فراخواندند و برای آنان سفره‌ای پهن کردند. مهمانان، همان مجاهدان فی سبیل الله و عاشقان هستند و میزبان امام حسین(ع)، ولی الله الاعظم است. پس بهتر است که گوشه‌ای از آن سفره امشب در منازل ما پهن شود و ما نیز سوره‌ای از قرآن را تلاوت کنیم و تاریکی دلمان را با قرآن روشن کنیم و از معنویت قرآن بهره بگیریم.

امام به یارانشان فرمودند: امشب آخرین شب عمر شما است و همه‌ی شما فردا شهید می‌شوید؛ و نحوه‌ی شهادت هر کدام را به آنان نشان داد و هر کدام خودشان و بدنشان و تیرها و نیزه‌ها و شمشیرهایی که به سمتش می‌آید را دیدند و بدن خود را زیر سم اسبان دیدند و قطعه‌قطعه شدنشان را دیدند.

امام از آنان پرسیدند: آیا برای شهادت حاضر هستید؟ همه‌ی یاران اعلام آمادگی کردند. امام فرمودند: شما فردا در میدان نبرد عشق‌بازی‌ها مشاهده می‌کنید، هر کدام رفیق یا پسر و یا پدر خود را می‌بینید که چگونه با خداوند متعال عشق‌بازی می‌کنند، آیا آماده هستید؟ یاران گفتند: بله آماده هستیم.

امام فرمودند: امشب کاری کنید که فردا به‌گونه‌ای به شهادت برسید که در تاریخ به یادگار بماند و در شهادت ضرب المثل شوید و شما را بستایند و از شما الگو بگیرند؛ و این یک راه دارد و آن اینکه امشب اخلاص خود را بالا ببرید (این سخن را امام حسین(ع) به امثال حضرت عباس(ع) و حبیب مظاهر می‌گوید)، امشب صدق و راستی و قلب صاف خود را در فداکاری فی سبیل الله فراهم کنید. پس امشب را بیدار بمانید و روح خود را با دعا و مناجات صیقل بدهید.

پس امشب تکلیف من روشن است زیرا اگر مردی مانند مسلم بن عوسجه قرار است دل خود را خالص‌تر و صیقلی‌تر کند، پس من هم مراقب باشم با این دل چرک، امشب را از دست ندهم.

پس امام تمام یارانشان را مرخص کردند و یاران به خیمه‌های خود بازگشتند و با خدای خود خلوت کردند و صدای مناجات مانند صدای زنبور عسل در صحرا پیچید. عده‌ای با این صدا پشیمان شدند و از سپاه دشمن به سمت سپاه امام آمدند. امام صادق(ع) می‌فرماید: ملکوتیان و آسمانیان و ملائکه این صدا را شنیدند پس از خداوند اذن گرفتند و به دور خیمه‌های یاران جمع شدند.

چرا امام حسین(ع) فرمودند امشب می‌خواهم قرآن و نماز بخوانم؟ وقتی شما قرآن تلاوت می‌کنید، خداوند متعال با شما سخن می‌گوید و وقتی نماز می‌خوانید، شما با خداوند سخن می‌گویید. امام حسین(ع) می‌خواهند به یارانشان یاد دهند که شبی را مانند امشب خلوت کنید و ارتباط دوطرفه با خداوند متعال برقرار کنید تا روح خسته و کدر از خستگی بیرون بیاید.

کربلایی احمد تهرانی آن عالم وارسته و عارف نقل کرد که به کربلا رفته بودم درحالی‌که چله‌ای داشتم. حال عجیبی پیدا کردم و امام حسین(ع) به من معنویات زیادی دادند و کشفیات زیادی برای من اتفاق افتاد. در سرزمین کربلا حالی به من دست داد و به من گفتند که از خداوند چه می‌خواهی؟ من گفتم که می‌خواهم حادثه‌ی کربلا را مشاهده کنم. پس پرده‌ها کنار رفت و من شب عاشورا و خیمه‌ها و صحنه‌ها و صحبت‌های امام حسین(ع) با یارانشان را نگاه کردم. مشاهده کردم که یاران به خیمه‌های خود رفتند اما در گوشه‌ای دور از خیمه‌ها آقایی نشسته است و زانوان خود را در بغل گرفته است و بسیار می‌لرزد و خودش به خودش صدا و نهیب می‌زند و داد می‌زد: اباالفضل! عباس! و بسیار می‌لرزد. من ترسیدم و نزد امام حسین(ع) رفتم و عرض کردم: آقا جان! همه به مناجات رفته‌اند اما اباالفضل(ع) دور نشسته است درحالی‌که تمام وجودش می‌لرزد و خودش، خودش را صدا می‌زند!

امام حسین(ع) گریه کردند و فرمودند: زیرا من بار تمام اصحاب و دوستانم را بر روی دوش برادرم عباس نهاده‌ام و از سنگینیِ بارِ این‌ها، در حال لرز است.

به هر گریه‌کن و مستمع و ناله کننده‌ای باید حضرت عباس(ع) پاسخ دهد و هر گمراهی را باید ایشان هدایت کند و خدا می‌داند که عباس(ع) از آن زمان تا اکنون و تا قیامت چقدر دست گریه‌کنان امام حسین(ع) را گرفته است و نجات داده است.

زن کوفی نذر کرده بود که حضرت عباس حاجت او را بدهد و گاوی را نذر حرم حضرت عباس(ع) کند. حاجت خود را گرفت و گاو را با خود همراه کرد تا نذر خود را ادا کند. به شُرطه خانه که رسید، رئیس شرطه‌ها جلوی او را گرفت و شروع به پرس و جو کرد. رئیس به او گفت: خود برو اما من گاو را برای سربازانم می‌گیرم. زن گفت: از عباس(ع) بترس زیرا این گاو نذر حضرت عباس(ع) است و او غیرتی است و سخت جواب می‌دهد. رئیس شرطه‌ها گفت: ای زن مگر تو حاجت نگرفته‌ای؟ زن گفت: بله گرفته‌ام. او گفت: حاجتت را که گرفته‌ای حالا به زیارت هم برو، گاو برای ما باشد. زن دست خالی به حرم حضرت عباس(ع) رفت و گفت: اباالفضل! از تو ممنون هستم که حاجت مرا دادی، من در حال ادای نذر خود بودم که سر راه، رئیس شرطه‌ها گاو مرا گرفت. من گفته‌ام که شما غیرتی هستی و من برنمی‌گردم مگر ببینم که جنازه‌اش را برمی‌گردانند. چند شب آنجا ماند تا اینکه شبی در عالم خواب دید که در حرم حضرت عباس(ع) است و مردم در حال دعا و عرض حاجت هستند ناگهان ضریح شکافت و حضرت عباس(ع) با هیبتی بیرون آمدند و به همه نگاه کردند و به آن زن فرمودند: شما چه می‌گویی؟! من حاجت تو را که داده‌ام. زن گفت: من گاو نذری خود را آورده بودم. آقا فرمودند: نذری تو قبول شد. زن گفت: آقا! من گفته‌ام که شما او را تنبیه می‌کنید، گفته‌ام شما غیرت الله هستید، اینان ناصبی هستند و ما را خیلی اذیت می‌کنند. آقا فرمودند: من می‌گویم نذرت قبول است ما گاو را به او بخشیدیم. زن گفت: اباالفضل! مگر با او خرده‌حساب دارید؟! آقا فرمودند: بله با او خرده‌حساب دارم، او در فلان سال و فلان ماه و فلان روز سرباز بود و مرخصی گرفت که به دِهش برود. در میانه‌ی راه، آب همراه او تمام شد و بسیار تشنه شد. وقتی به ده خود و سرچشمه رسید به آب نگاه کرد و گفت: آیا شیعیان راست می‌گویند که کودکان حسین(ع) بسیار تشنه بودند؟! تشنگی چقدر سخت است. آیا راست می‌گویند که اباالفضل(ع) سه روز آب نخورده بود و به شریعه زد و خنکی آب را با دستانش حس کرد اما آب نخورد و تشنه‌کام به شهادت رسید؟! بسیار سخت است. پس آبی در چشمانش آمد و قطره‌ای از چشمانش چکید، پس به هوای همان یک قطره من با او خرده‌حساب دارم و به او کاری ندارم.

زن از خواب برخاست و به خانه‌ی خود بازگشت. در راه بازگشت رئیس پلیس جلو آمد و به زن گفت: چرا عباس(ع) با من کاری نداشت؟ زن گفت: آیا در فلان سال سرباز بودی و در فلان روز به مرخصی رفتی و جریان این‌گونه بوده است؟ پلیس گفت: بله درست است. تو از کجا می‌دانی؟ زن گفت: اباالفضل(ع) به خواب من آمد و گفت تو برای او یک قطره اشک ریخته‌ای و با تو خرده‌حساب دارد پس با تو کاری ندارد.

رئیس پلیس گفت: پس اینان این‌قدر کریم هستند؟! به سربازان گفت که گاو را رها کنند و گاو خودش را هم بیاورند و همسر این زن را هم بیاورند. طنابی برداشت و به کربلا به بین‌الحرمین رفت و طناب را به دور گردن انداخت و به همسر این زن گفت من را به حرم عباس(ع) بکش. او را دم در آوردند و رئیس خدام گفت: تو فلانی هستی؟ گفت: بله شما از کجا می‌دانید؟ خادم گفت: آقا اباالفضل(ع) دیشب به من گفتند که فردا یک خادم تازه برای حرم من می‌آید او را استخدام کنید. او شیعه شد و قبیله‌ی او نیز شیعه شدند و تاکنون از نسل او در حرم حضرت عباس(ع) خادم هستند.

چگونه می‌شود انسان‌هایی مانند حضرت عباس(ع) این‌گونه کامل عمل می‌کنند؟!

مردم در رابطه با امام حسین(ع) سه دسته هستند:

  1. دسته‌ای مانند بلبل می‌مانند که دو روزی بر روی شاخه‌ای گل می‌نشیند و بعد می‌رود. یک دهه برای عزاداری و عرض ادب می‌آیند و بعد می‌روند تا سال آینده، فقط داد و هوار دارند البته ثواب هم می‌برند زیرا در دلشان امام حسین(ع) را دوست دارند اما رفتارشان فقط سر و صدا هست.
  2. دسته‌ای دیگر، هم سر و صدا دارند و هم حسینی هستند و هم تلاش می‌کنند متّصف به صفات امام حسین(ع) شوند که درجه‌ی اوُلی است. سعی می‌کنند متّصف به ادب و حیا و کمال و علم و دانش و صبر و قناعت و مردم‌داری و لحن کلام و برخورد با دشمنِ امام حسین(ع) و خواهرشان حضرت زینب(س) شوند.

ایشان روز عاشورا هفت دفعه وداع کرده‌اند و دفعه‌ی ششم که برای وداع آمده است حتی علی‌اصغر(ع) را هم تقدیم کرده است. به کنار خیمه رفتند و ندا دادند: یا زینب! یا ام‌کلثوم! یا فاطمه! عَلَیکُّنَ مِنّی السلام. صدا به غوغا و ولوله بلند شد و مویه و گریه کردند. امام به آنان فرمودند: صبوری کنید، صدا به شیون بلند نکنید و آماده‌ی جدایی و فراق شوید.

سکینه عرض کرد: پدر جان! آماده‌ی تسلیم و شهادت شده‌اید؟ امام فرمودند: چگونه تسلیم نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟ سپس فرمودند: هر چه کردم که کار به اینجا نکشد نشد و هرچه صحبت و نصیحت کردم و از خودم گفتم و خود را معرفی کردم نشد.

اما یک‌بار دیگر با آنان حرف زدند. (این در حالی است که حضرت عباس و قاسم و علی‌اکبر و علی‌اصغر(ع) به شهادت رسیده‌اند و امام بدن ارباً اربا دیده است، گلوی بریده دیده است و حالا می‌خواهد یک‌بار دیگر با سپاه دشمن سخن بگوید) پس مقابل لشکر ایستادند و خطاب نکردند: «سپاه بنی‌امیه»، «جهنمیان»، «بی‌سوادان»، «جاهلان»، «نادانان» بلکه امام این‌گونه سخن گفتند: «یا عباد الله» یعنی: ای بندگان خداوند! (لحن کلام امام با دشمنی که ساعتی قبل آن‌گونه علی‌اصغرش را به شهادت رسانده است، این گونه است. چگونه ما جرأت می‌کنیم با برخی از لحن‌های بد و الفاظ زشت سخن بگوییم؟) تقوا پیشه کنید و از دنیا حذر کنید و اگر دنیا باقی و ماندنی بود برای انبیا و اولیا می‌ماند که سزاوارتر بودند، ولیکن خداوند دنیا را برای بلا و آزمایش آفریده است و دنیا و اهلش را بر مبنای فنا خلق کرده است؛ و هر چیز نو، در دنیا کهنه می‌شود و هر نعمتی از بین می‌رود و هر شادی به تلخی تبدیل می‌شود و دنیا منزل ماندنی نیست بلکه محل توشه برداشتن است؛ و توشه بردارید که بهترین توشه‌ها تقوا است و تقوا پیشه سازید تا رستگار شوید.

سپاه دشمن در جواب، هلهله کردند و فریاد کشیدند و کسانی که در جلوی صف دشمن بودند گفتند: چه می‌گویی پسر علی! به هم چیزهایی را می‌بافی که ما نمی‌دانیم! چه می‌گویی؟!

این اخلاق و رفتار امام حسین(ع) با دشمن است.

  1. دسته‌ی سوم کسانی هستند که در وجود مقدس امام حسین(ع) ذوب هستند. خود، حسینی دیگر هستند با نامی دیگر. سرآمد اینان وجود نازنین قمر منیر بنی‌هاشم عباس(ع) است که ذوب در وجود مقدس امام حسین(ع) است.

توسل به وجود مقدس قمر منیر بنی‌هاشم عباس(ع)

زمان پیامبر(ص) اگر مسلمانان گرفتار می‌شدند خدمت ایشان می‌رسیدند و از ایشان ذکر و دعا می‌گرفتند. زمان هر کدام از ائمه(ع) نیز این‌گونه بود اما ما یتیم هستیم. باید برای رفع حوائج به سراغ چه کسی برویم؟ زیرا پدرمان غائب است او ما را یافته است اما ما به وجود مقدس ایشان دسترسی نداریم؛ اما همین وجود مقدس امام زمان(عج) به ما سفارش کرده است که جهت رفع حوائج به وجود عموی بزرگوارشان حضرت عباس(ع) توسل بگیریم.

پدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی نقل کردند که از کربلا به ایران آمده بودم و گرفتار شدم. به مسجد جمکران رفتم و نماز امام زمان(عج) خواندم و به وجود ایشان متوسل شدم و شروع کردم به گفتن: یا امام زمان! یا امام زمان! همان‌گونه که این نام را صدا می‌کردم ناگهان متوجه شدم که در حال گفتن نام حضرت عباس(ع) هستم و مرتب می‌گویم: یا اباالفضل! یا اباالفضل!. از وجود امام زمان(عج) خجالت کشیدم و دوباره شروع کردم که مجدد همین اتفاق برایم تکرار شد ناگهان گریه‌ام گرفت و عرض کردم: یا امام زمان! مرا ببخشید من به مسجد جمکران آمده‌ام و به خانه‌ی شما آمده‌ام تا به شما توسل بگیرم. ناگهان امام زمان(عج) در جلوی چشمان من ممثل شدند و فرمودند: چرا ناراحت هستی؟

عرض کردم: آقا جان! خجالت می‌کشم. امام فرمودند: نام عمویم عباس(ع) را من بر سر زبان تو جاری می‌کنم. هر جا در زندگی‌ات درمانده شدی به وجود عمویم عباس(ع) پناه ببر و بگو: «یا اباالغوث یا اباالفضل» که جد ما حسین(ع) در روز عاشورا هر کجا که به تنگنا برخورد می‌کرد ایشان را صدا می‌زد.

مرحوم آشیخ جعفر مجتهدی گریه‌کن عجیبی برای امام حسین(ع) بود. این روزها به صحرا می‌رفت و با انگشت روی خاک می‌نوشت «حسین» و آن‌قدر گریه می‌کرد که خاکی که روی آن، نام امام حسین(ع) را نوشته بود تبدیل به گِل می‌شد و دوباره می‌نوشت حسین(ع) و آن‌قدر گریه می‌کرد تا خاک تبدیل به گِل می‌شد و آن‌قدر این کار را تکرار می‌کرد تا بی‌هوش می‌شد.

ایشان به قزوین جهت مهمانی رفته بود. ناگهان فرمود که قلم و کاغذ بیاورید می‌خواهم دو بیت شعر در باب اباالفضل(ع) بنویسم. برای ایشان دفتری آوردند که صفحه‌ی آن خط‌خطی بود، ایشان فرمود: می‌خواهم نام عباس(ع) را بنویسم، روی کاغذ خط‌خطی بی‌احترامی است که نام ایشان را بنویسم. کاغذ سفید بیاورید. بعد ایشان فرمود که امام زمان(ع) فرموده‌اند هر کس با این دو بیت به عمویم عباس(ع) متوسل شود، محال است که حاجت‌روا نشود. ایشان دو مصراع اول را گفت و نیم ساعت گریه کرد و بعد دو مصراع دیگر را گفت:

 یادم زِ وفای اَشجَع ناس آید *** وز چشم تَرَم سوده‌ی الماس آید

آید به جهان اگر حسین دِگری *** هیهات برادری چو عباس آید

تمام ائمه(ع) حسینی دیگر بودند اما هیچ‌کدام برادری مانند حضرت عباس(ع) نداشتند، حضرت موسی(ع) برادری چون هارون داشت اما هارون کجا و مقام حضرت عباس(ع) کجا؟!

امشب شب دعا و قرآن و مناجات و نماز به درگاه خداوند متعال است، فرصتی که امام حسین(ع) بابت انجام این کارها، از دشمن گرفته است.

نماز توسل به امام حسین(ع):

دو تا دو رکعت نماز حاجت نیت کنید.

در رکعت اول سوره‌ی حمد را یک مرتبه قرائت کنید و هفت مرتبه بگویید: «حَسبُنا الله وَ نِعمَ الوَکیل». در رکعت دوم سوره‌ی حمد را یک مرتبه قرائت کنید و هفت مرتبه بگویید: «ماشاءالله لا قُوَّةَ اِلّا بِالله إِن تَرَنِ أنا أقَلُّ مِنکَ مالاً وَ وَلَداً».

در دو رکعت بعدی، در رکعت اول سوره‌ی حمد را یک مرتبه قرائت کنید و هفت مرتبه بگویید: «لا اِلهَ اِلّا اَنت سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین» در رکعت دوم سوره‌ی حمد را یک مرتبه قرائت کنید و هفت مرتبه بگویید: «اُفَوِّضُ اَمری اِلَی الله اِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالعِباد».