تذکراتی دربارهی حفظ اعتدال در زندگی
توجه به گذر عمر و اجتناب از امروز و فردا کردن
ادامهی بحث دعا: دعای دیگران در حق انسان
توضیحاتی در باب دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان؛ اهمیت سِتر و عفاف
تذکراتی دربارهی حفظ اعتدال در زندگی
قبل از شروع بحث، تذکراتی را در رابطه با سؤالات مطرح شده ذکر میکنم.
اسلام دین بسیار ظریف و حساسی است و به همین دلیل است که گفتهاند کسی که میخواهد در صراط مستقیم حرکت کند، انگار روی موی باریک و لبهی تیز شمشیر حرکت میکند. این حرکت بسیار دشوار است و تنها راه حل آن، این است که مطابق آنچه پیامبر(ص) عمل کرده است حرکت کنیم. راه پیامبر اسلام(ص) راه اعتدال است همانطور که ایشان فرمودند: بهترین کارها، کارهای با اعتدال و میانهروی است. همچنین باید توجه کنیم که این راه بسیار دشوار صراط مستقیم همان راه اهل بیت(ع) است و ما باید به روش ایشان دقت و عمل کنیم. اگر میخواهیم در مسیر دینداری و شناخت قرآن و دین، معلمی هم انتخاب کنیم باید دقت کنیم که اول خود معلم رفتارش بر اساس موازین اسلام و راه و روش اهل بیت باشد؛ بنابراین این روزها باید دقت کنیم که اگر در جاهای مختلفی کلاسهای تفسیر قرآن و اخلاق و مسائل آموزشی مربوط به دین برقرار است اول باید از درستی معلم آن مطمئن شویم و نه اینکه به صرف نام دین، در هر کلاس و جلسهای شرکت کنیم زیرا ممکن است تعالیم وارونهای در بعضی جلسات ارائه شود که مسیر زندگی انسان را به بیراهه بکشاند.
مثلاً در رابطه با اعتدال در انفاق آمده است که وقتی آیههای انفاق و اجر آن نازل شد، پیامبر هرچه داشتند انفاق کردند و سپس مردی آمد و گفت پیراهن ندارم. پیامبر پیراهن تن خود را درآوردند و به او بخشیدند. وقت نماز شد و پیامبر به مسجد نرفتند زیرا پیراهن نداشتند و در خانه ماندند. آیه نازل شد که اینگونه انفاق نکن، در بخشش نه دو دست خود را باز کن و بریز و نه دو دست خود را ببند (یعنی اعتدال را در انفاق حفظ کن).
شخصی نزد امام جعفر صادق علیهالسلام رفت و عرض کرد: آقا! من وقتی آیات انفاق را میشنوم دوست دارم هرچه دارم انفاق کنم. امام فرمودند خیر. ایشان مشتی خاک از زمین برداشتند و مشت خود را سفت بستند، طوری که هیچ چیزی از آن نمیریخت و فرمودند این بخل است. سپس کمی مشت را شل کردند و کمی از آن خاک ریخت، فرمودند این انفاق است و در نهایت همهی دست را باز کردند و همهی خاک ریخت و فرمودند این اسراف است.
آیه داریم که کسانی که تبذیر (اسراف) میکنند برادران و خواهران شیطان هستند. مراقب باشیم نه بخل بورزیم و نه اسراف کنیم در همه چیز. مثلاً در همین ماه رمضان گاهی افراد افطاریهایی میدهند که آنچنان متنوع است که اسراف است و از راه درست به دور است.
امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند آب را از سرچشمه بخورید. این آب به معنای معرفت است، معرفت به قرآن و مسیر حق و کمال و احکام؛ یعنی باید اینها را از ائمه که سرچشمهی این مسائل هستند یاد بگیریم.
امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی علیهماالسلام تأسف خوردند و فرمودند غذایی که خودتان پختید و میدانید چه هست، اگر موقع خوردن چراغ خاموش شود نمیخورید زیرا میترسید چیزی در آن باشد و نبینید، غذای معنوی خود را هم باید با چراغِ روشنِ عقل بگیرید و با چراغ عقل راه معنویت را طی کنید.
توجه به گذر عمر و اجتناب از امروز و فردا کردن
امروز روز دوازدهم ماه مبارک رمضان است. در این گذر زمان میبینیم که روزهایمان و عمرمان به چه سرعتی عبور میکند. باید سعی کنیم به این گذر عمر توجه بیشتری داشته باشیم.
در آیه 23 سوره کهف میفرماید: وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِکَ غَداً»؛ مبادا در مورد چیزی بگویی که فردا آن را انجام خواهم داد؛ یعنی هر کاری که تصمیم داری انجام بدهی همین الآن وقتش است و آن را به عقب مینداز و نگو فردا آن را انجام میدهم، گاهی آن «فردا» تبدیل به «هیچوقت» میشود.
پیامبر(ص) فرمودند: مردم! من شما را از تسویف (یعنی امروز را به فردا انداختن) میترسانم، بیشتر آدمهای اهل جهنم نمیخواستند تا آخر عمر بد بمانند بلکه با امروز و فردا کردن، فرصت را از دست دادند و جهنمی شدند.
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: در هر روز به کار همان روز بپرداز. کار هر روز اختصاص به همان روز دارد، ممکن است شما فردا موفق به آن کار نشوی.
امام محمد باقر(ع) فرمودند: امروزت را غنیمت بشمار، تو چه میدانی فردا از آنِ چه کسی خواهد بود.
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: اهل دنیا مانند کاروانی هستند که ایشان را میبرند در حالی که آنها خوابند. این است و جز این نیست که دنیا دار فنا و نیستی است، برای دنیا ثبوتی نیست، همانا دنیا مانند خانهای است که عنکبوت آن را تنیده است.
در توضیح این حدیث توجه کنیم که عنکبوت جانور پرزحمتی است که بسیار تار میتند اما در انتها خودش هم در همین تارها گیر میکند و میمیرد. آن کسانی که تمام همت خود را بر دنیا گذاشتند خانهای مانند عنکبوت در دنیا برای خود بنا میکنند که در نهایت خود در آن گیر میکنند.
برای اینکه راهِ درست برویم، چه کنیم؟
اول: باید یک برنامه برای بیداری دلمان داشته باشیم.
دوم: گوشی برای شنیدن موعظه آماده کنیم.
خدا به پیامبر(ص) فرمود: قرآن را نزد مردم ببر و مردم را موعظه کن.
پیامبر در حدیث زیبایی فرمودند: برای موعظه کردن، مرگ کافی است. برای راهنمایی و هدایت نمودن، عقل کافی است (اگر من جایی بودم که نه واعظ و سخنرانی بود، پیامبر فرمودند طبق عقلت زندگی کن به بهشت میروی چون عقل انسان را از بدیها بازمیدارد). برای زاد و توشه برای ملاقات خدا، تقوا کافی است. برای اشتغال، عبادت کافی است. برای انس گرفتن و انیس گرفتن، خدا کافی است. برای نورانیت و برای روشناییِ خانهی دل، قرآن کافی است.
دعای دیگران در حق انسان
خداوند در ماه رمضان، دعا را سرآمد همهی کارها قرار داد تا با دعا به تمام اینها برسیم.
گاهی ما دعای خودمان برای خودمان نمیگیرد، کسی باید برایمان دعا کند، آن یک نفر در درجهی اول معصوم است که امامِ زمانِ ما است. گاهی کسانی دیگر هستند که باید برایمان دعا کنند که دعایشان برایمان بگیرد. در رأس افراد مختلف که برایمان دعا میکنند، دعای مهمان است که بسیار به اجابت نزدیک است.
عمر بن حمق که از دلباختگان امیرالمؤمنین بود به نزد ایشان آمد. آن زمان سختترین شرایط جنگ صفین (که خیلیها در آن شرایط پشت کردند و رفتند و خیانت کردند) بود. به امام عرض کرد: یا علی! من دوستت دارم، با تو بیعت کردم و تو را امام زمان میدانم، این برای کسب وجهه و آبرو نیست. به چند دلیل من به تو پیوستم: اینکه پسرعموی پیامبر خدایی، پدر فرزندان پیامبری (پدر امام حسن و امام حسین)، پیشتازترین مردم در ایمان آوردن به پیامبر شما هستی و بزرگترین سهم را در جهاد برای اسلام داری. اگر به من تکلیف کنی، کوههای استوار را به دوش بکشم و به عمق دریاها فرو بروم تا روزیای به دست بیاورم که به آن وسیله دوستان تو را حمایت کنم، با این حال تصور نمیکنم توانسته باشم حقی از حقوق تو که به عهدهام هست را ادا کرده باشم.
امام فرمودند: میدانم راست میگویی، میخواهم از تو تشکر کنم. امام دست به دعا برداشتند و عرضه داشتند: «اللهم نَوّر قَلبَه بِالتُّقی وَ اهدِهِ اِلی صِراطِکَ المُستقیم»؛ یعنی خدایا! دل او را به تقوا نورانی کن و او را تا مسیر مستقیم هدایت کن. یعنی در عوضِ آن ابراز محبت، امام برای تشکر از او، او را دعا کردند. یعنی اگر کسی اینقدر عاشق و مخلص باشد، باید باز هم امام زمانش برایش دعا کند تا بالا رود.
اهمیت دعای مهمان برای صاحبخانه:
شخصی نزد امام صادق علیهالسلام آمد و گفت: آقا! من خیلی گرفتار هستم و طلبهایی دارم که اصلاً امیدی ندارم که پس بدهند و بدهکاریهای زیادی دارم. امام فرمودند: وقتی برگشتی کوفه و به خانه رفتی، ده درهم فراهم کن، اگرچه بالش زیر سرت را بفروشی؛ و غذایی آماده کن و چند مهمان به خانهات دعوت کن تا غذایی بخوردند و سر آن سفره دعایت کنند تا مشکلت برطرف شود. مرد میگوید به کوفه رفتم و هرچه کردم ده درهم فراهم نشد. بالش زیر سرم را ده درهم فروختم و سفره را انداختم و مهمانی را دادم و مردم آمدند و بعد از غذا گفتم برایم دعا کردند. هفتهی بعد بزرگترین بدهکارم آمد و گفت میخواهم تمام بدهیات را یکجا بدهم. از جایی که فکر نمیکردم مشکلم حل شد.
حال فکر کن که این مهمان در ماه رمضان باشد و مهمان افطار باشد و یا اینکه پدر و مادرت یا خانوادهات باشند که در این صورت بسیار هم بهتر است.
پیامبر(ص) فرمودند: یا علی! مؤمن در دنیا به سه چیز خوشحال میشود:
اول: به دیدار خواهر و برادر مؤمن
دوم: از افطاری دادن به روزهدار
سوم: به تهجد آخر شب (وقتی همه خواب هستند بلند شود و با خدا خلوت کند)
سپس فرمودند: هر کس در ماه رمضان مؤمنی را دعوت کند و سفرهای بیندازد و افطاری بدهد، انگار بندهای را در راه خدا آزاد کرده است، اگر شده به جرعهای آب یا شیر یا به دانهای خرما.
حالا اگر بخواهی آداب افطاری رفتن را رعایت کنی، خوب است که نمازت را در جایی که دعوت شدهای بخوانی (نه اینکه در خانهی خودت بخوانی و بقیه هم منتظر تو باشند!) و سر هیچ سفرهی افطاری دست خالی نروی و حتی شده چیز کمی با خودت ببری.
دعا و اذکاری برای رفع حاجت:
گاهی هم به ما یاد میدهند که چگونه دعا کنیم و در دعا چه بخواهیم.
معروف کرخی که دربان خانهی امام رضا علیهالسلام بود نقل کرده است که حاجتمندان به در خانهی امام میآمدند و برای رفع حاجتشان ذکر میخواستند. امام به آنها میفرمودند: برای رفع حاجتتان هزار مرتبه بگویید:
«بسم الله الرحمن الرحیم آمنتُ بالله العَلی العَظیم تَوَکَّلتُ علَی الحَیِّ القَیوم».
او میگوید هرگز ندیدم کسی این ذکر را از امام بگیرد و برود و انجام بدهد و به یک روز حاجت او برآورده نشود. او میگوید من که دربان امام بودم به هرکه گفتم گرفت و رفت و حاجتروا شد. به شما هم میگویم اگر با ایمان و یقین گفتی و حاجت نگرفتی من را لعنت کن.
امیرالمؤمنین علیهالسلام نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله رفتند و عرضه داشتند: یا رسول الله دیگر از فاطمه خجالت میکشم از بس که عبایش را بردم و امانت گذاشتم و جو گرفتم. یا رسول الله! خیلی طلبکار دارم.
پیامبر(ص) فرمودند: برو و این دعا را بعد از نمازهای صبحت بخوان:
«اللهم اَغْنِني بِحَلالِکَ عَن حَرامِکَ وَ بِفَضلِکَ عَن مَن سِواک».
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: من خواندم و از جایی که فکر نمیکردم دُیون من ادا شد.
شیخ بهایی میگوید: من بسیار سخت بدهکار شده بودم، آنقدر که بین مردم نمیتوانستم بیرون بیایم و دیگر به سختی افتاده بودم. یادم افتاد که پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) این دعا را یاد دادند و من شروع کردم به خواندن آن بعد از تمام نمازهایم. به حق پیامبر(ص) از جایی که فکر نمیکردم دیون من ادا شد و من آزاد شدم.
خدای ما خدای مهربانی است. آنقدر سخاوتمند است که میفرماید: من را یاد کن به زبان و عبادتت، من تو را یاد میکنم به نعمتهایم. یادم کن به بندگی، من تو را یادم میکنم به رحمتم و احسانم و رضوانم.
توضیحاتی در باب دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان؛ اهمیت ستر و عفاف
در دعای زیبای امروز که روز دوازدهم ماه مبارک رمضان است مفاهیم بالایی وجود دارد:
«اللهمّ زَیّنّی فیهِ بِالسّتْرِ و العَفافِ و اسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ و الکَفافِ و احْمِلنی فیهِ على العَدْلِ و الإنْصافِ و آمِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِكَ یا عِصْمَةَ الخائِفین».
خدایا! من را زینت کن به سِتر و پوشاندن (خدا این جمله را برای تمام موجودات عملی کرده و عورت همهی آنها را به نحوی پوشانده است، بعضی با دم بعضی با مو بعضی با پر و برای انسان هم فرموده با لباس بپوشان). زینتِ ظاهر، به لباس و پوشش است، لباسی که عورت و اندام انسان را بپوشاند و لباسی که تمیز و پاکیزه باشد. این زینتِ ظاهر است.
در ادامهی دعا از خدا میخواهیم: در این روز، لباس قناعت به من بپوشان و لباس کفاف. کفاف یعنی چی؟ قناعت از طرف ماست و کفاف از طرف خداست. از خدا میخواهیم ما را موفق به قناعت کند و خودش به اندازهی کفایت به ما عطا کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: مردم! چشمانتان را از دست مردم و ثروتمندان باز دارید و امید به دست آنها نداشته باشید زیرا خدای شما و آنها یکی است.
چهار رذیلهی اخلاقی در وجود انسان هستند که شرک خفی میباشند (که پیامبر فرمودند من از شرک خفیِ امتم میترسم): 1- تکبر 2- حرص 3- طمع 4- ریا.
در ادامهی دعای روز دوازدهم از خدا میخواهیم که خدایا! سِتر و پوشش بکش به گناهان من. از اسماء زیبای خداوند این است: «یا من اَظهَرَ الجَمیل و سَتَرَ القَبیح» خدایی که زیباییها را آشکار میکند و زشتیها را میپوشاند.
صاحب تفسیر قرآن مینویسد: هرکسی در عرش پروردگار یک مثالی برای خودش دارد مثل خودش. هر گاه انسان روی زمین به هر کاری مشغول شود، آن مثَل او، به همان کار در عرش خدا مشغول میشود. در واقع آینهای وجود دارد که هر کار انسان را پیش ملائکه در عرش نشان میدهد. هرگاه بندهای کار خوبی انجام میدهد، خدا آن را در عرش به ملائکه نشان میدهد اما وقتی بنده کار بدی میکند خدا روی آینه را میپوشاند تا ملائکه نبینند. این معنای «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» است. روایت داریم روز قیامت همه اعمال هم را میبینند، امام جعفر صادق علیهالسلام میفرمایند آن روز خدا در گوش هر کدام از ما چیزی میفرماید که چنان مشغول حساب و اعمال خود میشویم که اعمال کس دیگری را نمیبینیم که مطلع شویم.
موسی بن عمران که الاغش را دزد برده بود به خدا عرضه داشت: خدایا دزد را رسوا کن و آبرویش را ببر. ندا آمد: نه موسی؛ تو از من بخواه یک الاغ مثل الاغ خودت به تو بدهم چرا از من میخواهی آبروی دزد را ببرم. من آبروی دزد را نمیبرم.
خدا این ستر و پرده را نگه میدارد تا جایی که بندهای مورد غضب خدا قرار بگیرد. چند موضوع غضب خدا را برمیانگیزاند: یکی بیعفتی، یکی آق والدین و چند مورد دیگر.
شخصی گفت به مکه رفته بودیم. روحانی بسیار خوب و آقایی داشتیم. روحانی دو سه روز مانده بود به عرفه، حال عجیبی داشت و اشک میریخت. پرسیدند شما را چه شده؟ گفت خواب امام زمان را دیدم، امام فرمودند: دلم میخواهد روز عرفه به خیمهتان بیایم، به شرط اینکه شما روضهی عمو جانم ابوالفضل(ع) را بخوانید. در کاروان، زنی هم بود که روی ویلچر بود.
روز عرفه در عرفات، روحانی وقتی در خیمه آمد و شروع به دعای عرفه کرد، گفت من چنین خوابی دیدم. مجلس حال عجیبی پیدا کرد. مردم گریهی بسیار کردند، در حین روضه پردهی خیمه بالا رفت، جوانی وارد شد و وسط مجلس نشست و عطر عجیبی آمد. همه او را نگاه کردند. روحانی شروع کرد به روضهی حضرت اباالفضل(ع) و این آن فرد بسیار گریه میکرد. روضه رسید به مشک پاره و خجالت حضرت اباالفضل از بچههای امام حسین علیهالسلام، آن آقا چنان گریه میکرد که توجه همه جلب شد. وقتی توجهها جلب شد، آقا بلند شد و از خیمه بیرون رفت. آن خانم ویلچری هم دم در خیمه بود. صدا زد: آقا! تو بیایی و بروی و من روی ویلچر نشسته باشم و فلج بمانم؟! آقا به او لبخندی زد و فرمود از روی ویلچر بلند شو، آن زن سالم شد و بلند شد و جمعیت مشغول او شدند و آقا رفت.