بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

بیست و هشتم ماه رمضان، 13 خرداد 98

محورهای سخنرانی:

مهدی(عج)، سفره‌دار این ماه

دعا، نشانه‌ی تواضع و خلوص؛ و درنتیجه رهایی از گمراهی شیطان؛ و عامل ایجاد ظرفیت برای دریافت الطاف الهی

دعای از بین برنده‌ی خوف و ترس

چه‌کار کنیم که عمرمان غارت نشود و راه نجات چیست؟

 

خداوند متعال فرموده است که روزه برای من است و اجر آن بر عهده‌ی خود من است و من می‌دانم به هرکس بر اساس استعداد و لیاقتش چقدر و چگونه اجر و مزد بدهم. ان‌شاءالله که امسال خداوند عالی‌ترین اجرها و مزدها را به ما بدهد.

حضرت مهدی(عج)، سفره‌دار این ماه

در این ماه مبارک، توفیقات الهی بسیاری شامل حال همه‌ی ما شد؛ که بعد از انجام واجبات، عالی‌ترین توفیق، توسل به دامن اهل‌بیت(ع) است.

سفره‌ی ماه رمضان را خداوند متعال گشوده است و طعام که همان آیه آیه از قرآن مجید است را در آن سفره قرار داده است، ما هر روز این طعام را میل کردیم و سفره‌دار این ماه، وجود نازنین مهدی(عج) است که به‌طور ویژه عنایت و توجه خود را به روزه‌داران این ماه جاری می‌کند و این، بالاترین سعادت و موهبت از جانب خداوند است که وجود حضرت صاحب(عج) طی این ماه به همه‌ی ما عنایت کرده است.

اگر اکنون خداوند مَلَکی را خلق کند و به سوی شما بفرستد و مأموریت داشته باشد که روزه‌ی شما و عبادات شما در روز و شب و این گریه‌ها برای ائمه(ع) را بخرد، شما آن را چند می‌فروشید؟ آیا آن را به بهشت یا همنشینی و قرب با خداوند و ملائکه می‌دهید؟ بهترین جواب این است که ما آنچه که باید در این ماه بگیریم، دریافت کرده‌ایم و آن، این بود که بر سر سفره‌ی خداوند که سفره‌دار آن وجود نازنین مهدی صاحب الزمان(عج) بود، نشستیم و اجر و مزدی از آن بالاتر نیست.

در منطق‌الطیر عطار نیشابوری اندر حکایات سلطان محمود غزنوی آمده است: سلطان محمود گاهی سوار بر اسب می‌شد و در شهر گردش می‌کرد تا رعیت خود را مشاهده کند. روزی سوار بر اسب از کنار دریا عبور می‌کرد و کودکان در کنار ساحل مشغول بازی بودند و عده‌ای نیز مشغول خوشگذرانی بودند. در فاصله‌ای دور، کودکی سیه‌چرده تنها و غمگین و مسکین نشسته بود. از او پرسید: چرا بازی نمی‌کنی؟ کودک گفت: من فرصت ندارم، من در حال ماهیگیری هستم، چهار خواهر و برادر یتیم دارم که من بزرگ‌ترین آن‌ها هستم، اینجا ماهیگیری می‌کنم تا برای آن‌ها قوت و غذایی ببرم. سلطان گفت: روزی چند عدد ماهی می‌گیری؟ کودک گفت: بعضی روزها هیچ صیدی نصیب من نمی‌شود و گاهی یکی یا دو تا صید نصیبم می‌شود.

سلطان گفت: آیا تاکنون ماهی بزرگی را صید کرده‌ای؟ کودک گفت: چون توان ندارم، تور را همین نزدیک ساحل می‌اندازم و نمی‌توانم ماهی بزرگ صید کنم. سلطان پیاده شد و گفت: می‌خواهی با هم شریک شویم؟ امروز من تور را می‌اندازم هرچه در تور آمد با هم تقسیم می‌کنیم. کودک گفت: مگر ماهیگیری بلد هستی؟ آیا وقت مرا هدر نمی‌دهی؟ سلطان گفت: من بلد هستم، ماهی‌های تو کجا هستند؟ کودک گفت: من هنوز صیدی نداشتم.

سلطان تور را گرفت و به دریا انداخت و به ساحل برگشت و مشغول صحبت با کودک شد. تور را که کشید، کودک دید که تور مملو از ماهی‌های بزرگ و کوچک است. بسیار شاد شد و گفت: عجب خوش‌شانس هستی! صد ماهی صید شده بود. سلطان در دلش می‌گفت که از من خوش‌شانس‌تر تو هستی که اگر بدانی با چه کسی شریک شدی اکنون قالب تهی می‌کنی زیرا شاه برایت تور انداخته است. کودک گفت: ماهی‌ها را نصف کنیم؟ سلطان گفت: من نیاز به این ماهی‌ها ندارم همه‌ی صید برای تو باشد و من می‌خواهم به تو کمک کنم.

شاه رفت و بر تخت سلطنت نشست و فردا دستور داد که کودک را بیاورید. سرهنگی بلند شد و گفت: شاه! او کودکی فقیر است و نباید با شما همنشین شود. سلطان گفت: او فقیر است و من سلطان هستم. من به او قول داده‌ام که تنهایش نگذارم پس باید به قولم عمل کنم. کودک را آوردند و شست‌وشو دادند و رخت و لباس جدید به تن او کردند و سلطان او را در کنار خود نشاند. اکنون کودک ثروتمند و همنشین سلطان شده بود پس گفت:

شادی آمد و شیون گذشت     زانکه صاحب دولتی بر من گذشت

امروز امام زمان(عج) می‌فرماید: من نیازی ندارم، همه‌ی ثواب‌ها برای تو باشد، من فقط آمدم دست تو را بگیرم و تو را بالا ببرم و تو را یاوری کنم. چقدر ما خوش‌شانس هستیم که مهدی فاطمه(عج) برای ما تور پهن کرده و صید کرده است…

اینکه سفره‌دار وجود نازنین امام زمان(عج) بوده است یعنی اینکه امام در این ماه به کمک ما آمده است و تور به دریای رحمت خداوند انداخته است و آنچه از خوشبختی و سعادتمندی نصیب ماست، مدیون ایشان هستیم.

دعا، نشانه‌ی تواضع و خلوص؛ و درنتیجه رهایی از گمراهی شیطان؛ و عامل ایجاد ظرفیت برای دریافت الطاف الهی

مجالس قرآن و اهل‌بیت(ع) سه مقوله را باید داشته باشد تا کلام و حدیث و آیه‌ی قرآن و پند و نصیحت بر جان و دل مردم بنشیند. مسئله‌ی اول بحث دعا است که این ماه مخصوص دعا و نیایش است که این دو، سه شب را باید برای دعا کردن بسیار اهتمام کنیم که کاروان ماه رمضان در حال عبور است.

بعد از انجام واجبات و ترک محرمات، توسل به اولیای خداوند و مخصوصاً به وجود مبارک حضرت صاحب‌الزمان(عج) است که مهم‌ترین برنامه‌ی زندگی ما باید باشد. در طول سال و تمام لحظاتی که نفس می‌کشیم باید به این وجود توسل داشته باشیم.

همان‌طور که در روزهای پیش گفتیم، شیطان، غارتگر عمر ما است و بارها خداوند می‌فرماید: شیطان برای شما دشمنی آشکار است و ائمه(ع) نیز ما را از این وجود بسیار ترسانده‌اند. از این ترسناک‌تر نیست که خداوند در قرآن می‌فرماید که: شیطان به عزت خداوند قسم خورده است که همه را گمراه می‌کند مگر بندگان خالص خداوند.

یکی از علائم بندگان خالص خداوند متعال این است که هرچه قدر خداوند متعال به آنان عنایت کند، باز هم با تواضع و فروتنی دست رو به آسمان بلند می‌کنند و می‌گویند: خدایا من فقیر هستم و به الطاف تو محتاج هستم. بنده‌ی خالص که شیطان از عهده‌ی اغوای او برنمی‌آید، بنده‌ای است که دست به دعا برمی‌دارد و ناله و تضرع می‌کند و حاجت خود را به درگاه ربوبی عرضه می‌دارد.

مرحوم شیخ مرتضی زاهد در سخنرانی خود می‌گفت: من در دنیا هیچ غم و غصه‌ای ندارم زیرا رفیق و دوستی دارم که هرچه نیاز دارم برآورده می‌کند و هر کاری که داشته باشم او مرا رها نکرده است و بعد از این هم مرا تنها نمی‌گذارد. مردم! بدانید که نام رفیق من خداوند متعال است. او را صدا کردم، مرا لبیک گفته است.

باید بدانیم که دعا، جهاد، صبر، استغفار، ایمان و توکل به خداوند متعال از عوامل محبوبیّت به درگاه خداوند متعال است. اگر می‌خواهید خداوند متعال شما را دوست داشته باشد باید این خصوصیات را در خود تقویت کنید زیرا انسان‌های کوچک به خداوند نزدیک نمی‌شوند و انسان برای اینکه به خداوند نزدیک شود باید ظرفیت دریافت الطاف الهی را در خود به وجود بیاورد و راهِ به وجود آورنده‌ی این ظرفیت و توسعه‌ی آن، دعا کردن به درگاه خداوند متعال است.

زیارت و توسل به اولیای خداوند، شرایط انسان را عوض می‌کند. شما اکنون در مسجد نشسته‌اید اما اگر اکنون در حرم امام رضا(ع) نشسته بودید حال شما چگونه بود؟ قطعاً حالی بهتر از اکنون داشتید زیرا آن مکان و زیارت، شرایط روحی انسان را تغییر می‌دهد. توسل و زیارت اولیای خداوند متعال، حال انسان را تغییر می‌دهد همان‌گونه نیز دعا کردن به درگاه الهی، ظرفیت انسان را تغییر می‌دهد و وسیع می‌کند.

فرض کنید که شما مهمان دعوت کرده‌اید و در میان مهمانان، کودکان نیز هستند. اگر کودک همراه با پدر خود به مهمانی بیاید بیشتر احترام دارد یا به‌تنهایی وارد شود؟ خداوند متعال شما را به مهمانی ماه رمضان دعوت کرد و امام زمان(عج) سفره‌دار این ضیافت بود و به شما گفت با پدر خود بیا تا از تو خوب پذیرایی کنم؛ و این، معنای توسل است. باید به این مهمانی با حضرت زهرا(س) آمد زیرا ایشان مادر ما هستند همان‌گونه که خداوند وجود نازنین حضرت زهرا(س) را تحویل می‌گیرد، با توسل به وجود ایشان ما را نیز تحویل می‌گیرد و خود حضرت زهرا(س) فرمودند: من مادر شما هستم و امام علی(ع) فرمودند: من و پیامبر و سایر ائمه(ع) پدران شما هستیم. پس بدون پدر و مادر نباید به درگاه الهی رفت زیرا آن گونه که باید ما را تحویل نمی‌گیرند و زیبا از ما پذیرایی نمی‌کنند.

مردی در مدینه گناه کرد و وجود نازنین پیامبر رحمة للعالمین(ص) فرمود: من تنبیه سختی برای او در نظر گرفته‌ام او را بیابید و به نزد من بیاورید. گنه‌کار به خانه‌ی خود رفت و خود را آنجا پنهان کرد. چند روز بدین منوال گذشت اما طاقت او طاق شد. ناگهان صدای حسن و حسین(ع) را در کوچه شنید که با کودکان بازی می‌کنند. پنجره را باز کرد و آن دو طفل را در آغوش گرفت و به سمت مسجد حرکت کرد و در کنار درب ایستاد. پیامبر(ص) بر روی منبر بودند. گنه‌کار گفت: یا رسول‌الله! من با این دو نوه‌ی تو آمده‌ام حال اگر می‌خواهی مرا تنبیه کن. پیامبر(ص) گریه کرد و از منبر پایین آمد و دو کودک را در آغوش گرفت و فرمود: به خوب بزرگوارانی پناه آورده‌ای که اگر در پناه اینان نبودی آمرزشی برای تو نبود.

امام صادق(ع) فرمودند: هرگاه پیشامد و رخداد ناگواری برایت رخ داد، به دل خود توجه کن، خداوند دعا کردن را به قلبت الهام می‌کند و وقتی خداوند در آن مسئله به قلبت دعا کردن را الهام کرد، دیگر از آن موضوع هراسی نداشته باش.

امام محمدباقر(ع) فرمودند: به‌راستی‌که خداوند تبارک و تعالی از میان بندگانش بنده‌ای را دوست دارد که بسیار دعا و نیایش می‌کند. بر شما باد هنگام سحر تا طلوع خورشید به دعا کردن و مناجات کردن زیرا در این ساعات، درهای آسمان باز است و روزیِ بندگان تقسیم می‌شود و خواسته‌های بزرگ به اجابت می‌رسد.

مردی خدمت مرحوم آیت‌الله شفتی آمد و خانه‌ای را بابت سهم امام به ایشان داد. آقا منزلی نداشت و قرار شد جهت سکونت به آن خانه برود. عده‌ای گفتند: آقا این خانه نحس است و اجنه و شیاطین در آن رفت‌وآمد می‌کنند و چون هیچ‌کس در این خانه ساکن نمی‌شود او آن را به شما داده است. آقا نگاهی کرد و لبخندی زد و فرمود: اشکالی ندارد نحوست این خانه را با دعاهای سحرگاهی از بین می‌برم. آن خانه را چنان کرد که مردم به جهت عقد فرزندانشان آنان را به این خانه می‌آوردند زیرا خانه بسیار پربرکت شده بود.

حال باید دعا کردن را نیز از معلم و سفره‌دار ماه رمضان آموخت.

سید اصفهانی سرطان خطرناک پوست گرفته بود و چندین عمل جراحی بر روی پوست او انجام شده بود اما بهبودی حاصل نشد و به تومور مغزی هم دچار شد و قرار شد عمل شود. نقل کرد: چند روزی مهلت گرفتم و شش روز، هر روز به مسجد جمکران رفتم و دعا کردم و از آقا سلامتی را درخواست کردم. آخرین روز، نماز امام زمان(عج) را خواندم و دعای «عظم البلاء» را بعد از نماز صبح خواندم و روی کاغذ نوشتم و با خود همراه کردم و به اتاق عمل رفتم. دکترها قصد داشتند که دعا را از گردن من دربیاورند و هرچه التماس کردم فایده‌ای نداشت و بالای تخت من قرار دادند. وقتی بیهوش شدم گویا من را در دالان تاریکی به سرعت می‌بردند اما احساس می‌کردم آقایی در کنار من ایستاده است. مرا در آن دالان تاریک بردند و به سرعت حرکت می‌دادند. در اواسط دالان ناگهان صدایی آمد: او را نبرید او دعای «عظم البلاء» به همراه دارد. در آن حالت به من الهام شد که آن آقا وجود نازنین امام زمان(عج) است که صدایش در گوش من پیچید که می‌فرمود: دعا بخوان. من گفتم: چه بگویم؟ آقا فرمودند: بگو «یا ارحم الراحمین». من مرتب این ذکر را تکرار می‌کردم که از آن دالان مرا خارج کردند و من به هوش آمدم و شفا گرفتم.

دعای از بین برنده‌ی خوف و ترس

شیخ محمد تقی تربتی نقل کرد که با یکی از شاگردانم پیاده به سمت کربلا می‌رفتیم. بعد از پشت سر گذاشتن قصر شیرین در نزدیکی خانقین در بیابانی بی‌آب و علف از کاروان دور مانده و گم شدیم، درحالی‌که تشنگی و خستگی و گرسنگی و آفتاب سوزان ما را بسیار اذیت می‌کرد. بالأخره با سختی به کاروان رسیدیم و متوجه شدیم که دزدان به کاروان حمله کرده‌اند و آن را غارت کرده‌اند. ما ترسیدیم و از تپه‌ای بالا رفتیم درحالی‌که مرتب امام زمان(عج) را به یاری می‌طلبیدیم. سیدی به سمت ما آمد و فرمود: آیا گرسنه و تشنه و خسته و ترسان هستید؟ این هفت خرمای زاهدی را بگیر و چهار عدد آن را خود بخور و سه عدد آن را به شاگرد خود بده. در دل خود گفتم: خرما که عطش می‌آورد درحالی‌که لب‌های من از شدت عطش در حال ترکیدن است؛ اما خرما را که خوردم بسیار گوارا بود و حال من را خوب کرد.

آقا فرمودند: هرگاه از امری ترسیدی این دعا را بخوان تا خداوند متعال ترس تو را از بین ببرد بگو: «اَللهُمَّ اِنّی اَخافُکَ وَ اَخافُ مِمَّن یَخافُکَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّنْ لا یَخافُک».

ما باید دعا کردن و توسل گرفتن و قدر و منزلت توسل به امام حسین(ع) را بیاموزیم.

ما در تمام طول عمر و در تمام ساعت‌ها و لحظات عمر از زمره گریه کنندگان بر وجود نازنین امام حسین(ع) بودیم و سعی و تلاش کردیم که این گریه را از دست ندهیم و در احادیث و روایات گوناگون ارزش و منزلت اشک بر امام حسین(ع) را خوانده‌ایم.

جناب آیت‌الله علوی بروجردی داماد و برادرزاده‌ی مرحوم آیت‌الله بروجردی هستند. ایشان نقل کردند که با جمعی از دوستان به قم به منزل آیت‌الله طباطبایی مفسر بزرگ قرآن رفتیم. آقا درب را گشودند و به داخل رفتیم. از ما پذیرایی کردند و من در پذیرایی به ایشان کمک کردم. آقا به صورت‌های ما نگاهی انداختند و با ما گفتگو کردند و نگاهشان به حاج علامه مداح افتاد و گفت: حاج علامه اکنون که شما در اینجا هستید خوب است که روضه‌ای بخوانید. حاج علامه که شروع کرد بخواند، علامه طباطبایی گفتند: بلند شوید و روی صندلی بنشینید. حاج علامه شروع کرد به روضه خواندن از وجود نازنین علی‌اکبر(ع) که ایرج میرزای قاجار در دیوانش سروده بود و یک ‌بند آن این بود:

رسم است هر کس داغ جوان دید

دوستان رأفت بَرَند حالت آن داغدیده را

بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد

آتش زدند لانه‌ی مرغ پریده را

به اینجا که رسید علامه طباطبایی به سرو سینه‌ی خود می‌زد و گفت: دوباره بخوان. حاج علامه چهار مرتبه این بیت را خواندند و بعد علامه طباطبایی گفت: کاش ایرج میرزا این دو بیت شعر را به من بدهد و من ثواب المیزان خود را به او می‌دهم درحالی‌که گریه می‌کرد و روی پاهای خود می‌زد.

آقای علوی بروجردی نقل کردند که من جوان بودم و نمی‌فهمیدم، به علامه طباطبایی گفتم: آقاجان شما ایرج میرزا را می‌شناسید، شاعر هجوگو و قجری است که بند و باری ندارد، این شعر او استثناء است. علامه طباطبایی گفتند: بله من ایشان را می‌شناسم و دیوان اشعارش را دارم با این وجود اگر این دو بیت را به من بدهد من ثواب المیزان را به او می‌دهم. سپس آقا با گریه گفت: کسی که این بیت را بر امام حسین و پسرش(ع) سروده است من نمی‌توانم فکر کنم که امام حسین(ع) فردای قیامت او را به حال خود رها کند!

حال با امام حسین(ع) درد دل کن و بگو: آقاجان تمام عمرم برای شما ناله زدم و اشک ریختم…

حال برای اینکه به دعایمان بال پرواز کردن بدهیم به سراغ صلوات می‌رویم.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: جبرئیل به ملاقات من آمد و گفت: یا رسول‌الله! خداوند فرموده است که هر کس بر تو صلوات بفرستد، بر منِ خدا صلوات فرستاده و من نیز بر او صلوات می‌فرستم و هر کس به تو سلام کند منِ خدا به او سلام می‌کنم. پیامبر(ص) فرمودند: من بعد از شنیدن این مطلب سجده‌ی شکر به جا آوردم.

صلواتی ارزشمند:

امام هادی(ع) فرمودند: دست از این صلوات نکشید و آن را نصب‌العین خود قرار دهید:

«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِي فَاِنَّ لَهُما عِنْدَكَ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ وَ قَدْراً مِنَ الْقَدْرِ فَبِحَقِّ ذلِكَ الشَّاْنِ وَ بِحَقِّ ذلِكَ الْقَدْرِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلْ بى كَذا وَ كَذا»

ادامه‌ی بحث؛

روزهای گذشته به شما گفتیم اگر عمر در دو مسیر 1- بندگی خدا و 2- خدمت به خلق هزینه شود سعادتمند هستیم؛ و اگر در چهار مسیر هزینه شود خاسر هستیم: 1- شیطان 2- شهوات و 3- رفیق و دوست بد  4- با هوای نفس.

اگر امروز تصمیم بگیرم که از این به بعد جلوی خسران عمرم را بگیرم باید چه‌کار کنم؟ باید دیدگاهم را عوض کنم و اگر دیدگاهم را عوض نکنم راه به‌جایی نمی‌برم.

چه‌کار کنیم که عمرمان غارت نشود و راه نجات چیست؟

باید دیدگاهمان را به چه سمتی بچرخانیم؟

1) به سمت خانه‌ی علما و انس با علما.

پیامبر(ص) فرمودند: نگاه کردن به صورت عالم عبادت است. اگر خودش را هم نتوانستی نگاه کنی برو بنشین دم درب خانه‌ی عالم و درب خانه‌ی عالم را نگاه کن که این نگاه کردن هم برای تو ثواب است و عبادت. یعنی خداوند می‌خواهد دیدگاه من و تو را از جهل به علم و از نادانی به آگاهی برگرداند.

برای چه باید زانو بزنی نزد علما؟

1- از آن‌ها بهره‌ی علمی ببری و جهلت تبدیل به علم بشود.

2- برای اینکه در سایه‌ی علم آن‌ها حق و باطل را از یکدیگر تمیز بدهی.

3- برای جواب گرفتن از سؤالاتی که در مورد دین، در مورد عقاید، در مورد خدا و پیامبر(ص)، در مورد امام زمانت(عج) در ذهنت جا گرفته و گاهی مایه‌ی شک است. همه‌ی این‌ها را جوابش را از علما بگیری و نجات پیدا کنی.

پیامبر(ص) فرمودند: هر کس برود، عالمی را زیارت کند مانند آن است که پیامبر(ص) را زیارت کرده است. هر کس به عالمی دست بدهد و نزدیک شود و مصافحه کند، با منِ پیامبر(ص) دست داده است و اگر کسی در دنیا با عالمی بنشیند و از علمش استفاده کند و به علم و دین خودش رونقی بدهد، روز قیامت در کنار منِ پیامبر(ص) می‌نشیند.

از امام صادق(ع) پرسیدند: آقاجان! چرا شما این‌قدر سلمان فارسی را یاد می‌کنید؟ حضرت فرمودند: به جهت سه خصلت:

اول اینکه؛ سلمان اراده‌ی امیرالمؤمنین(ع) را به اراده‌ی خوش ترجیح می‌داد و هر گز نمی‌گفت من سلمان چه می‌خواهم. می‌گفت هر چه علی(ع) بخواهد.

دوم؛ سلمان با فقرا و ضعفا می‌نشست و فقیرنواز بود و ما هم دوستش داریم.

سوم اینکه؛ سلمان علم و عالم را دوست می‌داشت. سپس امام سرشان را تکان دادند و فرمودند: سلمان بنده‌ی صالح خدای تبارک‌وتعالی بود.

رسول اکرم(ص) فرمودند: کسی که دوست دارد یک نجات‌یافته از جهنم را ببیند، برود و نگاه کند به آن طلبه و جوان و زن و مردی که زانو زده و آمده تا علمی از علوم دینی‌اش را یاد بگیرد.

حضرت فرمودند: مردم! همه‌ی شما اسیر هستید (اسیر شیطان، اسیر هوا و هوس، اسیر پول و قدرت، اسیر مقام و …) صدها دام سر راه شما پهن است که شناخته شده نیست و اگر می‌خواهید از این دام‌ها رهایی بیابید، بروید سراغ علمای دین و معضلات ندانستن‌هایتان را حل کنید و بفهمید. قسم به آن خدایی که جان منِ پیامبر در دستانش است، هیچ دانش‌آموز معرفت، دنبال کننده‌ی بصیرت نیست که برود و یاد بگیرد و عمل بکند مگر اینکه هر قدم که برمی‌دارد یک سال عبادت در نامه‌ی عملش می‌نویسند و هر قدم که برمی‌دارد زمین زیر پای او نزد پروردگار برای او طلب آمرزش می‌کند.

چرا؟ زیرا عالم با علمش ما را از ظلمات به سمت نور می‌برد. در ظلمت، تاریکی و مردن و جمود و رشد نکردن است و در نور، زندگی و حیات و حرکت و رشد و بالندگی است. نور به آدم حرکت به سمت خدا می‌دهد.

عالم شیخ مرتضی زاهد است؛ که وقتی روضه‌ی حضرت زهرا(س) را می‌خواند، آقایان در خانه و خانم‌ها در حیاط بودند که باران شروع به باریدن کرد و در بین خانم‌ها سروصدا شد که جمع کنند و بروند. شیخ سرش را بالا برد و گفت: نبار! مگر نمی‌بینی دارم از فاطمه(س) می‌خوانم؟ باران قطع شد و خانم‌ها جاگیر شدند و نشستند. مجلس تمام شد و همه وقتی بیرون می‌رفتند تازه فهمیدند که بیرون باران می‌بارید ولی در حیاط نمی‌بارید.

این نشان‌دهنده‌ی علم توأم با عمل و معرفت است که آدم را تا اینجا می‌آورد و کمک می‌کند از ظلمات بیرون بیاید و به سمت رشد و بالندگی برود.

2) نگاه کردن به صورت پدر و مادر.

توجه می‌دهد به سمت خانواده. آی مردم! شما و اجتماع شما هر چه که هستید زاییده‌ی کانون خانواده هستید. اگر هرج‌ومرج است، خانه‌هایتان هرج‌ومرج است. اگر خراب است، خانه‌ها خراب است. اگر به هم ریخته است، خانواده‌ها به هم ریخته هستند.

رسول اکرم(ص) فرمودند: بترسید از عاق والدین که بوی بهشت که از 500 سال به مشام می‌رسد اما به مشام  کسانی که عاق والدین شدند نمی‌رسد!

عاق والدین یعنی من کاری بکنم که والدینم دلشان از من بگیرد چه مرده باشند و چه زنده.

پنج چیز موجب غضب خداوند است که یکی از آن‌ها عاق والدین است و دوم قطع رحم است. دومین چیزی که خشم خداوند را برمی‌انگیزد، قطع رحم است.

خداوند می‌فرماید: من رحمن و رحیم هستم و رَحِم را از رحمانیت و رحیمیَتم گرفتم. رَحِم، مخفف اسم رحمن و رحیم خداوند است. کسی که با رَحِمَش قطع می‌کند، با رحمانیت و رحیمیت خدا قهر کرده است. کسی که با خانواده و رَحِم وصل کند، به رحمانیت و رحیمیت خداوند وصل شده و اتصال پیدا کرده است.

رحمانیت و رحیمیت هم برای دنیاست و هم برای آخرت؛ رحیمیتش برای آخرت و رحمانیتش برای دنیاست. کسی که وصل می‌کند، هم در دنیا و هم در آخرت از رحمانیت و رحیمیتش برخوردار می‌شود و کسی که قهر می‌کند در دنیا از رحمانیت و در آخرت از رحیمیت خدا بریده است.

در قرآن می‌خوانیم: «…وَ الَّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»[1]؛ صاحبان ایمان کسانی هستند که به آنچه خدا امر به پیوند آن کرده (مانند صله‌ی رحم و محبت اهل ایمان و علم) می‌پیوندند و از خدای خود می‌ترسند و از سختی هنگام حساب می‌ترسند.

بین امام صادق(ع) و یکی از پسر عموهایشان از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) اختلاف شد و یقه‌ی همدیگر را گرفته بودند و فریاد می‌زدند و مردم جمع شدند و آن‌ها را به هم نشان می‌دادند و آمدند و آن‌ها را از هم جدا کردند. می‌گفتند امام معصوم و دست به یقه؟! جلوی شیعه و سنی آبرو بردند. پسر عموی امام به خانه رفتند و امام صادق(ع) هم منزل رفتند. فردا صبح زود امام را دیدند که دارند به سرعت می‌روند و چیزی هم در بغل دارند. پرسیدند: آقاجان کجا می‌روید؟ فرمودند: می‌روم خانه‌ی عبدالله، (پسرعمویشان که دیروز باهم دعوا کرده بودند).

در زدند و کنیز آمد و حضرت فرمودند: با عبدالله کار دارم. عبدالله با چماق آمد فکر می‌کرد امام برای دعوا آمده‌اند؛ اما دید امام در زیر بغلشان هدیه‌ای دارند. امام(ع) عبدالله را بغل کردند و او را بوسیدند و حلالیت طلبیدند. عبدالله پرسید چه شد دیشب آن بودی و امروز طور دیگری هستید؟

امام فرمودند: دیشب قرآن می‌خواندم و به این آیه رسیدم و نخوابیدم تا صبح بشود و بیایم و به این آیه عمل کنم.

دعوا سر چه بود؟ آیا سر مال بود؟ نه. عبدالله می‌گفت: ما نوادگان امام حسن(ع) هستیم و امامت به امام حسن(ع) می‌رسد و من امام هستم و تو باید با من بیعت امامت کنی. در حالی که حق مطلق با امام صادق(ع) بود اما ایشان با هدیه آمدند برای حلالیت و عمل کردند به آن آیه‌ی قرآن.

3) نگاه به قرآن.

می‌خواهد تو را برگرداند به سمت یک نسخه‌ی کامل و جامع فکری، اخلاقی عبادی و اجتماعی؛ که اگر طبق این نسخه عمل کنی خوشبخت می‌شوی.

از روز عید فطر یک قرآن نذر امیرالمؤمنین(ع) کن. وقتی تمام کردی، به همین ترتیب نذر ائمه دیگر کن و تمام کن.

مردی آمد نزد پیامبر(ص) و عرض کرد: یادم بده آنچه خدا یادت داده است. پیامبر(ص) او را سپردند به یکی از صحابه و او شروع کرد به خواندن آیات: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا…» تا رسید به «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ    * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» مرد گفت: برای من کافی است، من آنچه باید بفهمم،  فهمیدم. سرش را انداخت که برود پیامبر(ص) فرمودند: برمی‌گردد در حالی که فقیه است؛ وقتی آمد جاهل بود.

امام محمدباقر(ع) در تمام خطبه‌های نماز جمعه با یک آیه تمام می‌کردند که شش دستور دارد:

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي‏ وَ يَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛ به یقین خداوند به عدالت (فردی و عائلی و اجتماعی) و نیکی کردن و ادای حقوق خویشاوند (خود و خویشاوند معصوم پیامبر) فرمان می‌دهد و از گناهان بسیار زشت و عمل‌های ناپسند و تعدی و تجاوز بازمی‌دارد. شما را پند می‌دهد، باشد که تذکر یابید.

خداوند در این آیه به شما سه دستور می‌دهد: ای مردم! بین هم به عدل، و احسان رفتار کنید، و به خویشاوندانتان توجه کنید (توجه کنید به‌حق و حق‌دارها)؛ و از سه چیز نهی می‌کند: خدا امرت کرده که ترک فحشا، منکر و بغی کنی.

فحشا و منکر و بغی چه هستند؟ فحشا گناهان پنهانی است که وقتی خودت هستی و خودت، آنگاه اگر گناه کردی می‌شود فحشا. در خلوتت مرتب بگو: «اللهُ حاضِری وَ ناظِری» خدای من بر من حاضر و ناظر است. «فحشا» گناه در خلوت است. «منکر» گناه آشکار است.  «بَغی» ظلم و ستم است.

امام محمدباقر(ع) وقتی این آیه را بعد از نماز جمعه می‌خواندند، دست‌هایشان را بالا می‌آوردند و عرضه می‌داشتند: خدایا! ما را از آن دسته‌ای قرار بده که از این تذکرات قرآن بهره بگیریم.

جوان‌ها! کجا می‌رویم؟ هر دفعه نزد کسی و جایی؟! رفت نزد راهب در دیری و گفت: من را نصیحت‌کن. راهب سرش را بلند کرد و نگاهش کرد و گفت: من نصیحتت کنم در حالی که قرآن بین شماست و در حالی که محمد(ص) بین شماست و شما را موعظه می‌کند؟!

شفای تمام دردها و مرض‌هایتان در قرآن است.

علامه امینی می‌گوید: در لندن بودم. مدرسه‌هایی بود که در آنجا فقط قرآن تعلیم می‌دادند. پرسیدم این مدارس را چه کسی ساخته است؟ گفتند یک خواننده‌ی انگلیسی که در جایی این آیه‌ی قرآن را شنیده و پرسیده است که چیست؟ گفته‌اند قرآن است و وقتی برایش معنا کرده‌اند توبه کرده، مسلمان شده و پول‌هایش را داده استز و مدرسه‌ی قرآنی ساخته‌اند تا بچه‌ها از ابتدا با قرآن آشنا شوند.

ماه رمضان تمام شد، قرآن خواندیم تمام شد. آیا همین بود؟ نه؛ چه یاد گرفتم؟ تعلیم و تربیت.

 امروز خودمان را ببریم آزمایشگاه؛ یک مریض را وقتی در بیمارستان بستری می‌کنند روزانه آزمایشش می‌کنند و وقتی مرخص می‌کنند که آزمایشاتش نرمال باشد. خداوند طبیب است و بنده‌ها مریض هستند؛ مریض گناه و فراق هستند، مریض تنبلی و سستی هستند، مریض جهل و نادانی هستند. ماه رمضان بیمارستان است و قرآن نسخه‌ی شفابخش است. یک ماه تحت تعلیم قرآن قرار گرفتیم. امشب و فردا هم آزمایشمان می‌کنند.

طبق فرموده‌ی پیامبر(ص): اگر خوب نشدی من دیگر دوا و طبیبی نمی‌شناسم برو برای خودت فکری کن.

یک ماه داری مداوا می‌شوی:

1- با گرسنگی؛ گرسنگی و تشنگی یک عامل مهم درمان بیماری گناه است و اتصال به خدای تبارک‌وتعالی است.

در شب معراج به پیامبر(ص) ندا آمد: می‌دانی بنده‌ام چه زمانی به من نزدیک است؟ رسول‌الله(ص) عرض کرد: تو بهتر می‌دانی. خداوند فرمود: وقتی بنده‌ی من گرسنه و تشنه می‌شود و وقتی گریان به سجده می‌افتد. ای احمد! وقتی بنده‌ام شکمش را از گرسنگی نگه دارد و زبانش را حفظ کند، به او حکمت می‌دهم اگرچه کافر باشد. حکمت را حجت راهش می‌کنم. اگر مؤمن باشد، می‌شود چراغ راهش و به من می‌رسد؛ و اگر کافر باشد، موجب سنگینی راهش می‌شود. ای احمد! کسی که برای من تشنگی و گرسنگی بکشد، به او حکمت می‌دهم تا به عیب‌های خودش بینا شود به طوری که هیچ‌وقت عیب دیگران را نبیند. ای احمد! از فواید گرسنگی این است که همان‌طور که شیطان مانند خون در رگ‌های بندگانم جریان دارد، روزه این راه را بر او می‌بندد.

ندا آمد: موسی! آیا عمل خالصی برای من انجام داده‌ای؟ موسی گفت: بله؛ نماز خواندم و چنین کردم و چنان کردم. ندا آمد: آن‌هایی که گفتی برای خودت انجام دادی. نماز خواندی و عبادت کردی، موجب عبور از صراط است. تکبیر و تهلیل گفتی، موجب درجات بهشتی‌ات است. برای من چه کردی؟ آیا گرسنه‌ای را سیر کرده‌ای؟ تو نمی‌دانی بنده‌ی گرسنه‌ام چقدر نزد من عزیز است؟ برهنه‌ای را پوشانده‌ای؟ مظلومی را یاری رسانده‌ای؟ این‌ها عمل خالص برای من است.

تشنه شدی یاد تشنگان قیامت کن. حضرت فرمودند: وقتی از تشنگی زبان‌هایشان تا سینه بیرون افتاده است، از حرارت، عرق تا زانوهایشان را می‌گیرد و چنان هستند که انگشت‌های دستشان را تا مچ جویده‌اند و خبر ندارند از وحشت. یاد این تشنگی و گرسنگی موجب می‌شود که توبه کنیم.

ماه رمضان بیمارستان است و تشنگی و گرسنگی رقت قلب می‌آورد و موجب می‌شود ترحّم ‌کنی به کسانی که چیزی ندارند؛ پس خداوند می‌فرماید: تو رحم می‌کنی، من هم بر تو رحم می‌کنم.

در ماه رمضان نمی‌خوری و نمی‌آشامی. دقت کن نخوردن و نیاشامیدن از صفات خدای بزرگ است و شما در روزه‌ی ماه مبارک رمضان، هم صفت با پروردگار می‌شوی.

ما آمدیم به درمانگاه و خودمان را بستری کردیم تا دانه دانه آموزش بگیریم و یاد بگیریم. امروز و فردا آزمایشمان می‌کنند تا به ‌سلامت برگردیم به زندگی روزانه.

خودت به خودت بگو چقدر حالت خوش است. دیگر یاد گرفتی که چقدر بخوری و چگونه نگاه کنی؟

رسول‌الله(ص) فرمودند: خدا عرش را آفرید و صدا زد ملائکه بیایید عرش را بردارید و پشت حاملانش بگذارید. جبرئیل آمد دید خیلی سنگین است و گفت: «سُبحانَ الله» و یک گوشه‌اش را گرفت. میکائیل آمد و گفت: «اَلحمدُ لله» و یک گوشه‌اش را گرفت. اسرافیل آمد و گفت: «لا اله الا الله» و یک گوشه‌اش را گرفت عزرائیل آمد و گفت: «اللهُ اَکبر» و یک گوشه‌اش را گرفت.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: کسانی که زبانشان به این چهار ذکر می‌گردد، در زندگی دنیا و آخرتشان نترسند. سنگینی نیست مگر با این چهار ذکر برداشته می‌شود و آن‌وقت جمعش کردند:

«سُبْحانَ الله، وَ الحَمْدُ لله، وَ لا اِلهَ اِلاَّ الله وَ الله اَکبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ الْعَظِيم»

[1] آیه 21 سوره ی رعد