وداعهای ابیعبدالله(ع) با حضرت زینب(س)
زیارت امامان از راه دور
تجلی خداوند بر زائران شب جمعهی حضرت ابی عبدالله الحسین(ع)
توسل به وجود نازنین امام زمان(عج)
از عالیترین کارهای شب جمعه، مطالعه دربارهی امام حسین(ع) است.
چگونه طبق آیهی «اِنَّ الحَسَنات یُذهِبنَ السَیئات»، سیئات به حسنات تبدیل میشوند؟
کاروان وقتی به سمت شام میرفت کمتر از 80 نفر بودند و برای این تعداد، هزار نفر سرباز کوفی و شامی همراه بودند که 200 سرباز جلو میرفتند تا مراقب باشند کسی انقلاب نکند و یا مواظب باشند که کسی به اسرا کمکی نرساند.
حدود 100 سرباز اطراف سرها بودند و 500 سرباز به رهبری ضجر و سردمداری شمر بن ذیالجوشن این 80 نفر زن و بچه را میبردند. هیچ کجای تاریخ ننوشته که یک نفر از این اسرا جایی التماس کرده باشند یا یک نقطه چیزی خواسته باشند.
از امام صادق(ع) پرسیدند که آیا صورت و جمال دختران و اهلبیت امام حسین (ع) را کسی دید؟
میگویند چشم امام آب جمع شد و از اشک، قرمز شد و با دست به پایشان زدند و فرمودند: عجب حرفهایی شما میزنید. والله دور صورت تمام اهلبیت هالهای از نور بود که هیچکس ندانست اهلبیت چه شکلی هستند.
یک تشر حضرت زینب (س) میزدند آنها فرسنگها فرار میکردند مگر جرئت داشتند که نزدیک شوند و نگاه کنند؟!
روز عاشورا امام حسین (ع) هفت مرتبه با حضرت زینب (س) وداع کردند و در هر مرتبه که وداع کردند، حضرت زینب (س) دنبال امام حسین (ع) از خیمه بیرون آمدند و ابیعبدالله(ع) دستشان را بر روی سینهی حضرت زینب (س) گذاشتند و ایشان را آرام کردند.
امروز به سه مورد آن اشاره میکنیم:
وقتی ابیعبدالله(ع) نزد حضرت زینب(س) زفتند و درخواست آن پیراهن کهنه را کردند و خانم فهمیدند که کار دیگر تمام است، رفتند بقچه را آوردند و پیراهن را درآوردند و کمک برادر کردند و پیراهن را تن برادر کردند. در این هنگام، صدای حضرت زینب(س) از گریه میلرزید. امام حسین(ع) رو به خواهر کردند و فرمودند: زینب جان خواهرم! مواظب باش شیطان حلمت را نبرد.
حضرت زینب(س) محکم شدند و ایستادند و اشکها را پاک کردند و عرضه داشتند: برادر! به شما قول میدهم که آنجور که دوست داری من را ببینی.
ابیعبدالله(ع) به میدان رفتند و چرخی زدند و دوباره آمدند و سفارش زن و بچهها را به خانم کردند. خواستند که بروند، حضرت زینب(س) دامن برادرشان را گرفتند و گفتند: برادر! چگونه من را با این زن و بچهها بین این لجارگان تنها میگذاری و میروی؟ ابیعبدالله(ع) فرمودند: خداوند حافظ شماست؛ و دستشان را روی سینهی حضرت زینب(س) گذاشتند. خانم آرام شدند و عرضه داشتند: برادرم! قسم میخورم که آنجور که تو دوست داری رفتار کنم و صبری کنم که صبر از دست من عاجز بشود.
امام حسین(ع) رفتند و چرخی زدند و دوباره آمدند و وداع کردند. این بار میگویند که حضرت زینب(س) دویدند و از امام حسین(ع) خواستند که از مرکب پیاده شوند تا زیر گلوی حضرت را به درخواست مادرشان حضرت فاطمه سلاماللهعلیها ببوسند.
وقتی زیر گلوی ابیعبدالله(ع) را بوسیدند، دو مرتبه امام(ع) دستشان را روی سینهی حضرت زینب(س) گذاشتند و دعایی خواندند و به خواهرشان دمیدند و خانم عرضه داشتند: برادر! به تو قول میدهم که تمام اسارت چنان آبروداری بکنم که خواهر حسین(ع) زبانزد عالم بشود.
حضرت سکینه(س) میفرمایند: روز یازدهم سربازها آمدند اسرا را سوار کنند؛ که عمهام فریاد زدند: هیچکس نزدیک نشود؛ و من به همراه عمهام زینب و امکلثوم همه را سوار کردیم. دو تا عمههایم کمک کردند من سوار شدم و عمه جانم زینب کمک کرد عمهام امکلثوم سوار شوند. عمهام نگاهی به چپ و راست کردند و دیدند هیچکس سرپا نیست. نگاهی کردند به قتلگاه و دیدند که لجارگان کوفه دارند نگاه میکنند. فریاد زدند چشمانتان را ببندید که دختر علی(ع) میخواهد سوار شود؛ که همه برگشتند. عمهام نگاه کردند به سمت علقمه و فرمودند: ابوالفضل! من به هوای تو از خانه درآمدم آیا قرارمان بر این بود؟
شبهای جمعه خداوند دنبال ما قاصد میفرستد و از بعدازظهر پنجشنبه آسمان اول پر از ملک میشود و تا سحر فردا داد میزنند که آیا گنهکاری هست که بخواهد توبه کند؟ خداوند منتظر است. دردمندی هست که دوا بخواهد؟ خدا منتظر است. حاجتمندی هست که گرهگشایی بخواهد؟ خدا منتظر است و…
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس عرضه میداریم که زنده هستیم و امروز مادر ابیعبدالله(ع) ما را دعوت کرده است که در مجلس امام حسین(ع) بنشینیم و ثواب زیارت کربلای معلا را در شب جمعه در نامهی عمل برای ما ثبت و ضبط بگرداند.
خیلی وقتها ما دلمان برای کربلا تنگ میشود و خیلی وقتها امام حسین(ع) دلشان برای بعضیها تنگ میشود و دوست دارند صدای گریه و مناجاتشان را در حرم خودشان بشنوند و دوست دارند آنها را در حرمشان ببینند. وقتی امام حسین(ع) دلشان تنگ بشود، این دیگر دست تو نیست و همه چیز جور میشود و خودت را در حرم امام حسین (ع) پیدا میکنی.
کتابها مملو هستند از تشویق به سمت کربلا رفتن. اگر ایمان و یقین بالا نباشد و اهل قرآن نباشیم و حب اهلبیت(ع) در دلهایمان نباشد، آدم نمیتواند باور کند که اینهمه اجر ثواب برای زائر قبر امام حسین(ع) است؟
راوی نقل میکند که خدمت امام جعفر صادق(ع) بودم. ایشان فرمودند: آیا کربلا میروی و قبر امام حسین(ع) را زیارت میکنی؟
گفتم: آقا بله به زیارت میروم. امام فرمودند: مرکبی که با آن به زیارت میروی چیست؟ گفتم: آقا مسیر من به دریا است و من سوار کشتی و قایق میشوم و به زیارت میروم و برمیگردم.
امام فرمودند: چیزی بگویم باور میکنی؟
گفتم: مگر میشود شما چیزی بگویید و من باور نکنم؟
امام فرمودند: به هر حرکتی که آن کشتی روی آب تکانت میدهد و به هر تکان، منادی از آسمان ندا میزند که خداوند تو را بخشید و بهشت را بر تو واجب کرد.
امام صادق(ع) به سدير صيرفي فرمودند: سدیر چه زحمتی برایت دارد كه در روز پنج بار امام حسين(ع) را زيارت نمیکنی؟
گفتم: یا بن رسولالله! خانهی من بیش از صدها فرسخ از کربلا فاصله دارد. چگونه این کار برای من ممکن است؟
امام فرمودند: من نگفتم برو کربلا! بر بلندي رفته به چپ سپس به راست و بعد به سمت آسمان و سپس به سمت كربلا نگاه کن و بگو:
«اَلسَّلامُ عليكَ يا اباعبدالله اَلسَّلامُ عليكَ وَ رحمةُ الله وَ بَرَكاتُه»
براي تو يك زيارت مقبول، يك حج مقبول، يك عمرهی مقبول در نامهی عملت مينويسند.
طبق فرمودهی امام صادق(ع): هر وقت دلت هوای کربلا کرد اما نمیتوانستی بروی، یا دلت هوای بقیع کرد اما نمیتوانستی بروی. هر وقت دلت خواست هر یک از ائمه را زیارت کنی، نيت آن امام را بكن و دست روی سينه بگذار و بگو:
«قَصَدْتُكَ بِقَلبي زائِراً اِذا عَجَزْتُ مِن حُضورِ مَشْهَدِكَ و َ وَجَّهْتُ اِلَيكَ سَلامي لِعِلْمي بِاَنَّهُ يُبَلِّغُكَ صَلَّی اللهُ عَليكَ فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّك».
جناب ابوالحسن فارسی از محدثين بزرگ شيعه فرمودند: من زیاد به زیارت اباعبدالله(ع) میرفتم؛ اما مالم کم شد و جسمم ضعیف و پير شد و زیارت حضرتش را ترک کردم و نتوانستم به کربلا بروم. در خواب رسول خدا(ص) را به همراه حسنین(ع) دیدم. از کنار آنها عبور میکردم که حسین بن علی(ع) فرمودند: ای رسول خدا! این مرد زیاد به زیارت من میآمد، امّا مدتی است که ترک من کرده است.
رسول خدا(ص) به من فرمودند: آیا تو زیارت حسین(ع) را رها کردهای؟ آيا آدم حرم همچون حسيني را ترک میکند؟
گفتم: یا رسولالله(ص)! هرگز من مولای خویش را رها نمیکنم، ولیکن ضعیف و پیر شدم و مالم نیز کم شده است، لذا زیارت نمیروم.
پیامبر(ص) فرمودند: کربلا نمیتوانی بروی، چرا بر بام خانهات نمیروی و هر شب با انگشت اشاره به سوی قبر حسین بن علی(ع) اشاره نمیکنی؟ و نمیگویی:
«اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى جَدِّکَ وَ أَبِیکَ، اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى اُمِّکَ وَ أَخِیکَ، اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَئِمَّهِ مِنْ بَينِکَ، اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الدَّمعَةِ السَّاکِبَهِ، اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُصِیبَةِ الرَّاتِبَهِ، قَدْ اَصْبَحتُ کِتَابُ اللَّهِ فِیکَ مَهْجُوراً، وَ رسول الله فِیکَ مَحْزُوناً، اَلسَّلامُ عَلَیك وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. اَلسَّلَامُ عَلَى أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ، السَّلَامُ عَلَى اُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ، اَلسَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ، وَ مَعَادِنِ حِکْمَة اللَّهِ، وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ، وَ حَمَلَةِ کِتَابِ اللَّهِ، وَ أَوْصِیَاءِ نَبِیِّ اللَّهِ، وَ ذُرِّیَّةِ رسول الله وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»[1][1]
چنین كنی رشتهی پيوندت با امام حسین(ع) هيچ وقت پاره نمیشود.
امام جعفر صادق(ع) فرمودند: در شبهای جمعه، خودِ خداوند به همراه ملائکه و انبیا و اوصیا که افضل آنها رسولالله(ص) است، به کربلا و زیارت قبر امام حسین(ع) میرود؛ پس تو هم در شبهای جمعه زائر قبر امام حسین(ع) باش تا تجلی صفات جمال و جلال الهی شامل حال تو بشود.
آمدن خداوند به کربلای معلا را تفسیر کردند که همانا عنایت خداوند تبارکوتعالی و تجلی خاص پروردگار در شب جمعه به کربلای معلا است.
این تجلی چگونه است؟
میگویند: همانگونه که خداوند در طور سینا به حضرت موسی(ع) تجلی کرد و موسی(ع) نوری دید و به سجده افتاد، آن تجلی هر شب جمعه در کربلا رخ میدهد.
شبهای جمعه کربلا، طور سینا است و هر زائر چه زن باشد و چه مرد در شب جمعه موسیِ کلیم است و آنگونه که خداوند در طور سینا به موسی(ع) تجلی کرد، به این زائر هم تجلی میکند. موسی(ع) که با صورت به سجده افتاد نمیدانم آن زائر امام حسین(ع) در شب جمعه در کربلا چه حالی پیدا میکند؟
آمدن خداوند، تجلی اسماء و صفات خداوند به زائر است. کوه طور، خود کربلا است. اصلاً روایت داریم که وقتی حضرت موسی(ع) آن شعلهی قرمز را دید، آن، نور امام حسین(ع) بود که به موسی(ع) گفتند حالا کفشت را بکن و وارد شو.
هر شب جمعه این تجلی به زائر امام حسین(ع) در کربلا میشود؛ که تو هستی. به جنسیتت نگاه نمیکند. هر زائری در کربلای معلا، مقام کلیم اللهی میگیرد. آنگونه که خداوند در کوه طور تجلی کرده است، در کربلا به زائر امام حسین(ع) تجلی میکند.
به تعبیر دیگر؛ منظور از اینکه خدا میآید این است که خداوند اسما و صفاتش در شبهای جمعه تجلی میکند و فاصلهی این زائر مؤمن با خداوند کم میشود تا به اندازهی فاصلهی دو انگشت. هیچچیزی نمیتواند بنده را آنقدر به خداوند نزدیک کند که زیارت شب جمعهی امام حسین(ع) نزدیک میکند.
فرمودهاند: آن کسانی که میخواهند سیر و سلوک داشته باشند و خدا را بشناسند، آدابدان باشند، خداشناس بشوند، رفیق خدا بشوند، با صورت سفید روز قیامت خداوند را ملاقات کنند و به کمال معنوی برسند بدانند که زیارت شب جمعه در کربلای معلا در تکامل معنوی سالک، تأثیر بسیار به سزای دارد.
شیخ جعفر نعلبند اصفهانی تعریف میکند که مـن بیستوپنج بار، به كربلا مشرف شدم و در سفر بيست و ششم بين راه، شخصی يزدی با من رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و کمکم مرض او شدت گرفت
و نزدیک به مرگ شد. از طرفی قافله خواست حركت كند. من راجع به او متحير ماندم كه چه طور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خدای تعالی مسئول شوم؟ از طرفي چه طور اینجا بمانم و تنها به سمت کربلا بروم؟ بـالأخـره بـعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم و گفتم: من میروم و دعا میکنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد.
ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت: من يک ساعت ديگر میمیرم. صبر کن، وقتي از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من برای تو باشد، فقط مرا با اين الاغ، به كربلا برسان و آنجا دفنم کن.
وقتي اين حرف را زد و گريهی او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همانجا ماندم.
قافله رفت و مدتزمانی كه گذشت، آن زائر يزدی از دنيا رفت. من هم او را بر الاغ بستم و حركت كردم. تـا يـک فـرسـخ راه رفـتـم، اما جنازه را هر طور بر الاغ میبستم، همینکه مقداری راه میرفتم، میافتاد و قرار نمیگرفت.
با همهی اینها به خاطر تنهايی، ترس بر من غلبه كرد. ديدم، نمیتوانم او را ببرم. حالم خيلی پريشان شد. همانجا ایستادم و به جانب حضرت سیدالشهدا(ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم: آقا! من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايي ندارم.
نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سواری كه بزرگ آنها بود، فرمود: زائر حسین ما مرده؟ با شمشیرشان به زمین زدند و چشمهی آبی نمایان شد و آن ميت را غسل دادند و حنوطی کردند که بیابان از عطرش پر شد. بزرگ آنان، جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و به من گفتند حالا برو در وادی ایمن کربلا در جوار جدم حسین(ع) دفنش کن و یکی به مرکب زد و مرکب راه افتاد و من دیدم کسی نیست.
مرکب چند قدم رفت، من دروازههای کربلا را دیدم. ميت را بردم و در وادي ايمن دفن كردم. قـافلهی ما تقریباً بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله میپرسید: تو كی و چگونه آمد؟! من قضيه را برای بعضی به طور خلاصه و برای بعضی مشروحاً میگفتم و آنها هم تعجب میکردند. بعضی هم مسخره میکردند و میخندیدند. بعد از آن، لب فرو بستم و چیزی نگفتم.
یکشب در خانهام بودم که دیدم در میزنند. در را باز کردم. شخصی گفت: شیخ جعفر! امام زمان(عج) با تو کار دار؛ و دستم را گرفت. من را جایی برد. ديدم آن حضرت در محلی كه منبر بسيار بلندی در آن بود، بالای منبر تشريف دارند و به من گفتند: شیخ جعفر! چرا لبت را بستی؟ چرا حرف نمیزنی؟ فرمودند: چرا برای مردم آنچه را كه در راه كربلا دیدهای نقل نمیکنی؟
گفتم: آقا! من نقل میکردم، از بس مردم مسخرهام كردند، ديگر ترک نمودم.
حضرت فرمودند: تو كاری به حرف مردم نداشته باش، آنچه را كه دیدهای نقل كن تا مردم بفهمند که مهدی فاطمه(س) نسبت به زائر جدمان حضرت سیدالشهدا(ع) چه حالی دارد.
چرا ما را به سمت کربلا میکِشند؟ ما را به سمت کربلا میکشند که تجلی رب بشود. میکشند به سمت کربلا تا در آنجا استحاله شویم و تبدیل شویم از این بدن به آنها.
شب جمعه است و شب توسل به وجود نازنین امام زمان(عج).
از عالیترين توسلات به امام زمان(عج) که آهن وجودت کیمیا میشود و گرمای نگاه مهدی فاطمه(س) را درک میکنی:
صبح به صبح بعد از سلام نماز، ١١ مرتبه توحيد بخوان و هدیه کن به امام زمان(عج)؛ و شب موقع خواب هم ١١ مرتبه سورهی توحيد بخوان و به امام زمان(عج) هدیه کن و در طول روز هم هرچقدر توانستی سورهی توحید را بخوان و آن را هم به امام زمان(عج) هدیه کن.
در حديث داريم با سه بار خواندن اين سوره، درهای رحمت خدا باز میشود و ثواب خواندن كل تورات و انجيل و زبور و قرآن را مجموعاً خداوند به تو میدهد و درهای رحمت خداوند به رویت باز میشوند. وقتی همه را هديه به امام زمان(عج) كنی اثرش اين است كه امام زمان(عج) اين عمل را صد در صد قبول میكنند و میپذيرند.
چند عمل است که در هر شرایط انجام دهی خداوند بدون شرط از شما قبول میکنند:
وقتی شما چیزی را فرستادی و آقا قبول کردند، آن وقت تو هر جا گیر کردی امام زمان(عج) کمکت میکنند.
هر کس گرفتار است، مريض دارد و نگاه خاص آقا را برای حاجتش میخواهد، عظيمترين و شديدترين توسل اين است:
حاجتتان را نيت كنید و وضو بگيرید. در دل شب دو ركعت نماز بخوانید و هدیه کند به امام زمان(عج) و بعد از سلام نماز، ١۰۰۰ مرتبه بگوید: «يا صاحب الزَّمان ادركنی»
همان موقع به ١٠٠٠ نرسيده جواب میآيد.
دعايی شبهايی جمعه با فضيلت بسيار از علامه مجلسی(ره):
از مرحوم مجلسی نقلشده اسـت: شبی از شبهای جمعه در ادعیه خود عبور میکردم نظرم به دعای کوچک و پر معنایی افتاد. پس همان شب آن دعا را خواندم. هفتهی دیگر، شب جمعه خواستم که همان دعا را بخوانم که ناگاه صدایی را از سقف خانه شنیدم که: ای شیخ! هنوز کرامالکاتبین از نوشتن ثواب این دعا که شب جمعهی گذشته خواندی فارغ نشدهاند که میخواهی دوباره آن را بخوانی. و آن دعا این است:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اَلحَمدُ لِلّهِ مِن اَوّلِ الدُّنیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الاخِرَةِ اِلی بَقائِها اَلحَمدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ نِعمَةِ اَستَغفِرُ اللهَ مِن کُلِّ ذَنبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیه یا اَرحَمَ الرّاحِمین».
بدن امام حسین(ع) مانده روی زمین و مدافع میخواهد؛ شمشیرزن نمیخواهد عالم میخواهد؛ کسی را میخواهد که عالم و اهل تحقیق و زحمتکشیده باشد و لابهلای کتابها فرو برود و بتواند از قرآن و فقط از قرآن از امام حسین(ع) دفاع کند.
در تمام مقاتل نوشتهاند که ابیعبدالله(ع) سراغ هر کسی رفتند بغلش کردند و نوازش میکردند و بشارت میدادند و آن شهید سیراب میشد به دست پیامبر(ص). کسی نمیمیرد مگر سرش کنار سر امام زمانش باشد. در روز عاشورا امام حسین(ع) فقط علیاکبر(ع) را بغل نکردند. مقاتل نوشتند که امام آمدند و کنار بدن علیاکبر(ع) نشستند و خم شدند و صورت به صورت علیاکبر(ع) گذاشتند.
برای مقتل خوان سؤال پیش میآید که چرا امام فقط با علیاکبر این کار را کردند چرا ایشان را بغل نکردند؟ تا اینکه توسل میگیرد و لای مقاتل میگردد و گریه میکند و التماس میکند تا اینکه یک جا به سند به چشمش میخورد که نوشتهاند زیرا سر حضرت علی اکبر(ع) دیگر طوری نبود که بشود بالا بیاورند.
بهترین کار در شب جمعه این است که یکذره معلوماتتان را به ابیعبدالله(ع) بالا ببرید و اضافه کنید.
چقدر رفتی کربلا؟ چقدر در حرم ابیعبدالله(ع) خواندی «السلام علی نوح، السلام علی ابراهیم، السلام علی موسی، السلام علی عیسی، السلام علی یعقوب و…»؟ من آمدم زیارت امام حسین(ع) چرا به انبیای دیگر سلام میدهم؟
امام حسین(ع) نقش تمام انبیا را یک تنه در یک نیمروز بازی کردند. یعقوب(ع) دوازده پسر داشت که به فراغ یکی از آنها گرفتار شد و نابینا شد. اما یعقوبِ کربلا یک پسر سرپا داشت که روز عاشورا وقتی صدا زد بابا خداحافظ، نورِ چشمِ بابا را با همین خداحافظی برد. پیراهن خونی یوسف(ع) را آورند که یک سوراخ نداشت اما یعقوبِ کربلا، بدن چاکچاک پسرش را دید. آن یعقوب بچهاش را از چاه درآوردند و بردند بازار فروختند و عزیز مصر خرید و نشست بر تخت سلطنت؛ اما یعقوب کربلا پسرش را از اسب پایین کشیدند و بدنش را ارباً ارباً کردند.
اگر کسی در مجلس امام حسین(ع) با سه تا شرط بنشیند: 1- با خضوع و خشوع بنشیند 2- با دلشکسته و قلب بریان بنشیند 3- بر معرفتت بر امام حسین (ع) اضافه شود:
در قرآن در سورهی زلزال داریم که خداوند میفرمایند: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ؛ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ». در آیه آمده است که خداوند «میبیند» نگفته که «نمیبخشد». آیا در آیه گفته خدا یکذره گناهت را نمیبخشد؟ آن شخصی که 50 سال گناه کرده چگونه خدا او را میبخشد؟ با گفتن «استغفر الله ربی و اتوب الیه» خدا با این حرف او را میبخشد. پس چرا بعضی میگویند مجلس و اسم امام حسین(ع) این قدرت را ندارد؟! کافر 90 سال کافر بوده و حالا با گفتنِ «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله»؛ به این دو جمله مسلمان میشود و پاک میشود و گناه 90 سالهاش بخشیده میشود. حالا اگر این قدرت در امام حسین(ع) باشد ایراد دارد؟
در قرآن آیهی 114 سورهی هود آمده است: «اِنَّ الحَسَنات یُذهِبنَ السَیئات»؛ اعمال خوب، بدیها را از بین میبرد. اشک بر امام حسین(ع) زیباترین و قشنگترین کار است حالا این اشک نمیتواند گناهان ما را ببخشد؟!
ما چند نوع گریه داریم:
در سورهی زمر آیهی 30 میفرماید: «إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»؛ قطعاً تو خواهی مُرد و آنان [نیز] خواهند مُرد. وقتی این آیه نازل شد، پیامبر(ص) زارزار گریستند.
آیه آمد: «اِذا جاء نَصرُ الله وَ الفَتح» عموی پیامبر (ص) آنقدر از خوشحالی گریه کرد که غش کرد. این هم یک مدل گریه است.
پیامبر(ص) فرمودند: شقاوت و بدبختی چهار علامت دارد: 1- چشم خشک 2- سختی دل 3- حرص بر دنیا 4- اصرار داشتن بر گناه.
جعفر طیار در جنگ موته شهید شد و پیامبر(ص) با اعجاز دیدند و شروع کردند به گریه کردن. مردم هم گریه میکردند. رسولالله(ص) دیدند که علی(ع) دارند میآیند و مردم را آرام کردند. حضرت علی(ع) آمدند و گفتند: یا رسولالله خیلی گریه کردید، خبر از جعفر آمده است؟ علی(ع) فهمیدند و دست گرفتند بر کمرشان و فرمودند: پناهم را از دست دادم.
امام زمان (عج) در دعای افتتاح عرضه میدارند: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا» گریه میکنم و شکایت میکنم که چرا زمان پیامبر(ص) نبودم.
امام علی(ع) وقتی پیامبر(ص) را دفن میکردند، گریه میکردند و فرمودند: اشک میریزم با رفتنتان یا رسولالله که یک چیزی را از دست دادیم که با رفتن هیچکس از دست ندادیم و با رفتن شما وحی آسمان قطع شد و ما این فضیلت را از دست دادیم.
در باغچهی خانهتان یک بوته گل محمدی داری و در ماه اسفند به آن کود میدهی و همه از بوی بد آن ناراحت میشوند و غرولند میکنند. شما در دلتان میگویید حالا صبر کن. تا فروردین و اردیبهشت میآید و بوتهی گل محمدی گل میدهد و بوی عطرش همهی حیاط را میگیرد. دیگر بوی کود نمیآید، کود استحاله شد. من گناهم را برمیدارم و میآیم در مجلس ابیعبدالله(ع) و اشک میریزم و استحاله میشوم و آن بوی بد گناه من، به عطر حسینی تبدیل میشود.
سختترین شهید، شهید در دریا است؛ اما از این بدتر هم داریم و آن مرگ در حال عطش است.
امام حسین (ع) مظلوم است؛ به همان اندازه که خاک، نشانِ کربلا است همان اندازه هم آب، نشانهی عاشورا است. آب یادآور عطش امام حسین(ع) است.