بسم الله الرحمن الرحیم

یا فاطمة الزهرا اغیثینی

بیست و یکم ماه رمضان، 6 خرداد 98

 

محورهای سخنرانی:

اتفاقات تدفین امیرالمؤمنین علی(ع)

در ماه رمضان بیماری‌های ما درمان می‌شود و سلیقه‌ی ما بالا می‌رود

تدبّر در آیات قرآن؛ و شفای امراض

چگونه باید قفل در دلمان را به سوی خداوند باز کنیم؟

کفه‌ی آخرت با چه چیزهایی سنگین می‌شود؟

 

امروز روز شهادت و دفن امیرالمؤمنین علی(ع) است اما شب زیارت مخصوص امام حسین(ع) است، این دهه‌ی آخر ماه رمضان، خواندن زیارت عاشورا و زیارت وارث و توسل گرفتن به وجود نازنین ایشان را فراموش نکنید. یک روز، زیارت عاشورا را به مادر حضرت علی‌اصغر(ع) هدیه کنید، یک روز به مادر حضرت علی‌اکبر(ع)، یک روز به مادر امام سجاد(ع) ، یک روز به مادر حضرت عباس(ع)، یک روز به مادر امام حسین(ع) هدیه کنید، یک روز به زینب کبری(س)، یک روز به حضرت ام‌کلثوم(س) و یک روز به جمیع شهدای کربلا هدیه کنید.

حتی روز عید فطر هم زیارت عاشورا بخوانید زیرا تا ظهور امام زمان(عج)، شیعه عید ندارد و در هر عیدی، زیارت امام حسین(ع) سفارش شده است و در شادی‌ها هم باید عاشورا بخوانیم و اعلام کنیم که پرچم امام حسین(ع) به اهتزاز است و مصیبت ایشان در جوشش است تا زمانی که حضرت مهدی(عج) ظهور بفرمایند.

خدا را شکر می‌گوییم که امسال نیز زنده هستیم و حضرت زهرا(س) ما را به مجلس عزای امام علی(ع) دعوت کرده‌اند.

اتفاقات تدفین امیرالمؤمنین علی(ع)

در دل شبِ دیشب خانه‌ی امام علی(ع) غوغا بود، چند ساعتی از شب نگذشته بود که امام علی(ع) از دنیا رفتند و سحر امروز امام حسن و حسین(ع) نماز صبحشان را در مسجد کوفه خواندند یعنی امام علی(ع) را به نجف برده و دفن کرده‌اند و برای اقامه‌ی نماز صبح به مسجد کوفه برگشته‌اند.

نیمه‌های شب که امام علی(ع) از دنیا رفتند، بلافاصله امام حسن(ع) بحث وصیت امام علی(ع) را مطرح کردند؛ که پدرم وصیت کرده است که وقتی روح از بدنم مفارقت کرد، تو و برادرت حسین(ع) مرا غسل دهید.

پس پرده‌ای کشیدند و حضرت زینب(س) آمد و کفن و حنوط را آورد و پشت پرده تختی را آماده کردند و پرده‌ی سبز کشیدند و جبرئیل و میکائیل آمدند و بدن نحیف امام علی(ع) را غسل دادند. امام حسین(ع) آب می‌ریختند و امام حسن(ع) شستشو می‌دادند. بدن مبارک، خود، بعد از شستشوی یک سمت، حرکت می‌کرد و به سمت دیگر می‌چرخید. امام حسین(ع) عرض کردند: حسن جان! بدن می‌چرخد و نیاز به کمک ما نیست! امام حسن(ع) فرمودند: برادرم! جبرائیل و میکائیل ایشان را می‌گردانند تا در ثواب غسل دادن پدرمان شرکت داشته باشند.

غسل تمام شد، وقتی بقچه‌ را باز کردند، کفنی آماده بود. وقتی حنوط را باز کردند، عطری تمام کوفه را فرا گرفت به طوری که از شدت عطر آن، همه از خواب بیدار می‌شدند. بعد از تجهیز بدن مطهر، بر بدن نماز خواندند و پیکر مطهر را در تابوت نهادند. گویا حدود 9 نفر و طبق برخی روایات حدود 5 تا 6 نفر در تشییع جنازه شرکت کرده‌اند؛ و به وصیت امام علی(ع) که فرمودند مرا به سرعت و پنهان دفن کنید عمل کردند؛ زیرا بنی‌امیه و خوارج اگر از مکان دفن من باخبر شوند حتماً جنازه‌ی مرا از قبر بیرون می‌آورند. امام در ادامه‌ی وصیت این‌گونه فرمودند که جلوی تابوت خود حرکت می‌کند و شما دو برادر انتهای تابوت مرا بگیرید، هر جا تابوت به زمین آمد همان مکان را حفر کنید.

وقتی پشت تابوت را گرفته بودند و حرکت می‌کردند، از مسیر کوفه تا نجف، تمام درختان و دیوارها و مناره‌های مساجد خم می‌شدند و می‌گفتند: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین». صدای گریه و سلام جنیان و ملائکه می‌آمد.

امام حسن(ع) فرمودند: به بیابان که رسیدیم سواری آمد درحالی‌که صورت خود را پوشانده بود، از من پرسید: تو حسن بن علی هستی؟ گفتم: آری. فرمود: در عزای پدرت خداوند به تو صبر عنایت کند. من هم جواب او را دادم. مرد گفت: جنازه را به من تحویل بده از اینجا به بعد با من است. امام حسن فرمودند: من ترسیدم زیرا بنی‌امیه و خوارج در کمین بودند. کمی تعلل کردم اما او دست خود را جلو آورد و مشاهده کردم که دستان پدرم علی(ع) است.

ناگهان گفتم: پدر جان! یا امیرالمؤمنین! شما هستید؟ ایشان فرمودند: حسن جان! هر مؤمن و مؤمنه‌ای که از دنیا برود جنازه‌اش را من تحویل قبر می‌دهم آیا جنازه‌ی خودم را تحویل قبر ندهم؟

به مکانی رسیدیم. تابوت به زمین آمد. کلنگی به زمین زدیم. قبری آماده بود. کنار رفتیم. وقتی به کنار قبر برگشتیم چادر سبزی روی پیکر کشیده شده بود و مادرم زهرا(س) و مادربزرگم فاطمه‌ی بنت اسد و جدم رسول‌الله(ص) آمده بودند و عزاداری می‌کردند. سپس مادرم فرمودند که سنگ لحد را بگذاریم. پدرم فرموده بود که بعد از دفن من، زمین را هموار کنید تا کسی نداند که قبر من کجا است و من چنین کردم. تا زمان هارون‌الرشید مزار امیرالمؤمنین(ع) همچنان پنهان بود.

در ماه رمضان بیماری‌های ما درمان می‌شود و سلیقه‌ی ما بالا می‌رود

امروز روز بیست و یکم ماه رمضان است و باید سلیقه‌هایتان بالا رفته باشد. روز اول ماه رمضان، ما مریض به مهمانی ماه رمضان آمدیم و درنتیجه‌ی همنشینی با قرآن و احادیث، مریضی ما کم‌کم بهبود پیدا می‌کند و ما شفا می‌گیریم. انسان مریض، کج‌سلیقه است و میل به هیچ غذایی ندارد زیرا ذائقه‌اش پایین آمده است اما روزبه‌روز که بهبود پیدا می‌کند اشتهایش باز می‌شود. وقتی کاملاً بهبود یافت دیگر هر غذایی را نمی‌خورد بلکه میل به غذاهای خوشمزه پیدا می‌کند.

بیست و یک روز است که ما در حال مداوای دلمان هستیم و خود روزه درمان است و روزانه آیه آیه از قرآن مجید دارو گرفته‌ایم و میل کرده‌ایم و سلیقه‌مان بالا رفته است و دیگر از امام علی(ع) دنیا نمی‌خواهیم بلکه هم‌جواری با ایشان و معرفت به ایشان را طلب می‌کنیم زیرا در این ماه ذائقه‌مان بهبود یافته است و متوجه شده‌ایم که از ایشان چه چیزی را باید طلب کنیم.

ملائکه در بیت‌المعمور به خداوند متعال عرضه داشتند که ما برای علی(ع) دل‌تنگ می‌شویم؛ پس خداوند متعال دستور آفرینش تمثالی از وجود نازنین امام علی(ع) را داد تا ملائکه هم‌جوار با آن شوند. در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان که فرق امام علی(ع) شکافته شد، در بیت‌المعمور فرق آن تمثال نیز شکست و ضجه و فریاد ملائکه بلند شد. از آن روز به بعد ملائکه دورتادور آن تمثال می‌گردند و مقابل آن زانو می‌زنند و بال‌هایشان را بالا می‌آورند و حاجت می‌خواهند. دعای آن ملائکه چیست؟ آیا ملائکه نیز حاجت دارند؟ حاجت ملائکه همان حاجت شیعیان امام علی(ع) است. امروز ملائکه در مقابل آن تمثال زانو زده‌اند و برای حاجت شیعیان و محبان امام علی(ع) دعا می‌کنند.

در ماه رمضان می‌شود آن‌قدر ذائقه بهبود یابد که طلب زیارت وجود نازنین امام علی(ع) را کرد.

در کُتُب نقل شده است که دختری شیعه در کوفه زندگی می‌کرد و خانواده او را به عقد مردی سنی مذهب درآوردند. شب حنابندان که تمام شد، هدایا و طلاهای زیادی برای دختر آوردند. وقتی مهمانان رفتند، دختر به کنیز خود گفت: کاری برای من انجام بده. بیا پنهانی با هم به نجف برویم تا قبر مولایم علی(ع) را زیارت کنیم زیرا شوهرم سنی مذهب است و ممکن است از این به بعد اجازه‌ی زیارت امام علی(ع) را به من ندهد. کنیز گفت: راه خطرناک است. دختر گفت: با توسل به مولا حرکت می‌کنیم.

کنیز و دختر در دل شب به سمت نجف حرکت کردند. در میانه‌ی راه، دزدی به آنان حمله کرد. دختر هرچه از طلا و جواهرات داشت به دزد داد اما دزد به خود دختر طمع کرد. دختر رو به نجف کرد و گفت: یا علی! من به عشق تو و زیارت قبر مطهر تو از خانه‌ام خارج شده‌ام آیا راضی هستی که دامن من لکه‌دار شود؟ ناگهان سواری از صحرا آمد و ذوالفقار کشید و دزد را به دو نیم کرد و به کنیز گفت که طلاها را جمع کن.

دختر تشکر کرد و گفت: شما که این قدر خوب و جوانمرد هستی می‌توانی ما را به نجف ببری تا قبر مولایم را زیارت کنم؟ هرچه از طلا و جواهرات دارم به تو می‌دهم.

ناگهان آقا فرمودند: آیا قبر مولایت را می‌خواهی زیارت کنی یا خود مولایت را می‌خواهی زیارت کنی؟

دختر گفت: من کجا و آقا و مولایم علی کجا؟!

امام فرمودند: من مولایت هستم. من را زیارت کن و به خانه‌ات برگرد.

نماز توسل به امیرالمؤمنین علی(ع):

هر کس که حاجتمند است، از نماز مغرب تا نماز صبح را به سه قسمت تقسیم کند و در ثلث آخر شب دو رکعت نماز مانند نماز صبح با حضور قلب بخواند بعد به سجده برود و 40 مرتبه بگوید: «اَللّهم إِنّی اَسئَلُکَ بِروح علی بن ابیطالب اَلَّذی ما أَشرَکَ بِاللهِ طَرفَةَ عَینٍ أَن تَقضِیَ حاجَتی».

امام معصوم می‌فرماید که سرت را از سجده بلند کن عنایت امام علی(ع) قطعاً به تو شده است.

ایام متعلق به امام علی(ع) است و سخن گفتن از ایشان بسیار سخت است. اگر بخواهیم از مظلومیت ایشان بگوییم، ما کجا و مظلومیت ایشان کجا؟! اگر بخواهیم از غربت ایشان بگوییم، ما کجا و غربت ایشان کجا؟! ما فقط می‌توانیم بگوییم: ها علیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر..

امام علی(ع) بر منبر کوفه نشسته بودند. مردی آمد و بعد از نماز در وسط مسجد آهی کشید و گفت: آه که من مظلوم واقع شدم. تا این سخن را گفت، امام فرمودند: چه کسی این سخن را گفت؟! مرد گفت: من. امام فرمودند: تا علی هست هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که من مظلوم هستم زیرا من مظلوم هستم که به عدد موهای پشم‌های گوسفندان قبیله‌ی ربیعه و مُضر به من ستم شده است.

تدبّر در آیات قرآن؛ و شفای امراض

امام علی(ع) مشغول اقامه‌ی نماز جماعت بودند. عده‌ای به ایشان اقتدا کرده بودند و خوارج هم به مسجد می‌آمدند و نماز را فرادی می‌خواندند! امام قامت نماز را بستند و خواندند: بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، الرحمن الرحیم، ناگهان یکی از افراد خوارج از پشت شروع کرد به خواندن آیه‌ی قرآن و گفت:

«وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»؛ بی‌تردید به تو و به کسانی که پیش از تو بوده‌اند، وحی شده است که اگر مشرک شوی، همه‌ی اعمالت تباه و بی‌اثر می‌شود و از زیانکاران خواهی بود.

در حقیقت امام را مورد طعن قرار داد. امام در مدتی که آن فرد مشغول خواندن آیه بود، قرائت نماز را نگه داشتند. بعد از آنکه آن فرد سکوت کرد، امام نماز را ادامه دادند تا اینکه مجدد آن مرد شروع کرد به قرآن خواندن. امام مجدد حمد را نگه داشتند تا او قرآن را بخواند. بعد از اتمام، امام مجدد شروع به خواندن سوره‌ی حمد کردند تا سوره‌ی حمد به پایان رسید. بین سوره‌ی حمد و سوره‌ی توحید امام شروع کردند به خواندن قرآن:

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ»؛ پس [بر آزار و یاوه‌گویی این تیره‌بختان] شکیبایی کن که یقیناً وعده‌ی خدا [در مورد یاری و پیروزی تو] حق است و مبادا آنان که یقین [به وعده‌های حق و برپا شدن قیامت] ندارند تو را به ناشکیبایی و سبک‌سری وادارند.

بعد از نماز از امام سؤال کردند که چرا نماز را نگه داشتید؟ امام فرمودند: مگر من اهل قرآن خواندن نیستم؟ مگر در قرآن نیامده است که «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»؛ هنگامی‌که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد؛ شايد مشمول رحمت خدا شويد.

او قرآن می‌خواند و من باید ساکت می‌شدم.

در شب نوزدهم فرق مولا شق‌القمر شده است اما منطق عوض نشده و زبان کُند نشده است و حافظه از بین نرفته است و گویایی ایشان کم نشده است. در دل شب با آن وضعیت، افراد خانواده را کنار بسترشان جمع کردند و فرمودند: «الله الله فی القرآن» مبادا غیر مسلمانان در عمل به قرآن از شما جلو بیفتند.

مبادا به جایی برسیم که در عمل به قرآن و اخلاق قرآن و پویایی آن و علوم آن و دریافت حکمت و نظم آن، غیرمسلمانان از ما جلو بیفتند و ما مسلمانان به دنبال آنان گدایی کنیم!

ما تا امروز بیست و یک جزء از قرآن را قرائت کرده‌ایم، به سه آیه از آیات آن توجه کنیم:

در قرآن کریم در آیه‌ی 81 سوره‌ی واقعه خداوند می‌فرماید: «أَفَبِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»؛ آیا شما نسبت به این گفتار سهل‌انگاری می‌کنید [و آن را قابل‌اعتنا نمی‌دانید]؟!

در آیه‌ی 20 سوره‌ی مزمل خداوند متعال می‌فرماید: «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»؛ خداوند متعال در این سوره، ‌یک مرتبه می‌فرماید نماز بخوان، یک مرتبه می‌فرماید زکات بده و دو مرتبه می‌فرماید هرچه قدر برایت امکان دارد قرآن بخوان.

در جای دیگر می‌فرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»؛ آيا در [معانى] قرآن نمی‌اندیشند؟

دلیل اینکه بعد از تورات، انجیل آمد این بود که در زمان حضرت عیسی(ع) کتاب تورات دیگر قابلیت عمل را نداشت و جامعه جلو رفته بود و آن کتاب قابلیت هدایت را نداشت. بعد از کتاب انجیل نیز به همین دلیل قرآن نازل شد. حال، تدبر کن که چرا بعد از قرآن دیگر کتاب دیگری از سوی خداوند متعال نازل نشد؟ زیرا آنچه که شما بخواهید در قرآن آمده است.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم وَ إِذا تُلِيَت عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم إيمانًا وَ عَلىٰ رَبِّهِم يَتَوَكَّلونَ»؛ مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل‌هایشان ترسان می‌گردد؛ و هنگامی‌که آیات او بر آن‌ها خوانده می‌شود، ایمانشان فزون‌تر می‌گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.

اگر در نمازم تنبل بودم، بعد از قرائت قرآن در ماه رمضان اکنون اول وقت بخوانم. اگر در حجابم سستی می‌کردم، بعد از قرائت قرآن، به آن بیشتر عمل کنم. اگر بر زبانم کنترل نداشتم اکنون بعد از قرائت قرآن بیشتر از آن مراقبت کنم. اگر در مصیبت بی‌تاب بودم اکنون صبورتر شوم. اگر در تنگنای اقتصادی ناشکری می‌کردم اکنون قناعت بیشتر داشته باشم. اگر انسان کینه‌ای بودم از سوره‌ی یوسف درس بیاموزم. اگر آدم دنیاپرست بودم از قصه‌ی آسیه یاد بگیرم که چگونه دنیا را گذاشت و رفت.

آی دخترها، آی جوان‌ها و آی مادرها! سلام من را به بچه‌هایتان برسانید و بگویید لااقل اطلاعاتتان از قرآن، از آن دانشمند آلمانی و شاعر؛ گوته کمتر نباشد که فریاد زد: من با قرآن بیگانه بودم. کشیش‌ها نمی‌گذاشتند به طرف قرآن برویم و ما را از قرآن ترسانده بودند؛ اما وقتی به قرآن مراجعه کردم دیدم این قرآن شایسته است که جهان را اداره کند.

آی پسر عزیزم! آی برادر بزرگوار! من نمی‌گویم قاری قرآن شو مانند عبدالباسط، من می‌گویم لااقل به‌اندازه‌ی سخن گوستاو لوبون به قرآن اهمیت بده. این دانشمند فرانسوی در کتاب تاریخ اسلام می‌گوید: «زیباترین نظام اخلاقی را قرآن دارد. هرچه کتاب درباره‌ی اخلاق نوشته‌شده است هیچکدام نظام اخلاق قرآن را ندارد و این قرآن قابلیت این را دارد که در آینده جهان را به اختیار بگیرد.»

چگونه باید قفل در دلمان را به سوی خداوند باز کنیم؟

بحث ما در شناخت امیرالمؤمنین علی(ع) نیست اگر چه باید در این زمینه هم تلاش بکنیم. غرض ما از آمدن به مجلس ماه رمضان و خواندن قرآن و روزه گرفتن این است که قفل در دلمان را به سوی خداوند باز کنیم. یکی از بهترین راه‌ها که از آن طریق قفل دل انسان باز می‌شود، هم‌نشینی با خوبان عالم است.

خوبان عالم یک شاه‌کلید دارند که با آن در قفل هر دلی باز می‌شود. هر مشکلی کنار خوبان عالم حل می‌شود. هر گرفتاری کنار خوبان عالم حل می‌شود؛ اما یک شرط دارد: شرطش این است که تو آن دل قفل‌شده را در اختیار آن خوب قرار بدهی و بگویی بازش کن.

قرآن، رفیق خوب آدم است؛ دلت را بگذار در اختیار قرآن تا قفل دلت باز شود. امام حسین(ع)، رفیق خوب آدم است به شرط اینکه دلت را بگذاری در اختیارش. اگر دلت قفل است و دستت را بگذاری روی قفل و محکم نگه‌داری کسی نمی‌تواند بازش کند. خوبان عالم قادرند قفل‌های دل‌ها را باز کنند به شرط اینکه ما این دل‌ها را در اختیار آن‌ها قرار دهیم.

بعضی از آن‌هایی که در کنار پیامبر(ص) بودند، در کنار امیرالمؤمنین علی(ع) بودند چرا در قفلشان باز نشد؟ به جهت اینکه دستشان را محکم روی این کلید گذاشته بودند و دلشان را در اختیار پیامبر(ص) قرار نمی‌دادند.

1- خودت را در اختیار رفیق خوب عالم قرار بده و با خوبان عالم رفیق شو کمی هم زحمت بکش و مراقبه کن.

مراقب زبان و رفتارت باش. کمی مراقبه کن و تسلیم در برابر آیات قرآن شو، کمی هم مطیع فرهنگ قرآن و بزرگان دینی شو؛ پاک و تمیز می‌شوی و قفل دلت باز می‌شود و آن وقت علی(ع) به تو می‌فرماید: مانند دخترهایم برایم گریه کن. در آن لحظه به این مقام که رسیدی نَسَبت عوض می‌شود و شما می‌شوی فاطمه بنت علی. محمد پسر ابابکر است ولی امیرالمؤمنین علی(ع) می‌گویند: محمد بن علی.

کمی زحمت بکشیم و دست و پای هوای نفسمان را ببندیم و کمی از فرهنگ اهل‌بیت(ع) بهره ببریم. می‌ارزد اگر صدها بار ما را بکشند و زنده کنند و در عوض یک لحظه در کنار علی(ع) بنشینیم و نَسَبمان عوض بشود.

امیرالمؤمنین علی(ع) اولوالأمر بود و هست که نازل شد و به زمین آمد. چون امر خداوند بود، وقتی آمد به روی زمین و خلق شد، سنگ تمام گذاشت برای زمینی‌ها و آسمانی‌ها.

از وقتی علی(ع) ضربت خوردند ذکر ایشان «سَلونی» بود یعنی بیایید بپرسید از من هر چه را نمی‌دانید قبل از اینکه من را از دست بدهید. تمام نگرانی حضرت، ندانستن و نادانی پیروانش بود.

آیت‌الله فلسفی می‌گویند: چهارده‌ساله بودم در صحن گوهرشاد آقایی منبر رفته بود؛ می‌گفت که می‌خواهم چند تا از فضائل علی(ع) را بگویم. بلند شدم و رفتم بالای سر حضرت نشستم و قلم و کاغذ برداشتم و شروع کردم به نوشتن فضائل علی بن ابیطالب(ع). کار کشید به آنجا که ده هزار علوم امروز که بشر برای رونق زندگی‌اش به کار گرفته و یا در آینده کشف خواهد کرد و به کار خواهد گرفت منشأش را از علی(ع) درآورده و کتاب کرده است.

پیامبر(ص) دوازده هزار صحابی داشتند که همه از پیامبر(ص) حدیث و روایت و تفسیر قرآن می‌دانستند. می‌گویند تمام علوم این دوازده هزار نفر را که جمع کنند یک دهم کلمات علی(ع) نمی‌شود.

امیرالمؤمنین علی(ع) «امر» خداوند است، سنگ تمام گذاشت با انبیاء گذشته، با 124 هزار پیامبر در گذشته. خدا وعده داده بود علی(ع) خلق‌شده ولی آشکاری‌اش حالا مانده بود. امیرالمؤمنین علی(ع) با 124 هزار پیامبر بود چراغشان بود، قوت قلبشان بود آن‌ها را راهنمایی می‌کرد و آن‌ها می‌دیدند که یک انرژی دارند و یک چراغ دارند که با آن قوت و انرژی می‌گیرند و حمایت می‌شوند اما نمی‌دانستند که او کیست. از میان 124 هزار پیامبر، 5 پیامبر اولوالعزم فهمیدند اسمش علی است.

موسی (ع) دانست که قوت قلبش علی(ع) است، موسی(ع) دانست چراغ دلش علی(ع) است و اسمش را دانست. از میان 124 هزار پیامبر مابقی نشناختند و این 5 تا اسمش را شناختند و از میان این 5 تا، خاتم‌الانبیا(ص) هم اسماً و هم رسماً علی بن ابیطالب(ع) را شناختند.

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: نمی‌تواند مرا بشناسد الّا پیامبر مرسل یا ملک مقرب و یا آن مؤمنی که خداوند قلبش را امتحان کرده است.

پرسیدند: مؤمن امتحان شده کیست؟

حضرت فرمودند: آن کسی که اگر مشکلی پیش آمد و به مصیبتی مبتلا شد و در دنیا گرفتار شد، مراقبت کند که به مصیبت آخرت گرفتار نشود (ضربه به مالش بخورد بگوید الهی شکر به دینم نخورد، ضربه به بچه‌اش بخورد بگوید الهی شکر به آخرتش نخورد). در تمام مصائب دنیا حواسش را جمع کند که بر اثر این مصیبت، ضربه به آخرتش نخورد. مؤمن امتحان شده مزاجش این است و مدام می‌گوید:

«وَ لا تَجعَل مُصیبتنا فی دیننا وَ لا تَجعَل الدُنیا اَکبَرَ هَمّنا»؛ خدایا! مصیبت و گرفتاری ما را در دینمان قرار نده. ای خدا! دنیا را بزرگ‌ترین فکر و خیال من قرار نده.

کفه‌ی آخرت با چه چیزهایی سنگین می‌شود؟

دنیا کوچک است، حالا که کوچک‌تر از آخرت است ما لااقل بگذاریمش یک درجه از آخرت پایین‌تر. من نمی‌گویم دنیا را رها کن. دنیا را بکن 49 درصد و آخرتت را بکن 51 درصد. کسانی که دنیا و آخرت در زندگی‌شان مساوی است، آخرتشان همیشه در خطر است. باید تلاش و همت کنی که یک درجه کفه‌ی دنیا از کفه‌ی آخرتت سبک‌تر باشد.

قرآن می‌گوید: «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ»[1]؛ آن‌هایی که کفه‌ی آخرتشان سنگین‌تر است، خدا آن‌ها می‌برد به مکانی که خدا از آن‌ها راضی و آن‌ها هم از خدایشان راضی هست.

این کفه‌ی آخرت را چه چیز سنگین می‌کند؟ پرسیدند این «ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» چیست؟

1) فرمودند: حُب علی بن ابیطالب(ع). دلی که محبت علی(ع) را دارد کفه‌ی آخرتش سنگین‌تر است.

محبت، تو را هم‌نشین می‌کند با خوبان و دلت در اختیار علی(ع) قرارمی‌گیرد و علی(ع) تو را پاک می‌کند و کفه‌ی آخرتت می‌چربد.

اگر یک دوست مؤمن داشته باشی و با خبر شوی که فوت کرده است، حدیث این است که در تشییع‌جنازه‌اش هفت قدم بروی. جنازه را می‌برند بشویند. حدیث می‌گوید تو هفت قدم برداشتی اما وقتی به خانه‌ات برمی‌گردی تو شسته شده و پاکیزه شده‌ای. ظاهراً تو رفته‌ای تا او را بشویی اما آن جنازه‌ی مؤمن تو را می‌شوید و پاک می‌کند.

آن هفت قدم، هفت آسمان و هفت زمین است. روح مؤمن که از بدن خارج می‌شود، آن را به آسمان اول می‌برند. ملائک آنجا بویش می‌کنند و نگه می‌دارند. ملائکه آسمان دوم می‌آیند پایین و او را می‌برند به آسمان دوم و آنجا بویش می‌کنند. به همین ترتیب او را می‌برند تا هفت آسمان گردش می‌دهند و می‌برند بالا تا ملکوت و بعد می‌آورندش زمین و می‌شویندش و نماز می‌خوانند و بعد می‌برندش به خانه‌ی قبرش و می‌سپارند به خانه‌ی قبر.

این هفت قدم که می‌روی، قدم قدم روح این رفیق خوب، تو را می‌برد تا ملکوت و بر می‌گردد به زمین بعد غسلش می‌دهند و می‌گذارندش در خاک و هر چیزش که خاکی بوده و از خاک بوده خاک پس می‌گیرد و هر چه از خدا بوده می‌گذارند در طبق و معطر می‌کنند و می‌برند بالا؛ که روحش است. تو را هم با او بالا می‌برند.

 این ارزش هم‌نشینی با یک مؤمن است ارزش هم‌نشینی با علی(ع) چقدر است؟

این بود که شب عاشورا یاران امام حسین(ع) می‌گفتند: حسین جان! اگر هزار بار ما را بکشند و زنده کنند، می‌ارزد به اینکه یک لحظه با شما بنشینیم.

بنده خدایی می‌گفت بچه‌دار نمی‌شدم و اطبا جوابم کرده بودند. با یک روحانی دوست بودم. رفتم نماز خواندم. خواستم بروم صدایم زد: کاظم آقا! دیشب نیمه‌شب دلم برایت سوخت و یک بچه از خدا برایت خواستم و خدا وعده داد تا شش ماه دیگر همسرت باردار می‌شود و پسردار می‌شوی، اسمش را بگذار علی.

حالا اگر زینب(س) دوست ما بشود و دلش برای ما نیمه‌شبی بسوزد چه می‌شود؟

چه‌کار کنم این کفه‌ی آخرتم سنگین بشود؟

2) محبت علی(ع) و دو قطره اشک پشیمانی از گناه.

رسول اکرم(ص) فرمودند: کسی که از ترس خداوند گریه کند، به هر قطره اشک، ثواب به وزن کوه احد به او می‌دهند و به هر قطره اشک، چشمه‌ای در بهشت در کنار قصرهایی که کسی ندیده و نشنیده به او می‌دهند.

حالا اگر به جای اینکه دنیا 49 درصد و آخرت 51 درصد باشد، اگر دنیایم بشود 40 درصد و آخرتم بشود 60 درصد ملائکه دست می‌زنند و می‌گویند بارک‌الله. حالا اگر دنیایم بشود 10 درصد و آخرتم بشود 90 درصد، خود خدا می‌گوید: «اِرجِعی اِلی رَبِّک»

چه کنم که کفه‌ی آخرتم سنگین شود؟

3) مقداری عمل صالح روی کفه‌ی اعمالت بگذار.

امام صادق(ع) فرمودند: اگر شیعیان ما آن‌گونه که ما بخواهیم باشند و عمل کنند و به سمت کمالات حرکت کنند و تلاش در جهت رستگاری کنند و در این مسیر، استقامت کنند سه اتفاق برایشان می‌افتد: 1. خدا امر می‌کنند ابرار روی سرشان سایه بیندازند. 2. خدا ملائکه را به خانه‌هایشان می‌فرستد تا با آن‌ها مصاحبه کنند. 3. از روی زمین و آسمان خدا روزی بر آنها می‌باراند.

محبت علی(ع) را در دل حضرت آدم(ع) گذاشت که توانست سجده کند. محبت علی(ع) در دل حضرت عیسی(ع) بود که می‌توانست مرده زنده کند. محبت علی(ع) در دل حضرت موسی(ع) بود که کلیم‌الله شد. محبت علی(ع) بود که سلیمان بن داوود با آن محبت، منطق‌الطیر پیدا کرد.

روز شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) است و به ما گفته‌اند: «الرَفیق ثُمَّ الطریق»؛ اول رفیقت را پیدا کن بعد راهت را انتخاب کن.

این همه کشته در عالم کشته شدند چرا هیچ‌کدامشان شهدای کربلا نیستند؟ چون شهدای کربلا رفیقشان امام حسین(ع) است و به رفاقت امام حسین(ع) راه رفتند.

ما پنج حواس ظاهری داریم و دو حواس باطنی داریم به نام «وهم» و «خیال» که می‌شوند در مجمع هفت تا. اگر انسان با همین هفت حواس زندگی کند یعنی کفه‌ی دنیا را به آخرت ترجیح داده است و زندگی را زندگی مادی کرده و لذت‌ها را لذت‌های مادی کرده و با هر کدام از این حواس یک درِ جهنم برایش باز می‌شود. به ما گفته‌اند در کنار این حواس ظاهری و باطنی، اگر قوه‌ی عقلتان را وسط بیاورید، می‌شود هشت تا؛ و آن قوه‌ی عقل کمک می‌کند که آن هفت حواس هم در جهت لذت‌های دنیا باشند هم برایت معنوی بشوند و رنگ و بوی خدا بگیرند و هشت در بهشت را برایت باز ‌کنند.

از لحظه‌ای که به تکلیف می‌رسید مانند آدمی هستید که سر یک دوراهی قرار گرفته‌اید. یک طرف باغ و آب و گل و سایه‌بان و… و یک طرف بیابان و سختی‌ها و رنج‌ها است و ریاضت و گریه‌ها و شب‌بیداری‌ها و مخالفت با هوای نفس و… است. شما را این وسط گذاشته‌اند که انتخاب کنید. اگر آن طرف را انتخاب کردید آخرش دوزخ است و اگر این طرف را انتخاب کردید، آخرش بهشت است. یک کمک می‌خواهید این وسط که کمکتان کند که کدام را انتخاب کنید و آن، رفیق مؤمنت است که علی(ع) و اولاد ایشان هستند.

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[2]

خدا می‌گوید این علی(ع) هدایتت می‌کند؛ خواه شکرگزار باشد، خواه ناسپاس.

در کتب نوشته‌شده است که علی(ع) را در جمجمه‌ی آدم دفن کردند یعنی علی(ع) را عقل بنی‌آدم به ودیعه گذاشتند.

[1] آیات 6 و 7 سوره القارعه

[2] آیه 3 سوره ی انسان