ادامهی بحث معرفت به مجالس امام حسین علیهالسلام
بصیرت و صبر، دو درس مهم کربلا
قداست اشک بر امام حسین(ع) و اثر آن
شبهای جمعه شب زیارت امام حسین(ع)، دعا، مناجات، ذکر و صلوات
درخواست معرفت و محبت اهل بیت(ع) از خداوند
ادامهی بحث معرفت به مجالس امام حسین علیهالسلام
بعضیها بعضی روزها خودشان هم نمیدانند که چگونه به مجلس امام حسین علیهالسلام دعوت میشوند. به این آدمها یک شانس ویژهای داده میشود که اگر کاری دارند، گرفتاری دارند، سؤالی دارند، دلتنگی دارند در آن مجلس بیاورند.
آمد خدمت امام جعفر صادق علیهالسلام و به طعنه گفت: آقا! آنهایی که دور شما جمع میشوند، آنقدر بینوا و دلتنگ و بیچاره هستند که یک نفر ذکر مصیبت میگوید، آنها زیر گریه میزنند.
میگویند که رنگ امام قرمز شد. امام فرمودند: میدانی چقدر خوش به حال آنها میشود که دردهایشان را بیاورند سر سفرهی حسینِ ما و با او دردِ دل کنند؟
غصهشان را گره میزنند به غصههای کربلا، رنجشان را گره میزنند به رنجهای کربلا. اگر با مادرش درد دل کند، مادرش میگوید بس است دیگر. اگر به دکترش بگوید، به او میگوید: من هر کاری از دستم برمیآید انجام میدهم. اگر به دوستش بگوید، باید او را قسم بدهد که به کسی نگوید. تنها جای امنی که میتواند برود و درد دل کند و راضی برگردد، روضهی امام حسین علیهالسلام است.
بصیرت و صبر، دو درس مهم کربلا
امروز بحث ما دربارهی معرفت به مجالس امام حسین علیهالسلام است. کربلا دو درس مهم دارد: بصیرت و صبر. من باید کربلا و کربلاییان را بشناسم، همان جور که حبیب را میشناسم باید شمر را هم بشناسم.
شمر که بود؟ سردار درجهی یک امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در جنگ صفین بود که بیستودو سفر پیاده برای حج به مکه رفته بود و جانباز جنگ صفین بود. چه شد که شمر روی سینهی امام حسین علیهالسلام نشست؟
هیچکس جرئت نکرده بود سر امام حسین علیهالسلام را از بدن جدا کند. کنار گودال قتلگاه، صورت امام را غرق در خون مانند خورشید میدیدند و عقب میکشیدند. شمر با روبنده به گودال رفته بود که امام از او خواست روبند را بردارد. شمر علت را پرسید. امام فرمودند: میخواهم ببینم آیا تو قاتل من هستی؟ چون جدم دربارهی آن به من نشانه دادهاند. وقتی برداشت، امام فرمودند: راست گفت جدم رسولالله(ص) که سگ ابلقی در کربلا خون تو را میریزد.
چه میشود که آدمی که زمانی در رکاب امیرالمؤمنین علی علیهالسلام شمشیر میزند، بعد یک روز میآید بر روی سینهی پسر امیرالمؤمنین(ع) مینشیند و سرش را جدا میکند؟! آیا واقعاً بصیرت در دین نبوده که آدم اینطور میشود؟ آیا در طول تاریخ فقط شمر بود؟
نمونه در تاریخ زیاد است. اگر محرم بیاید و برود و به بصیرت ما اضافه نشود، من اصلاً محرمی نبودم حتی اگر هر روز به مجلس امام حسین علیهالسلام بروم و هرروز هم گریه کنم. گریهی بیبصیرت چه فایده دارد؟ بصیرت و صبر. اهل کربلا از کوچک تا بزرگش صابر بودند.
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه میداریم که با کاروان ابیعبدالله(ع) قدمبهقدم همراه شدهایم.
قداست اشک بر امام حسین(ع) و اثر آن
کمکم داریم به شبهای اشک و ناله نزدیک میشویم خوشا به حالتان که اینهمه سوز و اشک دارید. امام رضا علیهالسلام به پسر شبیب میگوید: یا بن شبیب! بایستی گریه کنندگان عالم برای مثل حسین گریه کنند.
این حدیث خیلی معنا دارد؛ یکی اینکه قداست اشک را میرساند. اشک مقدس است و محلش قلب است، از قلب میجوشد و در چشم جاری میشود. اشک مقدس است مخصوصاً وقتیکه بر گونه جاری میشود، عَبَرَه نام دارد. اشک آنقدر مقدس است که خدای تبارکوتعالی در میان هزار و یک اسم و صفتش یک اسم برای خودش از اشک انتخاب کرده است به نام «یا راحم العبرات». خداوند در دعای جوشن کبیر خودش را به این اسم صدا میزند: ای خدایی که به اشک بر گونه ترحّم میکنی. (وقتی یتیمی گریه میکند، گنهکاری گریه میکند، گرسنهای گریه میکند، غمدیدهای گریه میکند و… «یا راحم العبرات» دریای رحمت خدا به جوشش درمیآید) دیگر مهم نیست این یتیم مسلمان است یا کافر، به محض اینکه خداوند عبر را بر صورت ببیند، دریای ترحم خداوند به جوشش درمیآید. این اشکی که اسم خدا «راحم العبرات» است، امام رضا علیهالسلام میفرماید: پسر شبیب! حیف است این اشک را هرجایی بریزی، این اشک را فقط برای امام حسین علیهالسلام بریز؛ چون هیچکس قیمت اشکت را نمیداند مگر ابیعبدالله(ع).
روز قیامت کف دستت یک مروارید میگذارند میگویند قیمت کن. حضرت ابراهیم(ع) میگوید قیمتش را نمیدانم. به حضرت رسولالله(ص) میگویند قیمت کن. حضرت میگوید قیمتش را نمیشناسم. به امیرالمؤمنین(ع) میگویند قیمت کن. حضرت میفرماید نمیشناسم. میگویم: کجا ببرم؟ ندا میآید: ببر نزد امام حسین علیهالسلام او قیمتش را میداند. این دانهی اشکی است که برای امام حسین علیهالسلام ریختی، ایشان قیمتش را میدانند و خریدارش فقط ایشان هستند.
اثر این گریه چه میشود؟ اثرش میشود این که گریه بر ایشان، گناهان کبیره را از نامهی عمل شما پاک میکند. خالص گریه کن، امام حسین علیهالسلام از درب مجلس که بیرون میروی، میگوید بگیر نامهی سفید عمل را.
امام حسین علیهالسلام میفرمایند: «اَنا قَتیلُ العَبَرَه لا یَذکَرونَی المُؤمِن اِلا بَکی وَ ذِکرُ الحَدیث»
تفسیر این حدیث یک مقدمهی نیاز دارد. همانطور که کسی که بیمار میشود به او میگویند انواع آزمایشها را انجام بده تا بیماری را پیدا کنند و دارویش را بدهند. همچنین برای بیماری روحی، قلب انسان در طول سال دچار شک و شبهه میشود، وظیفهاش را فراموش میکند، دچار غفلت میشود که هرکدام از اینها باعث ضررهای برای او میشود. اگر معالجه کرد که فبها؛ از غفلت به بیداری و از شک به یقین میرود. اگر نه، خداوند در قرآن میفرماید: «فی قلوبِهِم مَرَض» در دلهایشان مرض است که اگر درمان نکند: «فَزادَهُم الله مَرَضا» مرض بدخیم میشود. در اثر بیماریهای روحی و قلبی که منشأ آن، گناهان و نافرمانی است، دل دچار شک میشود، زبان بهراحتی دروغ میگوید، دل دچار شک و شبهه به خدا و قیامت میشود و درنتیجه میزند به دست و مال مردم را میدزدد؛ میزند به چشم و حرام نگاه میکند؛ میزند به شکم و بهراحتی حرام میخورد و غیبت میکند.
چگونه میشود این دل را درمان کرد؟
اول باید این دل برود آزمایشگاه. عجیب است که ما رمضان را نمیگویند آزمایشگاه دل. محرم که آمد بلأخص دههی اول، آزمایشگاه من و شماست. آمدیم آزمایشگاهی که امام حسین علیهالسلام تابلوی آن را بالا زده است.
امام حسین علیهالسلام میفرمایند: ممکن نیست نزد مؤمنی یاد بشوم یا خود مؤمن من را یاد کند مگر اینکه بر گونهاش اشک جاری میشود؛ و این، علامت سلامت قلب اوست.
تمام بچهها و بزرگها را امام امتحان میکند آیا این دل سالم است یا نه؟
مرحوم آقای بهجت میفرماید: آنهایی که مینشینند در مجلس اباعبدالله(ع) و ذکر مصیبت میشود و اصلاً تغییری نمیکنند در احوالشان، نه غمگین میشوند، نه غصه میخورند، نه آه میکشند، بروند فکری به حال دلشان بکنند که به مرتبهی خطرناکی رسیدهاند.
خدا رحمت کند خانم مالک(ره) را. جملهی «اَنا قَتیلُ العَبَرَه» را جور دیگری معنا میکردند. میگفتند: امام حسین علیهالسلام میفرمایند: من میمیرم برای گریههایتان…
این چه مقامی است؟ کجا نشستهای؟ حسینِ زهرا(ع) میگوید من میمیرم برای گریههایت.
مستشرق معروف انگلیسی در کتابش مینویسد: آیا قلبی پیدا میشود که وقتی دربارهی کربلا سخن به میان میآید، آغشته به حزن و اندوه نشود؟ حتی آدم غیرمسلمان هم نمیتواند پاکی روح حسین(ع) را درک نکند. این که او که بود و چه انسان بزرگواری بود و آن سختیها و رنجها را که کشید، نمیتواند انکار کند.
به همین خاطر است که از حضرت ابراهیم(ع) تا موسی(ع) و عیسی(ع) و پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) میفرمایند: که گرگان و سگان بنیامیه، حسین(ع) را پارهپاره میکنند؛ یعنی آدمی آمد که باطنش گرگ و سگ بود.
علامه طباطبایی میگوید: این سیاهی که به این ستونها بستهاند، با تو گریه میکند و ناله میزند.
خوارزمی سُنی متعصب است اما وقتی به کربلا میرسد میگوید مار و عقرب خاصیتش گزیدن و نیش زدن است اما مار و عقرب هم روز عاشورا کارشان را تعطیل میکنند به خاطر امام حسین علیهالسلام.
در روز عاشورا پنج بچهی زیر سن بلوغ در میدان جنگ به شهادت رسیدند. غیر از آنهایی که شام غریبان زیر سم اسبان ماندند، غیر از آن هفت بچهای که در خرابهی شام کنار رقیه دفن شدند. یکی «حضرت علیاصغر(ع)»، یکی «حضرت قاسم بن الحسن(ع)»، یکی «محمد بن سعید» که یازده سالش بود؛ که عمود خیمه را برداشت و به سمت دشمن دوید و با یک ضربه سرش را جدا کردند و به سمت مادرش انداختند! مادرش سر را به سمت میدان انداخت و گفت نمیخواهم سری که در راه خدا دادم پس بگیرم. یکی «مرو بن جُناده انصاری» که وقتی برای اجازه گرفتن خدمت امام آمد امام فرمودند ای وای بر من، الآن بابایت از اسب به زمین افتاد برو پیش مادرت. به خیمه رفت. مادر گفت: برو به امام بگو مادرم من را مجهز کرده و به من گفته شیرم را حلالت نمیکنم مگر اینکه تو را غرق خون در رکاب امام حسین علیهالسلام ببینم و «عبدالله بن الحسن(ع)».
الآن در ذهنتان سؤال ایجاد میشود که چه فایدهای داشت که این بچهها به میدان جنگ آمدند؟ آنها که نتوانستند بجنگند و دشمنکشی کنند بهجز حضرت قاسم. جواب اینجا چیست؟ چرا امام حسین علیهالسلام گذاشت اینها بروند؟ حضرت زینب(س) با آن دَم علوی، نمیتوانست عبدالله بن حسن(ع) را نگه دارد؟
میتوانست. جواب این است که جنگ امام حسین علیهالسلام جنگ بازو و قدرت نبود و آن چیزی که باید انقلاب امام حسین علیهالسلام را حفظ میکرد، شمشیر نبود، خون بود؛ پس هر کسی یک مشت خون داشت با خود به میدان آورد. مانند خون علیاصغر علیهالسلام که یک مشت بود، آخر هم خدا گفت خون خودت را میخواهم. تداوم این انقلاب به رزم نبود که من بگویم اینها که رزمنده نبودند، بحث نیاز انقلاب امام حسین علیهالسلام است و تداومش تا قیام قیامت. روز عاشورا در قیامت برپا میشود و بقایش به خون است.
چطور میشود برای روز عاشورا گریه نکرد؟ حال ابیعبدالله(ع) طوری شد که برای هفت تا شهید پا برهنه رفت و برای ده شهید در میدان جنگ روضه خواند و گریه کرد. شاید این روضههای دهگی که میگویند، از آنجاست.
وقتی آمد کنار حضرت اباالفضل علیهالسلام امام یک کلمه روضه خواند و فرمود: عباس! کمرم شکست. معنایش میشود اینکه: تو من را بیچاره کردی. تصور نکن کمر یک برادر شکسته است، امام حسین علیهالسلام قطب عالم امکان است هنوز امامت به امام سجاد علیهالسلام تفویض نشده و امام حسین، امام زمان بود. کمر امام زمان که خم شود، یعنی عالم خم میشود یعنی کائنات خم برمیدارد. تعارف هم نبود امام دولادولا از کنار بدن حضرت اباالفضل علیهالسلام به سمت خیمهها رفت. با یک دست به کمر به سمت خیمهها رفت.
شبهای جمعه شب زیارت امام حسین(ع)، دعا، مناجات، ذکر و صلوات
اولین شب جمعهی ماه محرم است و ما در شبهای جمعه تقسیمبندی داریم:
خود امام حسین علیهالسلام فرمودند: هر جا پرچم عزای من بالا رفت، آن خانه میشود کربلای معلّی. آخر شب یک زیارت وارث از زبان خانم امالبنین(س) بخوان برای شهدای کربلا و بگو: خانمجان! آدم نیابتی بخواند، مزد میگیرد.
بهجای اینکه من برای شما دعا کنم و یا شما برای من دعا کنید، همهمان امشب برای یک نفر دعا کنیم و آن یک نفر برای همهی ما دعا میکند. به شما گفتهاند که هر وقت به بنبست رسیدید و سرتان به سنگ خورد و نمیدانستید چهکار کنید: وضو بگیرید و دو رکعت نماز مانند نماز صبح بخوانید و به سجده بروید و چهل مرتبه بگویید: «اللهم عجّل لولیک الفرج» و برای فرج امام زمان دعا کنید. امام زمان(عج) فرمودهاند وقتی تو برای من چهل بار دعا میکنی، من هم آن زمان به سجده میروم و برای تو دعا میکنم.
اگر غلامی در مقابل ارباب تعظیم کند و خدمتی برای اربابش بکند، ارباب اگر جواب او را نداد چه کسی محبتش بیشتر میشود؟! محال است ما با تمام گرفتاری که داریم فقط برای فرج امام زمان(عج) دعا کنیم و امام جوابمان را ندهد.
گفتهاند که شب جمعه برو حرم و کنار قبر مطهر بنشین و دعا کن. امام فرمودند قبر من در دلهای شیعیانم است. امشب بنشین کنار دلت حسین حسین کن و برای امام زمان(عج) دعا کن. «قَبرهُ فِی قُلُوبِ مَن والاه» قبر امام حسین علیهالسلام در قلب کسانی است که دوستش دارند.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: بعد از هر نمازت 3 مرتبه این دعا را بخوان که خداوند ضمانت کرده است که حفظت کند و تو را پناه دهد.
«أُعِيذُ نَفْسِي وَ دِينِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ وَلَدِي وَ إِخْوَانِي فِي دِينِي وَ مَا رَزَقَنِي رَبِّي وَ خَوَاتِيمَ عَمَلِي وَ مَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ بِاللَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَ مِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ وَ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»
در پناه خدا میفرستم خود را و دين و اهلبیت و مال و فرزند و برادران خود را و آنچه را كه خدا روزيم كرده و خاتمهی عملم را و هر كه را به من مربوط است همه را به خداى يكتاى فرد بینیازی كه او را پدر و فرزند نيست و بى كفو و مانند است میسپارم و به خداى صبحگاه از شر هر چه خلق فرموده و از شر هر تاريكى هرگاه شدت يافت و از شر زنان ساحره كه به سحر در گرهها میدمند و از شر هر حسودى كه به حسد برخيزد و به رب آدميان و پادشاه آدميان و خداى آدميان از شر وسوسههای شيطان خناسى كه در دلهای مردم وسوسه میکند چه شيطان انسى و چه شيطان جن باشد.
درخواست معرفت و محبت اهل بیت(ع) از خداوند
خودتان را عادت بدهید در شبهای جمعه و یا تا شب اربعین یک دور تسبیح این صلوات را بگویید:«اللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد وَ ارزُقنا مَعرِفَتَهُم وَ مُحَبَتَهُم وَ احشُرنا فِی زُمرَتهِم وَ السلامُ علیکُم و رحمة الله وَ برکاتُه»
من کجا و معرفت امام حسین علیهالسلام کجا؟ ببین چه حاجت مهمی داری! معرفت اهل بیت علیهمالسلام. من و شما اگر بتوانیم اینجایی که نشستیم را فقط به عنوان روضهی امام حسین(ع) بشناسیم، به خدا قسم که تا عرش خدا راه پیدا میکنیم. من که هستم که دارم برای شما گریه میکنم؟ چه کسی من را به مجلس امام حسین(ع) دعوت کرده است؟ کجا بودم و من چگونه سر از اینجا درآوردم؟ روضهی تو چیست که خداوند روی بال ملک پذیرایی میکند. من اگر بتوانم باید به معرفت آن اشکی که برای امام حسین علیهالسلام میریزم، برسم. یک کلمه میگوییم و رد میشویم که روضهی ابیعبدالله(ع) همنشینی است با مادرش فاطمة الزهرا(س) این میدانی یعنی چه؟ میدانی چقدر حدیث داریم که مجلس امام حسین(ع) از حضور مادرش خالی نیست؟ وقتی کسی غش میکند میگویند رهایش کنید مادرش با آب کوثر سراغش میآید.
آن بزرگوار علامه قزوینی سید اولاد پیامبر که از نویسندگان شهیر است و یکی از کتابهایش «امام حسین من المهد الی اللحد» است، هفده سال بدنش را در حرم حضرت معصومه(س)تدفین کردند و به امانت گذاشتند تا وقتی راه کربلا باز شد آنجا ببرند. وقتی بدن را درآوردند کفن تازه بود. این سید بزرگوار میگوید یک مجلس من و عبدالزهرا کعبی میرفتیم. او میخواند و بعد من میخواندم. (عبدالزهرا کعبی توبه کنندهای بود که آنقدر برای حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) گریه کرده بود که دو تا زخم روی صورتش بود). یک روز صبح خسته بودم و گفتم امروز روضه نمیروم و خوابیدم. حضرت زهرا(س) را خواب دیدم که پای منبر هستند و عبدالزهرا میخواند. مادرم فاطمه(س) به من فرمودند: برو منبر و روضه بخوان. من از خواب پریدم و فهمیدم که باید بروم. من رفتم و دیدم عبدالزهرا نشسته و هنوز شروع نکرده است. گفتم: عبدالزهرا شیخنا بفرمائید منبر. نگاهم کرد و به من گفت: مگر مادرمان نفرمودند که شما بخوانید؟
این حکایت دو مطلب دارد: یکی مقام روضهخوان امام حسین(ع) (چطور میتوانیم طعنه بزنیم؟ سید میگوید من آنچه را در خواب دیدم این روضهخوانِ تواب، در بیداری مادر من را دید) مطلب دوم حضور حضرت زهرای مرضیه(س) است.
میدانی همنشینی با فاطمه(س) یعنی چه؟ میشود مگر در دنیا همنشینش باشد و در قیامت رهایت کند؟
حبیب مظاهر اهل قبیلهی مصیب است و افتخار این قبیله و حرمله هم برای همین قبیله است. حال انتخاب را نگاه کن. حرمله با سه تا تیر سه شعبه که با آن کرگدن میزدند، به کربلا آمد و با آن تیرها گلوی حضرت علیاصغر و چشم حضرت اباالفضل و قلب امام حسین علیهالسلام را نشانه گرفت. حبیب مایهی افتخار شد و حرمله باعث بیآبروی قبیله. کربلا میدان انتخاب است. همسر حر وقتی دید که حر راه امام حسین علیهالسلام را بست، ترکش کرد و رفت. گفت تو راه پسر فاطمه را میبندی؟ من دیگر با تو همسری ندارم. شوهرش سرباز بنیامیه است اما او راه خود را انتخاب کرد. بعدها که شنید شوهرش توبه کرده و شهید شده و پسرش هم شهید شده آنوقت مجالس گرفت و افتخارها کرد. هر کس خودش انتخاب میکند. تو امروز خودت انتخاب کردی که همنشین فاطمة الزهرا(س) بشوی و حضرت هم انتخابت کرد. میتوانی انتخاب کنی بمانی. زندگی مانند نردبان است؛ یا پایین میرویم و یا بالا میرویم .بالا برویم عرشی میشویم پایین برویم دوزخی؛ اختیار با خودمان است.
در قبیلهی مصیب روضهی دهگی میگرفتند و خیمه میزدند، هنوز هم میگیرند. شیخشان میگفت: ما از مردم پول جمع میکنیم، قهوه میدهیم، شام میدهیم، از مردم پذیرایی میکنیم و در آخر پولمان که اضافه آمد به منبری هم میدهیم و اگر اضافه نیامد به منبری هیچ نمیدهیم امام حسین علیهالسلام به او بدهد. خیلیها نمیرفتند میگفتند زن و بچهداریم باید پول ببریم. یک سال منبری قبول کرد و گفت من از امام حسین علیهالسلام میگیرم. مجلس تمام شد و شب آخر شد و هیچی پول اضافه نماند. واعظ گفت: باشد اشکال ندارد. شیخ گفت: من یک حواله میدهم برو حرم امام حسین علیهالسلام زیارت حبیب و بگو: برای اهل قبیلهات روضه خواندم اما حق منبریم را ندادند؛ برو از حبیب بگیر.
واعظ میگوید: رفتم حرم امام حسین علیهالسلام اما رویم نشد حواله را در حرم حبیب بیندازم. آمدم خانهام شب حبیب را خواب دیدم و به من گفت چرا حواله را ندادی تا برایت نقد کنم؟ گفتم من اجرم را گرفتم. حبیب گفت تو حق منبر طلبکار هستی. فردا برو بازار فلان مغازه بگو حبیب به تو سلام رساند، آن نذری که برای امام حسین علیهالسلام کردی بده حق المنبر من. فردا رفتم بازار اما باز رویم نشد. خواستم بروم که صدایم کرد که حوالهات را بده مگر نیامده بودی؟ گفتم تو از کجا میدانی؟ گفت: حبیب مظاهر دیشب به خوابم آمد. من نذر کردم برای نجات بچهام. امام حسین علیهالسلام شفاعت بچهام را کرده و نذرش گردنم مانده است. گفتند که نذرم را برای حق المنبر تو بدهم.
این واعظ میگوید: آنوقت که حبیب را خواب دیدم دوازده سؤال از او کردم. یکی این بود که پرسیدم تو صحابهی پیامبر(ص) بودی با امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) بودی و عاشق امام حسین(ع) بودی شهید شدی و امام حسین(ع) پایبرهنه پیاده آمد جنازهی تو را از زیر دستوپا بیرون کشید. صورتت غرق در خون بود و آقا خونهای تو را بوسید. تو چقدر مقام داری آیا دلت میخواهد برگردی بیایی دنیا؟
حبیب گفت: آری دوست دارم بیایم در مجالس روضهی امام حسین علیهالسلام؛ شما از حسین علیهالسلام بگویید و من گریه کنم. گفتم: چطور؟ حبیب گفت: اینجا شهادت مقامی دارد من همه را گرفتم اما چون قبل از امام حسین علیهالسلام شهید شدم، نبودم که در مصائبش گریه کنم. گریه کنندگان امام حسین علیهالسلام در اینجا مقامی دارند، دوست دارم به دنیا بیایم یک روضهخوان بخواند و من گریه کنم و آن مقام را هم اینجا بگیرم.
ما اگر همین را بفهمیم برایمان بس است. چه میخواهی این شب جمعه؟ «اللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد وَ ارزُقنا مَعرِفَتَهُم وَ مُحَبَتَهُم» خدایا من را عاشق امام حسین(ع) کن. حسین عشق است، عشق همراه با معرفت، عشق همراه با عمل و رفتار.
عشق آمد خدمت امام حسن مجتبی علیهالسلام و گفت آقا من را معنا کن. آقا گریه کردند و فرمودند: معنای تو را برادرم حسین میداند برو سراغ حسین، اوست که میتواند تو را معنا کند، یاران حسین هستند که میتواند تو را معنا کنند.
چه محبتی داشتند به ابیعبدالله؟ کار داشتند، سؤال داشتند میخواستند بروند سراغ آقا نگاه میکردند ببینند که لب چه کسی کمتر خشک است او برود که امام کمتر غصه بخورد. اینجور مراقب دل امام حسین(ع) بودند و لبشان را تر میکردند تا امام کمتر خجالت بکشد. چطور این شبها هیئت میرویم و هوای دل امام حسین علیهالسلام را نداریم؟!
چه کسانی عاشقش بودند؟ دعا کنید اینجور دربارهی امام زمانمان امتحان نشویم. شب عاشورا، افراد امتحانها شدهاند. علیاکبر(ع) نگاهی به آسمان کرد و نگاهی کرد به بُرِیر خضروی کرد (که او هم با زن و بچهاش آمده بود) و گفت: بُریر! دیدی یاران پدرم چگونه رفتند؟ گفت: بله دیدم دنیاست دیگر. علیاکبر(ع) فرمودند: بریر! صدای شیههی اسبها را میشنوی که جمعیت آنطرف چقدر زیاد است؟ بریر گفت: بله میشنوم. فرمود: بریر! من گمان کنم تو فردا اینجا کشته شوی و زن و بچهات فردا اینجا اسیر شوند. بریر! ممکن است فردا لحظات آخر، پدرم مصلحت ببیند که با دشمن بیعت کند، بعد از کشته شدن شما. بهتر نیست تو هم بروی؟ از تاریکی شب استفاده کن تو هم برو. وقتی پدرم سالم به مدینه یا مکه برگشت، تو هم بیا در کنارش و یاریاش کن. عقل و منطق میگوید زن و بچهات را بردار و برو شاید امام حسین علیهالسلام فردا صلح کرد. بُرِیر خودش را روی پاهای علیاکبر انداخت و گریه کرد و گفت: آقازاده! من را مرخص نکن. کاش اینطور بشود که من فردا کشته شوم و زنده شوم تا هفتاد بار و در عوضش، حسینِ من جان سالم به دَر ببرد.
این چه محبتی است؟ بمیرم برایت یا امام زمان. آیا شما از این یاران دارید؟
امام صادق علیهالسلام روایتی دارند که بسیار عجیب است. ایشان میفرمایند: آیا میدانید که چرا خدا خمس را بر شما واجب کرده است؟ کسی که سهم ما را ندهد، لقمهلقمه آتش میخورد و این آتش، قیامت او را میسوزاند. خدا کمکم مالت را میگیرد برای ما اهلبیت که عادت کنی و آنجایی که جانت را میخواهیم، راحت بدهی.
شب جمعه شب زیارت است. میخواهی اربعین به کربلا بروی، امام حسین(ع) دارد صدایت میزند: بیا. این صدای بیا، این شبها با گوش دل شنیده میشود. ابیعبدالله(ع) میفرماید من فقط بدانم که دلت میخواهد بیایی… این را ما باید بگوییم که: از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن؛ اما آقا میگویند: تو بخواه، من فراهم میکنم. شب زیارتی امام حسین علیهالسلام است. چرا ما را اینهمه به کربلا دعوت میکنند؟
امام جعفر صادق علیهالسلام فرمودند: هر کس به زیارت قبر جدم اباعبدالله الحسین علیهالسلام برود، عالمانه، خاضعانه و خاشعانه:
امام فرمودند: خدای تبارکوتعالی به او میگوید: منِ خدا به تو نظر کردم و احسان تو را برایت ذخیره کردم اینهایی که دادم برای یک وضویی است که خانهات گرفتی تا بروی کربلا و برای یک قدمی است که از خانهات برداشتی تا بروی کربلا.
از اینها بالاتر چیست؟
پیامبر(ص) فرمودند: روز قیامت همه برهنه هستند، حضرت زهرا(س) عرض کردند: چگونه همه برهنه هستند؟ حضرت فرمودند: چشمها همه از ترس قیامت بالای سر است و نمیتوانند همدیگر را ببینند. در آن روز خدا وحشت را از دل زائر حسین علیهالسلام میبرد. خدای تبارکوتعالی فرموده است که: زائر حسین علیهالسلام روز قیامت زیر سایهبان حسینی وارد میشود و استراحت میکند تا قیامت تمام شود.
این یعنی چه؟ حدیث است که خداوند یک خیمه کنار عرشش زده است به نام خیمهی حسین علیهالسلام. چطور پرچم امام حسین علیهالسلام را میبینی دلت میرود، همان طور، زوّار حسین(ع) آن را میبینند و زیر آن خیمه میروند. اما امام خودشان آنجا نیستند. امام حسین علیهالسلام در محشر میگردند و دانهدانهی شما را پیدا میکنند و زیر آن خیمه جایتان میدهند.
چه خبر است کربلا که ما را دعوت میکنند؟ یکی از شعائر امام حسین علیهالسلام زیارت ایشان است. یکی برای بیداری است.
گفت یک پسر خاله داشتم که همهی دنیا را گشته بود حتی مکه هم رفته بود اما کربلا را هر کاری میکردیم میگفت عراق نمیآیم کثیف است. آنقدر به او اصرار کردیم که یک اربعین بیاید. قبول کرد برای تماشا بیاید. به نجف رفتیم. موکبهای پیادهروی را زده بودند. دو، سه موکب که رفتیم، عربها جلویمان را گرفتند و ما را بردند و پاهایمان را شستند و روغن زدند. حسابی استراحتمان دادند و راه افتادیم. چند خیمه آنطرف تر جلویمان را گرفتند و گفتند باید بیایید خانهی ما، ما امشب زائر نداریم. پسر خالهی ما گفت نکند داعش هستند ما همینجا غذایمان را میخوریم و در خیمه استراحت میکنیم بعد میرویم. مرد عرب بچهاش را خواباند روی زمین و گفت مگر از روی جنازهی بچهام رد شوید. ما امشب زائر نداریم. ما را به خانهی محقرشان بردند، آب گرم مهیا کردند و دانهدانه ما را به حمام فرستادند و حولههای نو را از کیسه درآوردند و به ما دادند. پتوهای نو را درآوردند و گفتند کسی در این پتوها نخوابیده است، خریدهایم برای زوار کربلا.
تا خود کربلا همینجور از ما پذیرایی میشد. پسرخالهام پرسید: چگونه نماز میخوانند؟ به او گفتم باید اول غسل کنی. غسل کرد و وضو گرفت و نماز را به او یاد دادم. تا رسیدم به باب قبله در کربلا، چشمش افتاد به حرم امام حسین(ع) داد میزد: غلط کردم حسین که تا حالا از زیارتت فراری بودم یا اباعبدالله…
چرا تو را دعوت به زیارت میکند؟ برای اینکه در تو دنبال این تحول است.