خدا را شکر میکنیم که یکبار دیگر این فرصت را به ما مرحمت فرمود تا در مراسم تشیع نمادین پیکر مطهر حضرت زهرا(س) حضور داشته و در زمرهی گریهکنندگان ایشان قرار بگیریم.
معمولاً وقتی مجلسی به نام اهل بیت(ع) برگزار میشود و تبلیغی برای آنان میشود، برخی از مردم به جهت شرکت در مصیبت و گریه کردن و اشک ریختن شرکت میکنند؛ برخی هم به جهت عزاداری و هم به جهت اینکه از فضائل آنان بشنوند و قلبشان را نورانی کنند و با این نور گناهانشان را از ضمیر نامهی عملشان محو کنند، شرکت میکنند؛ عدهای نیز به قصد اینکه به معلومات و معرفتشان اضافه کنند تا قدمی بلندتر در مسیر اهل بیت(ع) بردارند، شرکت میکنند. تمام اینان در یک چیز مشترک هستند و آن اینکه همه دردمند و حاجتمند و نیازمند هستند، زیرا میدانند که امروز درب خانهی ایشان به وسعت تمام عالم باز است و هیچ فاطمهگویی محروم نخواهد شد، پس به جهت رسیدن به نیازشان به درِ خانهی ایشان میآیند که نام مبارکش را خداوند از نامِ «فاطر» خود گرفته است، یعنی بازکنندهی درها و شکافندهی همهی بستگیها.
بر طبق عادت همیشگی، وقتی به درب خانهی این عزیزان میآییم با صدایی بلند ایشان را ندا میدهیم، وقتی که میگوییم همهباهم بلند فریاد بزنید: یا فاطمه(س)! این صدا زدن یعنی دَقُ الباب کردن.
اما امروز بیایید درب خانهی فاطمه(س) را بزنیم اما مراقب باشیم، محکم نزنیم، زیرا کودکان فاطمه(س) از صدای بلند درب خانهشان میترسند زیرا حسین(ع) دلش میلرزد و یاد روزی میافتد که با لگد درب خانهشان، به صدا درآمد. آهسته و آرام در بزن، آنقدر که فقط دلت صدای در زدنت را بشنود. اگر با صدایی بلند دق الباب کنی دل زینب(س) میلرزد و یاد آن روز و آن سروصداها میافتد و میترسد، آن وقت آنقدر میترسد که حتی گوشوارههای گوشش نیز میلرزد، به یاد مادرشان بین در و دیوار میافتند، یاد نالههای مادرشان که فریاد میزد: یا اَبَتاه یا رسول الله! اما هیچ جوابی برایش نمیآمد و کسی نمیپرسید دختر پیامبر(ص) پشت در و دیوار چه میخواهد!
امروز با رعایت حال و احوالات کودکان فاطمه(س) باید بغض در گلو باشیم. امروز روز آرام صدا زدن و آرام خواستن است.
وقتی کسی مریض باشد، حالِ مریض وخیمتر است یا حالِ پرستار؟
پرستار با هر نالهی مریضش، نالهی خودش نیز بلند میشود، با هر درد مریض درد میکشند، امان از آن وقتی که ببینند مریض روز به روز تحلیل میرود و حالش وخیمتر میشود. اگر بخواهد از این پهلو به آن پهلو بشود از دیگران کمک میخواهد.
این روزها وقتی حضرت زهرا(س) میخواست صورت خود را برگرداند و به صورت کودکانش نگاه کند ناله میزدند: فضه بیا گردن مرا بچرخان!
نود و پنج روز است که علی(ع) هر روز مرده و زنده شده است، کودکان فاطمه(س) مردند و زنده شدهاند، پس امروز آرام در بزن مبادا در زدن ما، دل آنان را یک بار دیگر بلرزاند.
امروز، روز توسل به دامن حضرت زهرا(س) است، از عالیترین ابواب توسل به دامن ایشان تسبیحات حضرت زهرا(س) است.
هر کاری که میخواهید انجام دهید، یک دور تسبیح ایشان را بگویید، حتی به زیارت حرم امام رضا(ع) و یا سایر ائمه(ع) مشرف میشوید حتما این تسبیحات را بگویید. بهترین وقت تسبیحات ایشان، بعد از نمازهای واجب است اما تنها وقت آن، بعد از نمازها نیست. وقتی پیامبر(ص) این تسبیحات را دادند، فرمودند: فاطمه جان وقت خواب بگو.
و ایشان این تسبیحات را منحصر به بعد از نمازهای واجب نکردند.
اهمیت این تسبیحات در این حدیث مشخص میشود؛ فرمودند: خداوند حق دارد حتی عملی را که شما کامل و پاکیزه و بیعیب انجام دادید اما در انتهای آن عمل، تسبیحات حضرت زهرا(س) را انجام ندادید، رَد کند و قبول نکند و آن عمل را به صاحبش برگرداند.
بطور مثال، اگر شما نماز صبح را بطور کامل انجام دهید، با وضوی و قرائت کامل، با حضور قلب، لباس پاکیزه، قبله درست و نیّت خالص؛ اما در انتهای نماز تسبیحات حضرت زهرا(س) را نگویید، خداوند حق دارد این نماز را نپذیرد.
این سخنِ راه رفتگان عالم است آن کسانی که، درِ خانهی ایشان را یافتهاند و مقیم این خانه شدهاند.
در حدیث آمده است: نماز خواندن بدون تسبحات حضرت زهرا(س) به نمازگزار برگردانده میشود.
زیرا تسبیح حضرت زهرا(س)، مانند زینت لباس است، همانگونه که لباس بدونِ زینت چشمگیر نیست، تسبیحات حضرت زهرا(س) نیز زینت عملِ ما است.
مرحوم خانم مالک میفرمودند: به جهت برآوردن حاجت، 135 دور تسبیح ایشان را به نیابت بگویید. وقتی این تسبیح را به نیابت از حضرت زینب(س) در تل زنبیه میگویید ایشان را ضمیمهی تسبیح کردهاید.
از فاطمه(س) گفتن، کار بسیار دشواری است. پس باید سخن را از قول کسانی گفت که صاحب سخن هستند.
فاطمهای که خداوند توصیف میکند اینگونه است:
ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را نمیآفریدم.
زیرا هستی مربّی میخواهد و تو معلم کائنات هستی و کائنات بدون مربّی هرز میرود پس اگر تو نبودی دلیلی برای خلقت کائنات وجود نداشت و بعد از تو مربّی دیگری قرار نیست که بیاید.
اگر علی(ع) نبود من تو را خلق نمیکردم زیرا این تربیت به ولایت باید ادامه یابد.
حضرت موسی(ع) نبی است اما خداوند این جمله که اگر تو نبودی افلاک را نمیآفریدم، را به حضرت موسی(ع) نمیگوید زیرا بعد از ایشان، حضرت عیسی(ع) قرار است که بیاید.
بعد از تو کار به دست ولایت است. پس اگر علی(ع) نبود تو نمیتوانستی طی بیست و سه سال مردم را به آنجا که لازم است برسانی و امر هدایت باید استمرار داشته باشد.
و اگر فاطمه(س) نبود، نَه علی(ع) را و نَه تو را نمیآفریدم.
اگر قرار است که نبوت به ولایت استمرار پیدا کند، ولایت به فاطمه(س) باید استمرار یابد در غیر اینصورت نبوت و ولایت منقطع میشد.
آن روز پشت درب خانهی حضرت علی(ع)، آن جمعیت به دنبال کُشتن حضرت علی(ع) بودند اگر علی(ع) به جای حضرت فاطمه(س) درب را گشوده بود، به یقین کشته میشد. آنان با خود این برنامه را ریخته بودند که علی(ع) را با خود میبریم و زهرا(س) به دنبال او میآید، و در آن کشاکش، علی(س) به دفاع از فاطمه(س) برمیخیزد و ما هجوم میبریم و کار علی(س) را یکسره میکنیم و ولایت منقطع میشود. اما به تعجب دیدند که فاطمه(س) به پشت درب آمد و به تعجب مشاهده کردند که علی(ع) را میبرند و فاطمه(س) را پنجاه مرد باهم میزنند اما علی(ع) فقط نگاه میکند و هیچ حرکتی نمیکند زیرا با کمترین حرکت کشته میشود، دفاع علی(ع) از زهرا(س) با سکوتش بود.
زهرا(س) به دنبال ادامه یافتن ولایت بود پس برای این کار باید علی(ع) در برابر هجوم به درب خانه و آزار فاطمه(س) باید سکوت کند. امام حتی نفرمودند که سلمان به داد فاطمه(س) برس، بلکه نگاهی به همه جا کردند و بعد فرمودند: حسنم، حسینم! مادرتان را دریابید.
این فاطمهی خداوند است در بُعد حفظ دین. که کل عالم بر سر انگشت زهرا(س) میچرخد.
پیامبر(ص) در رابطه با این وجود مقدس، بسیار سخن گفته است: فاطمه(س) روح بین دو پهلوی من است (آنجایی که نفس از آن میآید)؛ او ریحانهی من است؛ او دردانهی من است؛ او نور چشم من است.
اینها نمونههایی از سخنان ایشان دربارهی حضرت زهرا(س) است. اما باید در مقابل این سخن ایشان تعظیم کرد.
ایشان فرمودند: اگر نیکویی (مطلق نیکویی؛ یعنی هرچه خوبی است، هرچه خیر، قشنگی، حَسَن، زیبایی) میخواست شخصیّـی به خود بگیرد (ظهوری پیدا کند که مردم آن را به شکل ببینند) خود را به شکل فاطمه(س) در میآورد.
اگر بخواهیم حدیث را درایت کنیم باید گفت اساس تمام نیکیها از وجود فاطمه(س) است نَه در وجود فاطمه(س). گاهی میگوییم عفت، نیکی در وجود فاطمه(س) است اما گاهی میگوییم که اساس عفت در وجود فاطمه(س) است، سخاوت از فاطمه(س) است، صداقت از فاطمه(س) است، ایثار از فاطمه(س) است، ادب از فاطمه(س) است، عبادت از فاطمه(س) است، و نه اینکه این نیکیها در فاطمه(س) است.
ایشان در ادامه فرمودند: همانا دخترم، در نژاد و بزرگواری و کرامت و بخشش؛ برترینِ روی زمین است.
امام صادق(ع) فرمودند: ایشان صدیقهی کبری است، قرون نخستین (از امام صادق(ع) سوال شد: قبل از آدم چه بوده است؟ ایشان فرمودند: آدم. پرسیدند: قبل از آن که بود؟ ایشان فرمودند: آدم و فرمودند: تا صبح اگر بپرسی که قبل از او که بوده من میگویم آدم بوده است.) از آن لحظهای که خداوند آدم را آفرید (نَه این آدم ابوالبشر) تا این آدم ابوالبشر، تا قرن نوح تا قرن ابراهیم تا قرن موسی و قرن عیسی و تا قرن 124000پیامبر،در تمام قرون و این آدمها که آمدهاند و رفتهاند، بر محور شناخت فاطمه(س) چرخیده است. (آدمی خلق نشده است مگر بر محور شناخت فاطمه(س)).
آنقدر باید در مکتب حضرت زهرا(س) زانو بزنیم تا معنای آن را بفهمیم.
ایشان ادامه دادند: دوستیاش، از صفات بَرین است (از عالیترین صفاتی که خداوند به یک انسان میدهد، اینکه بتواند فاطمه را دوست داشته باشد).
ادامهی حدیث: و چرخش تمام قرنهای گذشته، و آغاز آفرینش بر محور دوستی فاطمه(س) در حرکت بوده است. (موسی(ع)، نبی نشد مگر اینکه بر گِردِ وجود فاطمه(س) چرخید.)
ادامهی حدیث: پدر و مادرم به فدایش! که فقط با نام ایشان آتش سوزان دوزخ از دوستانش بریده است. (آن هم فقط با یک اسم ایشان، همان نام فاطمه).
امام حسن عسگری(ع) ایشان را زهرا(س) نامیدند، زیرا چهرهاش در برابر امیرالمؤمنین، در آغاز روز، بِسانِ خورشید میدرخشید، به هنگام ظهر بسانِ ماه میدرخشید و به هنگام غروب بسانِ ستارگان آسمان میدرخشید.
علی(ع) دوبار به صورت حضرت فاطمه(س) نگاه کرد و متحیّر شد. بار اول وقتی عروس را به خانهی ایشان آوردند، علی(ع) تاکنون چهرهی ایشان را ندیده است، مهمانان که رفتند پیامبر(ص) آمدند و علی(ع) و زهرا(س) را روبروی هم نشاندند، و به علی(ع) فرمودند: علی جان روبند عروس را بردار. دستان علی(ع) میلرزید. گوشههای روبند را که کنار زد، انسیهی حورایی را مشاهده کرد، خیرهخیره نگاه کرد، حتی نتوانست پلک بزند و حرکتی کند فقط مستقیم به چهرهی زهرا(س) نگاه میکرد، پیامبر(ص) دیدند که طول کشید، فرمودند: بیایید پیشانیهایتان را به هم بچسبانم و برایتان دعا کنم و علی(ع) را از حالت تحیّر خارج کرد.
یکبار دیگر هم علی(ع) با تحیّر زهرا(س) را نگاه کرده است، امروز، وقتی رنگ کودکانش را در آستانهی مسجد دید، متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است، دوان دوان آمدند در طول مسیر چندین بار به زمین خورد، تا اینکه فرمود: حَسَنم دست پدر را بگیر.
وقتی به خانه رسید فاطمه(س) را مشاهده کرد درحالیکه رو به قبله دراز کشیده است و ملحفهای روی ایشان است. علی(ع) ملحفه را کنار زد و نگاهی به صورت زهرا(س) کرد و متحیّر ماند، یک چشم آماس کرده است، صورت کبود، پلک وَرَم کرده، رنگ یک طرف صورت بسان زعفران؛
علی(ع) دو زانو نشست، دست برد به زیر بدن زهرا(س) و آن را بلند کرد و روی زانوان خود نهاد و فرمود: یا بنت رسول الله(ص)، اکنون میمیرم با من حرف بزن، ام الحَسَن و الحسین، ام السبطین، علی(ع) ناراحت شد زیرا جوابی از فاطمه(س) نشنید، بعد فرمود: من علیام! گویا یک یاعلی گفته است. زهرا(س) چشمانش را گشود، و یک جمله گفت: سلام مرا به فرزندانم تا قیامت برسان.
علی(ع) از دیدن آن چهرهای که روزی سه مرتبه نورافشانی میکرد، متحیّر شد.
ایشان میفرمایند: اگر نبود که دوستان شایستگی و مهر بر شما هستم (اگر نبود که خوبها و شایستگان و نیکوکارانتان را دوست دارم یا اگر نبود آن یکی دو خصلتی که از شما دوست دارم، اگر اشکهایت برای مادرم زهرا(س) نبود و این محبتت به اهل بیت(ع) نبود که شایستهترین موهبت الهی در وجود ما است)،
و اگر نسبت به شما محبت و علاقه نداشتم، از گفتگوی با شما رویم را برمیگرداندم و کاری به کار شما نداشتم و به آزمایش خود و درگیری با آن دشمن ستمگر و گمراه که عدهای را هم به دنبال خود کشید، میپرداختم، او که بر ضد پروردگار خودش به نزاع با خدای خود پرداخت و تقاضای چیزی را کرد که مربوط به او نبود. (عدهای گفتهاند شاید این شخصی که منظور حضرت مهدی(عج) است؛ شیطان است، عدهای گفتهاند اهل سقیفه هستند و عدهای نیز گفتهاند جعفر کذّاب است.)
آقا جان میترسم از اینکه با من قهر کنی و یا به من پشت کنی و یا اینکه من را به حال خود رها کنی و رشتهی زندگیم را به دست خودم بسپاری و من را دوست نداشته باشی و آن چند صفتی که در من میپسندیدی از من خارج شود و مرا جزء منتظرانت حساب نکنی و از بسیاری از چیزهای دیگر میترسم. حال در این زمان چه کنم که حداقل بند اول حدیث شامل حال من بشود؟
ادامهی حدیث: من از دختر رسول خدا(ص) سرمشق نیکویی دارم.
اگر میخواهی با تو قهر نکنم، در خانهی مادرم زهرا(س) را رها نکن که درمان ترس تو پیش ایشان است.
در حقیقت عنایت ایشان به کسی است که دست از دامان حضرت زهرا(س) نکشد.
زهرا (س) کسی است که خداوند فرمودند: من خدا هستم، دو دریا به جریان انداختم، علی بن ابیطالب (ع) دریای علم و فاطمه (س) دریای نبوت است.
علی دریای علم است و علم یعنی قرآن و فاطمه دریای نبوت است و نبوت یعنی حکمت، سنّت. میتوان این فاطمه(س) را نشناخت و شیعه بود؟
رسول خدا(ص) فرمودند: من درخت هستم و فاطمه (س) ریشه است و علی (ع) وسیلهی باروری است.
غلام ابوذر گفت: در جنگ جمل که یک سمت آن عایشه بود و سمت دیگر آن حضرت علی(ع)، ناگهان صبح عایشه را سوار بر شتر دیدم، به دلم شک افتاد که حق با چه کسی است؟ خدایا حق با چه کسی است؟
این شک مرا لرزاند تا ظهر، ظهر اتفاقی افتاد که برایم معلوم شد حق با علی(ع) است. در رکاب امام ماندم و جنگ تمام شد.
بعد از آن به خانهی ام السلمه رفتم، او رفت تا وسیلهی پذیرایی از من را فراهم کند، به او گفتم: من برای پذیرایی نیامدم و حکایت را برای او بازگو کردم که با دیدن عایشه به شک افتادم، نزدیک بود علی(ع) را رها کنم و بیچاره شوم، اما با روی دادن اتفاقی، حقیقت برایم روشن شد.
ام السلمه گفت: اَحسنت! مگر نشنیدهای که پیامبر(ص) فرموند: علی با قرآن است و قرآن با علی است.
علی(ع) در معیّت قرآن است و قرآن در معیّت علی(ع) است، اینگونه نیست که قرآن برود و علی (ع) به دنبال آن برود بلکه مثل انگشتان دست در کنار هم و دوشادوش هم هستند. هر کجا علی (ع) است همانجا نیز قرآن است و هر کجا قرآن است همانجا نیز علی(ع) هست.
قرآن چیست؟
انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون
لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ
تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ
حال این قرآن با علی (ع) است و علی (ع) با این قرآن است.
قرآن حاوی عبارات و اشارات و لطائف و حقایق است که همهی اینان با علی(ع) است و علی(ع) با اینان است.
قرآن هفت بطن دارد که با علی(ع) است و علی(ع) با آنها است.
قرآن حاوی حم عسق، کهیعص، ق، ص، المر، الم ….. که رموزی از رموز اسم اعظم خداوند است و علی(ع) با تمام رموز اسم اعظم خداوند است و تمام این رموز با علی(ع) است.
هر چیزی که در عالم وجود دارد فی نفسه با علی(ع) است، علم اولین و علم آخرین؛ علم ما کان و ما هو کائن همه در قرآن است و علی (ع) با قرآن است و قرآن با علی(ع) است.
علی(ع) به خانه آمد و مشاهده کرد فاطمه(س) به هیبت زن خانهدار، عدس پاک میکند. فاطمه(س) سر را بلند کرد و فرمود: علی جان! آیا میدانی علم هر آنچه که بوده و هر آنچه که هست و هر آنچه که خواهد بود و هر آنچه که نبوده و نخواهد بود در نزد من است.
علی (ع) از هیبت این کلام نتوانست به ایشان پشت کند بلکه عقب عقب به کوچه فرار کرد و خدمت رسول الله(ص) رسید، پیامبر (ص) فرمودند: علی جان! چه خبر است؟
علی(ع) فرمود: یا رسول الله(ص)، فاطمه چنین گفت.
پیامبر(ص) فرمود: مگر تو فاطمه (س) را چنین نمیدانستی.
علی (ع) که با قرآن است از علم زهرا(س) به تیحّر افتاد!
نَه مثلِ سارهای و مریم
نَه مثل آسیه و حورا
فقط شبیه خودت هستی زهرا
اگر شبیه کسی باشی
شبیه نیمه شبِ قدری
شبیه آیهی تطهیری
شبیه سورهی اَعطَینا